دانلود پایان نامه ارشد : مبنا و لوازم فلسفی آثار حاضرآماده مارسل دوشان

 

مارسل دوشان یکی از بانفوذترین هنرمندان نیمه­ی اول قرن بیستم است که بحث و اظهارنظرهای ضد و نقیض درباره­ی کارهای او در دهه­های شصت و هفتاد به اوج خود رسید. در واقع آثار حاضرآماده­ی وی در نیمه­ی دوم قرن باعث ایجاد جریان­های برجسته­ای در زمینه­ هنر و فلسفه­ی هنر شد. او در خلق این آثار از زبان و انواع جناسهای لفظی و تصویری، انتخابهای ‌تصادفی، و دستمایه‌های مبتذل و بی‌دوام به عنوان ابزار و موضوع بهره گرفت.

دوشان در سال 1913 اولین حاضرآماده را ارائه کرد و این روند ارائه­ی آثار حاضرآماده حدود هفت سال با حضور هر از گاه حاضرآماده­ای جدید امتداد یافت، پس از آن دوشان خلق آثار حاضرآماده را نه به صورت کلی بلکه به عنوان یگانه روش خلق اثر کنار گذاشت و به انواع دیگر خلق آثار هنری پرداخت.

اهمیت آثار حاضرآماده به این جهت است که هنر پس از حضور این آثار، دیگر نمی‌توانست هویت قبلی خود را بازیابد. دوشان با ارائه­ی این

 

پایان نامه و مقاله

 آثار، فعل خلاقانه­ی هنرمند را که عاملی برای ارزیابی اثر بود تبدیل به یک فعالیت خام و بدوی نمود و تا حد یک تصمیم‌گیری فکری و عمدتاً تصادفی که برمبنای آن، این یا آن شی یا کنش «هنر» نامیده می‌شد، تنزّل بخشید. وی با ارائه­ی آثار حاضرآماده نشان داد که هنر می‌تواند مستقل از ابزار و رسانه‌های مصنوع دست انسان مانند نقاشی و مجسمه‌سازی، و ورای ملاحظات مربوط به ذوق و سلیقه وجود داشته باشد. حرف دوشان این بود که هنر بیشتر با انگیزه‌های هنرمند مرتبط است تا کاری که با دستانش انجام می‌دهد یا احساسی که شخص هنرمند درباره­ی زیبایی دارد. به زعم او، تصور و معنا مقدم بر فرم تجسمی انگاشته ‌می‌شد، همچنان‌که تفکر بر تجربه­ی حسی تقدم داشت. و به این ترتیب، سنّتی که آن را می‌شود بدیل هنر آوانگارد قرن بیستم دانست، پا به عرصه­ی وجود نهاد. تا قبل از آثار حاضرآماده­ی دوشان، و حتی می­توان گفت بعد از وی با تأخیری قابل اعتنا تا دهه­های پنجاه و شصت میلادی، هنگام صحبت از استقلال حوزه زیبایی­شناسی، تمام قواعد آن به نظامهای صوری درون حوزه­ی هنر فرو كاسته می­شد. یعنی همه­ی دریافت­ها، درباره­ی زیبایی­ و هنر به قضاوتهای ذوقی از مناسبات درونی حوزه­های مختلف هنری مربوط می­شد. به بیان دیگر هنگامی که كانت مقولات را به حوزه­ی اخلاق، زیبایی­شناسی و شناخت تقسیم کرد، حوزه­ی زیبایی­شناسی استقلال و خودمختاری خود را به دست آورد و برای دریافت و درک آن نیازی به رجوع به حوزه­های اخلاق و شناخت نبود و همچنین از آن مهمتر این که درک و دریافت زیبایی شناسانه کمکی به «فهم» آن دو حوزه­ی دیگر نمی­کرد. بدیهی است كه با این مباحث، تمام حركت­های فرمالیستی در مطالعات هنری یا زیبایی­شناسی فرمالیستی، زیبایی را كاملا صوری و در خود اثر جستجو می­كرد و این جریان كانتی كه به زیبایی شناسی فرمالیستی منجر شد، در مدرنیسم به اوج خود رسید. در واقع یكی از ویژگی­های برجسته هنر مدرن استقلال هر حوزه، و در نتیجه تلاش در جهت نزدیک شدن به هنر ناب و به تبع آن حركت به سمت انتزاع بود. حال اگر چنین تقسیم بندی شود، مدرنیسم به لحاظ زیبایی­شناختی رویكردی فرمالیستی تلقی خواهد شد.

دوشان در مخالفت با سنّتی که به نحو روزافزونی فرمالیستی و انتزاعی‌ می‌شد و هنرمندان معاصرش چون پیکاسو، ماتیس، موندریان و مالویچ، شکل‌دهندگان اصلی آن بودند (جنبش هنر برای هنر)، آثار حاضر و آماده (هنر به عنوان اندیشه) را عرضه کرد.

گزینش حاضرآماده­ها، به گفته­ی خود دوشان، هیچ گاه تابع سلیقه یا ذوق هنری نبود بلکه بر واکنش بین بی تفاوتی بصری و فقدان کلی ذوق سالم یا ناسالم و به بیان درست تر، بر بی حسی کامل استوار بود. در واقع هنگامی که دوشان حاضرآماده­ها را انتخاب می­کرد نه تنها قصد درگیر کردن ذوق زیبایی­شناسانه­ی مخاطب خود را نداشت بلکه خود وی نیز در انتخاب این آثار بر فقدان ذوق صحه گذاشته بود.

از لایه­های بسیار مهم كه باید به آن توجه داشت، ایده­ای است كه اثر بر مبنای آن خلق یا به هر حال ارائه شده است. توجه به معنای اثر و مفهوم­گرایی در عرصه­ی هنر جریانی بود که در نیمه­ی دوم قرن و به صورت آشکار متاثر از دوشان آغاز شد.

در کنار رویکرد مفهومی حضور این آثار به عنوان تجلی ایده­ی هنرمند به پررنگ شدن نقش مؤلف نیز کمک کرد. مطابق این رویکرد برای هنر تلقی شدن چیزی، باید نام مؤلف (همانطور که در مورد چشمه امضاء “R.Mutt”  تبدیل به بخشی از اثر شده است و از سوی دیگر با فاش شدن هویت هنرمند اصلی یعنی مارسل دوشان، به آن به عنوان اثر هنری توجه می­شود)، محیط و زمینه­ ارائه (چشمه با اینکه در گالری به نمایش عموم درنیامد ولی با حضور در نمایشگاه بود که بحث­ در مورد آن آغاز شد) و از همه مهمتر ایده­ای كه در پس آن است مورد توجه واقع شود. این نظریه­پردازی در عرصه­ی قدرت مؤلف معنا می­یابد. به عبارت دیگر با آنکه نام این آثار حاضرآماده است اما نمی­توان آنها را بدون دخل و تصرف در نظر آورد، اگر دوشان به عنوان هنرمند این آثار را انتخاب نمی­کرد، هرگز در گالری­ها نمایش داده نمی­شدند و بحثی در رابطه با آنها در نمی­گرفت، همچنانکه اگر کسی به تقلید صرف این انتخابها بپردازد کار وی ارزشی نخواهد داشت، یگانگی این آثار نه در نوع خلق آنها بلکه در رویکرد فکری هنرمندی است که آنها را انتخاب کرده است.

از سوی دیگر توجه به حاضرآماده­ها بعنوان آثار هنری زمینه­ای شد تا فیلسوفانی همچون دانتو و دیکی مسئله­ی «عالم هنر» و «نظریه­ی نهادی هنر» را مطرح کنند. این دیدگاه­ها، به علت توجه خاصی که به آثار دوشان بخصوص «چشمه» داشتند (در واقع این اثر را بعنوان نقطه­ی شروع نظریات خود لحاظ کردند) و با توجه به تحولی که در زمینه­ خوانش اثرهنری ایجاد کردند قابل بررسی هستند.

رویکردهای اغلب متناقضی که نسبت به حاضرآماده­ها وجود دارد تا حدی بخاطر مواضع ضد و نقیضی است که خود دوشان در نقل­قول­های مختلف اتخاذ کرده است، وی گاهی بر اندیشه­های فلسفی و گاهی برضدفلسفی بودن، بر ضد هنر بودن یا هنرمند بودن و گاهی بر جنبه­های روانشناسانه­ی قابل ردیابی در آثارش صحه گذاشته است تا جایی که خوانش­های گوناگون و گاه متضاد بر پایه­ی آثار و گفته­های وی ممکن شده است. گزارش و بررسی این رویکردهای زیبایی شناسانه و فلسفی در مورد مجموعه­ی «حاضرآماده» و در این مجموعه با توجه خاص به «چشمه» (بدلیل توجه ویژه­ای که رویکردهای مختلف نسبت به این اثر خاص داشته­اند و آن را مبداء قضاوت یا رهیافت خود قرار داده­اند) می­تواند در فهم بهتر این رویکردها و آثار حاضرآماده­ی دوشان راهگشا باشد.

از این رو برای درک بهتر وضعیت آثار حاضرآماده به عنوان اثر هنری و همچنین بررسی رویکردهای فلسفی مرتبط با آن، در ابتدا و در فصل اول به معرفی دوشان و زمینه­ شکل­گیری آثار حاضرآماده پرداخته خواهد شد. پس از آن آثار حاضرآماده و چشمه به صورت خاص از لحاظ شکل مادی و تاریخ حضور در عرصه­ی هنر مورد بررسی قرار خواهند گرفت. همچنین برای درک بهتر لزوم توجه به این آثار اهمیت هنری و فلسفی آن­ها برشمرده خواهد شد.

فصل دو به بررسی آراء و نظرات فلسفی مرتبط با آثار حاضرآماده اختصاص دارد و در این زمینه به رویکرد مفهومی که معنا را مقدم بر فرم اثر می­داند و تناقض همراه با آن، اهمیت مولف و مخاطب و جریان خودآیینی هنر، و در نهایت رویکرد زیبایی­شناسانه­ی کانتی به آثار حاضرآماده پرداخته خواهد شد.

در فصل سه به صورت جداگانه نظریه نهادی هنر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. این توجه ویژه به نظریه­ی نهادی به علت توجه خاص دانتو و دیکی به آثار حاضرآماده می­باشد. چنانکه نظریه­ی نهادی به نوعی با توجه به این­ آثار بسط می­یابد و از سوی دیگر این توجه نظریه­پردازان نهادی به چشمه به نوعی باعث مشروعیت این گونه آثار به عنوان هنر شده است و فهم بهتری نسبت به آثار حاضرآماده و جریانات هنری متأخر را ممکن می­سازد. همچنین از لحاظ ارائه­ی تعریفی مستدل از موقعیت این آثار به نسبت دیگر نظریات موفق­تر است.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.