دانلود پایان نامه ارشد: کرمچاله های باردار در حال انبساط در گرانش اینشتین – ماکسول – دایلتن
فیزیک کرمچاله از ابتدا به وسیله فلام[1] در سال 1916 مطرح شده و اندیشههای فلسفی آن از سال 1928 در کارهای ویل نمایان شد [1]. محاسبات جدی روی آن در کارهای «اینشتین» و روزن در سال 1935 دیده میشود که البته کلمهی کرمچاله هنوز به این نام مطرح نبود و بنابراین اینشتین و روزن موضوع کار خود را یک پل که بین دو ورقه در فضای فیزیکی، وجود داشت، معرفی کردند. اینشتین در آن زمان یک دیدگاه دو حالتی ذاتی بین تئوری میدان و تئوری ذره داشت. حتی در سطح کلاسیک او به پاسخ این سؤال فکر میکرد که چگونه یک شیء ذرهگونهی تکین ممکن است با یک تئوری میدان پیوسته نسبیت عام یکی شود و در آن جای بگیرد. مثل:
“تعدادی از نویسندگان گاهگاهی به این نقطهنظر احتمالی که ذارت مادی ممکن است به عنوان تکینگیهای میدان درنظر گرفته شوند فکر میکنند که این فکر با این نقطهنظر را نمیتوانیم بپذیریم”[1].
اینشتین در مقاله 1935 خود به نام «مسئله ذره در نسبیت عام» به همراه روزن تلاش میکند یک مدل هندسی از ذرات بنیادی فیزیک که درهرجا محدود و تکین باشند، بسازد.
این تلاشها شامل حلهایی میشوند که از راه مشاهدات ریاضی در فضای فیزیکی یک ذره به عنوان پل[2]، دو ورقهی مشخص از فضای فیزیکی را به هم ربط دهد. مدلی که آنها ساختند باید به شکست منتهی میشد اما روشی که این نظریه شکست خورد، میتواند جالب باشد و برای پیشگویی نظریههای بعدی مورد استفاده قرار گیرد. «اینشتین» و «روزن» درمورد دو نوع خاص از پلها که (1) خنثی و (2) شبهباردار هستند، بحث میکردند که البته بحثشان به راحتی قابل تعمیم است.
(الف) پل خنثای اینشتین و روزن چیزی بیشتر از اینکه ما میبینیم که یک تغییر مختصات مناسب تکینگی شوارتز شیلد را محو میکند، نیست. به خاطر اینکه در زمان اینشتین دو نوع تکینگی ( ) تکینگی مختصاتی ( ) تکینگی ذاتی (فیزیکی)، که امروزه ما میشناسیم وجود نداشت (به صورت متمایز) و هیچ شناخت جامع و عمیقی از رفتار هندسهی شوارتز شلید در همسایگی افق رویداد به چشم نمیخورد و
برای بسیاری از فیزیکدانان آن زمان، افق همان تکینگی بود. مثلاً درمورد هندسهی شوارتز شیل:
این تغییر مختصات منطقهی شامل تکینگی را دور میریزد و دوبار منطقهی به طور حدی تخت را میپوشاند و منطقهی نزدیک به عنوان یک پل ربطدهندهی با تفسیر میشود. به عنوان یک مثال میتوان سطح یک کره را با ثابت نگهداشتن به صورت نشان داد. این سطح یک کمترین مقدار در دارد . درواقع میتوان یک قسمت خیلی باریک را به عنوان گلوگاه تعریف کرد و منطقهی نزدیک به آن یک پل و یا به صورت فیزیکیتر یک کرم کرمچاله نامیده شود.
نتیجهی این مشاهدات این است که پل بدون بار اینشتین و روزن و یا همچنین کرمچالهی شوارتز شیلد به طور مشخص به یک قسمتی از هندسهی شوارتز شیلد که به صورت بیشینه توسعه یافته است، اختصاص دارد. درواقع با این فرضیات این پل قابل عبور نخواهد بود. چون گذر از به به هرکسی نیرویی به سوی تکینگی خمش وارد کرده و حالتی همچون پرش به داخل یک سیاهچاله را به وجود خواهد آورد.
(ب) پل شبه باردار اینشتین – روزن قابل توجه و جالب است. آنها برای ساختن چنین پلی با این ویژگی با کمک هندسهی رایزنر – نوردستروم
(1-3)
دریافتند که باید یک تحریف کاملی از تئوری را انجام دهند. بدین معنی که آنها مجبورند علامت جملهی در تانسور الکترومغناطیس را وارون کنند که البته چگالی انرژی الکترومغناطیسی منفی خواهد شد و هندسه به صورت زیر درخواهد آمد:
(1-4)
و با تغییرات و ما خواهیم داشت:
(1-5)
ما در و یک افق داریم. همان جایی که اینشتین و روزن آرزو داشتند الکترون باشد. اما دلیل اینکه تئوری آنها مورد بیاعتنایی قرار گرفت، این بود که در ، حل رایزنر – نوردستروم یک تکینگی عریان دارد. درواقع هیچ افقی ندارد و درنتیجه هیچ ساختار پلمانندی ممکن نیست و به همین خاطر اختلال در تئوری برای جلوگیری از ظهور تکینگی عریان بود.
اگر ما همچنان روی ایدههای نسبیت عامی خود درمورد مسألهی ذارت بنیادی پافشاری کنیم و یک نگرش هندسی را از آنها ارائه دهیم، خواهیم دید که هر ذرهی بنیادی را با یک تکینگی عریان (به جز ذرهی هیگز) مدلسازی کردهایم و برای آن ساختار قائل شدهایم که این با مشاهدات آزمایشگاهی ذرات بنیادی در تضاد کامل است. اثباتهای مستقیم از ساختار داخلی ذرات بنیادی همچون الکترون نشان میدهد که این سیستمها در مرتبههای انرژی پایینتر از ذرهگون هستند ( ).
میتوان نظریات اینشتین – روزن را کمی نیز کلیتر مطرح کرد. بعد از کارهای پیشگامانهی 1935 اینشتین – روزن، این حوزه کاری برای 20 سال متوقف شد. علاقه به کار در این زمینه جدید در سال 1955 به وسیله ویلر[3] پدیدار شد. نظریههای نهایی در مقالههای وی روی ژئونها[4] نشان میدهد که ویلر به توپولوژی در نسبیت عام علاقمند بوده است.
ژئونها به طور فر ضی ناپایدارند اما بعضی از حلهای آنها برای ترکیب با رابطههای میدان اینشتین – ماکسول پایدار میماندند. درواقع کلمه ژئون به وسیله ویلر برای نمایش یک جوهره از الکترومغناطیس و گرانش مطرح شد. به زبان مدرن امروزی ژئون به عنوان یک شبهسالیتون الکترومغناطیسی گرانشی ناپایدار فرضی میتواند بهترین باشد. اولین کسی که اسم کرمچاله را با این نام برای بار اول مسکوک کرد ویلر بود. شکل 1-1 اولین شکل از چیزیاست که ما امروزه در ادبیات علمی به عنوان کرمچاله میشناسیم. بنابر قوانین الکترومغناطیسی که در آن و خطوط نیروی میدانها میتواند از دهانهی یک طرف تونل وارد و همان تعداد خطوط به اندازهی مساوی از دهانهی دیگر خارج شود. ویلر در این مقطع دو نگرش کلاسیک و کوانتمی را دنبال کرد. در نگرش کلاسیک ویلر به همراه مایزنر به این نتیجه رسیدند که از لحاظ کلاسیکی گرانش، الکترومغناطیس بار غیرکوانتیده و جرم به عنوان خصوصیات فضای خالی خمیده (هندسی) هستند. در نگرش کوانتمی ایدهی بسیار جالب و خارقالعاده کف فضا-زمان مطرح شد.
وی همچنین از هندسهی ریمانی منیفلدها در توپولوژی غیربدیهی نیز برای توجیه کلاسیکی خود بهره برد. این پروژهی خیلی بلندپروازانهی او یکی از دقیقترین و ریزترین موارد استفاده از توپولوژی مجرد، همولوژی، شبههمولوژی و فرمهای دیفرانسیلی در فیزیک بود. درواقع نقطهنظر اساسی وی این بود که فیزیک هندسه است. همچنین در این مقاله بود که برای اولین بار کلمهی کرمچاله به جامعهی علمی معرفی شد.
اگر بخواهیم به تقسیمبندی کرمچالهها بپردازیم باید به طور کلی آنها را به دو نوع (1) کرمچالههای اقلیدسی (2) کرمچالههای لورنتسی تقسیم کنیم. این تقسیمبندی بر این اساس استوار است که درواقع منیفلدی که کرمچاله در آن قرار میگیرد لورنتسی باشد یا یک منیفلد ریمانی است. به طور آزمایشگاهی فیزیکی واقعیتر به نظر میرسد که در نسخه لورنتسی اتفاق بیفتد. درواقع حالت وجودی منیفلد با نسخه اقلیدسی تیرهتر است به عنوان یک تعریف کاربردی از یک کرمچاله میتوان گفت:
“یک کرمچاله به هر منطقهی فشردهشدهی فضا-زمان با یک محدودهی سادهی توپولوژی گفته میشود که در داخل دارای یک توپولوژی غیربدیهی خواهد بود”.
کرمچالههای لورنتسی خود به دو گونهی (1) پایدار (شبهپایدار) و (2) ناپایدار (زودگذر) تقسیم میشوند. که هر کدام به دو نوع جهان –خارج و جهان- داخل تقسیم میشوند. اگر کرمچالهای منطقههایی از یک فضا – زمان را به هم مربوط کند داخلی و اگر دو منطقه از دو فضا – زمان را به هم مربوط کنند خارجی نامیده میشوند، که هر کدام از نوع ماکروسکوپی و میکروسکوپی وجود دارند.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی زهرا در 1399/10/26 ساعت 08:54:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |