دانلود پایان نامه ارشد: تبیین سطح فساد: بررسی تطبیقی اثر کیفیت حاکمیت و حکمرانی خوب
جمعه 99/10/26
و طرح مسئله
موضوع پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر سطح فساد است که در این رابطه به طور تطبیقی اثر کیفیت حکومت و حکمرانی خوب بر فساد مورد مقایسه قرار میگیرند تا با استفاده از تحقیقی تجربی نشان داده شود تفاوت کشورهای فاسد و غیرفاسد در فقدان چه شاخصهای حکومتی قابل تبیین است.
صندوق بینالمللی پول فساد را به سوءاستفاده از مقامات دولتی و یا اعتماد در جهت منافع خصوصی تعریف کرده است (IMF, 2005).
در تعریف اولیه سازمان شفافیت بینالمللی، فساد به سوء استفاده از کار دولتی در جهت منافع خصوصی تعریف شده است. سازمان شفافیت بعداً تعریف خود را با ارائه تعریف دیگری گستردهتر کرد. طبق این تعریف فساد عبارت است از «سوءاستفاده از قدرت در جهت منافع خصوصی». شبکه عدالت مالیاتی معتقد است که تعریف سازمان شفافیت خیلی محدود است و امکان فرار از پرداخت مالیات و جعل قیمتگذاری در واردات و صادرات توسط افراد و شرکتهای خصوصی وجود دارد. همچنین این تعریف فاقد تمام اشکال فساد است. شیوههایی مانند حامیپروری و تبعیض که به عنوان فساداند، معمولاً به عنوان فساد شناخته شده نیستند (Holmberg & Rothstein, 2006: 4).
از نظر سازمان ملل شکلهای رایج فساد شامل رشوه، اختلاس، سرقت و تقلب، اخاذی، سوء استفاده از اختیار، پارتیبازی، قوم و خویشپرستی و حامیپروری و مشارکتهای نامناسب سیاسی است (United Nation, 2004: 10).
از آنجا که این موارد تهدیدی برای اعتماد به حساب میآیند که در نهایت میتواند به باورهای نظام سیاسی آسیب رساند و مشروعیت نظام را به خطر اندازند، شبکه عدالت مالیاتی پیشنهاد کرده است فساد به طور گستردهتر به «فعالیتی که اعتماد عمومی به سلامت[2] قوانین، سیستمها و نهادهای حاکم بر جامعه را تضعیف میکند» تعریف شود (Zirnsak, Clarke & Feith, 2008: 7).
میزان بروز و شیوع فساد در میان جوامع، متغیر است. امروزه فساد در کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه، مراکز دولتی یا خصوصی و حتی در بخشهای غیرانتفاعی و خیریه وجود دارد. فساد میتواند نادر، گسترده یا سیستماتیک باشد. وقتی فساد نادر است، کشف، جداسازی و مجازات و پیشگیری آن نسبتاً آسان است. وقتی فساد در جامعهای گسترده باشد، رسیدگی و کنترل آن مشکل است. اما
بدترین سناریو وقتی است که فساد سیستماتیک باشد. وقتی فساد در کشوری سیستماتیک باشد، نهادها، قوانین، رفتار و گرایش مردم در انجام امور با فساد تطبیق مییابد و فساد به منش و روش زندگی تبدیل میشود و میتواند اثر مخربی بر اقتصاد داشته باشد (Myint, 2000: 41).
در خصوص اثرات مثبت یا منفی فساد نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از نویسندگان استدلال میکنند که انواع خاص فساد میتواند اثر مثبتی در توسعه اقتصادی، یکپارچگی ملی و جلوگیری از تکه تکه شدن قدرت داشته باشند (Nye, 1967) اما اکثر مطالعات به نتایج منفی فساد اشاره دارند (Mauro, 1995; Akc & ay, 2006; Transparency International, 2008; Gupta et al, 2002).
تحقیقات جاری در خصوص فساد، به تئوریپردازی و اندازهگیری اثرات مضر فساد میپردازند.
فساد مانع عمده در روند توسعه اقتصادی و نوسازی کشور است. فساد عواقب نامطلوبی در درآمد و بودجه دولت دارد. پرداخت رشوه به عنوان رایجترین شکل فساد منجر به کاهش مالیاتها، هزینههای کارگری، استفادههای غیرقانونی از طریق دسترسی بدون پرداخت پول به امکانات و در نتیجه، زیانهای جدی درآمدی برای دولت میشود.
نظریاتی را که درخصوص فساد بحث میکنند میتوان به طور کلی به دو گروه اقتصادی و غیراقتصادی تقسیم کرد که یا در سطح خرد و کنشگر فساد را مورد بررسی قرار میدهند یا در سطح کلان و ساختاری. نظریههای اقتصادی فساد، بر تصمیمات کارمندان دولتی و شهروندان خاص برای به حداکثر رساندن درآمد یا سودشان، تمرکز کردهاند. این مدل که در سطح خرد بر کنش فاسد کارکنان توجه دارد، نشان میدهد با توجه به نهادهای ضعیف، احتمال تمایل به فساد بیشتر است. اما این مدل سؤالاتی را بیجواب میگذارد و توجه به قواعد رسمی رفتار، هنجارهای اجتماعی، ترجیحات اجتماعی، محرومیت اجتماعی، ضمانتهای اجرایی و احساس گناه را نادیده میگیرد. برخی از نظریهپردازان اقتصادی در حال حاضر به صراحت هنجارهای اجتماعی، مجازات اجتماعی[3] و عوامل روانی مانند احساس گناه و شرم را به مدلهای خود وارد کردهاند(Danila and Abigail, 2006) . بنابراین گروه دوم به تأثیر عوامل غیراقتصادی بر فساد توجه دارند. البته شارون و لاپونته معتقدند که تفاوت در فساد به تفاوت فرهنگی ربطی ندارد بلکه ناشی از کیفیت حکومت است (Charron & Lapuente, 2011). برای بسیاری، دستیابی به کیفیت بالای حکومت با سیاستهای ضد فساد مرتبط است.
مطالعات در خصوص فساد در سطح کلان به عوامل مختلفی متمرکز شدهاند، برخی به تحلیل عوامل اقتصادی مانند (سطح درآمد، تجارت، میزان کنترل دولت بر اقتصاد، یکپارچگی با اقتصاد جهانی)، برخی به عوامل اجتماعی مانند (آموزش و پرورش، اعتماد اجتماعی، همگنی قومی، گرایش مذهبی) و برخی به عوامل سیاسی- نهادی مانند (دموکراسی، حاکمیت قانون، بازیگران بینالمللی، مشارکت جامعه مدنی، شفافیت، آزادی مطبوعات) میپردازند (Rothstein, 2005: 2).
این تحقیق به بررسی عوامل مرتبط با فساد در سطح کلان میپردازد و از آنجا که فساد از عوامل نقض کننده کیفیت حکومت میباشد و هولمبرگ استدلال کرده است که در ارزیابی اثرات واقعی کیفیت حکومت، توجه به حکمرانی خوب اهمیت دارد (Holmberg, 2009)، در این تحقیق به این مسأله پرداخته خواهد شد که عوامل تبیینکننده تفاوت سطح فساد در بین کشورهای جهان چیست؟ برای این منظور، این تحقیق به بررسی تطبیقی میزان فساد و تغییرات میزان فساد با توجه به کیفیت حکومت و حکمرانی خوب میپردازد.
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
هیچ منطقه یا کشوری در جهان مصون از خسارات فساد نیست. در اندازهگیری فساد کشورها در سال 2011 توسط سازمان شفافیت بینالمللی، اکثریت کشورها نمره زیر پنج در یک مقیاس از 0 (بسیار فاسد) تا 10 (بسیار سالم) دارند (Transparency International, 2011). اندازهگیری سازمان شفافیت بینالمللی از میزان فساد 183 کشور در سال 2011 نشان دهنده ناکامی عمومی است. چرا که فساد بر کیفیت حکومت، اعتماد تعمیمیافته، حمایت عمومی، رشد اقتصادی و رضایت و در نهایت بر ثبات بیشتر دموکراسی تأثیرگذار است. با وجود این واقعیتها، در این زمینه ادبیات کمی موجود است (Bauhr and Oscarsson, 2011).
مطابق با سنجش فساد جهانی سازمان شفافیت بینالملل در سال 2011،50 درصد از شهروندان کشورهای جی 20 (G20)[5]، تصور میکنند فساد در سه سال گذشته در کشورشان افزایش یافته است و تنها 29 درصدشان فعالیتهای مبارزه با فساد دولتشان را مؤثر ارزیابی کردهاند.
فساد اثرات منفی در رشد تولید ناخالص داخلی، نابرابری درآمد و فقر، توسعه انسانی و برآورد سلامت و به طور کلی کیفیت حکومت دارد و از طریق تضعیف زیرساختهای عمومی و خدمات اجتماعی و نیز کاهش درآمدهای مالیاتی موجب کاهش آهنگ رشد اقتصادی میگردد. فساد تصمیمگیری و فرآیندهای اقتصادی را تحریف میکند. در یک بررسی از بیش از 150 مقام بلندپایه دولتی و اعضای کلیدی جامعه مدنی در بیش از 60 کشور در حال توسعه، پاسخدهندگان، فساد بخش دولتی را مهمترین مانع توسعه و رشد کشورشان عنوان کردند (W.Gray & kayfman, 1998).
فساد به طور غیرمستقیم توسعه انسانی را با کاهش رشد اقتصادی و تشویق به سرمایهگذاری تحت تأثیر قرار میدهد. مطالعات متعدد نشان میدهد که فساد چه تأثیراتی در صرف اعتبارات دولت در آموزش و پرورش و بهداشت دارد (Mauro, 1996).
درک فساد اثر منفیای بر اعتماد به نهادهای سیاسی دارد، در حالی که تجربه فساد، اعتماد عمومی به نهادهای ملی را کاهش میدهد. فساد فقدان اعتماد را تقویت میکند و فقدان اعتماد تلاش حکومت در بسیج جامعه در مبارزه با فساد را بیاثر میکند و وعده مبارزه با فساد دولت به مردم را بیاعتبار میکند. نویسندگان علیت قوی متقابلی بین ادراک فساد و اعتماد به نهادهای سیاسی کشف کردهاند (Morris and Klesner, 2010: 1258).
نتایج تجربی تأیید کرده که سطح بالای فساد توسعه انسانی را کاهش میدهد. در یافتهای از کافمن، با بهبود یک انحراف استاندارد در کنترل فساد، مرگ و میر کودکان 75 درصد کاهش مییابد و منجر به دستآوردهای قابل توجهی در سواد میشودRothstein, 2009) .(kayfman in بعلاوه، همانطور که رز آکرمن استدلال کرده است: فساد منجر به تحریف تخصیص مزایای اقتصادی و توزیع درآمد عادلانه کمتر میشود. سهم توزیع ثروت کشور را انحصاری و به نابرابری در ثروت کمک میکند (اکرمن، 5:1385). بررسیهای اندرسون درخصوص اثر فساد بر نگرش مردم نسبت به دولت نشان میدهد، شهروندان در کشورهای فاسدتر ارزیابی منفی از عملکرد نظام سیاسی و اعتماد کمتری به کارمندان دولت دارند (Anderson, 2003).
هنگامی که اثرات منفی فساد را نظر میگیریم، یک سؤال پژوهشی واضح مطرح میشود: چه چیزی علت رواج فساد در برخی از کشورهاست در حالی که کشورهای دیگر موفق به جلوگیری از تداخل فساد در رفاه کشورشان میشوند؟ بنابراین با توجه به گسترش و پیچیدگی فساد، لازم است مطالعه علمی روشمندی در این حوزه صورت گیرد تا براساس اطلاعات آن بتوان بهطور آگاهانه در مورد کاهش و پیشگیری آن اقدام نمود. با استفاده از روش تطبیقی و داده های ثانویه به این سؤال پاسخ خواهیم داد.
[1]. Clientilism and patronage
[2]. Integrity
[3]. Social sanctions
[4]. http://www.transparency.org/news/feature/g20_the_anti_corruption_record
[5]. گروه بیست یا G20، انجمنی برای همکاریهای بینالمللی در بسیاری از جنبههای مهم اقتصادی و مالی بینالمللی است. کشورهای جی 20 حدود 90 درصد تولید ناخالص داخلی جهانی، 80٪ از تجارت جهانی و دو سوم از جمعیت جهان را شامل میشود. هدف G20 هماهنگی سیاست بین اعضای به منظور دستیابی به ثبات اقتصاد جهانی و رشد پایدار؛ ترویج مقررات مالی به منظور کاهش خطرات و جلوگیری از بحرانهای مالی آینده و ایجاد معماری مالی بینالمللی است. کشورهای جی 20 شامل آرژانتین، استرالیا، برزیل، کانادا، چین، فرانسه، آلمان، هند، اندونزی، ایتالیا، روسیه، کره، ژاپن، مکزیک، عربستان، آفریقای جنوبی، ترکیه، انگلستان، آمریکا و اتحادیه اروپا است.
[6]. Rose-Ackerman
دانلود پایان نامه ارشد: تحلیل همآیندی (کانجانکچرال) مطالعات فرهنگی در ایران
جمعه 99/10/26
و کلیات………………………………………………………………… 1
1-1 – بیان مسأله …………………………………………………………………………………………………….. 1
1-2- پرسشهای پژوهش ………………………………………………………………………………………… 11
فصل دوم-چهارچوب مفهومی………………………………………………………….. 13
2-1- پیشدرآمد ……………………………………………………………………………………………………. 13
2-2- تبارشناسی فوکویی و مطالعات فرهنگی: بسندگیها و نابسندگیها ………………….. 14
2-3- تاچریسم، پروژهای متناقضنما ………………………………………………………………………. 22
2-4- بحران چپ و تجدیدنظر در سیاست نظریه ……………………………………………………… 24
2-5- همآیندی: تبارهای مفهومی؛ از ماکیاولی تا آلتوسر …………………………………………. 28
2-6- گرامشیِ هال ……………………………………………………………………………………………….. 38
2-7- سیاست همآیندی در مطالعات فرهنگی و مولفه های آن ………………………………….. 40
2-7-1- فروبستگی خودسرانه …………………………………………………………………………………………………………. 43
2-7-2- مفصلبندی ………………………………………………………………………………………………………………………… 45
2-7-3- انحراف نظریهای …………………………………………………………………………………………………………………. 50
2-8- گروسبرگ، زمینهگرایی رادیکال و «مطالعات فرهنگی»ها ……………………………….. 52
عنوان صفحه
2-9- مطالعات فرهنگی در ژاپن ………………………………………………………………………………. 60
2-10- مطالعات فرهنگی در ترکیه ………………………………………………………………………….. 63
2-11- جمعبندی ………………………………………………………………………………………………….. 66
فصل سوم-روششناسی ………………………………………………………………….. 67
3-1- روششناسی ………………………………………………………………………………………………… 67
3-2- روش انجام پژوهش ………………………………………………………………………………………. 70
3-3- ملاحظات اخلاقی پژوهش …………………………………………………………………………….. 75
فصل چهارم-تحلیل دادهها ……………………………………………………………… 76
4-1- پیشدرآمد …………………………………………………………………………………………………… 76
4-2- ارغنون و ظهور امر فرهنگی: از زمینههای امکان تا بزنگاه پایان………………………. 78
4-3- مرکز پژوهشهای بنیادی و کندوکاوهایی بیشتر پیرامون امر فرهنگی: بزنگاهِ نخستین مواجهه………………………………………………………………………………………………………………….. 100
4-4- امر فرهنگی و جامعهشناسی نظری-فرهنگی: تدارک استلزامات سازمانی …………107
4-5- دانشجویان دکتری جامعهشناسی نظری-فرهنگی دانشگاه تهران و ملاحظاتی پیرامون مواضع سوژگیشان ………………………………………………………………………………….. 119
4-6- یوسف اباذری در آستانه: دیالکتیک نزولی در بزنگاه اصلاحات ……………………….. 126
4-7- یوسف اباذری، زندگی روزمره و مطالعات فرهنگی …………………………………………. 135
عنوان صفحه
4-8- شاگردان اباذری و مطالعات فرهنگی: دشواریها و پیامدهای یک کشف …………. 143
4-8-1- رویکرد هاله لاجوردی ……………………………………………………………………………………………………… 146
4-8-2- رویکرد عباس کاظمی ……………………………………………………………………………………………………… 150
4-8-3- رویکرد محمد رضایی ………………………………………………………………………………………………………. 158
4-9- گروه ارتباطات دانشگاه تهران و مطالعات فرهنگی: پس سهم ما از کیک چه میشود؟……………………………………………………………………………………………………………………………… 162
4-10- مطالعات فرهنگیِ علم و فرهنگ: فضایی آستانهای در سرحدات درون و بیرونِ آکادمی ….. …………………………………………………………………………………………………………….171
4-11- از مدیریت امور فرهنگی به مطالعات فرهنگی در دانشگاه علامه طباطبایی: چرخشی پیشامدی …………………………………………………………………………………………………………….. 182
4-12- توفیق در آستانه: بزنگاه مطالبهی بازگشت امر کلی به مطالعات فرهنگی ……….. 192
4-13- توفیق و مطالعات فرهنگی: از توضیح نسبت امر کلی و جزئی، تا رادیکالکردن فضای آکادمی……………………………………………………………………………………………………………………………. 206
4-14- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: واسازی روایت رسمی …………………………. 217
4-15- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: روایتی ازسطوح چندگانهی ستیز بر سر مواضع سوژگی…………………………………………………………………………………………………………………………… 227
4-16- سیاست کژبازنمایی و مورد عجیب کاشان: ماورای اطلاق عام و خاص مطالعات فرهنگی ……………………………………………………………………………………………………………………………………… 243
فصل پنجم-بحث و نتیجهگیری ……………………………………………………..246
عنوان صفحه
فهرست مراجع ………………………………………………………………………………..251
فصل اول
کلیات پژوهش
1-1 – بیان مسأله
مطالعهی پیکرهای از دانش به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی و مجموعهی عواملی که پدیداری چنین پیکرهای را ممکن میسازد، دشواریها و در عین حال ملاحظات خاص خود را دارد. برخی این مطالعه را برپایهی پدیدارشناسی استعلایی استوار میسازند و فعالیتهای معنابخش سوژهی خودمختار و آزاد را مطمح نظر قرار میدهند. برخی رویهای هرمنوتیکی پیش میگیرند و میکوشند حقیقتی غایی را از متن کردارهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کشف نمایند؛ جمعی نیز ممکن است از منظری ساختارگرایانه در پی ایجاد الگوی صوریِ قاعده مندی برای مطالعه ی این پیکره ها باشند. بنابراین اتخاذ رویکردی که بتواند چنین مطالعهای را به سامان رساند آسان نیست. از سویی اتخاذ هر یک از این رویکردها نیازمند اقامهی دلایلی متقن بوده و از جانب دیگر، رفتن به سمت هر یک از این رویکردها، پیامدهای خاصی نیز به همراه دارد.
بنابراین اگر پیکرههای دانش را به مثابه سوژه در نظر آوریم، نحوهی مطالعهی این سوژه مسأله ساز میشود. مسألهساز بودن این مطالعه بیشتر به جهت آن است که فلسفهی سوژه، بسته به آنکه در کدامین چهارچوب هستیشناسانه دیده شود، پیامدهای نظری و عملی خاصی به همراه میآورد. برای مثال فلسفهی سوژهای که متکی بر گفتمانِ انسانشناسانهی علوم انسانی استوار گردد، می تواند مدعی دارا بودن مقولاتی شود که حوزهی کل تجربهی ممکن را تعریف میکند و درپی بنیادیابی برای شرایط چنین امکانی در فعالیت برسازندهی ذهن استعلایی است، آنچه که از آن در نظم اشیای فوکو به مثابه «خودشیفتگی استعلایی» یاد شدهاست (به نقل از دریفوس و رابینو، 1389: 183). مسألهی تغییرات رخداده در تعبیرهای تاریخی از فلسفهسوژه به اختصار در فصل دوم مطرح خواهد شد، اما آنچه در این مرحله ذکر آن ضرورت دارد، توجه دادن به وجوه پروبلماتیک فلسفهی سوژهای است که در دل گفتمانهای مختلف جهت مطالعهی پیکره ها یا مختصات خاصی از دانش بهکار میرود. این فلسفهی سوژه به ویژه اگر از جانب کارگزاران همان پیکرهی دانش بهکار برده میشود، نمیتواند بی توجه به ویژگیهای هستی شناسانه و معرفتشناسانهی آن قلمرو خاص دانش باشد.
دربارهی مطالعات فرهنگی و چگونگی ممکنشدن آن نیز چون بسیاری از پیکرههای دانش، این ملاحظات بایستی مدنظر قرار گیرند. چرا که بدون در نظر گرفتن بسیاری از این ملاحظات، مطالعهی مطالعات فرهنگی به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی دشوار خواهد بود. البته کنار هم ردیف کردن گزارههای تاریخی ساده به عنوان واقعیاتی محتوم و مشخص میتواند پیشبینیپذیرترین اقدام در جریان این مطالعه باشد. برای مثال اگر بنا باشد مبنای مطالعه، مطالعات فرهنگی بریتانیایی باشد گزاره ای بدین شکل جعل کنیم: «مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام از سال 1964 کار خود را آغاز کرد». چنین به نظر میرسد که این یک گزارهی تاریخی است که حکایت از آغاز به کار یک مرکز مطالعاتی در جوار دانشگاهی بریتانیایی دارد. به همین سیاق میتوان گزارههای دیگری راجع به این مرکز تولید کرد؛ گزارههایی رسمی با عناوین و تاریخهایی صریح و قطعی. چنین شیوهای در توصیفات تاریخی، بسیار به کار رفته است. روایتی رسمی و پیوسته که از نقطهای آغاز و در سیری خودآگاهانه و تعلیلی و تحت رهبری داهیانهی مورخ یا توصیفگرِ تاریخ، به خط پایان می رسد. چنین روایتی با درک سنتی از تاریخ که به شماری از رویدادهای دارای گسترهی زمانی و نسبت متقابلاً معلوم یا به تعبیر دیگری مطالعهی «درزمانی» رویدادها می پردازد نیز سازگار است (استنفورد، 1389: 355). به همین ترتیب میتوان مطالعات فرهنگی در ایران را نیز روایت کرد. آغاز یا آغازهایی صریح برایش متصور بود، دستورِکارها و نمودهایی عینی برایش برشمرد و پیکره ای غول آسا از مقالات، پایان نامه ها و گفتارها را برای بهدست دادن روایتی از ظهور و بروز آن در ایران شاهد آورد.
این شیوه گرچه مداوماً به جعل گزارههای تاریخی میپردازد، اما شیوهای به شدت غیرتاریخی است. این همان رویکرد داهیانه و استعلاییای است که فوکو بدان خرده میگیرد و صریحاً عنوان می دارد که: «چیزی بهنام متفکر غیرتاریخی که برخوردار از مزیت روشنفکری باشد و نیز چیزی بهعنوان گفتمان نابی که دیرینهشناس مدعی کاربرد آن است، وجود ندارد» (دریفوس و رابینو، 1389: 190) وسوسهی درافتادن در خطسیری که آمالاش به دست دادن گفتمانی ناب باشد، بسیاری از کارگزاران قلمروهای گوناگون دانش از جمله مطالعات فرهنگی را تهدید میکند، تا بدانجا که ممکن است این کارگزاران مدعی قدرت تجویزی برای توصیف تاریخیشان شوند که این قدرت خود متکی بر قواعدی استعلایی است.
مثالهایی که در ادامه از توصیفات تاریخی راجع به مطالعات فرهنگی در ایران خواهد آمد، موید چنین مشکلاتی است، به نحوی که این توصیفها از سویی یا گرفتار همان «خودشیفتگی استعلایی» یا وجه انسانشناختی گفتمان خود هستند و پیاپی به مقولهبندیها، تقسیمات و خطکشیهایی استعلایی روی میآورند که به واسطهی آنها حقیقتی چموش راجعبه آن پیکرهی دانش را که همواره از دستشان میگریخته است، به کف آورند ، یا آنکه در نوعی نوسان حل ناشده میان توصیف و تجویز گرفتار آمده اند و بنابراین توصیفهای تاریخیشان را پیاپی به تجویزها و مباحث هنجاری خود میآلایند، یعنی از پیش، پیکره یا قلمرویی از دانش را با برخی ویژگیها و مشخصات، پیشفرض میگیرند؛ حال آنکه مشخص ساختن مختصات و چگونگی ممکنشدن این پیکرههای دانش بهطور عام و مطالعات فرهنگی بهطور خاص با این دست قاعدهگذاریها و تبیینهای ماقبل تجربی نه میسر و نه سودمند خواهد بود. با این اشارهی ضروری، مثالهایی در ادامه مطرح میشوند.
مهری بهار در کتاب خود با عنوان مطالعات فرهنگی؛ اصول و مبانی (1390) بخشی را به «تجربهی مطالعات فرهنگی در ایران» اختصاص داده است. او در این بخش مینویسد:
مطالعات فرهنگی در انگلستان، در دههی 1960 و با تفاوت چهل سال بعد در ایران یعنی در 1380 مطرح گشت و برای اولین بار با پروژهای در مطالعهی فرهنگ و با شیوه و زیست جدید آن در دانشگاه علامه طباطبایی و سپس با رویکردی شفافتر در دانشگاه تهران مطرح شد. برخی نشریات در توسعهی این علم، مهم و سرنوشتساز بودهاند. ترجمهی مقالاتی در زمینه فرهنگ و ورود برخی مجلات (بهعنوان مثال مجلهی ارغنون) به این حوزه، به پیشرفت عمدهی این علم کمک بسیاری کردند (بهار، 1390: 206).
وی همچنین می نویسد:
برنامهی جامع آن در قالب حوزهای جدید برای اولین بار در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با همکاری اساتیدی چون دکتر تقی آزادارمکی، دکتر یوسف اباذری، دکتر حمید عبداللهیان و با همکاری دانشجویان و علاقهمندان به مطالعات فرهنگی مطرح و در نهایت به صورت رشتهای آموزشی درآمد (همان: 202).
میتوان همچنان نمونههای متعدد دیگری از این دست گزارهها را در این متن شاهد آورد، با اینحال مخاطب چنین گزارههایی اینگونه خواهد پنداشت که مطالعات فرهنگی در ایران، قلمرویی از دانش است که این چنین، در گزارههای پیوسته، اندیشیدهشده و تماماً سنجیده سربرآورده و دستورکارهای خود را که آنها نیز در بیان نویسندهی کتابِ اشارهشده، جای چند و چون چندانی ندارند مستقر ساخته است. وی پیاپی موارد بسیاری را در نوشتهی خود پیشفرض میگیرد از جمله آنکه مطالعات فرهنگی به نحوی «شفافتر» در دانشگاه تهران پیگیری شدهاست، یا آنکه «بیشتر دانشجویان رشتههای علوم انسانی و اجتماعیِ علاقهمند به این رشته، با مفاهیم، نظریهها، چالشها و منابع مهم در قالب کتاب و مقالات و در حوزهی مطالعات فرهنگی آشنایی دارند» (همان: 204). این پیشفرض گرفتن و توصیف مختصات و نحوهی ممکنشدن پیکرهای از دانش البته امر عجیبی نیست، اما پرسش بنیادین اینجاست که این توصیف از کجا برمیخیزد؟ حاصل چه ملاحظات معرفتشناسانه و هستیشناسانه یا کدامین تعبیر از فلسفهی سوژه یا مناسبات تاریخی و فرهنگی است؟ آیا خطوط تنش و امور اقتضایی جایی در این مجموعهی توصیفات نمیتوانسته داشتهباشد؟
این مشکل در دیگر متونی نیز که در این رابطه نگاشته شدهاند به چشم میخورد، متونی که در رابطه با «مطالعات فرهنگی در ایران» گزارههای پیوستهای را چنان در پس هم می آورند که در نهایت به توصیف تاریخی از آن راه بَرَد. به مقالات، کتابها، ترجمهها و پایاننامههایی که ذیل عنوان «مطالعات فرهنگی» و با استفاده از برخی اصطلاحات و مفاهیم به ظاهر همبسته با آن به انجام رسیدهاند، و به مناسبات نهادیای که حول این عنوان بنانهاده شدهاند و نیز به شخصیتهای بنیادگذار و موثری که مدعاهایی در قبال چیستی و چگونگی «مطالعات فرهنگی» پروراندهاند اشاره گردیده و سپس بر مبنای این توصیف تاریخیِ جعل شدهی پیوسته، سیاستِ مطالعات فرهنگی در ایران تعیین میشود. نمونهای از متأخرترین گزاره های توصیفی فوق را در ادامه می آوریم. گزارههایی که بناست به توضیحِ «مطالعات فرهنگی در ایران» بپردازند:
… به فعالیتهای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی گفته میشود که در جامعهی ایران انجام میشود و میتوان آنها را به نوعی با برچسب مطالعات فرهنگی شناسایی کرد. برای مثال: انتشار مجلات، ترجمه و نشر کتابها و متون و تألیف، تدوین و گردآوری و ویرایش مطالب، انجام تحقیقات، تدریس و آموزش، برگزاری همایش و سخنرانیها، تأسیس فضاهای مجازی و کلیهی فعالیتهایی که به نوعی در زمینه مطالعات فرهنگی هستند و در ایران توسط افرادِ ایرانی یا غیرایرانی و توسط افراد یا نهادهای مدنی یا دولتی انجام میشود. مجموعهی این فعالیت ها را می توان به عنوانِ «مطالعات فرهنگی در ایران» نامگذاری کرد (فاضلی، 1391: 154).
این گزاره های توصیفیِ پیوسته که در پی توضیح رخداد یا پدیدهای با عنوان «مطالعات فرهنگی در ایران» هستند با معضل مهمی روبرویاند. مسأله اینجاست که نگارندهی سطور فوقالذکر به عنوان یکی از فعالان این حوزه، نتوانسته از کاربرد ایدئولوژیک و پیشاپیش مفروض
داشتهی «تاریخ» در روایت خود پرهیز نماید. او می خواسته سامانی بنام «مطالعات فرهنگی در ایران» برسازد، اما این کار را با اتکا به «فهم عامه» و در تمنای بنای مفاهیمی که به کفایت از عمومیت، انتزاع و تجرید برخوردار باشند انجام داده است. در چنین روایتی، هرگز آن فعالیت های آموزشی، پژوهشی و فرهنگیای که ذکری از آنها به میان آمد واسازی نمیشوند، نسبتشان با یکدیگر و میزانِ سازوارگی درونیشان روشن نمیگردد و تنها به بیانی مبهم که این فعالیتها «به نوعی» در زمینه مطالعات فرهنگی هستند بسنده میشود. این ابهام در متن یاد شده در سطح دیگری نیز وجود دارد؛ جایی که کوشیده می شود بر اساس موضوعات پژوهشی، پیوستاری با عنوانِ سرفصلها و دستورکار مطالعات فرهنگی در ایران وضع شود: «دانشجویان این رشته در دانشگاههای مختلف در سالهای اخیر صدها پایاننامه در زمینههای مختلف مانند: زندگی روزمره، جنسیت، قومیت، بازنمایی، رسانهای شدن، مجازی شدن و موضوعات دیگر گفتمان مطالعات فرهنگی در جامعهی ایران نوشته و دفاع کردهاند» (همان). در این رویکرد موضوعمحور نیز، با همان معضلی که فوکو «به کفایت رسیدن از عمومیت، انتزاع و تجرید» می خواند (1388: 59) مواجهیم؛ با عناوینی که در وضعیتی طبیعی در کنار یکدیگر قرار می گیرند تا منظومهای از مفاهیم را تشکیل دهند.
وجه تجویزی این توصیفها نیز کراراً در نوشتهها و گفتههایی که در این رابطه در دسترس هستند مشاهده میشود. برای مثال مهری بهار می نویسد:
مطالعات فرهنگی در ایران را نمیتوان به پیشنهاد میلنر، نوعی مداخلهی سیاسی در سایر رشتههای دانشگاهی دانست، بلکه به نظر مولف، مطالعات فرهنگی نوعی مطالعهی بینرشتهای است. در برخی اوقات فرارشتهای است و بر مبنای موضوعی جدید تعریف شده است. بر این اساس، مطالعات فرهنگی را نمیتوان از یکسو حریف یا دشمن جامعهشناسی دانست و از سوی دیگر تنها نمیتوان سویهی سیاسی آنرا برجسته نمود و یا به گفتهی دیورینگ تحلیلهای مطالعات فرهنگی را تحلیلی همراه با تعهد سیاسی تعبیر نمود (1390: 207).
همانطور که مشاهده میشود، در اینجا تجویزهایی راجع به مطالعات فرهنگی در ایران و دستورکارهای آن انجام پذیرفته است، بیآنکه ربطِ میان توصیفات صورت پذیرفته با تجویز مذکور مشخص گردد یا آنکه نسبت این رویکرد تجویزی با درک از نظریه و تعهد سیاسی در مطالعات فرهنگی مشخص شده باشد.
نه تنها تلقی تجویزی نسبت به مطالعات فرهنگی در نزد کارگزاران این پیکرهی دانش وجود داشته است، بل استفاده از مطالعات فرهنگی به منظور بسط رویکردهای تجویزی خاص در پیکرههای عامتر دانش چون علوم اجتماعی و علوم انسانی نیز وجود داشته است. برای مثال حسین کچوئیان در سخنرانیای که با عنوان «تولد مطالعات فرهنگی، مرگ جامعهشناسی» شهرت یافت، میگوید: «در گفتمانِ مطالعات فرهنگی نیز کسی بهدنبال تبیین علمی نیست. گفتمان مطالعات فرهنگی در بهترین حالتش، یک گفتمانِ توصیفی است و تبیین و توضیح در آن وجود ندارد»(هممیهن، 1 خرداد 1386: ص10). کچوئیان در گفتار خود بارها و بارها از احکام تجویزی استفاده میکند که این خود با رویکرد فوکویی که او مدافع آن است، منافات دارد. او نیز همچنین به جهت رویکرد تجویزیاش، روایتی تاریخی از مطالعات فرهنگی به دست میدهد که نه با تلقی فوکویی از تاریخ سازگار است و نه با درکی که از تاریخ در مطالعات فرهنگی پرورانده شده است:
مطالعات فرهنگی از حدود دهههای 50 و 60 میلادی شکل گرفت و حوزهای بود که بهشدت سعی داشت خود را متمایز کند. مقاصد و اهداف این نظریه در باب امر اجتماعی، کاملاً با ابعاد این بحث در جامعهشناسی متفاوت بود. مهمتر اینکه چهارچوب تفسیری و شناختی که مطالعات فرهنگی از آن منظر به جهان مینگریست، با جامعهشناسی کاملاً متفاوت بود. در بستری که مطالعات فرهنگی آنرا ایجاد کرد، اما بسط دهندهی آن نبود، بحثهای نظریهپردازی پستمدرن مطرح شد و بهطور مشخص کارهای کسانی چون فوکو. فوکو در کارهایش به گونهای جدید از معرفتشناسیِ جامعهشناسی اشاره کرده و به همین دلیل، نامهای دیرینهشناسی و تبارشناسی را برای آنها برمیگزیند و نه اصطلاحات معمول جامعهشناختی را (همان).
کچوئیان در سطور نقل شده، ابتدا روایتی تاریخی از مطالعات فرهنگی به دست می دهد که روایتی نه تبارشناسانه و حتی دیرینهشناسانه، بل اتفاقا روایتی انسانگرایانه است که منزلتی خودبنیاد برای مطالعات فرهنگی قائل میشود که البته منزلت سوژگی خودبنیادش را از ذهن استعلاییای وام میگیرد که ذهن کسی جز خود گویندهی آن سطور نیست. روایت تاریخی او ساده، سطحی، پیوسته و تعلیلی است و تحولات و چالشهای معرفتشناختیای را که مطالعات فرهنگی را بهعنوان پیکرهای خاص از دانش ممکن ساختهاست نادیده گرفته و آنرا در نسبت مشخص و مقطوع با جامعهشناسی و نحلههای پستمدرن تقلیل میدهد. این در واقع، روایتی از مطالعات فرهنگی، در فقدان مطالعات فرهنگی است و علیرغم استفادهی مکرر از واژگان فوکویی، ناقض تلقی گفتمانی فوکویی است که خود می نویسد: «گفتمان را نباید مجموعهای چیزهای گفته شده، یا شیوههای سخن گفتنشان فهمید؛ بلکه به همان اندازه، گفتمان در آنچه گفته نمیشود نیز مشخص میشود» (1390: 203). رویکرد تجویزی وی به مطالعات فرهنگی در مناظرهی وی با یوسف اباذری نیز مورد انتقاد قرار میگیرد و اباذری عنوان میدارد: «اتفاقاً جناب دکتر کچوئیان که طرفدار مطالعات فرهنگی هستند، بهشدت آدم نسخهپیچی است. اگر ایشان در پارادایم مطالعات فرهنگی می اندیشیدند، نباید نسخه میپیچیدند، اما بهشدت نسخه میپیچند» (رک به: مهرنامه، ش8، دی 1389). بدین ترتیب رویکرد تجویزی به مطالعات فرهنگی، نه تنها در نزد اصحاب و کارگزاران مطالعات فرهنگی، بل در نزد آنان که دعویهایی گستردهتر از مطالعات فرهنگی داشتهاند نیز به چشم میخورد.
بنابراین بهطور خلاصه میتوان چنین گفت که عموم نوشتههایی که مطالعهی تجربهی مطالعات فرهنگی در ایران و چگونگی ممکنشدن آن را – حال به هر دلیلی- هدف خود دانستهاند؛ یا در توصیفهای خود ملاحظات تاریخی را نادیده گرفتهاند؛ یا به آن دست تعابیر تاریخیای دست یازیدهاند که با درکی که از تاریخ در مطالعات فرهنگی پرورانده شده و خود حاصل مجادلات نظری و سیاسی بسیار راجع به فلسفهی سوژه بوده است، فاصلهی بسیاری دارند. این نوشتهها بهجهت چنین نارساییهایی یا نداشتن پایهی تاریخی نیرومند، کراراً دست به تجویزهایی می زنند که نسبت این تجویزها با درکی که در مطالعات فرهنگی از کارکرد نظریه و سیاست نظریه پرورانیده شده است، نامشخص و مسألهساز است. یعنی مشخص نمیگردد که چگونه میشود نعمتالله فاضلی از «شناخت انتقادی فرهنگ شهری» به عنوان هدف مطالعات فرهنگی یاد میکند، محمود شهابی از توضیح «نسبت بین سنت، مدرنتیه و مدرنیتهی متأخر در فرهنگ و جامعهی امروز ایران» (خردنامه، ش28: ص57) سخن بهمیان میآورد و محمد رضایی اولویت را به «تولید روشنفکران ارگانیک» میدهد. اگر بنا باشد در مطالعهی پیکرههای گوناگون دانش، کارگزاران آن دانش را در موضعی خودبنیاد و انسانگرایانه ننشانیم، در آن صورت همین تجویزهای صورت گرفته نیز خود بایستی مورد مطالعه قرار گیرند، چرا که نه مقولاتی بیرون از قلمرو آن دانش، بل کردارهاییاند که نمیتوان آنها را بدیهی یا استعلایی در نظر گرفت. نمودهای دانش را باید در پرتو چگونگی ممکنشدن آن دانش به مطالعه و تحلیل نشست.
بهدست دادن تعبیری تاریخی از تجربهی ممکنشدن مطالعات فرهنگی، متضمنِ درکی متفاوت از مفهوم «تاریخ» است. چندان که به داستانسرایی راجع به «تاریخ یکپارچهی گذشته»، وجوه استعلایی و مجرد آن، و حرکت بطئی، آرام و یکنواخت آن اشاره ندارد و بیش از آنکه دلمشغولِ کشف پیوستگیها و استمرارهای تاریخی باشد، در پی درکی نامستمر و نامتسلسل از تاریخ روانه گردد (پستر، 1387: 457). لارنس گروسبرگ در یکی از آخرین نوشتارهای خود در رابطه با مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام چنین کرده است. او در مقالهای با عنوان «در جستوجوی یک مرکز» که به ارائهی روایتی از این مرکز بر مبنای گزارشهای سالیانهی بر جای مانده از آن میپردازد، در عین تأکید بر اهمیت واکاوی این گزارشها هشدار میدهد:
بسیاری از روایتها راجع به CCCS، از ماجرای پدران بنیادگزار مطالعات فرهنگی، سریعاً به جانبِ گروههای کاری میانه های دههی 1970 می جهند. آنها چیز مهمی را در روایت خود نادیده می گیرند؛ آنچه را که مارک هیوارد با من در میان گذاشت: رویههای تکهتکه و ازهم گسیختهای که از دلِ آنها پروژه به هم پیوست (2013: 849).
او سپس می افزاید: «امروزه تاریخ های متداول و مرسوم، نه تنها منازعات را نادیده میگیرند، بل معبرهای نامستقیم، مسیرهای ناکام مانده، بنبستها و نیز مسیرهایی که در برهههایی خاص دنبال شده یا از پیگیریشان صرفنظر گردیده را مدنظر قرار نمیدهند» (همان). در همین راستا، شاید بتوان با اتهام معروف فوکو به مورخان در «دیرینهشناسی دانش» همنوایی کرد که مورخان را متهم به «نجات استیلا و اقتدار سوژه و پاسداشتِ دو صورت همراهِ هم یعنی انسانشناسی و انسانگرایی علیه تمامی اشکال واسازی و انحراف از معیار» می کند (فوکو، 1388: 29) تا آنکه نوعی از کلیتبخشی هگلی همچنان پایدار بماند. نقد معرفتشناختی فوکو از کاربستِ تاریخ در نزد مورخان و حمله به نفس مطمئنهای که در قبال «زمان» می پرورانند و مدعی اعادهی وحدتی بازسازی شده در گذر زمان می گردند و گسستها و تناقضات موجود در تاریخ را با بدست دادن درکی متعیّن از آن و چه بسا مستحیل ساختنِ گذشته در دل حال و آینده میپوشانند، حائز اهمیت بسیاری است.
برمبنای نکات به میان آمده و مثالهای ذکر شده، میتوان پروبلماتیک تحقیق حاضر را اینگونه صورت بندی کرد: تحقیقی که به چگونگی ممکنشدن مختصات مطالعات فرهنگی در ایران میپردازد، اما پاسخ این پرسش را نه در ساحتی تجویزی یا استعلایی و نه در ساحتی ساختارگرایانه، بل در ساحتی تبارشناختی جستوجو میکند. ما در پی آن هستیم که مختصات مطالعات فرهنگی در ایران را از رهگذر مطالعهی آنچه باعث شدهاست که چنین پیکرهای از دانش پدیدار شود، آن همآیندیهای تاریخی و مناسبات قدرت که پدیداری این مختصات را ممکن میسازند، تعیین کنیم. در واقع پرسش از چگونگی و چیستیِ ممکن گشتن مطالعات فرهنگی در ایران، پرسشی است تاریخی و پاسخگویی به آن نیازمند رسیدن به تحلیلی است که بتواند سوژه را در درونِ تعبیری تاریخی توضیح دهد[1]. در تحقیق حاضر خواهیم کوشید این شیوهی خاص تحلیل تاریخی را که در مطالعات فرهنگی به «تحلیل همآیندی2» موسوم است معرفی کرده، تفاوتها و شباهتهایش با دیرینهشناسی و تبارشناسی فوکویی و نیز نظریهی گفتمانی لکلائو و موف را مشخص ساخته، و از آن برای به دست دادن تعبیری تاریخی از چیستی و چگونگی ممکن شدن مطالعات فرهنگی در ایران و مختصاتی که برپاداشته و پیامدهایی که بههمراه آورده است استفاده کنیم.
بنابراین ما برخلاف درک آشنا از توصیفگریِ تاریخی، هیچ مفروضه یا موضوع پیشاپیش ثابت و قاطعی را در بحث از مختصات مطالعات فرهنگی در ایران پیش نمیکشیم. گرچه تاکنون برخی تلاشها برای بهدست دادن روایتی ارزیابانه از تجربهی مطالعات فرهنگی حول برخی موضوعات صورت گرفته است، اما این تلاشها پیشاپیش محک یا سنجهای تجویزی را برای ارزیابی تجربهی مذکور – سنجهای همچون: «سودمندبودگی» (رک به: حاجمحمدحسینی، 1390) – پیش فرض گرفتهاند و از آنجایی که کاربست این سنجهها پیش از حصول درکی «تاریخ»ی از تجربهی مطالعات فرهنگی در ایران صورت پذیرفته است، بنابراین نتوانستهاند ربط وثیقی میان سنجههایشان و آن تعارضات، کشاکشها، معبرهای غیرمستقیم، مسیرهای ناکاممانده، بنبستها و امور واگذاشتهشده به قلمرو مازاد برقرار کنند، چرا که شناسایی و ملاحظهی این موارد هنگامی میسر میگردد که تجربهی مذکور با درکی که از «تاریخ» در همهی این سالها در مطالعات فرهنگی پرورانده شده است و به فهمی پویا و برههای از کشاکشها و تعارضات راه میدهد، همراه گردد.
[1] -البته در این پژوهش، بهجای سوژه، از موضع سوژگی سخن گفته میشود که تفاوتهای میان ایندو، در ادامهی پژوهش مشخص میگردد.
2-Conjunctural analysis
دانلود پایان نامه : بررسی مقایسه ای آموزش راهنمای بالینی پیشگیری از پنومونی وابسته به ونتیلاتور به دو روشِ چهره به چهره وکارگاهی، بر دانش و عملکرد پرستاران شاغل در بخش مراقبت های ویژه در سال 1392
جمعه 99/10/26
و بیان مساله 1
بیان مسئله و ضرورت انجام تحقیق 2
فصل دوم: چهارچوب پنداشتی و مروری بر متون 5
2-1. پنومونی وابسته به ونتیلاتور 6
2-2. اتیولوژی پنومونی وابسته به ونتیلاتور 7
2-3. پاتو فیزیولوژی پنومونی وابسته به ونتیلاتور 7
2-4. عوامل خطر ابتلاء به VAP 8
2-5. علائم پنومونی وابسته به ونتیلاتور 8
2-6. راهنمای بالینی پیشگیری از پنومونی وابسته به ونتیلاتور کشور ایرلند در سال 2011 8
2-6-1.اهمیت 8
2-6-2.آموزش 9
2-6-3.کنترل مراقبتهای بالینی و پیشگیری از عفونت 9
2-6-4. لوله گذاری نای 10
2-6-5. تهویه با فشار مثبت 10
2-6-6.استراتژی دارویی 10
2-6-7. پیشگیری از آسپیراسیون 10
2-6-8.پیشگیری ازآلودگی وسایل 11
2-6-9. پیشگیری از کلونیزاسیونِ مجاری گوارشی 12
2-7. بررسی وکنترل فشار کاف لولهی نای و تراکئوستومی 12
2-7-1.صدمات نای بهعلت فشار بالای کاف لولهی نای 13
2-7-2. نرم شدگی غضروف نای 13
2-8 .شستوشو و ضد عفونی دستها 14
2-9. مراقبتهای پرستاری در پیشگیری از پنومونی وابسته به ونتیلاتور 14
2-10. آموزش چهره به چهره وکارگاهی در پرستاری 15
2- 11. جمع بندی 15
2-12.مروری بر متون 16
فصل سوم: مواد و روشها 20
3-1. اهداف 21
3-1-1.هدف كلی 21
3-1-2.اهداف جزئی 21
3-2.فرضیات 22
3-3. معیارهای پذیرش و خروج نمونه 22
3-3-1. معیارهای ورود 22
3-3-2. معیار های خروج: 22
3-4. مواد و روش انجام تحقیق 23
3-4-1. جامعه مورد مطالعه و روش نمونه گیری 23
3-4-2.روش اجرا 23
3-4-3.روش تجزیه و تحلیل اطلاعات 25
3-4-4. حجم نمونه 26
3-5.محدودیتها 26
3-6.ملاحضات اخلاقی 26
فصل چهارم: نتایج و یافتهها 27
4-1. مقایسه جنس،سن،مدرک تحصیلی ومیزان سابقه کار در ICU 28
4-2. یافته ها و نتایج مشاهده 29
4-2-1. میزان فشار کاف لولههای تراشه و یا تراکئوستومی بیماران 29
4-2-2 نتایج آماده بودن مایع ضد عفونی کنار تخت بیمار. 31
4-2-3. مناسب بودن وضعیت سر تخت بیمار (30 تا 45 درجه در صورت نداشتن ممنوعیت ) 32
4-2-4. مشاهدهی تعویض فیلتر ضد باکتری 33
4-2-5. مشاهدهی پوشیدن دستکش معاینه، شستن دست و یا ضدعفونی دستها. 33
4-2-6. مشاهدهی ساکشن انجام نشده پرستار. 34
4-3. یافته ها و نتایج خودگزارشدهی 36
4-3-1. سوالات عمومی در ارتباط با روتین بخشها 36
4-3-2. نتایج عملکرد شخصی پرستاران 38
4-4.نتایج دانش پرستار 42
فصل پنجم: بحث ونتیجه گیری 44
5-1. مشاهده 45
5-1-1. فشار کافهای لولهی نای یا تراکئوستومی 45
5-1-2. ضد عفونی وشستن دست 46
5-1-3. آماده بودن مایع ضدعفونی ومناسب بودن سرتخت بیمار 46
5-1-4. تعویض فیلتر ضد باکتری 47
5-1-5. ساکشن انجام نشدهی پرستار 47
5-2. خودگزارش دهی 47
5-3. دانش پرستاران در پیشگیری از VAP 48
5-4. مقایسهی قبل با بعد آموزشِ هر گروه 48
5-5. مقایسهی گروه چهره به چهره با کارگاهی 48
5-6.نتیجه گیری 49
5-7. كاربرد پژوهش در حرفهی پرستاری 49
5-8.پیشنهادات جهت پژوهشهای آینده 50
فهرست منابع 51
ضمائم 56
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
دانلود پایان نامه ارشد: بررسی اثر دما بر سطح مقطع پراکندگی ذرات نانو فلزی
جمعه 99/10/26
:
ضریب شكست فلزات نجیبی نظیر نقره و طلا، تابع حساستری- نسبت به دیالكتریكها- از دماست. در این كار، اثر تغییرات دما بر سطح مقطع پراكندگی نانو ذرات نقره، بررسی شد. نانو ذرات فلزی نقرهای كروی شكل با قطرهای30،35،40،45،50،55 و60 نانومتر تحت تابش نور با قطبش TM در بازه طولموجی 300nm تا 400nm قرار گرفتند و سپس سطح مقطع پراكندگی آنها محاسبه شد. برای بررسی اثر تغییر دما بر سطح مقطع پراكندگی، دمای نانو ذرات در بازههای 30 K از 300K تا 510K تغییر داده شد. نتایج محاسبات كه با استفاده از روش عددی عناصر محدود در دو بعد به دست آمده اند، نشان میدهند كه اولاً قلّه سطح مقطع پراكندگی از شعاع 30nmتا 45nm با افزایش دما افزایش مییابد. این در شرایطی است كه قلههای نمودارها در دماهای مختلف، به هم نزدیك میشوند. سپس از شعاع 50nm تا 60nm با افزایش دما، قلهی سطح مقطع پراكندگی، كاهش مییابد. پهنای نمودارها نیز بر حسب طولموج، با افزایش شعاع نانو ذره از 30nm تا 45nm افزایش یافته و سپس با ادامه روند افزایش در شعاع، كاهش مییابند. نتیجهی نهایی این تحقیق اینست كه قلهی سطح مقطع پراكندگی از شعاع تقریبا 35nm تا 55nm، از حساسیت كمتری نسبت به دما برخوردار است. تغییرات با دما پایینتر از شعاع 35nm و بالاتر از 55nm بسیار شدیدتر است.
فصل اول: کلیات طرح
1-1- بیان مسئله و هدف های تحقیق
نانو تكنولوژی، دستیابی به فناوری كاربرد ذراتی با ابعاد نانومتر است كه به نانوذرات موسومند. دلیل انتخاب این مقیاس برای كار بر روی مواد، خواص خارقالعادهای است كه در ذراتی با این اندازه ظاهر میشوند و امروزه به شدت مورد توجه دانشمندان قرار گرفته اند. نگاه به فرآیندهای شیمیایی و بیولوژیكی از دید نانومتری، یعنی در ابعاد اتمی اطلاعاتی به دست میدهد كه راحتتر میتوان مسیر تشکیل آن را مشخص و خواستهها و نظرات شخصی را در آن اعمال نمود]1[. آن چه كه امروز تحت عنوان نانوتكنولوژی مطرح است آشنا شدن و كنترل كردن بسیاری از پدیدهها در ابعاد اتمی و آنگسترومی است. پیشرفت های اخیر در ساخت تیوپ كربن، موتورهای بیومولكولی، حسگرهای با
ابعاد باكتری، فیلترهای میكرونی و دیگر موارد، موجبات تغییر و تحول در علوم مختلف از جمله كامپیوتر، فیزیك، الكترونیك، هوا فضا، شیمی و محیط زیست و دیگر علوم را فراهم کرده است]2[. از این میان، نانوذرات فلزی طلا و نقره به دلیل خواص منحصر به فردشان مورد توجه هستند. یكی از جالبترین جنبههای نانوذرات فلزی این است كه خواص نوری آنها به شدت به اندازه و شكل ذره وابسته است. نور منعكس شده از طلای تودهای زردرنگ است، اما فیلمهای نازك طلا، نور آبی از خود عبور میدهند. با كاهش اندازه این فیلم تا حدود 3nm، این رنگ تدریجاً به ارغوانی، قرمز و سرانجام نارنجی تبدیل میشود. این اثرات، نتیجهی تغییراتی موسوم به تشدید پلاسمون سطحی – فركانسی كه در آن الكترونهای نوار رسانش در پاسخ به میدان الكتریكی متناوب یك پرتو الكترومغناطیس برخوردی نوسان میكنند- است. با این حال تنها فلزات دارای الكترونهای آزاد (الزاماً طلا، نقره، مس و فلزات قلیایی) در طیف مرئی دارای تشدید پلاسمون هستند و به همین علت چنین تغییر رنگ شدیدی را از خود نشان میدهند]3[ و]4[.
2-1- اهمیت موضوع تحقیق و انگیزش انتخاب آن
امواج پلاسمون سطحی كه در فصلهای بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت، یكی از مباحث نو و جدید در حیطه نانواپتیك هستند. از سال 1990 تعداد سالانه مقالات در مورد پلاسمونهای سطحی هر 5 سال، دو برابر شده است]5[، این رشد سریع با پیشرفت و تجاری كردن کدهای محاسباتی نیرومند، تكنیكهای ساخت نانو و تكنیكهای تحلیل فیزیكی، امكان بیشتری به مهندسین و محققین با ارائه ابزار لازم برای طراحی ساخت و تحلیل خواص اپتیكی نانو ساختارهای فلزی، فراهم میكند]5[.
این گرایش جدید استفادههای قابل توجهی در بحث حسگرها، آنتنها، گیرندهها و ادوات نوری در مقیاس نانو دارد]6[. بررسی اثرات تغییر دما بر سطح مقطع پراکندگی ذرات نانو، می تواند در جهت توسعه مفاهیم نظری، جهت کاربردهای آتی موثر باشد. تا جایی که به اطلاعات ما بر می گردد این بررسی برای اولین بار انجام می شود. موضوع پراكندگی نور از ذرات نانو فلزی تحت اثرات دمایی، گسترش موضوع و فرمولبندی نظری و تلاش در جهت شناخت این پدیده از انگیزههای انتخاب این موضوع میباشد.
3-1- سوالات و فرضیه های تحقیق
a1–3 سؤالات تحقیق:
– چرا از ذرات فلزی در مقیاس نانو در این تحقیق استفاده میشود؟
– چرا نانو ذرات نقره در این روش كاربرد بیشتری دارند؟
– تغییرات دما چه تأثیری میتواند در سطح مقطع پراكندگی این ذرات ایجاد كند؟
– آیا تغییرات مشاهده شده، قابل توجه هستند؟
– آیا اندازه نانو ذرات فلزی در میزان پراكندگی تأثیر دارد؟
– پدیده پلاسمون و پلاسمون سطحی چیست و تحت چه شرایطی رخ میدهد؟
b1–3 فرضیههای تحقیق:
فرضیههای این پژوهش شامل موارد زیر است:
– قطر ذرات به اندازه ای است که مدل های کلاسیکی می توانند پدیده پراکندگی نور را بخوبی توصیف کنند.
– معادلات موج ماکسول بدرستی می توانند جهت بررسی سطح مقطع پراکندگی نانو ذرات فلزی مورد استفاده قرار گیرند.
– روش عناصر محدود روشی مناسب جهت بررسی این پدیده بصورت عددی است.
4-1- تعاریف عملیاتی متغیرها و واژههای كلیدی
نانوذرات فلزی: طبق تعریف عمومی نانوذرات، ذراتی با ابعاد 1 تا 100 نانومتر هستند.
پلاسمون: در فیزیك، به نوسانات پلاسمایی تشكیل شده در سطح فلز، پلاسمون گویند. یا، عملكرد الكترونهای آزاد بر روی سطح فلزات، پدیدهای است كه پلاسمون نامیده میشود]6[.
امواج پلاسمون سطحی: فصل مشترك میان مادهای با ثابت دیالكتریك مثبت و مادهای با ثابت دیالكتریك منفی مثل فلزات میتواند باعث انتشار امواج الكترومغناطیسی ویژهای شود كه امواج پلاسمون سطحی خوانده میشوند و در محدودهی نزدیك سطح باقی میمانند]6[.
5-1- مدل تحقیق
بر اساس حل معادله موج ماکسول در یک منطقه که شامل ذره فلزی در زمینه خلاء است، میباشد.
6-1- روش تحقیق
روش تحقیق به صورت نظری و با استفاده از روش عددی، عناصر محدود و با استفاده از نرم افزار Comsol Multi Physics صورت گرفته است.
7-1- قلمرو تحقیق
تحقیق با توجه به آخرین یافتهها در ادبیات مربوطه، از طریق مطالعات كتابخانهای، بررسی پایاننامههای مرتبط و مقالات ژورنال های تخصصی در این زمینه ها و جستجو در اینترنت صورت می گیرد.
دانلود پایان نامه ارشد : بررسی منابع استرس زا و راهبردهای مقابله با استرس در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گیلان در سال 92-1391
جمعه 99/10/26
: استرس واقعیتی غیر قابل انکار در زندگی بشر است. گرچه استرس بعنوان یکی از مهم ترین عوامل پیدایش بیماری ها شناخته می شود اما مسئله مهم در این رابطه نحوه پاسخ یا واکنش به آن است که می تواند در سازگاری فرد نقش بسزایی داشته باشد؛ از این رو مطالعه حاضر با هدف تعیین منابع استرس زا و راهبردهای مقابله با استرس در دانشجویان علوم پزشکی انجام شده است.
روش کار: پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع مقطعی بوده که درمیان 487 نفر از دانشجویان علوم پزشکی با روش نمونه گیری طبقه بندی تصادفی سهمیه ای انجام شده است. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه ای سه قسمتی شامل اطلاعات فردی اجتماعی، پرسشنامه راهبرد مقابله با استرس لازاروس و ابزار استرس دانشجو می باشد. تجزیه و تحلیل اطلاعات در نرم افزار آماری spssنسخه 18 و با استفاده از روش های آماری از جمله کای اسکوئر، تست دقیق فیشر و رگرسیون لوجستیک چندگانه انجام شد.
نتایج: یافته ها نشان داد که اکثریت واحدهای پژوهش مؤنث (72%) بوده ودر رشته پرستاری(9/25%) و مقطع کارشناسی(4/61%)در حال تحصیل بودند. بیشترین منبع استرس زای دانشجویان منبع استرس زای بین فردی(4/64%) بود که در میان این دسته از منابع آشنایی با دوستان جدید(7/72%) ببیشترین فراوانی را داشت ، همچنین رویارویی با مسئولیت های جدید(8/69%) ، قرار گرفتن در موقعیت های
ناآشنا(63%) و سنگین شدن تکالیف درسی(1/73%) به ترتیب بیشترین فراوانی را در میان منابع استرس زای درون فردی، محیطی و آموزشی داشتند. یافته ها نشان داد که اغلب دانشجویان در رویارویی با استرس از راهبردهای مسئله مدار(7/79%) بهره می برند. تعیین راهبردهای مقابله با استرس براساس متغیرهای فردی اجتماعی، ارتباط معنی داری را بین راهبرد مقابله ای با متغیر جنس(p=0/03) وسابقه مشروطی (p=0/05)نشان داد.
نتیجه گیری: در این پژوهش با توجه به شناسایی منابع استرس زای بین فردی بعنوان استرسور غالب در دانشجویان و درک روش های مقابله ای آنان ، مسئولان قادر خواهند بود تا با آگاهی از نیازهای دانشجویان، راهکارهایی جهت برطرف کردن این منابع و آموزش شیوه های مناسب مقابله ای برنامه ریزی کنند.
فهرست مطالب
عناوین صفحه
فصل اول
زمینه پژوهش …………………………………………………………………………………………………8
اهداف پژوهش(اهداف کلی و ویژه) …………………………………………………………………12
سؤالات پژوهش …………………………………………………………………………………………….13
تعریف واژه های کلیدی ………………………………………………………………………………….14
پیش فرض های پژوهش …………………………………………………………………………………16
محدودیت های پژوهش …………………………………………………………………………………16
فصل دوم
چهارچوب پژوهش ………………………………………………………………………………………18
مروری بر مطالعات ……………………………………………………………………………………….29
فصل سوم
نوع پژوهش …………………………………………………………………………………………………39
جامعه پژوهش ……………………………………………………………………………………………..39
نمونه پژوهش و روش نمونه گیری …………………………………………………………………39
محیط پژوهش ……………………………………………………………………………………………..40
ابزار گردآوری اطلاعات ………………………………………………………………………………..41
تعیین اعتبار و اعتماد علمی ابزار …………………………………………………………………….44
روش گردآوری اطلاعات ……………………………………………………………………………….44
روش تجزیه و تحلیل داده ها ………………………………………………………………………….45
ملاحظات اخلاقی …………………………………………………………………………………………45
فصل چهارم
یافته های پژوهش(معرفی جداول) ………………………………………………………………….47
جداول ………………………………………………………………………………………………………..48
فصل پنجم
تجزیه و تحلیل یافته ها …………………………………………………………………………………91
نتیجه گیری نهایی …………………………………………………………………………………………97
کاربرد یافته ها ……………………………………………………………………………………………..98
پیشنهارات براساس یافته ها …………………………………………………………………………..99
فهرست منابع ……………………………………………………………………………………………..100
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)