موضوع: "بدون موضوع"

دانلود پایان نامه:اثربخشی برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) بر کیفیت زندگی، استرس ادراك شده و بهزیستی روان شناختی بیماران قلبی-عروقی

            

بیماری های قلب و عروق از علل اصلی مرگ و میر در جهان به شمار می رود. در كشورهای پیشرفته سالیانه 50 درصد مرگ ها یا5 میلیون از 12 میلیون مرگ از بیماری های قلبی-عروقی ناشی می شود(بكسندال[1]، 2000 ). علت اصلی 15 تا 25 درصد مرگ ها در كشورهای گسترش نیافته ناشی از بیماری های قلبی است(عالی نژاد، 1376). بیماری قلبی- عروقی شایع ترین بیماری های جدی در جوامع توسعه یافته را تشکیل می دهند و شیوع آن در کشورهای در حال توسعه به سرعت در حال افزایش است. اگرچه میزان مرگ به علت بیماری کرونری از حداکثر خود درسال 1965 به میزان دو سوم کاهش یافته اما در طی چهار دهه گذشته در ایالات متحده هم چنان بیماری قلبی-عروقی شایع ترین علت مرگ بوده و مسئول 40 درصد از تمام موارد مرگ در هر سال محسوب می شود. تقریبا یک چهارم از این موارد مرگ ناگهانی است(خدایی، 1388).  از آنجا كه قلب یكی از مهمترین و حساس ترین اعضای بدن آدمی است، آسیب به آن بر وضعیت روحی و روانی فرد تأثیر نامطلوب می گذارد.  عدم توجه به استرس ها و واكنش های روانی مبتلایان، سبب توسعه بیماری آنان می گردد (براسكوت، بنسچوب، گودی و همکاران[2]، 1994). افسردگی، اضطراب، یا انکار بیش از اندازه، روند بهبود بیماری را به تاخیر می اندازد. همچنین آن دسته از بیماران قلبی که دچار اضطراب واسترس شدید باشند، با احتمال بیشتری به مشکلات بعدی مبتلا می شوند و نیز احتمال مرگ آنان در ماه های اول، از کسانی که استرس کمتری دارند، بیشتر می شود(بشارت، 1387).  بنابراین از جمله مسائل مهمی كه بیماران قلبـی با آن مواجـه هستند مشـكلات روحـی و روانـی آنهـاست، كه بایـد حالتهـای روحی آنهـا را شناختـه و در كاهـش ناراحتی ناشی از آن اقدام كرد، بطوری كه عدم توجه به استرس ها و واكنش های روانی مبتلایان سبب وسعت بیماری آنان می گردد (رحیمی، 1379). استرس روزمره زندگی به تدریج سیستم ایمنی راتضعیف کرده، وفرد را دچار انواع بیماری های جسمی و روانی می سازد(لازاروس وفولکمن، 1984 ؛به نقل ازبشارت، 1387).

یکی از متغیرهای تاثیرگذار بر این بیماری، کیفیت زندگی می باشد. اندازه گیری کیفیت زندگی به عنوان یک بحث علمی درسالهای اخیر توجه افراد زیادی را به خود معطوف کرده است. این واقعیت، همواره به عنوان یک پیامد نهایی در مطالعات بالینی، مداخلات و مراقبت های بهداشتی مدنظر می باشد(مکوندی و زمانی،1389). به طور کلی کیفیت زندگی از واژه هایی است که تعریف مشخص و یکسانی ندارد؛ اگر چه مردم به شکل غریزی معنای آن را به راحتی درك می کنند. نظریات متفاوتی در مورد کیفیت زندگی وجود دارد. اغلب صاحبنظران در این زمینه توافق دارند که کیفیت زندگی جنبه های مثبت و منفی زندگی را در کنار یکدیگر در نظر میگیرد و چند بعد دارد. از طرفی آن را یک مفهوم ذهنی و پویا قلمداد می­نمایند(مکوندی و زمانی،1389).

بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی درك افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت هایشان است. پس موضوعی کاملا فًردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درك افراد از جنبه های مختلف زندگی استوار است.

محققان معتقدند که بررسی کیفیت زندگی و تلاش برای ارتقای آن نقش مهمی در سلامت زندگی فردی و اجتماعی افراد خواهد داشت(مکوندی و زمانی،1389). كیفیت زندگی موضوعی چند بعدی و پیچیده دارد و دربرگیرندة عوامل عینی وذهنی است و ارزیابی فرد

 

پایان نامه و مقاله

 در مورد رفاه و آسایش در جنبه های مهم زندگی را مورد توجه قر ار می دهد. ویژگی مهم كیفیت زندگی كه مورد توافق اغلب صاحب نظران علوم اجتماعی است، شامل چند بعدی بودن، ذهنی بودن و پویا بودن آن است. در مطالعات مختلف، مولفه های متنوعی از كیفیت زندگی را در نظر گرفته اند همچون موقعیت سلا مت عمومی، قابلیت كاركردی، كاركردهای عاطفی، میزان احساس خوشبختی، رضایت از زندگی، شادكامی، میزان هوشیاری، میزان نشانگان فعالیت های اجتماعی، ایفای مناسب عملكرد جنسی، میزان حافظه، موقعیت های مالی و شغلی (پروتکین،2002).

دیگر متغیر مورد بررسی در این پژوهش بهزیستی روانشناختی می باشد. دینر(1984، برگرفته از بنکه و مک درمید، 2000 ) معتقد است که بهزیستی روانی، همانند ادراکاتی از عاطفه و بهزیستی  معنوی و نیز اندازه­گیری­های عینی، نظیر راهنماهای سلامتی جسمانی ( فشار خون و…)، می­تواند با ارزیابی های ذهنی افراد از تجارب خودشان  سنجیده شود. احساس بهزیستی دارای مولفه های عاطفی و مولفه های شناختی است. افراد با احساس بهزیستی بالا هیجانات مثبت راتجربه می کنندو از حوادث و وقایع پیرامون خودارزیابی مثبتی دارند؛درحالی که افرادبا احساس بهزیستی پایین ، حوادث و وقایع زندگی شان را نامطلوب ارزیابی کرده، بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می کنند؛ بر این اساس ، از آنجا که بهزیستی درونی و ذهنی، شامل ارزش های شناختی افراد از زندگی ­شان می­شود و مردم و شرایط­شان را بسته به انتظارات، ارزش­ها و تجربیات قبلی­شان ارزش گذاری می­کنند،پژوش گران هم درارزیابی ها باید تفکرات افراد و احساسات­شان را مورد بررسی کنند( دینر و لوکاس،2000).

ریف (1995) بهزیستی روانشناختی را« تلاش برای کمال در جهت تحقق توانایی های بالقوه واقعی فرد» می­داند. از این منظر، عدم وجود نشانه­های بیماری روانی، شاخص سلامتی نیست. بلکه سازگاری ، شادمانی، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست نشان دهنده­ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی، شکوفاسازی قابلیت های خود است(حسینی،1391).

دیگر متغیر مورد بررسی استرس ادراک شده می باشد. تنیدگی روانی و بحران های روزمره از جمله تهدیدهای بهداشت جسمانی و روانی است(بنتت و  ویلز، 2010). واقعیت این است كه تنیدگی در زندگی روزمره امری اجتنابن اپذیر است(بوندس، 2006). ولی مهم آن است كه چگونه انسان با این بحران ها كنار آید؟ مطالعه پاسخ انسان در موقعیت های فشارزا، نشان مى دهد كه انسان در برابر تهدیدها و سمبل هاى خطر با استرس واكنش نشان مى دهد(رینز و همكاران، 2005). اما شدت این واكنش(استرس) بسته به اینكه یك موقعیت معین را تا چه حد استرس زا ادراك مى كنند، نوسان دارد(كونواوس و دالاس، 2009). استرس ادراك شده حالت یا فرایندى روانشناختى است كه طى آن فرد بهزیستى جسمى و روانشناختى خود را تهدید آمیز ادراك مى كند. در واقع ایجاد استرس بستگى به چگونگى برداشت و درك فرد از موقعیت ها و حوادث دارد. ممكن است، یك موقعیت براى فردى بى خطر و براى فرد دیگرى به صورت یك تهدید درك شود(كلارک، 2010). فولكمن و لازاروس، 1984)اعتقاد دارند، افرادى كه باور دارند هنگام مقابله با استرس، منابع كمكی در اختیار دارند، نسبت به استرس آسیب پذیرى كمترى نشان مى دهند.

لازاروس تعریف لغوی استرس را به صورت زیر تعریف کرده است استرس به طبقه وسیعی از مشکلات اشاره می کند که به این خاطر از مشکلات دیگر متمایز نشده است که با هر نوع تقاضایی که نظام را تحت فشار قرار می دهد، از نظام فیزیولوژیکی گرفته تا نظام اجتماعی یا نظام روانشناختی و پاسخ آن نظام سروکار دارد (لازاروس، 1971) او در ادامه می گوید که ” واکنش شخص بستگی به این دارد که وی چگونه اهمیت یک رویداد آسیب زا، تهدید کننده یا چالش انگیز را آگاهانه یا ناآگاهانه تفسیر و ارزیابی می نماید”(تروج و سیمون[3]؛ ترجمه توزنده جانی و کمال پور، 1386).

استرس مزمن، که معمولا با درجات مختلفی از اضطراب ضمنی همراه است، دارای آثار فیزیولوژیکی است که همراه با ناتوانی یا آسیب پذیری ژنتیکی عضو، برخی افراد خاص را مستعد اختلالات روان تنی می سازد. این عضو آسیب پذیر می تواند در هر قسمتی از بدن واقع شده باشد. برخی افراد واکنش دهنده های معده ای هستند و بعضی دیگر  واکنش دهنده های قلبی- عروقی، واکنش دهنده های پوستی و یا نظایر آنها. این کم بنیگی یا آسیب پذیری احتمالا نشانه ژنتیکی دارد، ولی می تواند ناشی از آسیب پذیری اکتسابی نیز باشد و مثل ریه هایی که به علت سیگار کشیدن ضعیف شده اند(كاپلان و سادوك[4]، 1996؛ ترجمه پورافکاری، 1384).

نتایج پژوهش ها نشان می دهد فرآیندهای روانشناختی نه تنها در سبب شناسی و سیمای بالینی بیماری های قلبی- عروقی سهیم هستند، بلكه در چگونگی مقابله بیماران با بیماری نیز، نقش ایفا می كنند (سارافینو[5]، 2002). برنامه بازتوانی قلبی یك رو یكرد تهاجمی به عوامل خطرساز مؤثر در عود بیماری محسوب می شود، به طوری که  طی انجام مراحل ، امکان مدیریت صحیح درمان را برا ی این بیماران فراهم می كند و ضمن انجام آموزش و تقویت رفتارهای سالم ، برگشت به فعالیت حرفه ای و فعالیت های روزمره را تسهیل كرده، به بهبود بیمار كمك می كند(سعیدی، 1383).

ذهن آگاهی مبنی بر کاهش استرس[6] یک برنامه مراقبه استاندارد شده است که در سال 1979 از تلاش برای یکپارچه کردن مراقبه ذهن آگاهانه بودایی با تمرینات روانشناختی و بالینی معاصر بوجود آمد. اگرچه در ابتدا به عنوان یک برنامه گروهی برای بیماران مبتلا به دردهای مزمن گسترش یافت ولی در دو دهه گذشته به عنوان یک شیوه درمان در بسیاری از بیماری ها مطرح شده است و تاثیرات خوبی در درمان بسیاری از اختلالات جسمانی و روانی از آن گزارش شده است (چیزا و سیرتی[7]، 2009).

 

2-1-بیان مساله

طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی(WHO) بیمار ی های قلبی عروقی علت اصلی مرگ و میر در کل دنیا است و 82 درصد این مرگ و میرها در کشورهای در حال توسعه مشاهده می شود . بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانی سالانه در جهان بیش از 17 میلیون نفر در اثر بیماری های قلبی عروقی جان خود را از دست می دهند .بیماری های قلبی عروقی به عنوان یک اپیدمی مطرح است و از لحاظ مورتالیتی، موربیدیتی، ناتوانی هزینه اقتصادی به عنوان مهم ترین بیماری و عامل مرگ و میر تا سال 2020 مطرح شده است(سازمان بهداشت جهانی، 2010).

بیماری قلبی – عروقی یكی از بیماری های بسیار حساس به حالت های روانشناختی است. این بیماری در دنیای غرب، بیش از هر بیماری دیگری مردم را می كشد. در ایالات متحده بیش از نیمی از افراد بالای چهل و پنج سال به علت بیماری قلبی یا بیماری مربوط به گردش خون می میرند(سلیگمن و روزنهان[8]، 1994). تا سال ها تصور می شد که شیوع بیماری قلبی –عروقی در مردان بیشتر از زنان است ولی پژوهش ها نشان می دهد درصد تمام مرگ و میرهای ناشی از بیماری های قلبی-عروقی در زنان (43 درصد) کمی بیشتر از مردان (37 درصد) است. با این وجود در حالی که تعداد مطلق مرگ میر های ناشی از بیماری های قلبی-عروقی در طی دهه های گذشته در مردان کاهش یافته ولی تعداد آن ها در زنان در طی این مدت افزایش داشته است. به نظر می رسد نقش التهاب و عوامل خطر ساز نظیر چاقی، دیابت نوع دو[9] و سندرم متابولیک[10] در ایجاد آترواسکلروز[11] در زنان مهم تر از مردان است. همراهی بیماری های عروق کرونر[12] با اختلال عملکرد عروق ریز کرونر در زنان بیشتر از مردان است(خدایی، 1388).

پژوهش های پیشین درباره سبب شناسی بیماری های قلبی – عروقی، برطیفی از عوامل خطرساز و ایجادکننده، مانند: مصرف دخانیات، فشارخون بالا، دیابت قندی، ازدیاد چربی خون و سابقه خانوادگی مثبت وبرخی عوامل خطرساز و جدیدتر از جمله چاقی، کاهش فعالیت های جسمی درزندگی روزانه ورژیم غذایی تاکیدداشته اند(کاسپر، فائوسیه، براون وهمکاران، 2005). تنها درسال های اخیربود که محققان متوجه شدندکه علاوه برمتغیرهای پزشکی و بالینی متغیرهای روانی نیز می تواند درشیوع اختلالات قلبی نقش مهمی داشته باشند(مسعودنیا، 1389 ،به نقل از آقایوسفی وشاهده، 1391).

بیشتر بیماران در هفته اول پس از بیماری در بیمارستان بعد از بهبودی از سکته قلبی دستخوش یک رشته تنش ها و ناآرامی های روانی می شوند، روشن است که این تجربه سخت که جان بیمار را به خطر انداخته است پرسش ها و واهمه های زیادی را در او بیدار می کند. تنش های پس از حمله قلبی از نظر درجه ژرفا متفاوت است گاهی دیده شده که برخی از بیماران زیر تنش های روانی خرد و فلج شده و بعضی دیگر بی تاب می گردند، به این معنی که آرزو دارند هرچه زودتر این رویداد را پشت سر گذاشته و به زندگی روزمره بازگردند(هربرت، کوهن، مارسلند و همکاران[13]، 1994).

ذهن آگاهی به عنوان یک مداخله روانشناختی توجه روانشناسان بسیاری را که علاقمند به تحقیقات بالینی هستند به خود جلب کرده است، ذهن آگاهی[14] مبتنی بر کاهش استرس یک برنامه راهنما است که تکنیک های ذهن آگاهی متنوعی را آموزش می دهد. در موقعیت های پزشکی مختلف نظیر بیماران با دردهای مزمن، سرطان و بیماری های قلبی بکار گرفته شده و نتایج دلگرم کننده ای داشته است (شیگاکی، کلس و اسکوپ[15]، 2006) لذا با توجه به اینکه استرس، کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی نقش مهمی را در ایجاد و حتی فرایند بهبود بیماری ها از جمله بیماری قلبی ایفا می کنند، لذا سوال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا روش ذهن آگاهی منجر به کاهش استرس ادراک شده، بهبود کیفیت زندگی و بهزیستی روانشناختی در بیماران قلبی می شود یا خیر؟

[1] – Bexendale

[2] – Brosschot, Benschop, Godaei, Olff

[3] -troj, simon

[4] – Kaplan & Sadock

[5] -sarafino

[6] – Mindfulness-Base stress reduction (MBSR(

[7] -Chiesa and Serretti

[8]- Seligman, Rosenhan

[9] -Diabetes type II

[10] – Metabolic Syndrome

[11] – Atherosclerosis

[12]- Coronary artery

[13] – Herbert, Cohen,  Marsland, Bachen, Rabin, & Muldoon.

[14] – Mindfulness

[15]- Shigaki, Class, Schopp

دانلود پایان نامه ارشد:اثربخشی رواندرمانی حمایتی گروهی بر امید به زندگی و سازگاری روانشناختی مادران کودکان سرطانی

سرطان یک بیماری مدرن نیست؛ در گذشته هم وجود داشته است؛ اما امروزه به دلیل افزایش آلودگی های محیط زیست تعداد بیشتری به آن مبتلا می شوند و تعداد بیشتری هم نسبت به گذشته به پزشک مراجعه می کنند. سرطان یعنی رشد کنترل ناشدنی سلول ها در ناحیه ای از بدن؛ این وجه مشترك همه ی سرطان هاست؛ علی رغم این که چه عاملی باعث سرطان شده و چه آسیبی به سلول ها رسیده باشد. امروزه تأثیرات روانشناختی سرطان نه تنها بر روی فرد، بلکه بر روی اطرافیان و محیط اجتماعی که او را محصور کرده است مورد توجه قرار گرفته است. نگهداری و زندگی با یک فرد سرطانی با سختی ها و عوارضی همراه خواهد بود. علاوه بر این نگرانی و ترس از دست دادن فرد سرطانی سلامت روان فرد مراقبت کننده را تحت تأثیر قرار می دهد. در این فصل ضمن بیان ابعاد مسئله پژوهش به بیان اهمیت و ضرورت آن پرداخته و سپس اهداف و فرضیات و تعاریف متغیر های پژوهش ارایه می گردد.

1.2              بیان مسأله

سرطان[1] بیماری سلول هاست كه عامل مشخصه آن تكثیر نامحدود و غیرقابل كنترل سلول هایی است كه نئوپلاسم بدخیم را تشكیل می دهند (میرزایی، 2005؛ فلاح و دیگران 1390). این بیماری سومین عامل مرگ و میر در ایران به شمار می آید و سالانه بیش از 30000 نفر از ایرانیان جان خود را در اثر سرطان از دست می دهند (نجفی و امامی، 1390). همچنین سرطان حدود 4 درصد، مرگ و میر در كودكان زیر 5 سال و 13 درصد كودكان 5 تا 15 سال را در جمعیت ایرانی تشكیل می دهد (مهران فر و دیگران، 2012). سرطان در كودكان به نوعی متمایز از سرطان در بزرگسالان می باشد، بدین معنی كه اغلب سرطان های كودكان در صورت تشخیص به موقع قابل كنترل خواهند بود (بیرقی و دیگران، 1389). تأثیری كه ابتلای یك كودك به سرطان بر شرایط روانی و كیفیت زندگی مراقبینش می گذارد، كمتر از تأثیری كه بر خود او می گذارد، نیست (هکلر[2] و دیگران، 2008). بومن و ویجنبرگ عقیده دارند که والدین کودکان مبتلا به سرطان علاوه بر بیماری های جسمی، پریشانی روان شناختی شدیدی را متحمل می شوند، به طوری که این پریشانی در طی زمان افزایش می یابد. این پریشانی به

 

پایان نامه و مقاله

 شکل سطح بالایی از خشم و عصبانیت، خواب آلودگی، آزردگی، افسردگی، کناره گیری از جامعه و عدم کنترل بر خود پدیدار می شود (وان[3]، 1986).  بنابراین مراقبت های حمایتی به روش های مختلف مشاوره و روان درمانی جزء لاینف درمان بیماران مبتلا به سرطان و خانواده های آن ها بوده و نباید مورد بی توجهی قرار گیرد (فکری و دیگران، 1389).

پژوهش ها نشان می دهند که تاب‌آوری و سر‌سختی روانشناختی بر بهزیستی روان‌شناختی مادران کودکان مبتلا به سرطان موثر می باشد (دهقانی نیشابوری و مقصودی، 1390). همچنین گروه درمانی ها و مداخله معنوی در مادران دارای کودکان سرطانی باعث افزایش کیفیت زندگی و کاهش پریشانی آنها می گردد (موسوی و همکاران، 1391؛ لطفی کاشانی و همکاران، 1391). یکی از روش های درمانی موثر در درمان اختلالات جسمی و روانی، رواندرمانی و گروه درمانی حمایتی می باشد. پورافکاری (1376) رواندرمانی حمایتی را اینگونه تعریف می­کند: ” نوعی رواندرمانی که به منظور کمک به بیماران در جریان بحران­های ناشی از مسایل اجتماعی یا بیمـاری جسمی مورد استفاده قرار می­گیرد. همچنین به منظور رفـع ناراحتی­های ناشی از بیماری روانی و جسمی طولانی یا نقص­های فیزیکی بکار برده می شود .” به نظر محققین، رواندرمانی گروهی حمایتی در عمل، ملاقات گروهی از افراد همدرد است، در جلسات منظم که طی آن شرکت­کنندگان درباره شرایط خاص و دشواری­های که در آن قرار دارند، مشکلات و مسایلی که با آنها روبرو هستند و تجربه­های شخصی خود در خصوص شیوه­های روبرو شدن و حل این مسایل و مشکلات با یکدیگر گفتـگو و تبادل نظر می­پردازند، اطلاق می­شود.

رواندرمانی حمایتی منجر به افزایش میزان امیدواری و سازگاری روانشناختی فرد می گردد.  اشنایدر، هریس، اندرسون و هولران[4] (1991)، امیدواری را «مجموعه شناختی می دانندکه مبتنی براحساس موفقیت ناشی ازمنابع گوناگون (تصمیم های هدف مدار) و مسیرها (شیوه های انتخاب شده برای نیل به اهداف) است. بنابراین، مسیرهای تفكر و منابع تفکر عناصر زیربنایی امیدواری یا تفكر هدف مدار تلقی می شوند. »مسیرهای تفكر انعكاس دهنده ظرفیت فرد برای تولید كانال های شناختی برای رسیدن به اهدافش است و منابع تفكر هم عبارتند از افكاری كه افراد در باره توانایی ها و قابلیت های شان برای عبور از مسیرهای برگزیده تعریف كرده اند تا به اهداف شان برسند. از طریق تركیب منابع و مسیرها، می توان به اهداف رسید. اگر هر كدام از این دو عنصر شناختی وجود نداشته باشند، رسیدن به اهداف غیر ممكن است. یافته های پژوهشی نشان داده اند که بین بالا بودن میزان امیدواری افراد و موفقیت آن ها درفعالیت های ورزشی، بالا بودن میزان پیشرفت تحصیلی، سلامت جسمی و روانی بهتر و بیشتر مؤثر بودن روش های روان درمانی مورد استفاده در درمان اختلالات، ارتباط وجود دارد (اشنایدر، 2002). همچنین نووتنی[5] (1989)، دریافت امید، کیفیت اندازه پذیری است که می تواند درمرحله بررسی و شناخت فرآیند پرستاری استفاده شود و در پی آن مداخلاتی در جهت ارتقای آن اعمال گردد و بدون ارتقای امید زمینه برای پذیرش آموزشهای درمانی و مراقبتی به وجود نخواهد آمد. دوفالت[6] (1985)، نیز نشان داد که عنصر امید نمادی از سلامت روحی مددجو است.

همچنین سازگاری با شرایط جدید یکی از مشخصه های سلامت روان می باشد. گوداشتاین و لانیون[7] (1995) سازگاری[8] را فرایند پیوسته ای تعریف کرده اند که در آن، تجارب یادگیری اجتماعی شخص، باعث  ایجاد نیازهای روانی او می گردد و نیز امکان کسب توانایی و مهارت هایی را فراهم می سازد که از آن طریق می توان به ارضای نیازها پرداخت. هر گاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه ای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست دهد برای ایجاد توازن نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایت های خارجی است. در این صورت، اگر در به کارگیری ساز و کارهای جدید موفق شود و مساله را به نفع خود حل کند می گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (گوداشتاین و لانیون، 1995). ابعاد سازگاری، شامل سازگاری جسمانی، سازگاری روانی، سازگاری اجتماعی قرار دارد پیش درآمد رسیدن به سازگاری های روانی، اخلاقی و جسمانی، سازگار شدن از لحاظ اجتماعی است (والی پور، 1380).

اگر چه سودمندی مداخله معنوی در کاهش پریشانی مادران دارای کودکان سرطانی مورد بررسی قرار گرفته است با این حال سودمندی درمان های حمایتی و اثربخشی آنها بر میزان امیدواری و سازگاری مورد توجه قرار نگرفته است. لذا با توجه به موارد مذکور سوال پژوهش حاضر اینست که آیا رواندرمانی حمایتی گروهی بر امید به زندگی و سازگاری روانشناختی مادران کودکان سرطانی موثر است یا خیر؟

[1] Cancer

[2] Hekler

[3] van

[4]-Snyder, Harris. Anderson & Holleran

[5]-Nowotny

[6]-Dufault

[7] – Goodestein & Lanyon

[8] – adjustment

دانلود پایان نامه ارشد:اثربخشی واقعیت درمانی بر کاهش کمرویی و نارسایی هیجانی دانش آموزان

گلاسر[1] در عصر بحران اجتماعی و از خود بیگانگی در آمریکا به این نکته پی برد که اساس تمام مشکلات مردم ناشی از کمرنگ شدن پیوند عاطفی بین آنهاست. افرادی که خود را گم کرده‌اند و سرگردان به هر تخته پاره‌ای چنگ می‌زنند تا چند صباحی زنده بمانند. اما باید به ساحل واقعی نجات رسید.

گلاسر به این نتیجه رسیده است که انسان‌ها بر خلاف دیدگاه‌های سنتی درمانی چیزی بیش از غرایز، امیال و عادات هستند. انسان‌ها انتخاب می‌کنند ، تصمیم می‌گیرند، تغییر می‌دهند، خودشان را بررسی می‌کنند.

گلاسر همچنین پی برد که چون با انسان طرف است، برای اجرای فن‌های درمانی به یک چیز دیگر هم احتیاج هست و آن رابطه است و دیگر یک درمانگر سرد و بی‌عاطفه‌ی متخصصِ مصلحت‌ اندیش نمی‌تواند موفق باشد. نقش مهم رابطه درمانی برای او یک فرض جدی در درمان لحاظ شد.

علاوه بر رابطه درمانی، نگاه گلاسر در آسیب‌شناسی روانی به فرد، نگاه مریضی یا نقص در رفتار نیست نگاه او به فرد این است که وی از توانایی‌های خود به درستی استفاده نمی‌کند تا به خودشکوفایی و کمال برسد. گلاسر همه آنچه را که در جنبش انسان‌گرایی وجود دارد با عقل و استدلال نیز همراه می‌کند اما همچنان فقدان «عبرت از گذشته» در نظریة وی وجود دارد. زیرا انسان‌ها فکر می‌کنند، احساس می‌کنند، تجربه می‌کنند، از گذشته عبرت می‌گیرند و برای آینده آرزوهایی دارند.(گلاسر،1389)

در بسیاری از کلاسهای درسی، دانش آموزانی دیده می شوند که آرام ، کمرو و خجالتی هستند. این افراد در زندگی روزمره­ی خود اغلب اوقات با اعضاء خانواده و همسالان آشنا بازی می کنند و از غریبه ها اجتناب می ورزند. شرم و خجالت این افراد ممکن است آنها را از اکتساب مهارت ها و آمادگی های لازم برای بسیاری از فعالیت هایی که همسالانشان از آن لذت می برند و یا اصولاً برای رشد شخصیت آن ها ضروری است ، بازدارد.ارزیابی والدین و معلمین از این گروه متفاوت است .

بعضاً آن ها را دانش آموزانی بی آزار و خوب می شناسند و گاه ممکن است با حالت دلسوزانه به آن ها بنگرند و با این گونه رفتار آن­ها را غیر عادی تلقی کنند، لیکن در مقایسه با اختلالات رفتاری دیگر کمتر اتفاق می افتد که این گروه افراد به عنوان موارد حاد مشکلات کلاس و مدرسه بر شمرده شوند .

این دانش آموزان گرچه برای معلم و همکلاسی ها ی خود مشکلی ایجاد نمی نمایند، ولی ممکن است به علت رنج ناشی از احساس نا امنی و بی کفایتی در خود ، یکی از ناشادترین کودکان باشند. اگر در مورد رفتار غیر اجتماعی آنان چاره ای اندیشیده نشود این کودکان احتمالاً در معرض بیماری های روانی قرار خواهند گرفت .(احمدوند ، 1380)

در واقع یكی از روش های مطرح برای كاهش و حل مسائل مربوط به کمرویی، استفاده از روش واقعیت درمانی گروهی گلاسر است. در این روش سعی می­شود با توجه به مفاهیم واقعیت، مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد به رفع مشكلات او كمك شود ( شفیع آبادی،1389 ). تعداد زیاد دانش آموزان و كمبود مشاوران كارآمد در مدارس از یك سو و عدم توانایی برنامه راهنمایی و مشاوره در مدارس بر مشاوره­ی فردی صرف از سوی دیگر، ضرورت توجه و بهره گیری از روش های گروهی مشاوره را آشكار می سازد (نواب نژاد،1995). علاوه بر این، از میان نظریه های مشاوره و روان درمانی موجود، واقعیت درمانی بیش از سایر رویكردها بر موضوع  کمرویی تاكید كرده است .

آلکسی تایمیا[2] به ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجان و تنظیم هیجان ها گفته می شود. آلکسی تایمیا سازه ای است چند وجهی متشکل از دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات برای دیگران و جهت گیری فکری بیرونی. ویژگی های اصلی آلکسی تایمیا عبارتند از: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجان های شخصی، فقر شدید تفکر نمادین که آشکار سازی برخورد ها، احساسات، تمایلات و سائق ها را محدود می کند، ناتوانی در به کارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتزاعی در مورد

 

پایان نامه و مقاله

 واقعیت های کم اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالت های هیجانی و حس های بدنی، فقدان جلوه های عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی. همچنین نارسایی در تنظیم و مدیریت هیجان ها (فرآیند گذار از پردازش به عمل ) نیز از ویژگی های نارسایی هیجانی است.

آلکسی تایمیا شامل تخریب سه حوزه بازشناسی، پردازش و ابراز احساسها می باشد که یکی ازنزدیکترین مفاهیم به هوش هیجانی است ( تیلور و بگبی، 2000؛ بشارت، 2008). مشخصه های بیرونی که سازه نارسایی هیجانی را تشکیل می دهند بیانگرنقایصی در پردازش شناختی و تنظیم هیجانات می باشند. از دیدگاه علوم شناختی، هیجان ها به عنوان دسته ای از طرح واره های مبتنی بر پردازش اطلاعات شناخته می شوند که شامل فرآیندها و تجسم های نمادین و غیر نمادین هستند کاهش ابراز هیجانات اساسا بیان گر نوعی فقدان یا بدتنظیمی هیجانات است. به همین صورت آسیب در ظرفیت های پردازش هیجانی مبتنی بر نارسایی هیجانی ممکن است یک عامل خطراحتمالی برای انواع مشکلات سلامت روان باشند.

در واقع، روش واقعیت درمانی تا حد زیادی مربوط به كار گروهی با نوجوانان و جوانان در موقعیتهای آموزشی می­باشد. معمولا نظریه ی گلاسر از سوی معلمانی كه قصد داشتند ایده های اساسی او را در زمینه­ واقعیت درمانی در كلاسهای درس به كار ببرند، پذیرفته شده است. اساس واقعیت درمانی گروهی از فرآیند خود ارزیابی تشكیل شده است چرا كه فضای حاكم بر گروه می تواند به اعضای گروه كمك كند تا ارزیابی درستی از رفتار خود به دست آورند(کوری،2001). هدف اصلی این پژوهش تعیین اثربخشی واقعیت درمانی بر کاهش کمرویی و نارسایی هیجانی در دانش آموزان می باشد.

 

1-2- بیان مسئله:

کمرویی در 30 سال گذشته موضوع مورد توجه روانشناسی بوده است و پژوهشگران برای درک آن پدیده مشارکت داشته اند. به هر حال، کمرویی به عنوان یک پدیده اجتماعی در نظر گرفته شده است که با اضطراب در موقعیت های اجتماعی، بازداری اجتماعی، یا رفتارهای بین فردی ناشی از نگرانی درباره ارزیابی بین فردی، مشخص می شوداگرچه تعریف متعدی ازکمرویی ارائه شده،ولی کمرویی عموماً به عنوان نا راحتی و بازداری درغیاب افراددیگر تعریف شده است. افراد کمرو، فاقد مهارت اجتماعی و عزت نفس هستند ولی در عین حال به شدت مایلند خودشان را به عنوان انسان های اجتماعی بشناسند، در نتیجه در روابط بین فردی غیر ماهرانه عمل می کنند. از مهم ترین علائم تشخیص کمرویی، اضطراب ذهنی و اجتناب از رفتارهای اجتماعی است.

اساس درمان کمرویی تغییر در حوزه ی شناختی (شناخت درمانی) و تحول در رویه ی زندگی و حیات اجتماعی فرد است، تغییر در شیوه ی تفکر، یافتن نگرش تازه نسبت به خود و محیط اطراف، برخورداری از قدرت انجام واکنش های نو در برابر اطرافیان و تعامل بین فردی، تغییر در باورها و نظام ارزش هایی که کمرویی را تقویت می کند و سرانجام دستیابی به کانون اصلی اضطراب، کاهش اضطراب در فرد کمرو، تقویت انگیزه و افزایش مهارت های اجتماعی و توانایی های تحصیلی، شغلی و حرفه ای، اصلی ترین روش درمان کمرویی است.(افروز،1381)

نارسایی هیجانی (آلکسی تایمیا[3] ) به دشواری در خود تنظیم گری هیجانی[4]  و به عبارت دیگر در پردازش شناختی[5] اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجان ها[6]  گفته می شود. ویژگی های اصلی نارسایی هیجانی عبارتند از: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجان های شخصی، فقر شدید، تفکر نمادین که آشکار سازی بازخورد ها، احساسات، تمایلات وسایق ها را محدود می کند، ناتوانی در بکارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتقادی در مورد واقعیت های کم اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالت های هیجانی و حس های بدنی ، قیافه ی خشک و رسمی، فقدان جلوه های عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی.(شه ناسی، 1382)

واقعیت درمانی، یکی از جدیدترین تلاش‌های درمانگران در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می شود. در این شیوه درمان، مواجه شدن با واقعیت، قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار و در نتیجه نیل به هویت توفیق مورد تاکید است. این نوع درمان را فقط در مورد اکثر رفتارهای غیرعادی به‌کار نمی‌بندند، بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می کنند.(شفیع آبادی،1386)

هدف واقعیت درمانی، پرورش قبول مسئولیت در فرد و ایجاد هویتی موفق است. فرد بایستی رفتاری را که در صدد اصلاح آن است، شناسایی کند، تمام توجه خود را به آن معطوف سازد و عذر و بهانه ای برای رد مسئولیت خود نیاورد. در این رویکرد تلاش می شود تا فرد اهداف کوتاه مدت و دراز مدت زندگی خود را بشناسد. با صراحت آنها را تعریف کند، راه های رسیدن به اهدافش را ارزیابی نماید. از بین آنها روش هایی را که نتایج مطلوب تری خواهد انجامید انتخاب کند و احساس مثبت تری را نسبت به خود تجربه نماید. (رضایی،1385)

تعداد زیاد دانش آموزان و کمبود مشاوران کارآمد در مدارس از یک سو و عدم توانایی برنامه ی راهنمایی و مشاور در مدارس بر مشاوره ی فردی صرف از سوی دیگر، ضرورت توجه و بهره گیری از روش های گروهی مشاوره را آشکار می سازد. در واقع ، روش واقعیت درمانی تا حد زیادی مربوط به کار گروهی با نوجوانان و جوانان در موقعیت های آموزشی می باشد. بنابر آنچه گفته شد پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال می باشد که آیا آموزش واقعیت درمانی در کاهش کمرویی و نارسایی هیجانی دانش آموزان م‍ؤثر است؟

 

1-3-اهمیت و ضرورت تحقیق

روان شناسان، کمرویی و گوشه گیری را رفتاری ناسازگارانه تلقی می کنند که بعضاً مزمن و با دوام است. این رفتارها سازگاری کودک را با مشکلات زیادی مواجه می کند و برای زندگی سایر اشخاص که به نوعی با کودک در تماس هستند، عامل مزاحمی به حساب می آید.

کمرویی و کناره گیری کودک، کوششی برای خودداری از ارتباط با محیط اطراف است. کودک کمرو و گوشه گیر ممکن است از برقرارنمودن تماس با افراد و شرکت در فعالیت های اجتماعی، تقلیل یافتن علائق ذهنی و عاطفی به محیط خارج همراه باشد.

کودکان کمرو و گوشه گیر معمولاً از داشتن دوست محروم هستند و یا تک دوست بوده و بسیار به آن ها وابسته می باشند و به طور کلی از بودن در کنار هم سن های خود لذت نمی برند و به فعالیت های گروه علاقه نشان نمی دهند. متأسفانه کودکان کمرو و کناره گیر معمولاً موردتوجه قرار نمی گیرند، علت نیز آن است که نسبت به کودکان دیگر، کمتر توجه اطرافیان را به خود جذب می کنند. روابط اجتماعی این دسته از کودکان در مقایسه با همسالان در عملکردهایشان دچار کمبود و کاستی است و احتمالاً حالت هایی از افسردگی و ناشادی را تجربه خواهند کرد و با مشکلات آموزشی خود، مواجه خواهند گردید.(افروز،1385)

تعریف واقعیت درمانی كه مبدع آن گلاسر ( 1986 ) است از بسیاری جهات به گشتالت درمانی و درمان مراجع – محوری شباهت دارد . در همه ی نظریه های یاد شده نحوه ی دریافت واقعیت از سوی مراجع و شیوه ی ارزشیابی درونی او از واقعیت مورد تاكید قرار می گیرد . به نظر گلاسر ، مراجع در دنیای بیرونی   ( دنیای واقعی ) و درونی خود زندگی می كند و دنیای واقعی بر رفتار فرد تاثیر نمی گذارد ، بلكه دریافت و ادراك او از دنیای واقعی بر رفتار او تاثیر گذار است . انسان آزاد است و توان انتخاب دارد و باید مسئولیت پیامد انتخاب های خود را به عهده بگیرد .

در این روش درمانی ، مواجه شدن با واقعیت ، مسئولیت پذیری و ارزشیابی در مورد رفتار های درست و نادرست مورد تاكید قرار می گیرد. فرد نه تنها در مقابل اعمال خود ، بلكه در برابر تفكرات و احساسات خود نیز مسئول است . فرد قربانی گذشته و حال خود نیست ، مگر این كه خود بخواهد . این رویكرد درمانی هم در مورد رفتارهای بهنجار و هم در مورد رفتارهای نابهنجار وهم در مورد تدوین شیوه های مناسب تعلیم و تربیت به كار می رود. یكی از نظریه های مشاوره كه در دهه های اخیر شهرت یافته ، نظریه واقعیت درمانی است كه عمدتا توسط ویلیام گلسر تدوین شده است. رویكرد گلسر یك رویكرد نسبتا صریح است كه به توان مراجع برای پرداختن به نیازهایش از طریق یك روند منطقی یا واقع بینانه اعتماد دارد . مشاوره از دید واقعیت درمانی صرفا یك نوع تعلیم یا كارآموزی ویژه است كه می كوشد به فرد آنچه را كه باید طی رشد طبیعی خود فرا گیرد، در یك مدت زمان نسبتا كوتاه بیاموزد . ( گلاسر، 1986 )

واقعیت درمانی به منظور مشاوره در زمینه ی فعالیت های اجتماعی ، آموزشی ، بازپروری ، مدیریت موسسات و رشد ارتباطات كاربرد دارد . این رویكرد در مدارس ، مراكز اصلاح و تربیت ، بیمارستان ها ، مراكز نگهداری كودكان بی سرپرست و مراكز مشاوره مورد استفاده قرار می گیرد . گلاسر (1986 ) اظهار داشته است واقعیت درمانی به منظور حل بسیاری از مشكلات روان شناختی مورد استفاده قرار می كیرد . این روش در مورد مشكلات هیجانی خفیف تا عمیق و در مورد كودكان ، نوجوانان ، بزرگسالان و افراد پیر نیز كاربرد دارد . به نظر گلاسر ، مهارت تكنیكی درمانگر بر كاربرد این روش تاثیر بسیاری دارد . اگر درمانگر مهارت كافی داشته باشد می تواند افسردگی مراجعان را درمان كند ، افراد معتاد را در جهت یافتن زندگی نو یاری دهد ، حس خود ارزشمندی را در نوجوانانی كه دست به خود كشی زده اند ، افزایش دهد ، با افراد مبتلا به معلولت های شدید به خوبی كار كند و معلمان و مشاوران مدرسه را با شیوه های مناسب رفتار با كودكان آشنا سازد . درمانگر ماهر می تواند با توجه به ویژگی و مشكلات مراجع شیوه ی خاص او را انتخاب كند ، شیوه ای كه به مراجع كمك می كند از طریق انتخاب رفتارهای مناسب و جایگزین كردن آن به جای رفتارهای مشكل ساز زندگی جدیدی را برای خود طرح ریزی كند . ( گلاسر، 1986 )

به طور کلی در این پژوهش به اهمیت و ضرورت تاثیر واقعیت درمانی بر کاهش کمرویی و نارسایی هیجانی دانش آموزان پرداخته می شود که برای درمان ضرورت دارد درمانگر بداند که بیماری مراجع چه مدت ادامه داشته است تا مشخص شود که آیا زمان درمان باید طولانی باشد یا کوتاه. در واقعیت‌درمانی از داروهای مسکن استفاده نمی شود، زیرا این داروها موجب می شوند مراجع از واقعیت بگریزد و با آن مواجه نشود. فقط باید برای کسانی دارو تجویز کرد که از نظر جسمانی قابل کنترل نیستند. معمولا درمانگر در جریان روان درمانی، از نظر کلامی فعال است. درمانگر و مراجع روبروی هم می نشینند و شروع به گفتن مطالبی می کنند که ممکن است برای هر دو خوشایند و یا ناخوشایند باشد. تعیین حد و مرزها بخش مهمی از وظیفه واقعیت درمانگر است.(شفیع آبادی،1383)

[1] Glaser

[2] alexithymia

[3] Alexithymia

[4] – Emotinalself Regulation

[5] – Cognitive Processing

4 – Regulation Of Emotions

 

دانلود پایان نامه:ارتباط وابستگی به اینترنت با گرایش به غرق وجذب شدن در محیط مجازی در کاربران اینترنتی شهرهای فردوس و سرایان سال 91-90

اینترنت شبکه­ی گسترده جهانی است که شبکه‌های مختلف رایانه­ای در اندازه­های متعدد و حتی رایانه­های شخصی را با استفاده از سخت‌افزارها و نرم‌افزارهای گوناگون و با قراردادهای ارتباطی به یکدیگر متصل می‌کند. این شبکه جهانی از طریق خطوط تلفن، رایانه­های شخصی و یا شبکه‌های رایانه‌ای را به یکدیگر متصل می‌کند و با اختصاص نشانی‌های الکترونیکی مشخص به هریک از آنها، برقراری ارتباط سریع و گسترده را میان کل کسانی که به شبکه متصل هستند، فراهم می‌کند و تبادل اطلاعات میان آنان را به صورت متن، صدا ، تصویر و فیلم میسر می‌سازد (دهقان، 1384). می‌توان گفت که شبکه اینترنت همانند یک محل مجازی ملاقات عمومی شهروندان جهان است. یک نقطه تلاقی عمومی است که در آن میلیون‌ها نفر از بیش از 155 کشور جهان با هم در رابطه قرار می‌گیرند. سازمان عظیمی است که نظم آن از پیش تا حدودی تنظیم شده است. آنان در هر آن، به کسب اطلاع درباره مسایل مختلف، گفتگو، بازی، تجارت، جستجوی علمی، مشاهده تصاویر مختلف، استماع صداها، آهنگ‌ها، مشاهده فیلم‌ها و بسیاری اقدامات دیگر می‌پردازند. اینترنت یک بانک اطلاعاتی نیست، بلکه گسترده‌ترین و با اهمیت‌ترین شبکه کامپیوتری جهان است و شاید نمونه­ای اولیه از بزرگراه­های اطلاعاتی ربع اول قرن بیست ویکم باشد. اینترنت درحکم مخزنی از اطلاعات خوب، بد، زشت و زیبا، اخلاقی و غیره اخلاقی می‌تواند تلقی شود (داور پناه، 1382).

جالب ترین پدیده­ی فلسفی که تا کنون اینترنت ممکن ساخته، یک دنیای مجازی به نام “زندگی دوم”است. زندگی دوم همچنین امکان زندگی و صرف وقت در دنیایی مجازی را برای فرد فراهم می­کند که ممکن است بسیار مهیج­­تر از دنیای واقعی باشد (فارسی نژاد، 1389).

اما اینترنت و دنیاهای مجازی که فراهم ساخته، فرصت گریزهایی در مقیاسی بسیار بزرگتر به ماعرضه              می­کند. در واقع، به لطف دنیاهای مجازی مانند زندگی دوم، ما می­توانیم محدویت­های خود را فراموش کنیم و خود را در فرادنیایی امن و غنی غوطه­ور کنیم. به این ترتیب، به دوراهی می­رسیده­ایم و باید دنیای خود را انتخاب کنیم (همان منبع).

 

پایان نامه و مقاله

 

عده­ای درباره­ی اثرات زندگی در دنیای مجازی برای مدتی طولانی نگرانند. بعضی تأثیرات آن ممکن است روحی باشد، مثل اعتیاد و بعضی ممکن است جسمی (فیزیکی) مثل سرگیجه (برات زاده، 1382).

بنابراین محیط مجازی یا سایبراسپیس[1]محیطی است که نظامهای رایانه­ای شبکه جهان آن را ایجاد کرده است. امروزه اصطلاح محیط مجازی به صورت گسترده­ای درمورد اینترنت به کار می رود. ویلیام گیبسون که برای اولین بار این واژه را به کاربرد آن را چنین تصویر کرده است: غرق شدن کامل احساسات انسان به طور مصنوعی در محیطی زایا. در چنین محیطی ماشین تجربه حسی انسان یجاد می­کند و این حس در مغز انسان پرورانده می شود (داورپناه، 1382).

1-2- بیان مسئله

دسترسی به اینترنت پدیدهای رو به گسترش است و هر روز تعداد بیشتری از افراد در زمره استفاده کنندگان قرار می­گیرند در حال حاضر و با توجه به تعداد آمارهای موجود چند ساله اخیر، تعداد کاربران اینترنت در کشور ما 25 برابر شده و بیش از 64 /0 از کاربران ایرانی در منزل از اینترنت استفاده می­کنند این مسئله نشان دهنده تمایل گسترده استفاده از این ابزار اطلاع رسانی است (ارشلو، 1385). ایوان گلدبرگ، روان پزشکی از دانشگاه کلمبیا اولین بار اختلال اعتیاد به اینترنت را در جولای 1995 مطرح کرد واژه اعتیاد به اینترنت را ابداع و معیارهای تشخیصی آن را ثبت کرد (شایق و همکاران، 1388). اگر چه اعتیاد به اینترنت اولین بار در سال 1995 مطرح شد ولی جامعه علمی قبلاً با مفاهیمی از قبیل اعتیاد به فناوری اعتیاد به رایانه و اعتیاد به بازیهای رایانه­ای آشنا بود در واقع این تفکر که استفاده از رایانه ممکن است به صورت عادت اجباری یا حتی رفتاری اعتیاد آمیز و غیر قابل ترک در آید ازدهه 1970 شکل گرفت (آتش پورو همکاران، 1384). در مورد آمارشیوع اعتیاد به اینترنت در جوامع مختلف آمار متعددی وجود دارد اما به طور میانگین نسبت معتادان حدود 2 تا 5 میلیون در ازاء هر 50 میلیون استفاده کننده معمولی برآورد شده است به عبارتی می­توان گفت که تقریباً 5 تا 10 درصد استفاده کنندگان از اینترنت دچار مشکل اعتیاد به اینترنت هستند(علوی و همکاران، 1388). اعتیاد به معنای بروز شرایطی است که در آن افراد به صورت جسمی و روانی یک نوع ماده خاص ویژه مواد مخدر وابستگی پیدا می­کنند بسیاری از پژوهشگران مفهوم اعتیاد را برای توجیه انواع خاصی از رفتارهای مشکوک نیز به کار می­برند زیرا یافته­ها و نشانه­های اعتیاد به عنوان اعتیادهای رفتارمحور طبقه­بندی می­شوند. بنابراین اعتیاد به اینترنت نیز اعتیاد رفتار محور محسوب می­شود (درگاهی و رضوی، 1386). کاربران ممکن است به قسمت­های مختلف اینترنت مانند چت یا سایر قسم ها اعتیاد پیدا کنند (ویزشفر، 1386). اعتیاد به اینترنت با فوبی اجتماعی و اعتیاد به اینترنت با فوبی اجتماعی و اختلال کمبود توجه همراه با بیش فعالی، اختلال دو قطبی، مشکلات در روابط بین فردی، اختلال اضطرابی و تکانه ای، خودکشی و پرخاشگری، افسردگی و انگیختگی بالا در ارتباط بوده است (خواجه موگهی، 1389).

منظور از جذب شدن، عطف توجه و درگیر شدن عمیق با موضوع توأم با نفوذناپذیری در مقابل رویدادهایی است كه معمولاً توجه فرد را به خود جلب می     كنند. در این حال اطلاعات به گونه­ای غیر معمول و منحصر به فرد ارزیابی می شوند. به هنگام جذب، رویدادهای زمینه­ای و مزاحم اطراف نادیده گرفته می شوند. در این حالت فرد در مقابل عوامل مزاحم نفوذناپذیراست. البته به نظر روچ و مك كانكی[2] (1990) ممكن است فردی كه جذب چیزی شده است رویداداهای اطراف خود را نادیده بگیرد اما در عین حال نسبت به آنها آگاه باشد و اضافه می كنند كه می توان جذب را به عنوان زمینه (صفت) و یا تجربه (حالت) در نظر گرفت. گر چه جنبه صفت جذب شدن به خوبی بررسی شده است، جذب به عنوان یك حالت بخوبی مورد بررسی قرار نگرفته است. كسی كه در این رگه و صفت بالاست ممكن است مدتها مسحور غروب خورشید و مدتها به لكه­ای خیره شود. در این حالت فرد مجذوب جنبه­ای معمولاً نامتعارف و ذهنی از چیزی می­شود كه به آن توجه  می­كند. این موضوع ادراكی یا تصوری، توجه فرد را در اختیار می­گیرد و حاضر و واقعی تلقی می شود. تلگن[3] (1982) در تبیین مفهوم جذب به نظر مزلو[4]  (1968) و مفهوم مسحور شدن و جذب كه ویژگی تجربیات اوج است اشاره می كند. منظور از این گونه تجربیات، لحظاتی است كه بخودی خود ارزشمند است. جذب حاصل توجه همه جانبه است، یعنی درگیر شدن كامل منابع ادراكی، حركتی، تصوری و شناختی به نمود یگانه­ای از چیزی كه به آن توجه می شود جذب یك ویژگی و رگه پایدار شخصیتی است و بین دو جنس تفاوتی در این رگه مشاهده نشده است (تلگن و همكاران، 1988، پناهی شهری، 1388). در فرهنگ آكسفورد غرق شدن به این معانی آمده است: “فرو رفتن در آب، سایر مایعات یا چیزهای دیگر و جذب شدن در برخی شرایط، اعمال، علاقه ها و از این قبیل”. غرق شدن، احساس عمیقاً درگیر شدن و چیزی را واقعی باور كردن است (ایجسلستیجن[5] و همكاران، 2001).

[1] – Cyberspace

[2] – Roche & McConkey

[3] – Tellgen, A.

[4] – Maslow

[5] – Ijsselsteijn, et al

دانلود پایان نامه کارشناسی ارشد:بررسی اثر آموزش زندگی خانوادگی ( F.L.E ) در تغییر سبک فرزندپروری مادران دارای پسر نوجوان

خانواده یک نظام طبیعی و اجتماعی است که افراد خواسته یا ناخواسته به آن وابسته اند و اولین کانونی است که فرد در آن احساس امنیت می کند و مورد پذیرش و حمایت قرار می گیرد . ساخت و فضای روانی خانواده ، که ترکیب کلی و مجموعه روابط بین اعضای آن می باشد هر کدام به گونه ای خاص عملکرد و رفتار فرد را در جهت رویارویی با مسائل و موانع وفشارهای روانی ، اضطراب ها ، ترس ها و سایر محرک های ناخوشایند تحت تاثیر قرار می دهند . بروز تحولات فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی چشم گیر در کشور موجب شده که در سالهای اخیر ارتباطات کمتری بین فرزندان نوجوان و والدینشان نسبت به دو دهه قبل برقرار شود . برقراری تماس های کلامی و غیرکلامی بین والدین و فرزندان خود می تواند مانع جدی و عامل بازدارنده مهمی برای رشد بهنجاری در رفتارهای روان شناختی فرزندان باشد ( کاوسیان و کدیور ، 1374 ) .

در میان اعضای خانواده ، مادر نخستین شخصیتی است که با کودک نه تنها در دوران جنینی ، بلکه در این جهان رابطه مستقیم و تنگاتنگ دارد . از میان عوامل متعدد روابط انسانی موثر در رشد و تکامل کودک ، شخصیت مادر و نحوه تعامل او با کودک اهمیت اساسی دارد .

خانواده اولین پایه گذار شخصیت ، ارزشها و معیارهای فکری کودکان است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک زندگی فرد دارد . تاثیر خانواده به عنوان نخستین و موثرترین واحد اجتماعی بر فرزندان ، امری بدیهی و مشخص است . در جریان رشد کودک محیط و شرایط خانواده یک عامل مثبت و مهیا کننده زمینه های رشد و یا یک عامل مخل و بازدارنده است . در این میان ، نظام تربیتی خانواده و یا به تعبیر

 

پایان نامه و مقاله

 دیگر روشهای فرزندپروری والدین ، یکی از عوامل مهم در شکل گیری شخصیت کودک است . در دهه 1940 روند شیوه های فرزندپروری به منظور آسان گیری و انعطاف پذیری بیشتر دگرگون شد . در این دهه نظریه های فرزندپروری زیر نفوذ مکتب روانکاوی قرار گرفت . مکتبی که در آن به امنیت عاطفی کودک و زیان های ناشی از مهار شدید تکانه های طبیعی او تاکید می شود . نخست طبق راهنمایی های دکتر بنیامین اسپاک[1] به والدین سفارش شد که از شم طبیعی خود پیروی کنند و از برنامه های انعطاف پذیری که هم با نیازهای خود آنان و هم با نیازهای کودکانشان سازگاری داشت استفاده نمایند . اما در دهه نخست قرن بیستم ، روشهای فرزندپروری تا حدود زیادی خشک و خشن بوده اند ، در آن زمان به والدین توصیه می شد با بغل کردن کودک هنگام گریه کردن ، او را لوس نکنند و طبق برنامه ثابتی به آنها غذا بدهند ( اعم از اینکه گرسنه باشند یا نباشند ) . این روش ، کاملاً خشک و تا حدودی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود، ( اتکینسون[2] ، 1983 )  .

این که کدام سبک می تواند اثر بیشتری در فرزندپروری داشته باشد نیز می توانست تحت تاثیر آموزش هایی قرار بگیرد ، که خانواده در تربیت فرزند خود انتخاب می کند . بدین ترتیب پذیرفته شد که آموزش اعضای خانواده به ویژه آموزش والدین ( مادران ) جهت درک مناسب از روش های تربیت فرزند می تواند به تحقق آرزوی داشتن کودکی با سلامتی جسمانی و روانی بالاتر کمک کند .

 

2-بیان مسأله :

بامریند[3] انواع گوناگون شیوه های فرزندپروری را شامل ؛ مقتدرانه ، خودکامه ( مستبد ) و سهل گیرانه می داند . کودکان والدینی که در تربیت فرزند خود از سبک مقتدرانه استفاده می کنند با همتایان خود ارتباط گرم و احترام آمیزی  دارند ، این کودکان احساس خوشایندی نسبت به خود دارند ، ( فرنیک ، تاسکا[4] ، 1996 ؛ به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386 ) .

فرزند پروری صمیمانه و مثبت به آنها امکان می دهد که بدانند که به عنوان فردی ارزشمند و شایسته مورد قبول هستند و انتظارات جدی ، اما مناسب که با توضیحات همراه باشد ، به کودکان کمک می کنند تا رفتارهای خویش را در برابر معیارهای معقول ، ارزیابی کند فرزند پروری مقتدرانه با مقاومت در برابر فشار نامطلوب همسالان ارتباط دارند ، ( فلچر[5] و همکاران ، 1996 به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386) .

در مقابل نوجوانانی که با رفتارهای افراطی والدین روبرو هستند ، خواه خیلی محدود کنند یا خیلی کم محدود کنند به مقدار زیاد به همسالان گرایش دارند ، ( تنیت[6] و همکاران ، 1999 به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386) . آنها اغلب در مورد زندگی شخصی و آینده خود به توصیه همسالانشان متکی هستند و بیشتر تمایل دارند ، مقرارت والدین خود را نقض کنند ، تکالیف مدرسه را نادیده بگیرند ، سیگار بکشند ، مشروب بنوشند و مواد مخدر مصرف کنند ، مرتکب اعمال بزهکارانه شوند و سایر رفتارهای مشکل آفرین را انجام دهند . کودکان والدین خودکامه بیشتر ممکن است غمگین باشند و به موفقیت های کمتری در مدرسه دست می یابند و ارتباط ضعیفی با همتایان دارند ، ( پاتالاز[7] ، 1987 ؛ هارت، لاد و برلسن[8]، 1990؛ به نقل از علیزاده، 1380 ) .

آموزش زندگی خانوادگی[9] که از نظر تاریخی از سال 1960 آغاز شده نیز به نوعی آموزش گروهی والدین اطلاق می شود که می تواند علاوه بر توجه به رشد توانایی های بالقوه خانواده معطوف به حل مشکل باشد و این نوع آموزش باید اساساً برمبنای ارتقای دانش پایه ریزی شود و یا این که به نگرش و مهارت ها توجه کند ، ( ایرلن[10] ، وایزنر[11] ، 2004 ) .

مشکبید حقیقی ( 1386 ) در پژوهشی با عنوان بررسی اثر آموزش زندگی خانوادگی در کاهش تنیدگی والدینی مادران دارای کودک ADHD نشان داده است که با آموزش زندگی خانوادگی مادران دارای کودکان ADHD می توان احساس های منفی صلاحیت نقش ، انزوای اجتماعی ، روابط با همسر ، دلبستگی و سلامت کاهش داد .

ایرلن و وایزنر (2004 ) در یک پژوهش گزارش کرده اند آموزش 9 هفته ای آموزش زندگی خانوادگی، با هدف تغییر رفتار، باعث بروز تغییرات مهم در والدین برای موفقیت در کنترل رفتار کودکانشان می شود که به نوعی دارای ناسازگاری رفتاری می شود ، ( شهرکی پور ؛ 1388 ) .

فارشتاین[12] (1986) ، بیان می کند هنگامی که به والدین آگاهی درستی از مشکلات کودك شان داده می شود، مادران ساز و کارهای مناسبی از خود نشان می دهند تا بدون دخالت احساساتشان با فرزندان خود برخورد منطقی نمایند ، (مختاری ، 1387) .

با توجه به اینکه پژوهش های گوناگون تلاش کرده اند تا اثر آموزش بر تغییر سبک رفتاری والدین را مورد بررسی قرار دهند پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا آموزش زندگی خانوادگی ( F.L.E ) سبب تغییر سبک فرزندپروری مادران می شود ؟ آیا آموزش زندگی خانوادگی ( F.L.E ) قادر است سبب افزایش سبک مقتدرانه مادران دارای فرزند پسر نوجوان و سبب کاهش سبک های سهل گیرانه و مستبدانه آنان گردد ؟

[1]-Benjamin Spak

[2]- Atkinson

[3]- Baumrind

[4]- Feiring & Taska

[5]- Fletcher

[6]- Tinetti

[7]- Puttallaz

[8]- Hart, Ladd & Burleson

[9]-Family Life Education

[10]-Irelan

[11]-Wisner

[12]- Farshtain