موضوع: "بدون موضوع"

پایان نامه ارشد: اصلاح پاسخ پل‌های جداسازی شده تحت زلزله‌های نزدیک گسل با استفاده از میراگرهای الحاقی


تقریباً در تمامی زلزله­های بزرگ، تخریب پل­ها در اثر فروریزش و تخریب پایه­ها مشاهده شده است. آسیب دیدگی پل­ها در زلزله­های سال 1994 نرتریج و سال 1995 کوبه به همگان ثابت کرد که معیار مقاومت به تنهایی هرگز برای تضمین ایمنی پل­ها و عملکرد مناسب آن­ها در حین زلزله کفایت نمی­کند. تا به­حال تحقیقات بسیاری با هدف یافتن روش­های منطقی برای محافظت پل در زلزله­های شدید انجام شده است که در این میان جداسازی لرزه­ای راه حلی مناسب برای کاهش نیروهای ناشی از زلزله تا حد ظرفیت الاستیک اعضای سازه می­باشد. بدین ترتیب اعضای سازه پل از ورود به ناحیه غیرخطی مصون مانده که این به معنای سالم ماندن سازه پل در حین زلزله می­باشد.
ایده اصلی در جداسازی لرزه­ای، کاهش فرکانس پایه ارتعاش سازه و رساندن آن به مقداری کمتر از فرکانس­های حاوی انرژی غالب زلزله می­باشد. به بیانی دیگر، جداسازی لرزه­ای موجب افزایش پریود ارتعاشی سازه می­شود و آن را از پریودهای حاوی انرژی غالب زلزله دور می­کند. بدین ترتیب انرژی ورودی به سازه ناشی از زلزله با جداسازی لرزه­ای کاهش می­یابد. دیگر مزیت جداسازی لرزه­ای فراهم نمودن وسیله­ای جهت اتلاف انرژی می­باشد که انرژی وارد شده به سازه در نقاط معدود و به­صورت کنترل شده تلف شود. بدین ترتیب تخریب و آسیب دیدگی در نقاطی خاص متمرکز شده و امکان تعویض این قطعه پس از زلزه وجود خواهد داشت.
در حال حاضر پل­های بزرگراهی ایران دارای سه نوع عمده تکیه­گاه فلزی، بتنی و الاستومری می­باشند که از میان تکیه­گاه­های الاستومری به دلایل فنی و اقتصادی ذکر شده در ذیل بخش عمده­ای از تکیه­گاه­های پل­ها را تشکیل می­دهند:

  1. دارای وزنی سبک بوده و به راحتی نصب می­شوند علاوه بر این، فضای کمی را اشغال می­کنند.
  2. نیاز به تعمیرات ندارند.
  3. دچار زنگ زدگی نمی­شوند و دارای قطعات متحرک نیستند.
  4. با سطوح نامنظم تماس خوبی برقرار می­کنند.

مقالات و پایان نامه ارشد

 

  1. در هر دو جهت امکان تغییرشکل و حرکت دارند.
  2. میرایی ارتعاشی خوبی دارند.
  3. صرفه­جویی اولیه و دراز مدت در هزینه و زمان دارند.
  4. در برابر هوازدگی مقاومت خوبی دارند.
  5. در برابر مواد نفتی و شیمیایی از مقاومت خوبی برخوردارند.

 
1-2 بیان مسئله
اما آیا این جداگرهای الاستومری می­توانند نقش یک جداگر لرزه­­ای را درحین زلزله برای افزایش پریود سازه پل و اتلاف انرژی زلزله در داخل خود بازی کنند؟
جواب این سوال نیاز به تحقیقات بیشتر و انجام تست­های آزمایشگاهی و مدل­سازی­های تحلیلی اجزاء محدودی دارد که همراه با درک و شناخت کافی از رفتار الاستومرها و مدل­سازی آن­ها می­باشد که متاسفانه تا به­حال در کشور انجام نگرفته است. در واقع بررسی کفایت تکیه­گاه­های الاستومری جهت جداسازی لرزه­ای و مطالعه رفتار و عملکرد لرزه­ای آن­ها در حین وقوع زلزله امری واجب بوده که بایستی به آن اهتمام ورزید.
متاسفانه در آزمایش­های انجام شده بر روی تکیه­گاه پل­ها، تنها هدف به­دست آوردن مدول برشی الاستیک (اولیه) نشیمن در دو جهت طولی و عرضی و سفتی فشاری آن­ها بوده است. لذا این آزمایش­ها به هیچ عنوان اطلاعاتی در مورد رفتار غیرخطی این نشیمن­ها در اختیار قرار نمی­دهند. این در حالیست که حتی استاندارد ملی ایران شماره 6583 با عنوان ((لاستیک- بالشتک­های زیرسری پل- ویژگی­ها و روش­های آزمون)) با ذکر روشی مطابق با استاندارد ISO 6446 و DIN 4114-140 نحوه به­دست آوردن منحنی تغییرات تنش برشی بر حسب کرنش برشی برای نشیمن­ها را بیان می­کند.
در این تحقیق به بررسی آزمایشگاهی خواص جداگرهای الاستومتری که امکان ساخت و تولید انبوه آن­ها در کشور وجود دارد پرداخته و همچنین مبانی طراحی این جداگرها را بر طبق آیین نامه آشتو که متداول­ترین آیین نامه در زمینه طراحی پل­ها می­باشد، ارائه داده و با اعمال این جداگرها به چندین پل موجود، تاثیر پارامترهای مختلف این جداگرها مانند میزان سختی اولیه، سختی ثانویه و نیروی تسلیم آن­ها در بهبود رفتار لرزه­ای پل­ها بررسی عددی خواهند شد. علاوه بر آن به بررسی تاثیر زمین لرزه‌های نزدیک گسل و دور از گسل بر پل‌های جداسازی شده خواهیم پرداخت و در نهایت با استفاده از میراگرهای الحاقی سعی در بهبود پاسخ پل‌های جداسازی شده خواهیم داشت.
 
1-3 اهداف تحقیق
جداگرها با تغییر طبیعت ارتعاشی پل­ها، سطح نیروهای جانبی ناشی از زلزله را پایین آورده و با انحراف و جذب عمده انرژی ورودی زلزله، از اجزای زیرسازه پل محافظت می­نمایند که به این توانایی مهم جداگرها در کسب ضریب مناسب برای حفاظت پایه، جز با طراحی دقیق آن­ها نمی­توان دست یافت.
هرچه پل دارای سختی جانبی بیشتری باشد، مانند پل­های با دهانه کوتاه تا متوسط که روی پایه­های کوتاه قرار داشته باشند، تاثیر جداسازی لرزه­ای مشهودتر است. سختی اولیه جداگرها نقشی تعیین کننده در بازدهی سیستم ایفا می­کند. نیروی تسلیم جداگر نیز با کنترل میرایی هیسترتیک، در رتبه دوم اهمیت قرار دارد. همچنین هرچه سختی اولیه جداگر کمتر باشد، معمولاً نیروها و جابه­جایی­های نسبی پل کاهش بیشتری پیدا می­کند، اما جابه­جایی مطلق عرشه پل بیشتر می­گردد که می­توان با اعمال قطعاتی که نیروی تسلیم و میرایی جداگر را افزایش دهند، میزان جابه­جایی کل را نیز کاهش داد. بنابراین با توجه به طراحی­ها و تحلیل­های انجام شده، از جداگرهای لرزه­ای الاستومتری در مقاوم­سازی پل­های موجود یا طراحی پل­های جدید در کشور می­توان به نحو مناسبی بهره برد.
به منظور بررسی تاثیر جداسازهای لرزه­ای، پاسخ لرزه­ای پل­های جداسازی شده در هر دو حالت تحریک یک جهته و دو جهته با پاسخ لرزه­ای پل­های جداسازی نشده نیز مقایسه گردیده است. نتایج نشان می­دهد که اندرکنش دوجهته نیروهای نشیمن تاثیر قابل ملاحظه­ای در پاسخ لرزه­ای پل­های جداسازی شده دارد و در صورتی که از این اثرات صرف­نظر شود تغییرمکان حداکثر نشیمن به مقدار کمتری برآورد می­شود. از آنجا که در واقعیت در هنگام وقوع زلزله، سازه­ها با تحریک دو جهته زلزله روبرو هستند، توصیه می­شود که این امر در طراحی سیستم جداسازی پل­ها مدنظر قرار گیرد.
در سالیان گذشته به علت تراکم کم شبکه­های لرزه­نگاری در سراسر جهان، امکان ثبت زلزله­های نزدیک گسل کم بوده است. با گسترش شبکه­های لرزه­نگاری و پیشرفت دستگاه­های لرزه­نگاری، امروزه نگاشت­های متعددی از زلزله­ها در موقعیت­های مختلف وجود دارد. پروفسور جوزف پنزن (2000) دلایل پیشرفت­­ها در مهندسی زلزله و سازه را در 50 سال گذشته، پیشرفت کامپیوترها، توسعه روش­های تحلیل غیرخطی سازه­ها، درک و به­کارگیری تغییرشکل­های مجاز غیر ارتجاعی در سازه­ها، تغییر در جزئیات نیاز شکل­پذیری، مقاومت و … می­داند. با اینکه اثرات نزدیک گسل در گذشته شناخته شده بود، اما اهمیت آن در طراحی سازه­های مهندسی عمران به خوبی درک نشده بود، تا اینکه زلزله­های مخربی همچون زلزله 1992 لندرز، زلزله 1994 نورتریج، زلزله 1995 کوبه ژاپن، و زلزله 1999 چی چی تایوان به وقوع پیوست. این­گونه زلزله­ها که در نزدیکی یک گسل فعال رخ می­دهند دارای نگاشت­های پالسی با پریود پالس بلند بوده و دارای یک یا چند سرعت حداکثر می­باشند. این پالس توسط لغزش گسل ایجاد می­شود و باعث می­شود تا قسمت بزرگی از انرژی زلزله در یک یا دو پالس به­طور ناگهانی به سازه اعمال گردد. در زلزله­های نزدیک گسل که دارای پالس سرعت حداکثر بیشتری می­باشند یا مدت زمان پالس آن­ها بزرگتر است، سازه­هایی که به منبع لرزه­زا نزدیک­تر هستند باید شکل پذیری بیشتری داشته باشند تا بتوانند از پاسخ سازه بکاهند.
به دلیل اینکه اثرات نزدیک گسل در محدوده پریودهای بالا (فرکانس پایین) بیشتر است، افزایش نرمی و پریود اصلی سازه موجب افزایش اثرات نزدیک گسل می­شود به­طوری­که سازه­های با فرکانس بالا (پریود کم) که در محدوده خطی قرار دارند، تحت زلزله­های نزدیک گسل که دارای محتوای فرکانسی کوتاه (یا پریود بلند) هستند، دارای پاسخ بزرگی نمی­باشند. اما اگر این سازه­ها وارد ناحیه غیرخطی شوند، فرکانس آن­ها کم شده و پریودشان افزایش می­یابد و در این حالت تحت زلزله­های نزدیک گسل آسیب­پذیر می­شوند. در واقع رابطه بین محتوای فرکانسی زلزله و فرکانس اصلی سازه­ها فاکتور مهمی برای پاسخ سازه­ها هستند.
 
1-4 کاربرد جداگرهای لرزه­ای در کشورهای مختلف
نمونه­هایی از پل­های جداسازی شده و جزئیات کابرد آن­ها در شکل­های زیربه جهت تکمیل موارد مذکور و تایید مجدد استقبال کشورهای مختلف از این روش برای طراحی و بهسازی لرزه­ای پل­ها ارائه شده­اند. همانطور که در مباحث این بخش گفته شد، استفاده از جداگرهای الاستومتری با توجه به امکانات و توانایی­های شرکت­های داخلی توصیه می­­شود.
در شکل‌های زیر نمونه‌هایی ازجداگرهای لرزه‌ای استفاده شده در پل‌ها در کشورهای مختلف ارائه گردیده است.

پایان نامه : بررسی باکتری های احیاء کننده سولفات در عفونت های روده بزرگ و آپاندیسیت

باکتری­های احیا کننده سولفات SRB به طور وسیعی در اقیانوس، آب­های شیرین، لجن­ها پراکنده­اند. این باکتری­ها از سولفات به عنوان پذیرنده نهایی الکترون استفاده و سولفید هیدروژن تولید می­نمایند. تا اکنون 14 جنس از این گروه باکتری­ها شناخته شده که به جز دسولفونما ویبرو تمامی آن­ها گرم منفی می­باشند. یک جنس از این باکتری­ها به نام دسولفوویبرو می­تواند در هنگام تکثیر فعال خود بیش از 10 گرم در لیتر سولفید هیدروژن تولید نماید (آبیارد 1382، 12-11؛ ;Geneva 2001, 157 Collette 1999, 198 ).

باکتری­های SRB نقش مهمی را در شروع التهاب یا التهاب­های دائمی از قبیل بیماری­های دندان[1] ایفا     می­کنند (;Langendijk 2000, 943-950 loubinoux et al 2003, 1304-1306 ). Desulphovibrio spp از آبسه­های شکمی و آبسه­های مغزی و همچنین از خون و ادرار نیز جدا شده­اند (Collette 1999, 198). باکتری­های SRB انرژی مورد نیاز خود را از احیای سولفات بدست می­آورند این باکتری­ها به دلیل تولیدH2s  که بجز ترکیبات سیتوتونیک[2] مهم است و یک عامل خورنده[3] می­باشد (Barton 2007, 1-523) و در مجاری دستگاه گوارش (دهان و روده) انسان و حیوانات وجود دارند. یکی از آرکی متانوژنیک (متانوژن) به نام متانو بروی باکتراسمیتی[4] در عفونت­های

 

پایان نامه و مقاله

 انسانی یافت شده است (Worden and Smelly 1996, 157-171 ) مهم ترین باکتری­های احیاکننده سولفات شناسایی شده در فلور روده عبارتند از:

دسولفوتوماکولوم[5]، دسولفوویبریو[6]، دسولفوبولبوس[7]، دسولفوفیرفیلدنیس[8]، دسولفوویبریوپیگر[9] (Goldstein 2003, 2752-2754؛ La Scola and Raoult 1999, 3076-3077 ، Susceptibilities of  23 Desulfovibrio Isolates from Humans, 5308–5311 ).

براساس مطالعات Birvin در سال 2001 در کشور کانادا شیوع مشکلات گوارشی همراه با درد 6% گزارش کرد و در سال 2003 Ehlin و در سال 2004 Wilson در انگلستان شیوع عفونت را به ترتیب 2/8 درصد و 5/10 درصد گزارش کردند که از سال 1970 تا 2004 به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرده است. Hugin در سال 2005 و Boivin در سال 2001 در ایالات متحده امریکا عفونت روده در بین دانش آموزان و در محدوده سنی بین 16 تا 30 سال در مردان 65 درصد و در زنان 44 درصد گزارش کردند.

در سال 1992، John، Boseph و همکاران ثابت کردند که منوباکتام­ها (آزترونام) یا آمینوگلیکوزیدها به همراه کلیندامایسین یا مترونیدازول در کاهش (Intra abdominal infections) موثر می­باشند (Yoshiota et al 1991, 11-17 ).

آنتی­بیوتیک کلیندامایسین از دسته داروهای پادباکتری با نیمه عمر 2 تا 3 ساعت مانع از بیوسنتزپروتئین توسط باکتری می­شود که در درمان پریتونیت، عفونت­های داخل شکمی و همچنین عفونت­های استافیلوکوکی مصرف می­شود. مترونیدازول یکی از داروهای نیتروایمیدازول اثر کشندگی بر باکتری­های  بی­هوازی و پروتوزوآها دارد از این رو در درمان بیماری­های التهابی، کولیت پسودو ممبراند و عفونت­های ژیادریایی مصرف می­شود (منصور 1390، 36-35؛ گوهرخانی 1374، 27؛ سیمون 1368، 18-17).

هدف از این پژوهش، ارزیابی نفش باکتری­های احیا کننده سولفات در ایجاد عفونت­های روده بزرگ و آپاندیسیت در شهر کرمان می باشد.

[1] – Periodentistis

[2] – Cytotonic

[3] – Cotrosive

[4] – Methano brevibacter smithi

[5] – Desulfotomaculum

[6] – Desulfovibrio

[7] – Desulfobulbus

[8] – Desulfofarfildenis

[9] – Desulfovibrio piger

دانلود پایان نامه ارشد : بررسی تاثیرspp. Streptomyces جدا شده از خاک بر انحلال فسفات به منظور تولید کود زیستی فسفاته

طی چند دهه اخیر به علت افزایش جمعیت و تقاضای روزافزون برای مواد غذایی، مصرف کود های شیمیایی به منظور افزایش مقدار تولید در واحد سطح به شدت افزایش یافته است. استفاده از کودهای شیمیایی فسفاته تاریخچه دیرینه ای دارد و به انقلاب سبز و معرفی کودهای شیمیایی بر می گردد(ساریخانی و همکاران 1389، 13).‏‏‏ مصرف بی رویه کودهای شیمیایی موجب عدم تعادل عناصر و مواد غذایی موجود در خاک، کاهش بازده محصولات کشاورزی و به خطر افتادن سلامت انسان ها و دیگر موجودات زنده خواهد شد. نیاز به جایگزینی مناسب برای کودهای شیمیایی زمانی احساس می شود که بدانیم علاوه بر آسیب های زیست محیطی ناشی از کاربرد کودهای شیمیایی، محدود بودن منابع، افزایش قیمت تمام شده و تثبیت شدن قسمت اعظمی از کودهای فسفاته مصرفی به شکل غیرقابل استفاده برای گیاه نیز پیامدهای استفاده از این کودهای شیمیایی هستند(ساریخانی و همکاران 1389، 13).

ضرورت یافتن جایگزینی مناسب برای رهاسازی فسفات تجمع یافته در خاک زمانی بیشتر احساس می شود که  بر این امر واقف گردیم که منابع فسفات موجود در خاک  قابلیت تامین فسفات مورد نیاز گیاهان برای تولید بهینه تا صد سال را دارا می باشد. بنابراین کافی است که این منبع عظیم فسفر را به صورت قابل جذب و استفاده برای گیاه تبدیل نمود (Bashan 1998, 16). به همین علت امروزه استفاده از کودهای بیولوژیک مورد توجه قرار گرفته است که مکانیسم عمل آنها قابلیت جذب عناصر غذایی گیاه در خاک را افزایش می‏دهد. باکتری­های حل کننده فسفات برای افزایش فراهمی فسفر مورد نیاز گیاه کارآمد به نظر       می رسند (Bashan 1998, 16). فسفر در خاک‌ها به دو شکل آلی و معدنی  وجود دارد اما غلظت فسفات محلول در خاک معمولاً خیلی پایین است (Bashan 1998, 16). قسمت اعظم میکرو

 

مقالات و پایان نامه ارشد

 ‏‏ارگانیسم‏های محلول کننده فسفات در ریزوسفر گیاهان متمرکز شده‌اند. میکروب‏های خاک توانایی تبدیل اشکال نامحلول فسفر به اشکال محلول را دارند. ترکیبات آلی و معدنی خارج شده از ریشه، باعث افزایش جمعیت میکروبی در اطراف ریشه می‌گردند . با توجه به اینکه میکروارگانیسم‏های محلول کننده فسفات در خاک به طور طبیعی وجود دارند و موجب افزایش فسفر قابل دسترس و تحریک رشد گیاه می‌شوند، اما تعداد آن‌ها در خاک به اندازه کافی نیست تا با سایر میکروارگانیسم‏هایی که در ریزوسفر قرار دارند رقابت کنند. بنابراین تلقیح گیاهان با میکروارگانیسم‏های محلول کننده فسفات اثرات مفیدی دارد. باکتری­های حل کننده فسفات طی سه مکانیسم تولید اسیدهای آلی، کلات کردن و واکنش های تبادل لیگاند موجب انحلال ترکیبات نامحلول فسفات می‏شوند. طی فرآیند انحلال بخشی از فسفر محلول، توسط باکتری حل کننده فسفات استفاده می‏شود اما از آنجائیکه مقدار فسفر حل شده بیش از نیاز باکتری‏ها است لذا این مقدار آزاد می‏تواند در اختیار گیاه قرار گیرد. اغلب خاک‏های ایران دارای آهک و گچ بوده و این امر می‏تواند موجب تثبیت فسفر شود. در نتیجه فسفر جذب ذرات کلوئیدی خاک شده و از دسترس گیاه خارج می شود. بنابراین در غالب خاک‌ها از نظر مقدار فسفر کل مشکل وجود ندارد، بلکه مشکل، در دسترس قرار گرفتن آن می‌باشد. فسفر جذب عناصری مانند Ca2+، Fe3+  و Al3+ شده و باعث تشکیل ترکیبات نامحلول می‌گردد (Bhattacharyya and Jha 2012, 28).

[1]PGPR یا باکتری های تحریک کننده رشد گیاه، گروهی از باکتری‏های ریزوسفر هستند که به طور مستقیم (انحلال فسفات، تولید هورمون­ها…) و غیر مستقیم (تولید کاتالاز، سیانید هیدروژن و….) موجب افزایش رشد گیاه می شوند. با توجه به طیف گسترده اثرات مثبت برخی از باکتری­های سودمند از قبیل تولید سیدروفور، تولید هورمون­ها و ویژگی بیوکنترلی آنها بر ضد قارچها و عوامل بیماریزا، متمرکز شدن بر تحقیقاتی که منجر به حصول چنین میکروارگانیسم های چند منظوره ای باشد بسیار مثمر ثمر خواهد بود، زیرا کودهای زیستی تلقیحات میکروبی هستند که علاوه بر افزایش جذب عناصر غذایی، موجب افزایش رشد گیاه می‏شوند، بنابراین با کاربرد سویه های PGPR  می‏توان چندین هدف را به طور همزمان دنبال کرد ((Boraste 2009, 1; Saharan and Nehra 2011, 21.

استفاده از ماده حامل مناسب در تولید یک کود زیستی با کیفیت بسیار مهم و ضروری است. ذغال­سنگ نارس[2]، ذغال­سنگ قهوه­ای[3]، چارکل[4]، گل یا لجن فشرده، کودهای مزرعه­ای و مخلوط خاک­ها می­توانند به عنوان یک حامل مناسب استفاده شوند. ذغال سنگ طبیعی و ذغال سنگ قهوه ای حامل­های بهتری برای کودهای زیستی هستند. الحاق میکروارگانیسم به ماده حامل باید به گونه ای باشد که قابل حمل و لمس راحت و تجزیه طولانی باشد و کمترین اثر را روی کود زیستی بگذارد. بر طبق تحقیقات هوبن[5] و سوماسه گاران[6] یک ماده حامل خوب برای تلقیح بذر، باید ارزان و به راحتی در دسترس باشد، علاوه بر این نباید برای سویه های باکتریایی و گیاه سمی باشد زیرا حامل می تواند روی بذر اثر بگذارد. همچنین حامل باید ظرفیت جذب رطوبت خوبی داشته باشد و به خوبی به بذر متصل شود و در نهایت حامل باید ظرفیت بافری و pH مناسبی داشته باشد و به راحتی بتوان آن را با اشعه گاما یا اتوکلاو استریلیزه کرد                 (Boraste 2009, 1).

باتوجه به اینکه در خاک های آهکی ایران که در اقلیم های خشک و نیمه خشک تحول پیدا کرده اند، وجود pH بالا، درصد زیاد کربنات کلسیم، کمی مواد آلی و خشکی خاک باعث شده اند که جذب فسفر کمتر از مقدار لازم برای تامین رشد بهینه اکثر محصولات کشاورزی باشد. لذا هدف از این پژوهش بررسی تاثیر   spp.  Streptomyces جدا شده از خاک بر انحلال فسفات به منظور تولید کود زیستی فسفاته می باشد.

[1] Plant growth promoting rhizobacteria

[2] Peat soil

[3] Lignite

[4] Charcoal

[5] Hoben

[6] Somasegaran

دانلود پایان نامه : بررسی رابطه ی پلی مورفیسم ژن رسپتور اکسی توسین در دو جایگاه rs2254298 و rs53576 در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی

اسکیزوفرنی یکی از شایع ترین اختلالات شدید روانی است، که بارزترین علائم آن را می توان تغییر در تفکر و رفتار دانست، که این علائم به صورت مثبت و منفی طبقه بندی می شوند[1]. در بسیاری از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی علائم عود بلند مدت در زندگیشان باقی می ماند، اما در برخی از بیماران این علائم در محدوده سنی 35-15 سال تاثیر می گذارد[2]. علائم بیماری در مردان اغلب در اواخر نوجوانی و

 

پایان نامه

 اوایل دهه بیست سالگی آغاز می شود و بعد از آن در زنان، علائم خود را نشان می دهد. مطالعات نشان داده که اسکیزوفرنی در حدود 7 در هر 1000 از جمعیت بزرگسال تاثیر  می گذارد، اما از آنجا که این اختلال مزمن است احتمال بروز آن بالاست [3]. (در حدود 1/0 درصد از جمعیت)

تحقیقات نشان می دهد که بیماری اسکیزوفرنی ممکن است در اثر تغییر در سطح مواد شیمیایی مورد استفاده ی ارتباطات مغزی (از جمله انتقال دهنده های عصبی یا هورمونها) ایجاد شود [4].

مطالعات ژنتیکی نشان داده، اثرات متقابل چندین ژن توسط استرس ها در طول عمر و عوامل محیطی (از جمله عفونت های ویروسی رحم، اکسیژن محدود شده در هنگام تولد، وضعیت جغرافیایی و غیره) باعث افزایش ریسک ایجاد آن می شود، بنابراین اسکیزوفرنی وراثت پیچیده ای دارد [5]. در دهه اخیر تحقیقات انجام شده بر روی اکسی توسین (OT) تاثیر این هورمون را در اختلالات اسکیزوفرنی نشان می دهد[6]. ژن رسپتور اکسی توسین (OXTR) محدوده 17 کیلوبایت روی کروموزوم 3P25.3 انسانی را به خود اختصاص داده، و همچنین دارای 3 اینترون و 4 اگزون می باشد. اکسی توسین با واسطه OXTR در میومتر و آندومتر و همچنین بافت های محیطی و سیستم عصبی مرکزی فعال می شود. اکسی توسین در میومتر با فعال کردن فسفولیپاز C، باعث افزایش غلظت کلسیم داخل سلولی و در نتیجه انقباضات رحمی می شود[7،8]. گیرنده های اکسی توسین در مناطقی از سیستم عصبی از جمله آمیگدال، محور HPA و سیستم عصبی خودکار فراوانترند، که مسئول پردازش و تنظیم رفتارهای اجتماعی- عاطفی می باشند. گیرنده های اکسی توسین در بسیاری از مناطق مغز از جمله هسته های cAmyg و VMH یافت شده اند، که تفاوت در بیان گیرنده اکسی توسین بین این هسته ها با فعال شدن مسیرهای سیگنالینگ مجزا در مناطق مختلف مغز صورت می گیرد. با فعال شدن گیرنده اکسی توسین در هر کدام از این مسیرها نقش های متفاوتی ایجاد می گردد[9].

هدف ما در این تحقیق بررسی نقش دو جایگاه پلی مورفیسم ژن گیرنده اکسی توسین در خطر ابتلا به بیماری اسکیزوفرنی با استفاده از تکنیک PCR-RFLP می باشد. پس از انجام آزمایشات متعدد از جمله واکنش زنجیره ای پلی مراز (PCR) و چندشکلی طولی قطعات محدود شده (RFLP) با استفاده از آنزیم محدودگر مناسب تاثیر این SNP ها در نمونه های سالم و بیمار شهرستان یاسوج بررسی شده است.

پایان نامه ارشد : بررسی مقایسه ای شیوع عفونت هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس ، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم در کیسه صفرای بیماران مبتلا و غیرمبتلا به بیماری های صفراوی در بیمارستان الزهرا (س) اصفهان

:

زمینه و هدف: سنگ کیسه صفرا یکی از علت های عمده جراحی دستگاه گوارش بوده، علاوه بر این، میزان بیماری های صفراوی و سنگ کیسه صفرا به تدریج رو به افزایش است. اخیرا، نویسندگان متعددی، گزارشاتی مبنی بر حضورDNA  هلیکوباکتر پیلوری و هلیکوباکتر های مقاوم به صفرا در درخت صفراوی انسان و کلونیزاسیون در دستگاه صفراوی حیوانات داشته اند. در حال حاضر هدف از این بررسی، طراحی مطالعه مورد-شاهدی برای برسسی حضور گونه های هلیکوباکتر، به خصوص هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم، در سنگ، مایع و بافت بیماران مبتلا به بیماری های صفراوی و مایع صفرای بیماران غیر مبتلا به بیماری های صفراوی در بیمارستان الزهرا(س) بوده است.

مواد و روش ها: سرم خون و مایع صفرای 25 بیمار غیر مبتلا به بیماری های صفراوی تحت کلانژیوپانکرانوگراف برگشتی، به عنوان گروه شاهد جمع آوری گردید. سرم خون، مایع، سنگ و بافت کیسه صفرای 52 بیمار تحت کله سیستکتومی لاپراسکوپی، به عنوان گروه مورد

 

مقالات و پایان نامه ارشد

 جمع آوری گردید؛ از این بین 24 مورد کله سیتیت حاد و 28 مورد کله سیستیت مزمن تشخیص داده شد. هر سه گروه از لحاض ترکیب سن و جنس قابل مقایسه می باشند. در این نمونه ها، حضور هلیکوباکتر پیلوری بوسیله پرایمر اختصاصی ژن hsp60 ، و پرایمر اختصاصی 16s rRNA برای DNA هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکو باکتر پولوروم بوسیله واکنش های زنجیره ای پلیمرازی مورد ارزیابی قرار گرفت. مایع صفرا در محیط کشت مایع وجامد R (توصیف شده توسط ریچارد و همکاران) کشت داده شد. سرم های خون برای بررسی کمی ایمونوگلوبولین G هلیکوباکتر پیلوری بوسیله تست الیزا مورد ارزیابی گرفت.

نتایج:

21 از 24 (87.5 ٪) بیماران مبتلا به بیماری های کوله سیستیت حاد و 25 از28 مورد (89.2 ٪) در بیماران مبتلا به بیماری های کوله سیستیت مزمن ، و 20 از 25 (80 ٪) نفر در گروه شاهد، نشان دهنده افزایش سطح ایمونوگلوبولین G خاص هلیکوباکتر پیلوری بوده اند.

به ترتیب DNA هلیکوباکتر پیلوری در 6 از 24 (25 ٪) مایع صفرا کوله سیستیت حاد و 2 از 28(7%) مایع صفرا کوله سیستیت و 1 از 24 (4.2 ٪) مخاط کیسه صفرا کوله سیستیت حاد و 1 از 28 (3.5٪) مخاط کیسه صفرا کوله سیستیت مزمن مزمن تشخیص داده شد. DNA هلیکوباکتر bilis در 1از 24(4.2%)مایع صفرا کوله سیستیت حاد، و 1 از 28 (3.5 ٪) مایع صفرا کوله سیستیت مزمن تشخیص داده شد. هیچ گونه هلیکوباکتر از کشت صفرا بدست نیامد. تمامی نمونه های استخراج شده DNA از لحاظ هلیکوباکتر هپاتیکوس و هلیکوباکتر پولوروم منفی می باشد. تمامی DNA های استخراج شده از مایع صفرای گروه کنترل از لحاظ هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم منفی بوده اند. تمامی DNA استخراج شده از سنگ صفرا از لحاظ حضور ِDNA هلیکوباکتر منفی بوده ند.

نتیجه گیری:

نتایج این مطالعه نشان دهنده حضور DNA هلیکوباکتر پیلوری و هلیکوباکتر بیلیس در کیسه صفرا بیماران مبتلا به کله سیستیت حاد و مزمن بوده، و ارتباط احتمالی بین DNA هلیکوباکتر یافت شده با بیماری های صفراوی وجود دارد.

کلمات کلیدی: هلیکوباکتر پیلوری،  هلیکوباکتر هپاتیکوس،  هلیکوباکتر بیلیس،  هلیکوباکتر پولوروم،  کله سیستیت حاد، کله سیستیت مزمن،  ژن hsp60

 
مداحی های محرم