دانلود پایان نامه ارشد : استخراج ویژگی مناسب برای تشخیص سیگنال­های حرکات ارادی EEG

تعامل انسان با کامپیوتر (HCI)[1] امروزه کاربردهای گسترده ای دارد. این رشته علم بررسی تعامل کامپیوتر و انسان است. در واقع این علم نقطه تقاطع دانش کامپیوتر، علوم رفتارشناسی طراحی و چند علم دیگر است. ارتباط و تعامل کامپیوتر وانسان از طریق واسط اتفاق می‌افتد. که شامل نرم‌افزار و سخت‌افزار است. یک تعریف دقیق آن چنین است:

علم تعامل کامپیوتر و انسان یک رشته مرتبط با طراحی ارزیابی و پیاده سازی سیستم‌های محاسباتی متقابل برای استفاده انسان در مطالعه پدیده‌های مهم پیرامون اوست. این رشته شاخه‌هایی از هر دو طرف درگیر را شامل می‌شود مثلا گرافیک کامپیوتری، سیتم‌های عامل، زبان­هایی برنامه نویسی، تئوری ارتباطات و طراحی صنعتی برای قسمت کامپیوتری زبان‌شناسی، روانشناسی و کارایی انسان برای قسمت انسانی آن. این رشته به شاخه های زیادی تقسیم می­شود که یکی از آنها واسط مغز و کامپیوتر(BCI)[2] است.

مغز انسان توانایی انتشار امواجی الكتریكی و مغناطیسی را دارد كه می توان با ثبت آنها علاوه بر كاربردهای پردازشی به تشخیص برخی بیماری­ها و حتی برقراری ارتباط به صورت تلپاتی پرداخت. یكی از روش­های ثبت این سیگنالها EEG)می­باشد.

سیگنال­های الکتریکی مغزی را اولین بار دکتر هانس برگر[4] در سال 1920 شناسایی و ثبت کرد. با ثبت این سیگنال­ها تلاش انسان برای استفاده از این سیگنال­ها برای کاربرد­های مختلف شروع شد. اکنون بیشترین استفاده­های که از این سیگنال­های می­شود در تشخیص پزشکی و کمک به افراد ناتوان جسمی و فکری است[1]. در اوایل ثبت این سیگنال­ها، به خاطر آشفته بودن و نویزی بودن این سیگنال­ها کار کردن بر روی و استخراج اطلاعات مفید از آنها مشکل بود.

 

 

مقالات و پایان نامه ارشد

 

در اوایل کشف سیگنال­های مغزی به دلیل نبودن دستگاه­های ثبت و ضبط مناسب انسان به این تصور بود که ارتباط انسان با محیط اطرافش سخت و غیر ممکن است. اما با پیشرفت­های که در حوزه رایانه و الکترونیک صورت گرفت و با ابداع ابزار­های مناسب جهت ثبت سیگنال­های مغزی این ارتباط دور از دسترس نیست. امروزه BCI علمی است که این ارتباط را برقرار می کند.

واسط مغز و رایانه از مجموعه‌ای از سنسور­ها و اجزای پردازش سیگنال تشکیل می­شود که فعالیت مغزی فرد را مستقیما به یک سری سیگنال‌های ارتباطی یا کنترلی تبدیل می‌کند. در این سامانه ابتدا باید امواج مغزی را با استفاده از دستگاه‌های ثبت امواج مغزی ثبت کرد که معمولا به دلیل دقت زمانی بالا و ارزان بودن و همچنین استفاده آسان، از EEG برای ثبت امواج مغزی استفاده می‌شود. الکترودهای EEG در سطح پوست سر قرار می‌گیرند و میدان الکتریکی حاصل از فعالیت نورون‌ها[5] راه اندازه­گیری می‌کنند. در مرحله بعد این امواج بررسی شده و ویژگی‌های مورد نظر استخراج می‌شود و از روی این ویژگی‌ها می­توان حدس زد که کاربر چه فعالیتی را در نظر دارد. در شکل(-11) واحد­های پردازشی سیستم BCI را می­بینیم.

با توجه به پایین بودن نسبت سیگنال به نویز در این سیستم ابتدا یک پیش پردازش و عملیات حذف نویز بر روی این سیگنال ها انجام می­شود. مرحله بعد مرحله استخراج ویژگی است که در فصل­های بعد در مورد انواع ویژگی­ها و روش های استخراج ویژگی صحبت می­کنیم در نهایت با استفاده از ویژگی­های استخراج شده عمل دسته­بندی را انجام می­دهیم.

واسط مغز و رایانه ممکن است ساختاری ثابت داشته باشد یا اینکه به صورت انطباقی باشد و خود را با مشخصه یا مشخصه­های سیگنال انطباق بدهد. همچنین ممكن است از خروجی سیستم به نوعی به شخص مورد آزمایش فیدبك[6] داده شود. این روش به بیوفیدبك مشهور است.

در اولین همایش بین المللی که در ژوئن 1999 برگزار شد یک تعریف معمول برای BCI به صورت زیر ارائه شد[2]: (یک واسط مغز و رایانه یک سامانه ارتباطی است که وابسته به مسیرهای خروجی نرمال سامانه عصبی جانبی و ماهیچه‌ها نیست) سیگنال­های الكتریكی مغز از نظر دامنه و فركانس با برخی دیگر از سیگنال­های حیاتی همپوشانی دارند، لذا در تعریف BCI بر مستقل بودن سیگنال­ها از سایر سیگنال­های عصبی و عضلانی تاكید شده است.

شکل 1-1 – واحد های پردازشی و دسته بندی در یک سیستم BCI

1-2-      تاریخچه BCI

اولین تلاش­ها در زمینه تعامل انسان با رایانه همزمان با کشف سیگنال­های EEG شروع شد و دانشمندان سعی کردند که بین این سیگنال­ها و فعالیت های مغزی ارتباط برقرار کنند[1]. اما با توجه به اینکه در ابتدا این سیگنال­ها بسیار آشفته و دارای نویز بودند، از این سیگنال­ها فقط در پزشکی استفاده می­شد و فقط پزشکان متخصص با توجه به تجربه از این سیگنال­ها می­توانستند استفاد کنند. اما رفته رفته با تولید دستگاه­های جدید و توانایی ثبت این سیگنال­ها با کیفیت بهتر، پژوهش­ها و تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام گرفت.

در سال 1969، Elul  [3]اولین تلاش را انجام داد. او بر روی سیگنال عملیات ریاضی کار کرد و نشان داد که اگر فرد عملیات فکری خاصی را انجام ندهد در %66 سیگنال مغزی آن توزیع گوسی است و اگر فرد عملیات ریاضی انجام دهد در %32 سیگنال مغزی توزیع گوسی دارد و از طریق سیگنال مغز توانست تشخیص دهد که فرد چه عملیات فکری انجام می­دهد.

در دانشگاه Colorado دو محقق Keirn  و Aunon تحقیقات خود را در این زمینه برای دسته­بندی پنج فعالیت مختلف ذهنی شروع کردند[4]. آنها در حین انجام پنج فعالیت ذهنی مشخص و همزمان از چند كانال، سیگنال EEG را ثبت نمودند. سپس به كمك یك تفكیك كنندة بیز[7] از توان باند­های مختلف فركانسی بعنوان ویژگی­هایی جهت تفكیك این فعالیت­های ذهنی استفاده كردند. آنها در ضمن كار خود این ایده را مطرح نمودند كه فعالیت­های مختلف ذهنی می­توانند بعنوان الفبایی جهت برقراری ارتباط مستقیم مغز با دنیای خارج استفاده شود؛ بطوریكه شخص می­تواند با تركیب و انتخاب توالی چند فعالیت مشخص مقصود خود را به دنیای خارج منتقل كند.

چند سال بعد دکتر Anderson و همکارانش [5,6] کار این دو محقق را ادامه دادند. این گروه در اغلب كار­های خود از همان پنج فعالیت ذهنی استفاده کردند. آنها پارامترهای آماری همچون ضرایب(AR)[8] را تخمین زدند و با استفاده از این ضریب ویژگی­های را برای دسته بندی و تشخیص این پنج عمل استخراج کردند. بعد از استخراج ویژگی به کمک شبکه عصبی عمل دسته­بندی را انجام دادند.

Pfrutscheller و همکارانش [7-11] در مرکز Graz اتریش در تحقیقات خود از سیگنال­های ثبت شده در حین حركت انگشت اشاره و یا در حین تصور حركت دادن دست راست و چپ استفاده نموده­اند. آنها در كار­های خود از خروجی­های مختلفی همچون حركت یك نشانگر بر روی مانیتور، انتخاب حروف و كلمات و كنترل یك پروتز مصنوعی استفاده كرده­اند. آنها جهت استخراج ویژگی از چند روش استفاده کردند. روش اول استخراج پارامترهای AR و روش دیگر محاسبة توان باندهای مختلف فركانسی، كه این باندها متناسب با شخص انتخاب می­شوند. به گفته Pfrutscheller برای این كار از یك تابع فاصلة وزندار جهت تعیین میزان تأثیر هر مؤلفة فركانسی بر عمل دسته بندی استفاده شده است. به این روش (DSLVQ) [9] می­گویند. این عمل برای تمام فركانس­ها در فاصله HZ 30-5 انجام می­شود تا مؤلفه­های فركانسی مناسب برای آن شخص بدست آید. آنها برای دسته­بندی هم عموما از دو روش استفاده نموده­اند.  روش اول روش­های مبتنی بر شبكة عصبی (مانند LVQ)[10] و روش دوم مبتنی بر تفكیك كننده­های خطی.[11] (LDA)  آنها جهت بهبود عملكرد سیستم خود در برخی موارد از تكنیك­های بیو فیدبك هم استفاده نموده­اند. بعنوان مثال با نشان دادن یك فلش روی مانیتور از كاربر خواسته می­شود كه تصور حركت دادن دست راست یا چپ را ا نجام دهد.  با انجام مكرر این كار ، تفكیك كننده را برای تفكیك این دو عمل آموزش می­دهند . سپس در مرحلة آزمایش هر بار كه از شخص خواسته می­شود كه حركت دادن یك دست را تصور كند با استفاده از تفكیك كنندة تعلیم دیده سیگنال مغزی او را دسته­بندی می كنند. هر بار بسته به میزان خطای تفكیك كننده یك علامت فلش با طولی متناسب با میزان خطا روی صفحه رسم می­شود . این علامت در واقع یك فیدبك است كه با دیدن آن شخص سعی می­كند كه هر بار طول علامت خطا را كم كند.

Wolpaw و همکارانش[12 ] بیشتر در زمینه پزشکی کار کردند لذا كارهای آنها عموما از پشتوانة فیزیولوژیك خوبی برخوردار است اما روش­های پردازشی آنها نسبتا ساده است. اساس كار آنها بر این مبناست كه افراد را می­توان بگونه­ای آموزش داد كه بتوانند برخی از ویژگی­های سیگنال مغزی خود را کنترل کنند.

به طور کلی از جمله تحقیقاتی که در طی سالیان دراز در زمینه BCI انجام گرفته است می توان به تصور حركت دادن دست راست و چپ ، حركت دادن انگشتان اشارة دو دست، انجام پنج فعالیت ذهنی: حالت استراحت, نامه نگاری، شمارش، ضرب ذهنی و دوران ذهنی ، انجام عملیات ضرب با میزان پیچیدگی مختلف، گوش دادن به انواع موسیقی، انجام فعالیتهای احساسی و عاطفی و رانندگی شبیه سازی شده اشاره کرد که در هر زمینه محققین زیادی کار کرده­اند و به نتایج قابل قبولی دست یافته­اند.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.