بررسی و مقایسه ی شروح مثنوی مولوی بر ابیات بحث بر انگیز دفتر اول (با تکیه بر شروح انقروی، نیکلسون، گولپینارلی، فروزان فر، استعلامی و زمانی.)- قسمت ۱۰
فروزانفر:
فروزانفر می گوید:« به عقیده ی مولانا گفتار و عمل انسان، شاهد و گواه کیفیات روحی است و ازین راه می توان به ضمیر و درون هر کسی پی برد. و میان مدرک و آن چه ادراک شدنی است باید مناسبتی باشد مثل گوش که آواز را وچشم صور و رنگ هارا درک می کند و بنابر این اگر چه راز و سرّ درون هر کس در عمل و قوه جلوه گر است آن را به وسیله ی حواس بیرونی ادراک نمی توان کرد و طریق شناسایی آن دل پاک و ضمیری است که از آلایش ها مجرد باشد.»( فروزانفر، ۱۳۸۲:۱۳)
زمانی:
زمانی نیز بیت را در جواب سؤال مقدّر می داند می گوید:« گویی که کسی می گوید یا حضرت مولانا اگر به اسرار درون اولیاء و عارفان بالله از طریق معمول نمی توان راه یافت، پس طریق وصول به مخزن اسرار و معدن انوار آنان کدام است؟ و جواب: سرّ درونی من از کلام من دور نیست، زیرا کلام همچون آینه ای اسرار دل را آشکار می کند، ولی چشم و گوش عامگان آن نور معرفت را ندارد که از کلام اولیا به احوالشان پی برد.» ( زمانی، ۱۳۷۸: ۵۶)
استعلامی:
عقید دارد که مولانا در این بیت اینگونه می گوید:«که جان کلام و سرّی که در سخن او نهفته است به ناله ی این نی بسیار نزدیک است اما هر کسی که این ناله را می شنود آن راز را در نمی یابد.»
( استعلامی، ۱۳۸۷:۲۸۱)
گولپینارلی:
گولپینارلی چنین می گوید:« انسان کامل رازش در فریاد او نهفته است، ولی هر دیده یی لیاقت دیدار آن راز را ندارد. و هر گوشی آن رمز را در نمی یابد. آن را فقط افراد مستعد و کسانی که با عنایت فرد کاملی صاحب استعداد گشته اند ، در می یابند.»( گولپینارلی،۱۳۸۴: ۷۲)
نظر اجمالی:
با توجه به اینکه مولانا در داستان پادشاه جهود و وزیر مکار ( در بیان این که اختلافات در صورت روش است نه در حقیقت راه) بیان می کند که خداوند بر هر کاری قادر هست و فضل او جمادات را خبیر و قهر او عاقلان را ضریر می کند؛ ولی با مدرکات ظاهری نمی توان این سخنان را درک کرد می توان گفت توضیحی که انقروی و زمانی داده اند بیت را نسبت به دیگر شارحان بهتر معنی کرده اند :
آن جوادی، که جمادی را بداد مر جمادی را کند فضلش خبیر جان و دل را طاقت آن جوش نیست |
این خبرها، وین امانت، وین سداد، عاقلان را کرده قهر او ضریر با که گویم؟ در جهان یک گوش نیست (مثنوی، ۵۱۹-۵۱۷) |
همچنین در بیت زیر به همین مطلب اشاره می کند:
حال دلم بشنو از آواز تار ( دیوان کبیر، بیت ۱۲۳۹۷) |
جان من از ناله چون طنبور شد |
۸) تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | لیک کس را دید جان دستور نیست (بیت ۸) |
انقروی:
انقروی عقیده دارد که انسان های کامل که مظهر فیض مطلق حق اند گویند:«سر ما از کلام ما دور نیست، درست مانند روح وجسم که از یکدیگر پوشیده نیستند، ولی هیچ کس روح را نمی تواند ببیند. درست است که روح با این چشم دیده نشود اما از لحاظ تدبیر تصرّفی که دارد واز جهت خواص وکمالاتش پوشیده نیست.» (انقروی، ۱۳۸۰: ۲۰-۲۱)
نیکلسون:
او جان را در این جا معادل روح حیوانی دانسته است و می گوید: «هرچند که روح با تن متحد است« مخفی» است کنه سخنان صادر از ولی را نمی توان به حواس جسمانی وظاهری درک کرد.» (نیکلسون،۱۳۸۴: ۲۰)
فروزانفر:
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی زهرا در 1399/12/21 ساعت 11:43:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |