پایان نامه ارشد زبان و ادبیات فارسی: سیمای حاتم اصم در آیینه ادبیات فارسی
جمعه 99/10/26
:
در باب واژه ی ادب و این كه منظور از ادب و ادبیات چیست سخنان گوناگون گفتهاند و تعریف های گوناگونی برای ادب و ادبیات كردهاند كه هیچ یك جامع نیست. البته مفهوم آن تا حدی برای همه ی مردم روشن است و منظور از آن را كم و بیش در مییابند بدون آن كه نیازی به قالبگیری در تعریف و حدود معینی باشد. آیا میتوان مرزی و حدی برای ادبیات ملت ها قایل شد و اگر میتوان حدی برای آن دانست، دامنه ی آن تا كجا كشیده میشود؟
در زندگی ادبی، انسان در مییابد كه رسالت وی در این جهان تنها خورد و خواب نیست بلكه رسالت مهم تری بر عهده دارد و انسانیت به این نیست كه تنها گلیم خود را از امواج متلاطم بركناردارد و در نجات خود بكوشد ، انسان آن است كه برای سعادت نوع خود گام بردارد.پس شك نیست كه اندیشه ها و اندیشههای انسانی در سطح انسانیت یكی از عناصر مهم ادب است. ادیان به طور اعم در پایهریزی نوعی از ادبیات سهمی به سزا داشتهاند و با وجود تحولات و دگرگونی هایی كه در جامعهها پدید آمده است اوضاع ادبی نیز دوشادوش دگرگونی های جوامع انسانی دگرگون شده است
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنوان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، درتلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود ماندگارخواهد بود.
عبدالحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می نویسد: ((بطور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند پس واضح است که یکی از ویژگی های مهمی که هر اثر باید داشته باشد تا در جمله آثار ادبی به حساب آید پایندگی و ماندگاری آن اثر در طول زمان است. بطور کلی اگر کسی که قصد دارد به آفرینش ادبی بپردازد به هدف ادبیات که همان بیان احساسات و عواطف درونی انسان است، ناظر باشد بطور حتم اثری که خلق می کند دارای ویژگی پایندگی (هر چند که پایندگی آثار بزرگ ادبی را نداشته باشد) خواهد بود؛ زیرا عواطف بشری امریست که دستخوش تغییر در طول زمان نمی شود و همواره ثابت است؛ به عنوان مثال مفهوم عشق در تمام دوران ها وجود داشته و همواره ستایش شده است((.
در هر جامعهای ادب جلوهایست از تجلیات روحی و آسایش ارواح سركش انسانی كه در دنیای نامتناهی در قید و بندهای بسیاری اسیر شده است و راه گریزی ندارد، لاجرم برای تسكین آلام و دردها و ناكامی ها و رنج و عذاب و شكنجه كه ناگزیر به تحمل آن ها است متوسـل به مناجـات و راز و نیــاز می شود و اندیشه ها واحساسات خود را كه هرگز نمی تواند در این جهان ابراز كند به شکل جالب و دلانگیزی بیان می كند، در لباس نثر، در لباس نظم، در جلوههای موسیقی، در بیان احساسات دقیق و رقیق عرفانی و اتحاد و فنا و یگانگی، این امور همه به هم پیوسته است.
ادبیات زاییده روح و ذوقهای لطیف و حساس است و بازتاب دهنده ی روح لطیف عرفانی است و در پارهای موارد جنبههای ارشادی آن نیرومند است كه اخلاقیات مذهبی را در بردارد.
در گلزار معانی و حقایقی که چمن آرای فکر بشر بوجود آورده است تا کنون گلی خوشبوتر از گل عرفان نرسته است و گلهای دیگر این گلزار نیز تا نفحه ای از این گل نداشته باشند بویشان مطبوع طبع صاحبدلان واقع نمی گردد و شگفت آنست که در گلزار معانی و حقایق از این نوع رستنی جز یک گل بیشتر نروئیده و محل روئیدن آنهم مشرق زمین بوده است.
عرفان کعبه ی مقصودی است که رهروان راه دین و علم هر دو به آنجا می رسند. عرفان حقیقتی است که در عرض تمام مذاهب و علوم قرار گرفته و با همه دشوار بدست آمدنش همه کس می تواند از دین و مذهب و علم خود آنرا بیابد و عارف واقعی کسی است که بر حقیقت فضائل و رذائل واقف گشته و متحلی به فضائل و متخلی از رذائل گردیده و انقدر دارای صفای قلب شده که نسبت به هر جانداری تا چه رسد به انسان مهربان است بنابراین با خواندن حالات عارفان در می یابیم هیچ مقامی برای انسان بالاتر از مقام معرفت و هیچ حالی خوشتر از حال عرفان نیست و هرکس می خواهد به کمال مطلوب انسانیت برسد باید بکوشد به این مقام و حال برسد.
تصوف در قرن دوم هجری که ابتدای ظهور آنست عبارت بوده از توجه مفرط به زهد و عبادت بر طبق اوامر و نواهی شریعت اسلام و موضوعات تصوف در قرن دوم یعنی ابتدای ظهور آن زهد ، توکل ، صبر ، شکر ، اخلاص ، محبت و معرفت و اموری از این قبیل بوده و در آغاز تمام این مطالب یکسان مورد توجه قرار می گرفت ولی طولی نکشید که پیشوایان طریقت هر یکی به یکی از این موضوعات بیشتر متوجه گردیده و مستغرق حالتی از حالات مذکور شده اند.
کم کم تصوف شکل دیگری به خود گرفت و فرقه صوفیه رسما در مقابل فرقی که در اسلام ظاهر شده بودند به عنوان یک فرقه ی صاحب تشکیلات و آراء و عقائد مخصوص عرض اندام کرد . این فرقه مشایخ و بزرگان بسیاری داشته که حاتم اصم یکی از مشایخ بزرگ صوفیه در قرن دوم و سوم است که او نیز دارای ویزگیهای برجسته ای مانند زهد ، صدق ، کرم ، عدم خشم ، آرامش اخلاقی است و حتی نظریه های خاصی را مانند مرگ های چهار گانه و تقسیم شهوت بیان نموده است.
از انجا که در آثار نظم ونثر فارسی از حاتم نام برده شده است نشان از توجه و جایگاه ویژه او در نزد نویسندگان وشاعران عارف مسلک دارد.
با توجه به این که برخی از این بزرگان گمنام بوده اند واطلاعات زیادی از آنها در دست نداریم حتی تاریخ تولد آنها مشخص نیست لذا با بررسی آثاری که از آنها سخن به میان آمده به شناخت این بزرگان دسـت می یابیم و با بررسی برخی از این منابع چون کتاب شرح تعرف عبدالله المستملی بخاری ،طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری ، احیاء علوم الدین و مکاتیب فارسی غزالی ، رساله قشیریه عبدالکریم بن هوازن قشیری ، کشف المحجوب هجویری ، حدیقه سنایی ، بوستان سعدی، تذکره الاولیاء عطار نیشابوری مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه عزالدین محمود کاشانی و نفحات الانس جامی با به میان آوردن وپیش کشیدن سخن و حکایاتی از آنان به موضوع این تحقیق یعنی سیمای حاتم اصم در آئینه ی ادبیات فارسی خواهیم رسید که نشان میدهد تا چه میزان در ادبیات فارسی تاثیر گذار بوده یا فقط از بعد عرفانی ، شخصیت آنها مورد توجه قرار گرفته است .
نگارنده ی این سطور با اشعار عرفانی انس و الفت داشته و همواره مجذوب کلام شیوای شاعران و نویسندگان عارف مسلک بوه و این دلدادگی به اشعار عرفانی ، سبب بررسی یکی از شخصیتهای صوفیه و عارف یعنی حاتم اصم در آثار نظم و نثر فارسی گردید و دریچه ای بر دلم گشود و مرا در این مسیر راهبر شد و عزم کردم تا در راه تکامل این ارمغان الهی کوشیده و با امید بپویم.
بدین منظور اشتیاق ایجاد دفتر حاضر فراهم گردید و امید است که با این حرکت بتوانم حتی یک قدم در مسیر بی انتهای عرفان و ادب فارسی برداشته باشم.
غرض نقشی است کز ما باز ماند که هـستی را نمی بیـنم بقائی
مگر صاحبدلی روزی به رحمـت کند در حـق درویشـان دعائی
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1- بیان مسأله تحقیق
نمودن تصویرها و مضامین شاعرانه که با اشاره به حاتم اصم در ادب فارسی پرداخته شده است با عنوان موضوع سیمای حاتم اصم در آیینه ادبیات فارسی بررسی میگردد.
2-1- ضرورت تحقیق
نشان دادن ارزشهای هنری و اخلاقی حاصل از مضمون پردازی و معنی آفرینی شاعران عارف مشرب با اشاره به شخصیت و سرگذشت حاتم اصم.
3-1- هدف تحقیق
بررسی تأثیر یا عدم تأثیر هنری ، ادبی و بلاغی حاتم اصم در متون ادب فارسی اعم از شعر و نظم یا نثر و هم چنین به دست آوردن شرح حالی نسبتاً روشن و صحیح از وی که تاحد امکان جزئیات زندگی، احوال و اقوال وی را بیان کند و مارا در شناخت صحیح این عارف نامی یاری دهد.
4-1- پیشینه تحقیق
دربارهی حاتم عموماً درکتب قدیمی اهل تصوف و عرفان فصول یا سطوری یافت میشود که گاه نیز با مطالبی بیاساس یا حداقل غیر قابل اثبات در هم آمیخته و در کتابهای تذکره مانند امروزی و واژهنامهها ، فرهنگها و دایرهالمعارفها نیز بیشتر توضیحاتی مختصر و ناقص آمده است که لزوم یک تحقیق نسبتاً همه جانبه و فراگیر دربارهی وی را گوش زد مینماید.
پایان نامه ارشد زبان و ادبیات فارسی: تصویرهای شاعرانه سیمین بهبهانی و شفیعی کدکنی از منظـر نقد زن مدار
جمعه 99/10/26
:
به نام یكتا دادار آفریدگار كه دیدگان بشر همواره نگران اوست و چشمان امید به افق عنایت بی علت او دوخته شده و آدمیان را از حكومتش بهره هاست كه ندانند و زندگانی بگذارند و چون به اندوه گرفتار آیند هم باز به دامنش آویزند. كه رفتنی نیست از دامان پرمهر حضرت الوهیت؛ و به یاد رحمت عالمیان، سرور كون و مكان، حضرت نبوت، ختمی مرتبت محمد مصطفی صلواﺓ الله و سلامه علیه كه عالم به وجود او و ذریهی پاكش زیبنده گشت و مهر به گرمای عشق ایشان فروزنده و ماه از تلألؤ جمال روی ایشان تابنده.
و اما بعد…
آن چه در این رساله گرد آمده است ما حصل غور در تصاویر شاعرانه و نقد بر پایهی نظرگاهی زنانه است. كوشیدیم تا در فصل كلیات مطالب، ذیل عنوان “مذهب اصالت زن” مختصری با آن مكتب كه به فیمینیسم شهره است آشنا شویم. بر این اساس ذیل این عنوان، عناوینی مترتب شده است تا فحوای كلام در اذهان خوانندگان گرامی بنشیند و آنان را به مقصود نائل گرداند؛ مضاف این كه مبحث ملحقه به عنوان رساله كه واژهی ” زن مدار” است تبیین شده و مقصود نگارنده قریب به وضوح گردد. در این راستا به تعاریفی از شقوق مذهب اصالت زن پرداخته ایم و پس از آشنایی اندك با پاره ای تعاریف، وضعیت زن را در خلال تاریخ مرور كرده، سپس موجودیت وی را در اذهان برخی ملل و مذاهب به طریقی مجمل مورد نظر قرار دادیم.
در بخش دیگری از كلیات به نظرات و مكتوبات بزرگان عرصه ی اندیشه و فرهنگ پرداختیم و آن اقوال و آثار را منشأ اثر در روند فكری غالب در باب زن تحلیل كردیم. با توجه به نقد ها و نظرات متنوع گاه مخالف و گاه موافق با این مكتب بر آن شدیم تا نظرات اسلام را هر چند كوتاه در حد بضاعت نگارنده و ظرفیت رساله در تبیین دیدگاه اسلام به زن مقرر كنیم. در پایان مباحث مطروحه در كلیات مطالب ذیل عنوان ” نگاهی گذرا به سیمای زن در ادوار مختلف شعر فارسی ” به مرور مختصری بر حضور زن از دو جنبه پرداختیم؛ در این بخش زن را به عنوان سوژهی شعرا و به عنوان خالق اثر مورد نظر قرار داده و اشاره ای به نام برخی از شعرای زن در ادوار مختلف شعر فارسی نموده ایم.
پس از این در فصلی كه عنوان آن را بیتی از ملك الشعرای بهار مقرر كردیم به بحث پیرامون وجود یا عدم ادبیات زنانه پرداختیم و در این خصوص از آرای پژوهشگران و صاحبان نظربهره برده و بر آیند و ماحصل گفتار را با رد وجود ادبیات زنانه خاتمه دادیم.
” نوع نگاه در ایجاد تصویر” فصل دیگری است كه در آن ضمن توضیح در خصوص تصویر و تصویر سازی، انگاره های شاعرانه سیمین بهبهانی و محمد رضا شفیعی كدكنی را از قول خود ایشان در آثار مكتوب و منقول؛ و نیز نظرگاه دیگران در خصوص این هر دو ذكر کرده و مورد بررسی قرار دادیم.
سپس رساله را بر پایه ی 11 فصل دیگر عنوان نهادیم كه هر كدام مبین رفتاری زنانه یا مصداقی از عملی زنانه است كه از ذكر نام فصول
به جهت پرهیز از اطاله كلام صرف نظر نموده و رؤیت این بخش ها را به خوانندگان ارجمند و مخاطبان گران قدر وا می نهیم.
نگاهی به مذهب اصالت زن:
دیر گاهی است تا مسئلهی زن به عنوان مبحثی اساسی در فراسوی مرزهای ایران زمین آغاز شده و به داخل كشورما نیز نفوذ یافته است. احساس نیاز به طرح مسئلهی زنان و حقوق آن ها در مغرب زمین كلید خورد و جنبش هایی موسوم به فمینیستی شكل گرفت كه عمدتا قصد داشتند تا حقوق برابری را میان زنان و مردان پی ریزی كنند كه البته در پاره ای موارد موفق هم بودند.
در نگاهی به تعاریف فمینیسم ( feminism ) این گونه در می یابیم كه « جنبشی است سازمان یافته برای دست یابی به حقوق و نیز ایدئولوژیی برای دگرگونی جامعه كه هدف آن صرفا تحقق برابری اجتماعی زنان نیست، بلكه رویای رفع انواع تبعیض و ستم نژادی و طبقاتی و غیر را در سر می پروراند. از این رو نهاده هایی كه تاكنون برای این واژه پیشنهاد شده وافی به مقصود نبوده است»1. چه این كه امروزه با شنیدن كلمه فمینیسم اغلب مخاطبان آن چه را به ذهن متبادر می بینند مسئله زن است. اساسا این واژه فرانسوی و از ریشه لاتین ( femind ) است كه در زبان های انگلیسی و آلمانی تغییر یافته و به شكل ( feminism) به كار برده می شود به طور كلی واژه (feminine) به معنای زن و دال بر جنس مونث است . با این اوصاف لغوی پر بیراه نرفته اند آنان كه با شنیدن این واژه به یاد زن و مسئلهی زنان می افتند. به هر حال هر مكتب یا ایدئولوژی نو ظهور پیامدهایی دارد و از دریچه های مختلفی ظهور و بروز می كند كما اینكه فمینیسم هم دارای گرایش های متعدد است گرچه بررسی گرایش های فمینیستی موضوع این مقال نیست ولی ذكر نام و مختصری از تعاریف برای شناخت بهتر این مكتب خالی از لطف نیست.
لیبرال فمینیسم Liberal feminism:
این گرایش نسبت به گرایش های دیگر سابقه طولانی تری دارد، نا برابری حقوق مدنی و فرصت های آموزشی را سرچشمه ستم بر زنان می داند و مبارزه برای كسب آزادی های فردی زنان در چهارچوب جامعه موجود را هدف قرار داده است.
رادیكال فمینیسم Radical feminism:
این گرایش همه شكل های ستم و سلطه را ناشی از برتری جویی مردان می انگارد و هدف خود را جایگزینی جوامع مردسالار كنونی با جوامع زن محور معرفی می كند.
ماركسیسم فمینیسم Marksism feminism:
گرایش دیگری است كه ریشهی انقیاد زنان را در شیوهی تولید سرمایه داری و جدایی كار از خانه كه به تقسیم كار جنسی انجامید معرفی می كند و دگرگونی بنیانی اقتصاد را تنها راه چاره رفع ستم دیدگی زنان می دانند.
سوسیال فمینیسم :Social feminism
آخرین گرایش این مذهب است؛ به زعم فمینیست های سوسیالیست ریشه ستم بر زنان در نظام اقتصادی سرمایه داری است كه برای دوام خود به استثمار كارگران و به ویژه زنان نیاز دارد.»2
اگر بخواهیم به دیگر اصطلاحات مطرح دال بر مسئله فمینیسم بپردازیم اصطلاحاتی چون « femininity = « زنانگی » را می توان ذكر كرد؛ اصطلاحی که برای توصیف مونث بودن در جامعه ساخته و پرداخته می شود و بار معنایی آن داشتن جاذبه جنسی برای جلب مردان است یا اصطلاح Womanhood = زن بودن؛ این اصطلاح در برگیرندهی همه معانی منفی و مثبتی است كه واژهی « زن » به ذهن متبادر می كند. زیبایی، عشق، پیوند، همسر، مادر، كدبانو، جنس دوم، در حاشیه، زیر ستم، سركوب، اسیر احساسات و….».3
تعاریف بالا بنا به ضرورت آورده شد تا فتح بابی باشد برای بررسی مبحث اصلی همان گونه كه در ابتدای رساله مشاهده می شود عنوان رساله تصویرهای شاعرانه سیمین بهبهانی و محمد رضا شفیعی كدكنی از منظر نقد زن مدار است لذا در این قسمت كه مباحث كلی را ذكر می كنیم بیش تر و به طور عمده به مبحث زن مداری می پردازیم تا سپس بتوانیم بر این مبنا اشعار دو شاعر مد نظر را مورد بحث و بررسی و نقد قرار دهیم.
نگاهی به تاریخ:
بهتر است سخن را با نگاهی به تاریخ آغاز کنیم. روزگاری نظام حاکم بر بشر دردست بانوان بود یعنی « ادارهی امور زندگی و پرورش فرزندان به عهدهی زنان بوده است که معمولا از این عصر به نام ” مادرسالاری ” یا ” مادرشاهی” نام می برند. عامل اصلی به وجود آمدن عصر مادر سالاری، به نوع زندگی آن دوره بر می گردد. مردان برای شکار به مناطق دور دست سفر می کردند و هنگامی که بر می گشتند آن قدر شکار نمی کردند که برای خوراک و معاش خانواده بسنده باشد. بنابراین در طیّ غیبت مردان، این زنان بودند که به امور خانه می پرداختند و در گذراندن زندگی نقش اساسی داشتند.»4 رفته رفته و به تبع این که زنان کشت و زرع را کشف کردند آنان را مبدع کشاورزی می دانند. « زن ها ضمن گردآوری دانه های خوراکی کشف کردند که از هر دانه ای که به زمین نرم می افتد گیاهی می روید و آن گیاه خود دانه های جدیدی می دهد. کشاورزی از همین جا آغاز شد.»5 آن چه از شواهد تاریخی در خصوص سالاربودن زن و مرد بیان می دارند این است که: « بر نخستین جوامع بشری، نه نظام مادرسالاری حاکم بوده است و نه نظام پدرسالاری، بلکه زن و مرد، پیش از تاریخ و در آغاز تاریخ، وظایف و مشاغل مختلفی داشتند، ولی همکار و مکمل هم بودند و هیچ چیز از پیش (aprior ) مبین برتری یکی بر دیگری نیست… پس از دوران گردآوری خوراک و شکار، یعنی در عصر نوسنگی ( neolithique )، زن قدرت بسیار می یابد و شأن ومنزلتی بسیار کسب می کند، زیرا در این دوران، کار زن کشاورزی و مشغلهی مرد دامداری است، بنابراین زن به اقتضای کار و اشتغالش، مادر و سرور طبیعت دانسته می شود و کیش و پرستش زن ایزدان رواج می یابد . به هر حال چنین پیداست که دوران نوسنگی، دورهی فرمانروایی مادر است و از قدرت مرد نسبتاً کاسته می شود.»6 مضاف برابداع کشاورزی پاره ای کارهای دیگر چون بافندگی، رشته کردن الیاف و ابداع چرخ کوزه گری نیز به زنان نسبت داده شده و به قدرت آنان در آن دوره افزوده است. از آنجا که در این دوره مشغلهی زنان کشاورزی و مشغلهی مردان دامپروری است چندان که پیش تر ذکر شد نیاز به صنعت و ساختن ابزار نیز برای آن روز جزء حوائجی بود که باید مرتفع می گردید لذا « مرد ابزار ساز شد و قدرت را به دست گرفت و از جمله تظاهرات این قدرت، وضع قوانین بود.»7
این گردش كه بنا به اقتضائات زمان صورت گرفته و بدین نام ها موسوم شده شاید در زمان خود بسیار طبیعی جلوه می كرده و دغدغه خاطر انسان های اعصار گذشته را فراهم نمی كرده است. لذا امروز برای یافتن سرچشمه های مظلوم واقع شدن زنان، تاریخ را تورق می كنند تا سررشته را بیابند كه البته تا به اینجا پژوهش گران و محققان برآنند كه با استقرار نظام مرد سالار سیطره مردان بر زنان آغاز شد.
اغلب پیروان مذهب اصالت زن یا همان فمینیسم درگرایش های متفاوت گاه تندتر وگاه کندتر درپی برابری جنسیتی – در شقوق مختلف – میان زنان و مردان هستند. لذا به زعم نگارنده آن چه كه امروز باید از آن اجتناب شود استفاده از پسوند ” سالاری ” در پس این عناوین است. غرض از بروز جنبش هایی چون فمینیسم و یا به تازگی شكایات مطرح شده در دادگاهها توسط مردان علیه زنان به واسطه ظلمی كه متحمل می شوند همه از عواقب رفتاری است که متعاقب پسوند ” سالار ” پشت این عناوین اتفاق می افتد. فی الواقع اگر این لغت از دایرة المعارف ذهن ها حذف شود و در جای مناسب خود بكار برده شود یعنی واژهی” انسان سالاری” را به عنوان جایگزینی برای این هر دو واژه برگزینیم؛ عمده مشكل حل خواهد شد « هزاران سال تاریخ نوشته و باز نوشته شده تا تصور اینكه مردان برتر از زنان هستند (یا بالعكس) از خاطره ها و ذهنها زدوده شود. شواهد باستان شناسی، دربارهی موجودیت دورانی بیش از بیست هزار سال تاریخ گفتگو می كند كه زنان و مردان مكمل یكدیگر بوده و با امكانات برابر زندگی كرده اند، بدون اینكه هیچ كدام بر دیگری برتری داشته باشند. در تمامی موارد، مردان و زنان شریك و سهیم و مهمترین عنصر تركیب اجتماعی بوده اند. نیروی خلاق زنانه نه تنها خوار و حقیر نبود بلكه، بسیار محترم شمرده می شد. وجود زنان مملو از خلاقیت و معنویت بود.»8 اگر بنا را بر این بگذاریم كه سالار یكدیگر نباشیم بلكه همراه و در كنار یكدیگر باشیم نیمی و بلكه بیش تر مشكل را حل و فصل نموده ایم. كه البته برای دست یافتن به چنین مسئله ای باید رویكرد تربیتی خانواده تغییر پیدا كند. « ما نتوانسته ایم به پسران خود یاد دهیم و بسیار كمتر به دختران خود كه زن بودن تا چه حد عظیم و با شكوه است، و اینك زمانی است كه به سوی نور رویم و سیمای جدید زن را به تصویر در آوریم زن بودن رازی بسیار عمیق است كه ارزیابی آن شاید سالی صبر و تحمل لازم داشته باشد.»9 شاید بهتر باشد بگوییم سالیان، چرا كه این رویكرد اشتباه محصول سالیان است و یقینا نیاز به گذشت سالیان دارد تا رویكردی جدید در نسل ها ایجاد و نهادینه شود. امروزه « برای بسیاری از مردان حفظ حقوق زنان امری بدیهی و حائز اهمیت است لیكن، آن چه برایشان بدیهی جلوه نمی كند این است كه خود تا چه حد دسیسه می چینند تا بر قدرت زنان سرپوش گذارند حق و حقوق زنان را تا آن حد كه از نظر سیاسی – اجتماعی مطرح است قبول دارند اما، آن چه را كه با نقش فعال زن ارتباط دارد خواه یك گفتگو در عرصه اجتماعی باشد یا در فضای خانواده آن طور كه شایسته است نمی پذیرند.»10 و این همان رویكرد و نوع نگرش نهادینه شده است كه از دوران طفولیت و چه بسا توسط مادر به كودك منتقل شده است. « كلمه مرد سالاری متاسفانه، اغلب تقصیر كار بودن مرد را در ذهن تداعی می كند، ولی مقصر دانستن دیگران یكی از عادت ها و رفتار های كلیدی است كه مردم را در نظام هایی كه به آن ها صدمه می زند، ثابت نگه می دارد. تا زمانی كه یكی، دیگری را مقصر شمارد، نه زنان، نه مردان و نه جامعه به عنوان یك كل نمی تواند در جهت بهبودی وضع زن حركتی مثبت انجام دهد. ما باید تصمیم به پیشروی بگیریم و مقصر ساختن را پشت سر بگذاریم. هم زنان و هم مردان به نظامی كه ما در آن همراه با رفتارها و نگرش های اعتیادی روزانه زندگی می كنیم، دوام و پایداری می بخشد.»11
عمده ترین اشكالی كه سالار بودن ایجاد می كند این است كه انسان ها را در مقابل یكدیگر قرار می دهد و این عاملی تنش زاست. اجتماع امروز چه در میهن ما ایران و چه در فراسوی مرز های ما برای بهبود اوضاع جامعه بشری باید اقدام به حذف این واژه از ادبیات ذهن بشر كند. تا آن گاه كه این واژه بر اذهان بشر حاكم است اگر هزار و یك مكتب نو ظهور برای احقاق حقوق زنان یا مردان ظهور كند هرگز نخواهد توانست گرهی از این كلاف سر درگم را بگشاید بلكه خود گرهی خواهد شد بر انبوه گره های درهم افكنده « بشر به تدریج در خواهد یافت كه اگر كسی به علت داشتن عقده حقارت آرزومند داشتن مقام بزرگ و پر سر و صدایی است كه در آن مقام به دیگران آن قدر كه دلش می خواهد تحكم كند و زور بگوید، گفتار خود را بقبولاند و خود را بزرگ و بزرگ تر جلوه دهد و بدین وسیله كسری روانی خود را بپوشاند مسلما در آن مقام نه تنها به نفع انسانیت و صلح و صفا قدمی بر نخواهد داشت بلكه برای خاطر همان مقام حاضر است شرافت و انسانیت، محبت و عاطفه، عشق و دوستی، صفا و مروت و هر چه خصال حسنه دارد نیز فدا كند و تنها از آن راه رود كه حافظ مقام و موقعیتش باشد در چنین مورد مسلما باید فاتحه بشریت را خواند.»12
پایان نامه ارشد رشته ادبیات فارسی: جایگاه دستور زبان فارسی در ویرایش متون
جمعه 99/10/26
:
به طور کلی، «زبان دارای سه لایه است که در عین داشتن روابط متقابل با یکدیگر هر کدام اصول و قواعد خاص خود را دارد که آن را از دو لایۀ دیگر متمایز میکند» (نجفی، 1375: 7). این سه لایه عبارت است از: عناصر آوایی، دستور زبان فارسی و واژگان. در این فصل لایۀ دستور زبان مورد بررسی قرار میگیرد که از دو بخش صرف و نحو تشکیل میشود. بخش صرف به انواع کلمه میپردازد که شامل فعل، اسم، حرف، قید، صفت، صوت و ضمیر میشود و بخش نحو به مسائل ساخت جمله و روابط اجزای آن توجه دارد. هر کدام از این بخشها دارای اصول و قواعد خاصی است و لازم است مؤلفان و ویراستاران به آن توجه داشته باشند.
به این ترتیب، در این فصل افزون بر بررسی هر یک از مقوله ها با توجه به دستورهای سنتی و جدید، اختلاف نظرهای مهم دستور نویسان مطرح میشود.
1- فعل (کنش)
فصاحت و روانی هر نوشتهای در گرو مطابقت متن هر دورهای با قواعد دستوری آن دوره است؛ لذا یکی از راههای پیبردن به فصاحت آثار ادبی، توجه به میزان رعایت قواعد دستوری آن آثار است. آنچه در قواعد دستوری زبان فارسی میگنجد، شامل چند بخش میشود؛ از جمله بخش آوایی، صرف، نحو و … . به طور خلاصه، در بخش آوایی، به کلمه و کلام توجه میشود که مغایر با قاعده حذف و ابدال و … نباشد. در بخش صرف نیز به ساختمان کلمات پرداخته میشود و آنها را بدون درنظرگرفتن جایگاهشان در جمله بررسی میکند و در
بخش نحو به روابط اجزای سخن و معنی کلام توجه میشود. با توجه به اینکه کلمات در بافت جمله هویت پیدا میکنند؛ لذا بررسی و شناخت روابط اجزای سخن و جمله یکی از راههای درستنویسی محسوب میشود. بدین ترتیب، برای شناخت اجزای جمله ابتدا یکی از مهمترین اجزای آن؛ یعنی فعل را که رکن اصلی جمله را شکل میدهد، مورد بررسی قرار میدهیم.
فعل جزء لازم و ضروری جمله است که کلمات و جملات بدون آن نابهسامان هستند. به عبارتی «هر گونه خطایی در کاربرد افعال علاوه بر آن که ممکن است موجب تغییر معنای جمله یا ابهام آن شود، بر ساختمان نحوی جمله نیز تأثیر منفی میگذارد» (ذوالفقاری، 1390: 233 و 234). خطیب رهبر نیز معتقد است، گفتارهای ما بی وجود فعل تصوراتی جدا از هم و نامربوط خواهد بود (خطیب رهبر، 1381: 167). از این رو، فعل نقش مهمی در فهم کلام و درستی عبارت دارد. این مقوله بخش قابل توجهی از کتابهای دستور را به خود اختصاص داده است؛ چرا که بدون شناخت دقیق آن نمیتوان راه به جایی برد. بنابراین، برای شناخت این مقولۀ دستوری، لازم است ابتدا اقسام فعل را بررسی کنیم و سپس به جنبه ها و ساختمان آن بپردازیم.
1-1- تعریف فعل
تعریفهای متعددی برای این مقوله ارائه شده است؛ اما تعریف رایج فعل این است که فعل بر واقعشدن امری دلالت میکند و به امر دیگر اسناد داده میشود. خیامپور معتقد است: «فعل کلمهای است که همیشه مسند باشد و به عبارت دیگر دلالت کند بر وقوع یا لاوقوع کاری در زمان معینی از سه زمان گذشته و حال و آینده» (خیامپور، 1384: 68) که فرشیدورد هم بر آن متفق است و آن را کلمهای میداند که به تنهایی یا به یاری وابستههایی در یکی از زمانهای سه گانه بر واقع شدن امری دلالت میکند و به امر دیگر اسناد داده میشود (فرشیدورد، 1388: 376). در واقع، این تعریف بین همۀ دستورنویسان پذیرفته شده است و همه بر آن متفقاند.
لازم به یادآوری است که این کلمه تنها بر یک مفهوم واحد دلالت نمیکند؛ بلکه حداقل 4 مفهوم را دربرمیگیرد، از جمله کار، زمان، شخص و شمار که دستورنویسان هر یک از این مفاهیم را مورد بررسی قرار دادهاند. در حقیقت، میتوان گفت اگر ساخت فعل را به دو بخش بن و شناسه تقسیم کنیم، بن دو مفهوم کار و زمان را نشان میدهد و شناسه شخص و شمار را میرساند (ارژنگ، 1387: 135) که توجه به هر یک از این مفاهیم ما را در رعایت صحیح قواعد دستوری کمک بسیاری میکند. برای مثال، چون شناسه با نهاد در ارتباط است؛ باید با آن مطابقت داشته باشد و به صورت صحیح به کار رود.
به طور کلی، فعل از نظر ریشه:
الف) بن = جزء اصلی
ب) شناسه = جزء متغیر
بن مفهوم اصلی فعل و زمان را میرساند.
شناسه بیانگر شخص و عدد فعل است که عبارتند از: «-َ م، ی، -َ د، یم، ید، -َند».
انوری و گیوی مفهوم کار را به اقسام مختلفی تقسیم میکنند، از جمله:
الف) انجام دادن یا انجام گرفتن كاری: سعید كتاب را برد نبرد؛
ب) واقع شدن كار بر كسی یا چیزی: علی كشته شد نشد؛
پ) پذیرفتن حالتی یا صفتی: هوا سرد شد نشد؛
ت) اسناد؛ یعنی نسبت دادن صفتی یا حالتی بر كسی یا چیزی: محسن بیمار است؛
ث) وجود داشتن: آنجا چیزی هست؛
ج) مالكیت و دارا بودن چیزی: من كتاب دارم (انوری و گیوی، 1387: 20).
پایان نامه ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی: ساخت هنری شعر شهریار
جمعه 99/10/26
:
تفاوت متون ادبی بامتون دیگر درشیوۀ به کارگیری زبان درآن است .در متون ادبی زبان معمول ومتداول با شگردها وترفندهایی که هنرمند به کارمی برد شکل دیگری به خود می گیرد ودر این حالت است که دراین نوع متون تنها معنای موردنظر اهمیت ندارد بلکه شکل اثر وزبان وشیوه بیان درآن برجستگی خاصی پیدا میکند ودر واقع هدف هنرمند ارائه اثری ادبی با بیانی زیبا وهنری است.
شاعران برای ادبی کردن اثر خود شیوه های گوناگونی به کار می برند، بیان سخن به شکل آهنگین وموزون، استفاده ازصورخیال وبیان مفاهیم به طرق غیر مستقیم وتغییر در ساخت اجزای جمله وساختن ترکیبات جدیدو… شگردهایی است که شاعران برای ادبی کردن اثر خود به کار می گیرند.
شهریار نیز یکی از همین شاعران است که برای بیان احساس والقای عاطفۀخود شعر را انتخاب می کند وآن را به انواع زیبایی ها می آراید.
دررسالۀ حاضر ساخت هنری شعر شهریار مورد بررسی قرار گرفته است.دراین پژوهش موسیقی شعر شهریار،صورخیال در دیوان این شاعر، رمانتیسم در شعر وی، نقد وطنز در شعر شاعر وهمچنینباستان گرایی صرفی ونحوی درشعر شاعر مورد بررسی قرارگرفته است.
برای انجام این پژوهش ابتدا کتابهایی در موردزیبایی شناسی وکتابهای فلسفۀهنر وکتب مربوط به دیدگاه های شکل گرایان مطالعه وفیش برداری شد.پس از فیش برداری ازدیوان شاعر به صورت استخراج اوزان وبحرهای عروضی ،بررسی صورخیال،رمانتیسم درشعرشاعر،همچنین تحلیل اشعارازنظرنقدوطنزانجام ومطالب آن جمع آوری شد ودر مرحلۀ بعد مطالب جمع آوری شده، تدوین ونگارش گردید.
اقداماتی که در مورد این شاعر صورت گرفته است در غالب موارد شامل زندگی نامه وخاطرات وی میباشد،البته پژوهش هایی نیز در مورد شعر شاعر انجام شده است ازجمله «کارکردهای هنری وزبانی غزلیات شهریارازآقای بشیرکلاشمی نیکدل».
تفاوت ودر واقع نوآوری پژوهش حاضربا آثارقبل دراین است که علاوه بربررسی سراسر دیوان شاعر نکات وویژگی های برجستۀ دیگریاز دیوان شاعر نیز موردبحث قرارگرفته است.ازجمله این که بابررسی طنز ونقد در شعر شاعر، شهریار به عنوان شاعری طنز پرداز معرفی می شود، همچنین بررسی کامل ویژگی های رمانتیسم در اشعار شاعر وارائه نمونه هایی از آن نوآوری دیگر کار می باشد.
پژوهش حاضر علاوه براینکه دربخش موسیقی، صورخیال وزبان به ادب دوستان وبه ویژه دانشجویان زبان وادبیات فارسی کمک می کند برای کسانی که می خواهند درزمینۀ طنز ونقد تحقیق وبررسی کنند، همچنین افرادی که تمایل دارند با مکتب رمانتیسم وویژگی ها ی اشعاررمانتیک آشنا شوندوبه تحقیق در این زمینه بپردازندنیزراهنمایی های مفیدی ارائه می دهد.
زندگینامه شهریار:
سید محمّد حسین بهجت تبریزی که بعدهاباعنوان شهریارشهرت پیدا می کند در سال 1285شمسی در خشگناب تبریز دیده به جهان
گشود. اوفرزند مردی فاضل وادیب به نام حاج میرآقاازوکلای معروف زمان خودبودکه در هنر خوشنویسی نیز سرآمد بوده است.
سه سال از کودکی شهریار در حوادث انقلاب آذربایجان در روستای شنگول آباد و قیش قرشاق و خشگناب می گذرد،وی مقدمات را با خواندن گلستان و نصاب الصبیان نزد پدرادیب خود فرا می گیرد ودر همین دوران که کودکی بیش نیست به خواندن دیوان حافظ وانس گرفتن با آن روی می آورد.
دوران ابتدایی و متوسطه را در مدارس متحده و فیوضات تبریز به پایان می برد، ادبیات عرب را در مدرسة طالبیه و فرانسه را نزد استادان سرآمد یاد می گیردودر سال 1299 به تهران آمده و در مدرسه دارالفنون به تحصیل می پردازد.
آشنایی بادیوان حافظ باعث می شود که از همان دوران نوجوانی استعدادسرودن شعر در طبع وی شکوفا شودوسرودن شعرراباتخلص بهجت آغاز کند.وی که پیوسته خود راپیرو حافظ می داند بافال گرفتن از دیوان حافظ تخلص خود را از بهجت به شهریار تغییر می دهد،تحصیل در دارالفنون را به پایان می رساندوواردمدرسه عالی طب شده وبه تحصیل در رشته پزشکی می پردازد.
زندگی شهریار در این زمان وارد مرحله دیگری می شود، شاعر دل به عشق دختری می سپاردودرتب وتاب آن به سرمی برد.
«شهریار پس از اتمام تحصیل در دارالفنون در سال 1303 وارد مدرسة عالی طب شد. این ایام مصادف بود با آغاز عشق و شیفتگی شهریار هفت سال بعد در حالی که بیش از سه ماه به پایان امتحان دکتری طب باقی نمانده بود، به دلیل ناکامی در عشق و بحران شدید روحی ترک تحصیل کرد.» (علیمحمدی،1381:13)
زاهدی که از دوستان نزدیک شاعر و یکی از کسانی است که نقش عمده ای در حفظ و جمع آوری سروده های شاعر داشته است در مورد این بخش از زندگی شاعر می گوید: «شهریار یک عشق اولی آتشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهریار گداخته و تصفیه می شود. این عشق مجاز است که در قصیدة «زفاف شاعر»با یک قوس صعودی اوج گرفته، به عشق عرفانی و الهی تبدیل می شود. ولی به قول خودش مدتی این عشق مجاز به حال سکرات بوده.» (شهریار، 1386: 13)
غزل هایی مانند ماه سفر کرده، توشة سفر، پروانه در آتش، غوغای غروب، یار قدیم، خمار شباب، نامة ناکامی، شاهد پنداری، شکرین پستة خاموش، تو بمان و دگران و … از جمله غزل هایی هستند که عشق آتشین شاعر را به تصویر می کشند.
از تو بگذشتم و بگذاشتـــمت با دگــران رفتم از کوی تو لیـــکن عقب سر نگـران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمــان و دگــران وای به حال دگـران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هرچه آفاق بجویند کران تــا بــه کـران
می روم تا که به صاحبنظـری باز رســم محــرم ما نبـــود دیـدة کوتــه نظــران
دل چون آینة اهـل صفــا می شکننــد که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله رویا، تو ببخشای به خونین جــگران
(شهریار، 1386: 337)
پس از شکست در عشق و انصراف از ادامة تحصیل، زندگی شاعر وارد مرحلة دیگری می شود و فراز و نشیب گوناگونی را پشت سر می گذارد. ابتدا در سال 1310 به استخدام ادارة ثبت املاک در می آید و بعد از آن به مشهد و نیشابور منتقل می شود. در همین ایّام با کمال الملک نقّاش معروف که او نیز دچار رنج تبعید وغربت است ملاقات می کند و مثنوی «زیارت کمال الملک» به همین مناسبت سروده می شود.
در مشهد نیز شاعر به محافل ادبی رفت و آمد می کند و با ادبیانی مانند محمود فرخ، گلشن آزادی، میرزا رضا خان عقیلی و … آشنا می شود و در انجمن ادبی شاهپور نیز شرکت می کند.
شاعر که مدتی از غم عشق فراغت حاصل کرده است، بعد از گذشت سه سال دچار رنج روحی دیگری میشود،در سال 1313 پدر و تکیه گاه خود را از دست می دهد و سرپرستی خانوادة خود و برادرش را بر عهده می گیرد.
در پی این حوادث بار دیگر به تهران باز می گردد وبه ناچار به خدمت دولتی (شهرداری و بانک کشاورزی) مشغول می شود، کاری که پیوسته به آن اعتراض دارد و از آن شکایت می کند.
چه کنم شاعر آفریدستــم کــاردیــگر نیاید از دستــم
کارغیر هنر نه کار من است هرکسی مرد کار خویشتن است
(شهریار،1386: 666)
ودر جای دیگر خودرا شیر بیشۀ هنر می داند.
من هنر پیشه ام چه کار کنم شیر این بیشه ام چه کار کنم
خدمت من اداره رفتـن نیست مهملی گفتن وشنفتن نیـست
من به کار حساب مرد، نیم بلکـه با این حســاب مردنیم
(شهریار،1386: 667)
شهریار در سال 1331 به تصویب نخست وزیر وقت از خدمت دولت معاف می گردد و بار دیگر گرفتار اندوه از دست دادن مادرش می شود. به ناچار به تبریز باز می گردد وپس ازآن در 48سالگی با یکی از خویشاوندان خود ازدواج می کند و صاحب سه فرزند می شود.
در سال 1335 به علت تنگی معیشت دوباره به کار در بانک کشاورزی مشغول می شود و در سال 1344 بازنشسته می گردد و روز 22 بهمن 1346 در مقام تجلیل از شاعر، او را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن مینامند و عنوان استادی افتخاری دانشکدة ادبیات تبریز به وی اعطا می شود و روز 26 اسفند در تاریخ فرهنگ آذربایجان «روز شهریار» نامیده می شود.
سرانجام شاعر در سال 1351 مجدداً ساکن تهران می شود اما این بار نیز تقدیررنج دیگری برای او به ارمغان می آورد، همسرش را از دست می دهد و پس از گذشت چهار سال و برای همیشه به زادگاه خود باز میگردد و سرانجام در مهرماه سال 1367 دارفانی را وداع می گوید.
«شهریار به موسیقی علاقمند بود و خود سه تار می نواخت. در اوقات فراغت غالباً خط می نوشت. قرآنی را نیز به خط خود به یادگار گذاشته است. به قرآن و دیوان حافظ عشق می ورزید.» (علیمحمدی،81 13: 17)
آثار:
آثار بر جای مانده ازاین شاعر شامل دو جلد دیوان اومی باشد که در قالب های گوناگون غزل، قصیده رباعی، دوبیتی، قطعه، مثنوی، چهار پاره،مسمط، طبع آزمایی کرده است. برجسته ترین وزیبا ترین اشعار شاعر درغزلیات وبخشی از اشعار مکتب شهریار نشان داده می شود،آثار ترکی شهریار شامل منظومۀ «حیدربابایه سلام»می باشد.
«درحیات شعری شهریار سه دوره مشخص یا مشخص تر است: 1.دورۀ جوانی او که با عشق (عشق ملموس انسانی )در گیر است.در این دوره شهریار غزل های پرشور عاشقانه می سراید.2.دوره ای که از آشناییش با افسانۀ نیما ، آغاز می شود وبه ارتباط عمیق تر با شعر نیمایی منجر می شود 3.دورۀ آخر که به سالهای پختگی وپیری شاعر مربوط می شود در این دوره گرایش به نوعی عرفان در شعر شهریار آشکار است در این دوره شهریار بسیاری از غزلهای غیر عاشقانه خود را می سراید.»(منزوی ،1372: 19)
قوی ترین عاطفه در شعر شهریار عشق است که می توان گفت به سه شکل تصویر می شود عشق فردی ومجازی که حاصل تجربۀ شاعر است وبسیاری ازغزلیات شاعر مراحل مختلف این عشق رااز دیدارها تا هجران وفراق ودر نهایت شکست وی را نشان می دهد.عشق به مردم واجتماع وعشق الهی وعرفانی واعتقادات دینی که در قالب سرودن اشعاری با مضامین دینی وعرفانی ترسیم می شود.
دربخش مکتب شهریار اشعاری به سبک آثار نیمایوشیج مانند افسانه سروده شده اشت ودر واقع اشعار رمانتیکی شهریار در این قسمت است که مهمترین آن ها شامل منظومه هایی با عنوان «دو مرغ بهشتی»، «هذیان دل»ومثنوی «افسانۀ شب» می باشد.
«دومرغ بهشتی» ستایش شهریار از نیما وشرح دیدار دو شاعر است منظومه ای است با قالب نامشخص که هربند آن دارای هفت مصراع است و مصراع های دوم،چهارم وششم مقفا هستندومصراع دیگرآزاداست.
شکل گرایی (formalist):
«شکل گرایی مکتبی است در نقد که در فاصله سال های 1915- 1917 در روسیه به وجود آمد. بنیانگذاران آن اعضای دو انجمن مطالعات زبان شناسی در مسکو و پتروگراد بودند که با یکدیگر همکاری نزدیک داشتند. هدف پایه گذاران این مکتب یافتن پایه های علمی برای نقد ادبی بود. آن ها دیدگاههای تاریخی، سیاسی، جامعه شناسی یا روان شناسی را در نقد رد می کردند.» (میر صادقی، 1376: 173)
از جمله برجسته ترین چهره های این مکتب زبان شناسان و ادیبانی مانند بوریس آخن باوم، شکلوفسکی، یاکوبسن، توماشفسکی و تینیانوف بودند.
«صورتگرایی از بطن نمادگرایی پدید آمده بود و به مخالفت با آرای نماد گرایانی برخاسته بود که به جنبه های زیبایی شناختی متون ادبی می پرداختند و از احساس خود برای تعیین خوب و بد استفاده می کردند و همین ها بودند که این دسته از متخصصان و پیروان پژوهش های ادبی را صورتگرا می نامیدند تا به طعنه نشان دهند که آن ها درکی از محتوا ندارند و تنها به ظواهر می پردازند.» (صفوی، 1383: 53)
«فرمالیست های روسی موضوع اصلی و مرکز کار خود را متن یا به عبارت بهتر آنچه در متن بازتاب یافته شناختند و هر گونه چشم اندازی که خارج از متن مطرح شود در مرتبه دوم اهمیت قرار دادند. تأکید آنان بر گوهر اصلی و ادبی متن بود یعنی خود متن را در نظر می گرفتند و می کوشیدند تا اجزاء سازندۀ دلالت معنایی متن را از شکل و شالوده آن استنتاج کنند و به هدف شناخت آنچه در اثر بازتاب یافته است دست یابند. برای این کار به استقلال پژوهش ادبی تأکید می کردند یعنی صرفاً برای آن نتایج نظری و ادبی اعتبار قائل می شدند که از بررسی خود اثر به دست آمده باشد و نه از بررسی زمینه های تاریخی پیدایش اثر یا شناخت شخصیت و منش روانی مؤلف» (احمدی، 1375، ج1: 43)
درواقع نظریات شکل گرایان ازعقایدسوسور زبان شناس معروف نشأت می گرفت ازنظر سوسور زبان نظامی از نشانه ها می باشد که باید یه روش همزمانی یعنی در مقطع معینی از زمان مورد بررسی قرار بگیرد ونه در جریان تحول تاریخی آن،بنابراین صورت گرایان نیز هرنوع دیدگاه تاریخی،سیاسی و…رادرنقدرد می کردند.
دانلود پایان نامه ارشد: جستاری در چگونگی طرح موضوعات کلامی در مجمع البیان
جمعه 99/10/26
بیش از چهارده قرن پیش، آخرین کتاب آسمانی- قرآن کریم- بر آخرین فرستادۀ الهی- حضرت ختمی مرتبت- رسول گرامی اسلام، بهمنظور هدایت انسانها بهسوی کمال و سعادت جاودانی آنها نازل شد. وحینامۀ قرآن، متضمن معارف بلند و دستورالعملهایی است که فهم و التزام به آنها، زمینۀ دستیابی به این سعادت همیشگی را هموار میسازد. برای رسیدن به این معارف بلند و دستورالعملهای آن، باید این کتاب را بهخوبی شناخت و در زوایای آن کندوکاو و تعمق نمود تا به ژرفا و درونمایۀ آن دست یافت. این مهم با تدبّر در آیات الهی فراهم میشود. قرآن کریم در اهمیت تدبر و اندیشیدن در آیاتش سخنها گفته و همگان را به تفکر در آن تشویق کرده است. خداوند قرآن را کتابی مبارک توصیف میکند و به همگان دستور اندیشیدن به آن را میدهد. (ر.ک: ص/ 29) اما گذشته از اینکه قرآن به زبان مردم نازل شده و کتابی مبین و آشکار است، در جایی دیگر به پیامبر گرامی(ص) دستور داده تا قرآن را شرح و توضیح دهد. (ر.ک: نحل/ 44) زیرا فهمیدن ظاهر معانی یک کلام غیر از تفسیر آن است. هرکس که به زبان عربی آشنایی داشته باشد، ظاهر معانی را درمییابد. اما تفسیر محتوایی و عمیق آن را هم می فهمد؟
تفسیر، حکایت دیگری است که هیچکس جز با تلاش و کوشش روشمند و با اتکا به منابع و مصادر فهم قرآن، نمیتواند به ژرفای آن دست پیدا کند. افزون بر این، همچنین باید گفت: اگر کسی به قرآن مراجعه کند، درمییابد که قرآن ویژگیهای مخصوص بهخود را دارد که همواره ضرورت تفسیر را در هر عصر و زمان ایجاب میکند. از جمله آنکه طبق گفتار حضرت علی(ع) دارای معانی گوناگون و ژرفناک و فراخناک است: «إنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ أنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ» (نهج البلاغه، خطبۀ 18) نکتۀ دیگر آنکه این کتاب آسمانی در بیان عقاید و احکام دین، مطالب را فشرده و با اشاره بیان کرده که حتماً نیاز به تفسیر دارد. نکتۀ مهم دیگری نیز اینجا باید افزود و آن اینکه، نزول قرآن در یک
فرایند 20 یا 23 ساله صورت گرفته و فراز و فرودهایی را پشت سر نهاده است. لذا فهم بسیاری از مفاهیم و مقولات قرآنی از رهگذر کنار هم نهادن آنها و کشف انسجام معنایی میسر است و این مهم جز با تفسیر صحیح و روشمند حاصل نمیشود.
قرآن کتابی است سرشار از معانی بلند و الفاظ نامحدود که نکات غیبی آن با الفاظ مادی بشری و در قالب سخنان متعارف ریخته شده است. برای فهم معانی آن حتماً به طی مقدمات و توضیح و تفسیر نیازمندیم. مفسران روشها و اسلوبهای استنباط معانی آیات را از زوایا و دیدگاههای مختلف مورد مطالعه قرار دادهاند. یکی از گرایشهای مهم در رشتۀ تفسیر قرآن که از آغاز مورد توجه مفسران و قرآنپژوهان قرار گرفته، رویکرد کلامی است. در این شیوه، معمولاً مفسران برای دفاع از عقاید موافقان یا دفع شبهات مخالفان، از آیات قرآن استفاده کرده و به آنها استناد میکنند. از طرفی، این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که مفسر قرآن، خود، پیرو یکی از مذاهب اسلامی است و در اصول دینی و و فروع فقهی، نظریاتی دارد که دفاع از آنها را ضروری میشمارد. بهطور طبیعی، به هنگام تفسیر مفسر میکوشد که از عقاید و دیدگاههای خود دفاع کرده یا دستکم اصول و عقاید پذیرفتهشدۀ وی با تفسیر آیات ناسازگار نباشد. در اینجا باید گفت که اگر اصول و ضوابط تفسیر درست یا معیارپذیری در فرایند تفسیر آن حاکم نباشد، پدیدۀ تفسیر به رأی حتماً رخ خواهد داد. از سویی دیگر، پرداختن به این رویکرد تفسیری، علل و عواملی دارد از جمله خود قرآن. قرآن در توجه به مسائل اعتقادی مثل جهان غیب، یکتاپرستی، پیامبری، رستاخیز و… از استدلال استفاده میکند و مخاطب را به اصول بدیهی عقل و حقایق هستی و دانشهای طبیعی ارجاع میدهد. این شیوه از استدلال در گرایش به این سبک، سهم بسزایی داشته و مفسر را وادار کرده که از محتوای آیات استفاده کند و برای خواننده، آن شیوه استدلال را شرح و توضیح دهد.
از این نوع تفاسیر میتوان به «تبیان» طوسی در قرن پنجم اشاره کرد. در این قرن، اختلافات مذهبی گسترش یافته و مذاهب اهل سنت مانند معتزله و اشاعره، رودرروی هم قرار گرفتهاند. در این قرن، با وجود ممنوع بودن آرای معتزله، مکتب آن رشد خاصی پیدا کرد و دانشمندان این دوره، مباحث خود را بهگونهای علمی، همراه با استدلالهای عقلی و بهرهگیری از آیات و روایات به روش اجتهادی مطرح میکردند. به همین سبب، این عصر بهنوعی عصر اجتهاد و استدلال بهحساب میآید. شیخ طوسی از بزرگترین متفکران کلامی شیعه در این قرن است که با حضور علمی خود، برهانهای عقلی و کلامی را با استفاده از آیات و روایات، بهویژه در تفسیر، پایهریزی کرده است.
در ادامۀ این جریان، تفسیر «مجمع البیان» که بسیار متأثر از تبیان طوسی است، توسط طبرسی نگاشته میشود. با این تفاوت که طبرسی با تقسیمبندی مباحث، زمینۀ استفادۀ بهتر و گزینش آسانتر استفادهکننده را فراهم ساخته است. تفسیر مجمع البیان دارای اسراری تازه در معانی قرآن است و به روش اجتهادی و جامع نگاشته شده. یکی از ویژگیهای این تفسیر، پرداختن به مسائل اعتقادی و کلامی است. طبرسی مباحث گوناگون کلامی مانند توحید، عصمت انبیا، امامت، جبر و اختیار، رؤیت خداوند، افعال بندگان، اسلام و ایمان، گناهان کبیره و تکلیف را در تفسیرش، مطرح و دیدگاههای خود را دربارۀ آن بیان کرده است. وی در طرح این مسائل، بهدنبال اثبات عقاید شیعۀ امامیه (کلام شیعه) یا دفاع از آن یا در ردّ نظر مخالفان این دیدگاهها برآمده است. طبرسی در مجمع البیان، فراوان از فرقههای مختلف کلامی، بهویژه معتزله و مجبره نام برده است. شاهد این مدعا آنکه، در بسیاری موارد بهگونۀ توضیحی یا انتقادی با آن آرا مواجه شده است. در پارهای موارد، بهویژه در حوزۀ تفسیر کلامی معتزلی، شباهتهای فکری بین نگرش شیعی و اعتزال بهچشم میخورد.
این پایاننامه مشتمل بر چهار فصل است. فصل اول مربوط به کلیات و مفاهیم و اصطلاحات مهم و اساسی یا برخی مطالب دیگر است که بهنحوی کلید ورود به مباحث فصول بعدی است. در این فصل، توضیحاتی همچون تفسیر، علم کلام و تاریخ پیدایش آن و مکتبهای مختلف کلامی از جمله معتزله، اشاعره، مرجئه، حشویه، تناسخیه و… مورد بررسی قرار میگیرد.
فصل دوم که عنوان آن طبرسی و تفسیر است، انواع روشهای تفسیری، تفسیر مأثور، تفسیر عقلی اجتهادی، مبانی تفسیر، معرفی طبرسی، انگیزۀ طبرسی در نگارش مجمع البیان، بررسی مقدمۀ تفسیر مجمع البیان و شیوۀ تنظیم مطالب، مورد بررسی است.
فصل سوم که شامل 5 بخش است، در مورد جایگاه کلام شیعه در مجمع البیان بحث میکند. بخش اول به جایگاه توحید در این تفسیر و بایستگی شناخت و معرفت خدا میپردازد. در بخش دوم تا پنجم هم بهترتیب، به نقش و جایگاه معاد، نبوت، عدل و امامت در مجمع البیان پرداخته میشود.
فصل چهارم که مهمترین فصل این پایاننامه است، دربارۀ گونههای مواجهۀ کلامی طبرسی با فرقههای کلامی است که شامل 9 بخش است. بخش اول شامل رویکردهای طبرسی به معتزله است. این رویکردها شامل توضیح اقوال معتزله، تقریبگرایی اقوال معتزله و نقد آرای آنهاست. بخش دوم تا هشتم هم بهترتیب شامل انتقاد طبرسی به جبرگرایان، اصحاب الرموز، اصحاب المعارف، تناسخیه، حشویه، خوارج و مواجهه با برخی آرای زیدیه است.
در این رساله، آیات قرآن را جز در مواردی که نیاز به ترجمه بوده، ترجمه نکردهایم و در ترجمه از ترجمۀ مکارم شیرازی استفاده نمودهایم.
امید است این پژوهش، گامی هرچند ناچیز در جهت خدمت به قرآن کریم، برای تحقیقات بیشتر در زمینه طرح مباحث کلامی در تفاسیر قرآن باشد.