پایان نامه ارشد:بررسی اثربخشی شناخت درمانی در کاهش نگرش‌های ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد در افراد دچار سوء مصرف مواد مخدر شهر ایلام

مصرف مواد یكى از جدّى‌ترین معضلات بشرى در سال‌هاى اخیر است كه پایه‌ها و بنیان‌هاى جامعۀ انسانى را تضعیف مى‌كند و پیشگیرى از آن نیازمند كاربرد نظریه‌هاى متعدد در رشته‌هاى علمى مختلف و روش‌ها و فنون متنوع است (علائی و همکاران 1389، 52)، طبق گزارش دفتر پیشگیرى از مصرف مواد و جرم سازمان ملل متحد[1] كشور ایران داراى بیشترین تعداد سوءمصرف­‌كنندگان موادّ افیونى به نسبت جمعیت در جهان است و بالاترین شیوع سوء مصرف با 2/8 درصد در بین افراد در ایران وجود دارد (ضیایى 1388، 42). تاکنون جامعه شناسان، روان شناسان، روانپزشکان و بطورکلی محققان و متخصصان بر پایه دیدگاه‌های، مختلف علل وعوامل متعددی رابرای اعتیاد وسوء مصرف مواد مخدر برشمردند.براساس مطالعات اکتشافی انجام شده می‌توان این عوامل را در سه سطح خرد، میانه و کلان تقسیم کرد. منظور از سطح خرد همان دیدگاه روان­شناسانه است. براین اساس کلیه عواملی که مربوط به فرد، شخصیت و حتی ناراحتی‌های جسمی و روانی او می‌شود، بررسی می‌گردد (میری آشتیانی 1385، 40)، از میان متغیرهای فردی تأثیر‌گذار بر مصرف مواد مخدر می‌توان به نگرش‌های ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد اشاره نمود که دو متغیر اصلی در نظر گرفته شده پژوهش حاضر می‌باشد، در این زمینه می‌توان اذعان نمود که بسیارى از شناخت درمانگران بر این باورند كه واكنش‌هاى هیجانى و رفتارى به وسیله فرآیندهاى شناختى ایجاد مى‌شوند. از این‌رو افكار، باورها و سایر فرآیندهاى شناخت تعیین كننده‌ى اصلى خلق و هیجان مى‌باشند (تیزدیل[2] 1997؛ به نقل از آذرگون و کجباف، 1380، 80). با توجه به توضیح مختصر داده شده، پژوهش حاضر با هدف مشخص كردن كارایی شناخت درمانی در اصلاح نگرش‌های ناكارآمد و باورهای مرتبط با مواد در افراد دچار سوء­مصرف مواد مخدر شهر ایلام صورت گرفته تا بتوان از این نوع درمان به عنوان یك درمان مكمل در زمینه ارتقای بهداشت روانی و یكی از فاكتورهای پیشگیری کننده در افراد دچار به سوء­مصرف مواد همچنین از رویکرد‌های مؤثر مقابله‌ای، جهت کنترل مصرف و جلوگیری از بازگشت معتادین به سوء‌مصرف مواد با تأکید بر متغیرهای روان شتاختی استفاده نمود.

 

 

 

1-2- بیان مسأله

از موضوعاتی که اکنون در تمام جوامع بشری مورد بحث و بررسی می­باشد و به عنوان یک معضل اجتماعی بسیار خطرناک و مضر تجزیه و تحلیل می­شود. مساله اعتیاد است. متاسفانه این معضل در تمام جوامع در میان اقشار رایج می­باشد و فرد بدون آگاهی نسبت به آخر کار به دنبال آن می­رود و چه بسا در آمارهای جهانی اعتیاد روز به روز زیاد و زیادتر می­شود. برداشتن قدم‌هاى جدى و محكم در جهت ریشه‌یابى این مسئله از اهمیت اساسى برخوردار خواهد بود (حسینی 1389، 5). به طوری که اعتیاد به مواد مخدر یکی از مهم­ترین و شایع‌ترین آسیب‌های اجتماعی در جوامع امروزی محسوب می‌شود (دالی و مارلات[3] 2005). در سالیان اخیر در زمینه سوءمصرف مواد در سطوح مختلف سبب­شناسی، تشخیص و درمان پیشرفت‌های چشمگیری بدست آمده و در درمان از رویکردهای چند رشته‌ای و الگوهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی بهره گرفته شده است (بروک و اسپیتز[4] 2002) یکی از ابزارهای بکارگرفته شده توسط درمانگران

 

پایان نامه و مقاله

 «شناخت درمانی[5]» می‌باشد که به طور گسترده‌ای در درمان بیماری‌هایی از جمله درمان اعتیاد به مواد مخدر بکار گرفته می‌شود. شناخت درمانی یا به طور دقیق­تر، درمان شناختی یکی از روش­های درمان روانشناختی است که هم اکنون در سرتاسر جهان به عنوان یکی از گونه­های استاندارد درمانی برای بسیاری از اختلالات روانشناختی بکار می‌رود. در این روش فرض بر این است که یکی از علل بسیاری از اختلالات روانشناختی اشکال در فکر یا باورهای بیمار است و با اصلاح این باورها می‌توان به بیمار کمک کرد. این درمان بر تغییر رفتاری متناسب با فکر درست‌تر هم تاکید دارد (حسن شاهی 1382). در این روش روانشناختی، درمانگر در طول جلسات ملاقات خود با بیمار تلاش می‌کند تا افکار و باورهای او را مورد بررسی قرار دهد. اغلب افرادی که سوء­مصرف مواد را تجربه می‌کنند، دارای افکار و باورهای مخربی هستند که به عنوان علت احساسات ناخوشایند بیمار به شمار می‌روند. به طور کلی این افراد باورهایی دارند که عزت نفس آن ها را مرتب در هم می‌کوبد و وجود آن ها را سرزنش می‌کند. در این حالت شناخت، درمانگر تلاش می‌کند با استفاده از تکنیک­های مختلف به بیمار نشان دهد که این باورها، خطاهای شناختی هستند و در همه حال نمی‌توانند صحت داشته باشند (فیشر و ولز[6] 2008)، شناخت درمان­گر به فرد کمک می‌کند تا به این نکته ایمان پیدا کند که همیشه همه انسان­ها مطابق میل آن­ها رفتار نمی‌کنند و یا همیشه همه امور مطابق میل آن‌ها پیش نمی‌رود. ابن امر به فرد کمک می‌کند تا شناخت­های خود را تغییر دهد (کاویانی و همکاران 1387)، براساس تحقیقات و بررسی‌های انجام شده، فرآیندهای اعتیاد تحت تأثیر باورها و نگرش‌های فرد است (هولمن[7] 2004)، نگرش­هایی که گاها و اغلب نادرست می‌باشند، نگرش‌های ناکارآمد فرض‌ها و باورهای جهت­گیرانه­ای هستند که فرد نسبت به خود، جهان، اطراف و آینده دارد (آبلا و اسکیتچ[8] 2007) این نگرش­ها موجب جهت­گیری فهم و ادراک فرد از رویدادها شده و احساسات و رفتارها را تحت تأثیر قرار می‌دهند و فرد را مستعد افسردگی و سایر آشفتگی‌های روانشناختی می‌کنند. درمان شناختی، یک نظام روان درمانی است که تلاش می‌کند تا واکنش‌های فرآینده عاطفی و رفتار خود تخدیری را با اصلاح تفکر معیوب یا خطادار و عقاید ناسازگارانه­ای که زیربنای این واکنش ها هستند، کاهش دهد (بک، راش و شاو[9] 1979؛ به نقل از گودرزی 1380)، در واقع درمان‌های شناختی اعتیاد، بر کمک به بیمار، برای کسب مهارت‌های مقابله­ای لازم به منظور مدیریت موقعیت‌های خطرساز و درمان اختلالات روانشناختی همراه، تمرکز دارند. (حاجی علیزاده 1387، 68) برخی از مطالعات نشان داده که نگرش افراد با پاسخ‌های شناختی و عاطفی آ­ن­ها مطابقت دارد (فرهودیان 1381) به طوری که شانس بروز اختلالات روانی طی یکسال، در صورت‌ افزایش نمره‌های نگرش ناکارآمد به‌طور معناداری افزایش می‌یابد (ویچ[10]‌ و همکاران 2003). به‌ این ترتیب، چون نارسایی عملکرد تفکر از مهم‌ترین علل آشفتگی‌هاست (والن‌[11] و همکاران 1992)، هرچه نگرش‌های ناکارآمد و باورهای غیرمنطقی افراد بیشتر شود آشفتگی‌های هیجانی نیز بیشتر خواهد شد (اسمیت و هوستنکنت[12] ‌1983؛ واتسون‌[13] و همکاران 1998). متغیر دیگر مد نظر در پژوهش حاضر، باورهای مرتبط با مصرف مواد مخدر می‌باشد، باوهای مرتبط با مواد، به دسته‌ای از عقاید اطلاق می‌شوند که بر محور لذت‌جویی، حل مسأله و تسکین و فرار متمرکز هستند، محتوی این عقاید خاص بسته به نوع مواد مورد علاقه متفاوت خواهد بود (گلداسمیت[14] و همکاران 2009). به طوری که محققان امروزه ثابت کرده‌اند که از عوامل مهم مؤثر کشیده شدن فرد به منجلاب اعتیاد، باورهای غلطی از قبیل آرامش بخش بودن مواد، کمک برای فراموشی و فرار از مشکلات، نشانه بزرگ بودن و… می‌باشد؛ لذا پژوهشگران تأکید دارند که روان­شناسان در حوزه شناخت درمانی باید به کاهش نگرش‌های ناکارآمد و باورهای مرتبط به افراد معتاد کمک کنند. در نظریه‌های شناختی فرض بر این است که سوءمصرف مواد هم تحت تأثیر باورها و انتظارات شناختی فرد از مصرف مواد قرار دارد و هم تابع ارزش عاطفی که فرد برای پیامدهای رفتار خود قائل است، قرار می‌گیرد. در نتیجه، مداخله ی آموزشی شرایطی را فراهم می‌کند که فرد در معرض انتظارات و احساسات متفاوتی در گروه قرار گرفته و در فرایند تقابل با سایر اعضای گروه به چالش کشیده شود. به عبارت دیگر، موقعیت مداخله­ی آموزشی به دلیل اینکه شرایطی ایجاد کرده است تا نگرش­ها و باورهای منفی نسبت به مصرف مواد بیش از اظهارات مثبت مورد تبادل قرارگیرد (قربانی و همکاران 1391، 32). با نگاهی به تحقیقات مشابه صورت گرفته قبلی، به وضوح خلاء پژوهشی که به سنجش نگرش‌های نا‌کارامد و باورهای مرتبط با مواد با فرایند درمانی و آموزشی احساس می‌شد، لذا این نیاز احساس می‌شد كه پژوهشی در جهت به كارگیری درمان مبتنی بر مدل شناختی در نگرش‌های ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد برای درمان وابستگان به مواد صورت گیرد. در این راستا، پژوهش حاضر، در پی پاسخ­یابی به این سؤال است که آیا درمان شناختی بر نگرش‌های ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد در افراد دچار سوء­مصرف مواد مخدر مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر ایلام اثربخش است یا خیر؟

 

1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق

امروزه سوء مصرف و وابستگی مواد، یکی از معضلات و نگرانی‌های عمده جهان امروز است. از آنجایی که سوء مصرف مواد، اثرات بازدارنده بر رشد و شکوفایی جامعه دارد، تهدیدی جدی و نگران کننده است. وابستگی و سوء­مصرف مواد به عنوان اختلالات مزمن و عود کنندۀ با تأثیرات و پیش آیندهای زیستی، فرهنگی، روانی، اجتماعی، رفتاری و معنوی در نظر گرفته می‌شود (بروک و اسپیتز[15] 2002 ؛ والاس[16] 2003؛ به نقل از دباغی 1385). در تحقیقات به دست آمده، روزانه پانصد هزار نفر از جوانان كشور مبتلا به اختلال وابستگی به مواد می‌شوند و جمعیت وابستگان به مواد هر ده سال دو برابر می‌شود و سن شروع اعتیاد در كشور به طور متوسط به زیر پانزده سال رسیده است. از طرفی درصد بالایی از كسانی كه موفق به ترك اعتیاد می‌شوند بعد از مدتی مجدداً گرفتار شده و خسارت فزاینده­ای را به امكانات جامعه وارد می‌كنند (هادیان مباركه، نوری و ملك‌پور 1390)، علاوه بر این، تغییر الگوی مصرف از مواد افیونی مانند ‌تریاك و مشتقات آن به مواد صنعتی كراك و شیشه این وضعیت را بسیار دشوارتر كرده است، همچنین میزان تولید مواد مخدر سنتی كاهش یافته و مواد مخدر صنعتی ارزان قیمت­تر و تولید بیشتری داشته است. بدین ترتیب، اختلال وابستگی به مواد نیاز به مبارزه بیشتری را می‌طلبد به طوری كه جدای از مشكلات فردی، خانوادگی و اقتصادی ناشی از وابستگی به مواد در گذشته مشكلات بهداشتی پرخطر نظیر تزریق مشترك، استفاده از سرم‌های آلوده و افزایش احتمال ابتلا به بیماری‌های عفونی و واگیردار نظیر ایدز، هپاتیت و همین­طور ناهنجاری‌های شدید رفتاری از جمله جرم و جنایت با تغییر الگوی مصرف به سمت كراك و شیشه شیوع یافته است (سترگ و همکاران 1392، 148)، بنابراین، ضرورت انجام پژوهش‌های مشابه حاضر، به منظور شناخت علل و درمان آن ضرورت می‌یابد. با توجه به تحقیق انجام شده توسط هادیان مباركه و همكاران (1390) تغییر الگوی مصرف كم خطر به پر خطر در كشور ایران هم اتفاق افتاده و یكی از معضلات جدی كشور مواد مخدر صنعتی كراك و شیشه شده است كه لزوم پژوهش در زمینه مداخلات بالینی در این موضوع را ایجاد می‌كنند. بر خلاف شباهت‌های بنیادی در مكانیزم‌های آسیب شناختی اختلال‌های روان شناختی مختلف، هر اختلال محتوای خاص خود را در سطوح شناختی و فراشناختی دارد. بنابه گزارش، اكثر بیماران (به ویژه افراد مصرف­کننده مواد) احساس می‌كنند كنترلی بر افكار و رفتارشان ندارند و الگوهای تفكر و توجه شان بر خود و موضوعات تهدیدكننده متمركز است، كه درمان‌های شناختی بر تغییر این الگوهای تفكر تأكید می‌كند (ولز 1388) رویكردهای شناختی معاصر نسبت به مشكلات بالینی، گستره مؤلفه‌های مختلف تشكیل دهنده تفكر را مشخص نكردند، ولی این كه فراشناخت چگونه متشكل از دانش هشیاری در مورد حالت‌های شناختی فرد، تجربه‌های فراشناختی و راهبرد‌های كنترل است، بررسی شده است. همچنین، فراشناخت مركب از دانش ضمنی ناهشیار است كه به نیرو‌های اجرایی متمركز در فعالیت شناختی جهت می‌دهد (بیابانگرد 1381، 43).

با توجه به رابطه‌ای كه بین سوگیری توجه، تلقین به خود، باورها با ایجاد وسوسه مصرف ماده مخدر در فرد وابسته به مصرف مواد وجود دارد، انجام مداخله­ای مبتنی بر درمان شناختی جهت تعدیل وسوسه مصرف مواد و تغییر نگرش ها و باورهای در این دسته از افراد ضروری به نظر می‌رسد. پژوهش حاضر در نظر دارد كه با اجرای برنامه آموزشی و براساس مدل شناختی به بررسی کارایی آن در تغییر نگرش‌های منفی و ناکارآمد، و باورهای مرتبط با مواد در گروه مورد و شاهد بپردازد تا مشخص شود كه آموزش تا چه حد در نحوه نگرش و باور افراد نسبت به پدیده سوء­مصرف مواد اثر دارد. علاوه بر این، با استفاده از نتایج این مطالعه مسئولان و دست­اندکاران و نهادهای مداخله­گر در بحران‌های خانوادگی بتوانند با برنامه­ریزی جامع‌تر و دقیق‌تری در خصوص انجام برنامه‌های پیشگیرانه سوء­مصرف مواد پرداخته تا علاوه بر كاهش عوارض اجتماعی و فردی اعتیاد، بهره وری و بازدهی شغلی و بهبود عملکرد فردی و خانوادگی افراد نیز افزایش پیدا كند

[1] UNODC

[2] Teasdale

[3]. Dalley & Marlatt

[4]. Brook & Spitz

[5]. Cognitive Therapy

[6]. Fisher & Wells

[7]. Holman

[8] Abela & Skitch

[9] Beck, Rush, Shaw & Emery

[10] Weich

[11] Wallen

[12] SmithHoustonkent

[13] Watson

[14] Goldsmith

[15] Brook, & Spitz

[16] Wallace

دانلود پایان نامه ارشد:بررسی اثربخشی هوش معنوی و ذهن آگاهی بر بهزیستی روان‌شناختی و امید به زندگی در بیماران سرطانی شهرخرم آباد

سرطان از دیرباز یک بیماری شناخته‌شده است. همچنان در ذهن مردم به‌عنوان یک بیماری مهلک به شمار می‌رود. این بیماری از سال‌ها قبل چهره خشن خود را به معرض قضاوت و دید عموم گذاشته و باورها در مورد غیرقابل درمان بودن آن قوت گرفته است. ابتلا به بیماری سرطان و تأیید آن بعد از نمونه‌برداری و گزارش آسیب‌شناسی بحران بزرگی را برای بیمار و خانواده او به همراه دارد. این مشکل بزرگ آرامش خانواده‌ها را متزلزل می‌سازد و نگرانی‌هایی را برای آن‌ها به وجود می‌آورد؛ اما به‌راستی سرطان، بیماری مهلک و خطرناکی است؟ و آیا رفتاری این‌گونه خشن و غیرقابل درمان دارد؟ در این پژوهش ضمن بحث درباره بیماری سرطان به بررسی دو روش درمانی هوش معنوی و ذهن آگاهی و تأثیر این دو در بهزیستی روان‌شناختی و امید به زندگی بیماران پرداخته می‌شود (تیرگانی، 1387).

 

1-2 بیان مسئله پژوهش

در جهان امروز بیش از 200 نوع سرطان شناخته‌شده است که این سرطان‌ها می‌توانند بافت‌های مختلف بدن را احاطه کنند. سرطان نوعی بیماری است که در آن سلول‌ها توانایی تقسیم و رشد عادی خود را از دست می‌دهند و این موضوع منجر به تسخیر، تخریب و فاسدشدن بافت‌های سالم می‌شود (سازمان بهداشت جهانی[1]، 2007). سرطان‌های دوران کودکی مشتمل بر 12 بدخیمی با سبب‌شناسی و آسیب‌شناسی و میزان مرگ‌ومیر متفاوت است، از میان آن‌ها لوسمی و تومورهای مغزی شایع‌ترین بدخیمی‌های اطفال می‌باشند. اگر در کودکی ابتلا به سرطان تشخیص داده شد، باید هر چه سریع‌تر وی را یک مرکز درمانی مخصوص سرطان فرستاد. با توجه به این‌که از هر 10000 کودک فقط یک نفر به سرطان مبتلا می‌شود برای پزشک مواجه‌شدن با کودک مبتلابه سرطان غیرمعمول است (هاشمی قربان لو، 1379).

در برخی از سرطان‌ها سلول‌های سرطانی از ویژگی غدد درون‌ریز برخوردار هستند و ممکن است با ترشح مواد استروئیدی موجب پیدایش

 

پایان نامه و مقاله

 افسردگی عمده در بیماران شوند. همچنین درمان‌های سخت همچون شیمی‌درمانی و درد ناشی از آن‌ها نیز بر حالت روان‌شناختی بیماران مؤثر است. این‌یک حقیقت است که واکنش افراد نسبت به بیماری خطرناکی همچون سرطان و میزان تحمل آن‌ها نسبت به در د ناشی از درمان‌های آن متفاوت است. همچنین روش‌هایی که به‌منظور کاهش درد در کودکان و بزرگسالان استفاده می‌شود تفاوت بسزایی دارند (تیرگانی، 1387).

ازجمله متغیرهایی که در افراد سرطانی[2] دچار مشکل است، بهزیستی روان‌شناختی[3] است. ریف[4] بهزیستی روان‌شناختی را تلاش فرد برای تحقق توانایی‌های بالقوه واقعی خود می‌داند. این مدل از طریق ادغام نظریه‌های مختلف رشد فردی (مانند نظریه خود شكوفایی مزلو و شخص كامل راجرز) و عملكرد سازگارانه (مانند نظریه سلامت روانی مثبت جاهودا) شکل‌گرفته و گسترش‌یافته است (کامپتون[5]، 2001).

کودکان مبتلابه سرطان به دلیل درد، ترس و آسیب بدنی ناشی از این بیماری و درمان‌هایی که با آن روبرو می‌شوند، ازنظر بهزیستی روان‌شناختی در سطح پایین‌تری از کودکان عادی قرار دارند (گروسمن و نیمن[6]، 2004). مواجه و تجربه‌ی درد در این کودکان به دلایل مختلف ازجمله صدمات ناشی از زمین خوردن، بازی‌ها، خراش‌ها، تزریق واکسن‌های متداول، مراقبت‌های دندانپزشکی، دیالیز، شیمی‌درمانی و… ایجاد می‌شود.

بهزیستی روان‌شناختی در مدل ریف و همکاران از شش مؤلفه تشکیل‌شده است: مؤلفه پذیرش خود به معنی داشتن نگرش مثبت به خود وزندگی گذشته خویش است. اگر فرد در ارزشیابی، استعدادها، توانایی‌ها و فعالیت‌های خود در کل احساس رضایت کند و در رجوع به گذشته خود احساس خشنودی کند، کارکرد روانی مطلوبی خواهد داشت. مؤلفه خودمختاری به احساس استقلال، خودکفایی و آزادی از هنجارها اطلاق می‌شود. داشتن ارتباط مثبت با دیگران دیگر مؤلفه این مدل به معنی داشتن رابطه با کیفیت و ارضا کننده با دیگران است. مؤلفه هدفمندی در زندگی به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و کوتاه‌مدت در زندگی و معنادار شمردن آن است. تسلط بر محیط مؤلفه دیگر این مدل به معنی توانایی فرد برای مدیریت زندگی و مقتضیات آن است. مؤلفه رشد شخصی به گشودگی نسبت به تجربیات جدید و داشتن رشد شخصی پیوسته باز می‌شود (هوسر، اسپرینگر و پودروسکا[7]، 2005). کوپر[8] (2007) شیوع مشکلات بهزیستی روان‌شناختی را در کودکان سرطانی در مقایسه با گروه گواه بیشتر گزارش کرده است. ابوت و مک کنکی[9] (2006) در کودکان سرطانی مشکلات روان‌شناختی از قبیل افسردگی، اضطراب، ناسازگاری اجتماعی، عواطف منفی را گزارش کرده‌اند.

ازجمله متغیرهای دیگری که در افزایش طول عمر بیماران سرطانی مثمر ثمر است، امید به زندگی می‌باشد. رابینسون[10] (1983) معتقداست امید یکی از پایه‌های اصولی توازن و قدرت روانی که مشخص‌کننده دستاوردهای زندگی است؛ یعنی توانایی باوری که احساس بهتر از آینده که با نیروی نافذ خود، سیستم فعالیتی را تحریک می‌کند تا سیستم بتواند تجارب نو را کسب کرده و نیروهای تازه را در ارگانیزم ایجاد نماید و درنتیجه امید، انسان را به تلاش و کوشش واداشته و او را به سطح بالایی از عملکردهای روانی و رفتاری نزدیک می‌کند ویکی از نشانه‌های سلامت روان است (رابینسون، 1983). سازمان بهداشت جهانی (2007) در تعریف سلامتی، آن را رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی فرد و نه‌فقط بیمار نبودن تلقی می‌کند.

رویکردهای درمانی مختلفی به‌طور گسترده درزمینه درمان و بهبود بخشیدن به بهزیستی روان‌شناختی و امید به زندگی افراد سرطانی به‌کاررفته‌اند، یکی از این رویکردها، آموزش هوش معنوی می­باشد که در افزایش سلامت روانی و درمان برخی از اختلالات اعصاب و روان می‌تواند مؤثر باشد. مذهب به‌عنوان یك موضوع مهم، اغلب در زندگی افرادی که با سرطان زندگی می‌كنند مورد غفلت واقع‌شده است. مواجهه با خیل عظیمی از بحران‌های بهداشتی ممكن است برای افراد سرطانی فرصتی باشد كه به اعتقادات مذهبی خود رجوع كرده تابه تبع آن از پیامدهای مثبت در کیفیت زندگی و سازگاری بیشتر با بیماری بهره ببرند (مک کرومیک و همکاران، 2001). مذهب اغلب به‌عنوان یك موضوع محوری برای افراد درگیر با بیماری‌های مزمن مطرح بوده و بیشتر بیماران مبتلابه سرطان از جنبه‌های اعتقادی خود در جهت سازگار شدن با بیماری، هوش معنوی یکی از سازه‌های جدیدی است که به معنای مجموعه‌ای از قابلیت‌های فرد در ارتباط با منابع معنوی است که دربردارنده نوع مؤثری از سازگاری و رفتار حل مسئله است (غباری بناب، 2007، سهرابی، 2008). و بالاترین سطح رشد را در حیطه‌های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی بین فردی و… شامل می‌شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده‌های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می‌نماید (صمدی، 2005). شعبانی و همکاران (2010) نیز بر اساس پژوهش خود بیان نمودند که هوش معنوی در سلامت روان تأثیر دارد.

یکی دیگر از روش‌های درمانی که درزمینه درمان، تعدیل هیجانات، عادی‌سازی پاسخ‌ها و آموزش در خصوص واكنش‌های روان‌شناختی طبیعی بر روی کودکان سرطانی اجراشده است و تأثیر بسزایی روی این کودکان داشته آموزش­ ذهن آگاهی[11] است. آموزش­های درمانی ذهن آگاهی ازجمله درمان­هایی است که می‌توانند بر بهزیستی روان‌شناختی کودکان سرطانی مؤثر باشد. ذهن آگاهی، احساس بدون قضاوت و متعادلی از آگاهی است که به واضح دیدن و پذیرش هیجانات و پدیده­های فیزیکی، همان‌طور که اتفاق می‌افتند، کمک می­کند (براون و راین[12]، 2003). کابات زین[13] (2008) در پژوهشی نشان داد که آموزش ذهن آگاهی با تلفیقی از تن آرامی و مراقبت ذهن آگاهی، یکی از روش­های درمانی مبتنی بر کاهش استرس و روان‌درمانی است که در آن بازنمایی ذهنی اشیاء موجود در زندگی که از گواه بلافاصله انسان خارج است، از طریق تنفس و فکر کردن آموزش داده می‌شود و این روش درمانی موجب ایجاد سلامت روانی و کاهش باورهای غلط در دانش آموزان مبتلابه ناتوانی‌های یادگیری می‌شود. آموزش ذهن آگاهی کاهش درد، باورهای غلط، کاهش سبک‌های اسنادی بدبینانه، اضطراب و پریشانی روان‌شناختی را به دنبال دارد. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، نشانه­های اضطراب و افسردگی را کاهش می‌نهد و آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود بهزیستی جسمانی، روانی، هیجانی و معنوی، بهبود کیفیت خواب و کیفیت زندگی بالا، لذت بردن از زندگی و نشانه­های فیزیکی پایین مؤثر بوده است (ویسر و گریسن[14]، 2008). کیمبرلی، ریچل و لاور[15] (2010) در پژوهشی با عنوان آموزش ذهن آگاهی بر روی بهزیستی کودکان سرطانی نشان دادند که آموزش ذهن آگاهی بهزیستی روان‌شناختی این کودکان را افزایش می‌نهد.

با توجه به روند رو به افزایش تعداد بیماران سرطانی در كشور ما كه نزدیك به 20 درصد از جمعیت بالغین جامعه به این بیماری‌ها مبتلا هستند و از علل مهم مرگ‌ومیر محسوب می‌شود و تأثیری كه آموزش هوش معنوی و ذهن آگاهی می‌تواند در افزایش بهزیستی روان‌شناختی، شادی، بالا بردن كیفیت زندگی، مقاوم ساختن بیماران ازجمله افراد سرطانی در برابر بیماری و ایجاد امید به زندگی در آن‌ها داشته باشد لازم دانسته شد که در مورد بهزیستی روان‌شناختی، مسائل روان‌شناختی، مسائل جسمانی، سلامت روان، شادکامی و كیفیت زندگی بیماران سرطانی شهر خرم‌آباد پژوهشی انجام شود؛ بنابراین با توجه به تمام موارد ذکرشده برای افراد سرطانی و مشکلات مربوط به زندگی آن‌ها که آینده این افراد را رقم می­زند، بنابراین سؤالی که این تحقیق درصدد پاسخ دادن به آن است عبارت است از: آیا آموزش هوش معنوی و ذهن آگاهی در افزایش بهزیستی روان‌شناختی و امید به زندگی افراد سرطانی مؤثر می­باشد؟

[1]. World Health Organization

  1. cancer
  2. psychological wellbeing
  3. Reif
  4. 4. Compton
  5. 5. Grossman, & Niemann
  6. 6. Hauser, Springer & Pudrovska
  7. 7. Cooper
  8. 1. Abbott & McConkey
  9. Robinson
  10. Mindfulness

[12]. Brown& Ryan

[13]. KabatZinn

[14]. Visser & Garssen

[15]. Kimberly , Reichl & Lawlor

دانلود پایان نامه:بررسی ارتباط بین جهت گیری مذهبی، سلامت معنوی با مهارت ابراز وجود (قاطعیت) در بین معتادین كمپ اعتیاد شهر ایلام

ترقی و پویایی و اعتلای هر جامعه‌ای جز در داشتن عناصر و اعضایی سالم و کارآمد در آن اجتماع نیست افرادی که علاوه بر وضعیت جسمانی مناسب ازلحاظ وضعیت روحی و روانی نیز در حد متعادل و مطلوبی باشند. بدون تردید تقارن سلامتی جسمانی و روانی اصلی‌ترین نتیجه‌اش داشتن جامعه‌ای شکوفا و با آتیه است. سلامت روانی مقوله‌ای بسیار حائز اهمیت است چراکه تأثیر روح و روان بر عملکرد جسمانی بر هیچ‌کس پوشیده نیست. در این راه بزرگان مذهبی ما و همچنین دانشمندان علوم پزشکی از دیرباز بر مبحث سلامت روان تأکید داشته‌اند.

 

در جوامع کنونی و به‌ویژه با ورود به قرن بیست و یکم اکثریت قریب اتفاق افراد به اصول بهداشتی مربوط به ابعاد مختلف جسمانی خویش آگاهی دارند به والدین از طریق رسانه‌های گروهی و به فرزندان از طریق آموزشگاه‌ها این مهم توصیه و سفارش می‌شود. ولی اکثریت جامعه متأسفانه به امر بسیار مهم بهداشت روانی خود و فرزندان اهمیت نمی‌دهند و بهتر آنکه بیان نمائی‌ام آگاهی ندارند(میلانی فر،1379). درحالی‌که برحسب آمارهای کشورهای مختلف تعداد افراد مبنی بر مشکلات و معضلات روانی رو به فزونی است. گرچه به نظر می‌رسد همه انسان‌ها مسئول اعمال و سلامت خود هستند ولی در مورد وابستگی به مواد و اعتیاد مسئله اندكی پیچیده تر است بدین معنی كه فرد معتاد صرفا یك مصرف كننده نیست كه هر وقت خواست ماده ای را مصرف كند و هر وقت نخواست آن را كنار بگذارد. در واقع مجموعه ای از عوامل ذهنی، روانی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … فرد را به این سمت سوق می‌دهند كه معمولا همه آن‌ها در نگاه اول موردتوجه قرارنمی گیرند و روند درمان راتحت تاثیر قرار میدهند و البته خود اعتیاد و فرد وابسته به مواد نیز بر عوامل بالا تاثیر می‌گذارند و خانواده و جامعه را به واکنش‌های خاص وادار می‌کند لذا اخیراً بر رفتار خانواده ونقش آن‌ها بر ادامه اعتیاد فرد تاكید شده است و البته سوالی كه اغلب پدر و مادرها وهمسران می‌پرسند این است كه در مقابل فرد وابسته به مواد چه رفتاری نشان بدهیم كه فرد مجدداً مصرف مواد را شروع نكند پاسخ به این سوال اندكی مشكل است وراهنمایی ها بستگی به شرایط فرد وخانواده اش دارد وشایدپاسخ به اینكه چه كارهایی را نبایدانجام داد راحتترباشد. (بیابانگرد، 1373)

 

پایان نامه و مقاله

 

 

اختیاردادن [1] اولین و مورد توافق‌ترین مشخصه هموابستگی[2]  است که در آن اعضای خانواده فکر می‌کنند کمترین کنترل را روی توانمندسازی افراد برای مصرف مواد دارند و آن هم به خاطر فشار اجتماعی روی افراد حمایت گر خانواده مثل همسرومادر است که از اعضای دیگر خانواده حمایت می‌کنند یا ممکن است وابستگی‌های بین فردی بیمار گونه بین افراد خانواده وجود داشته باشد که یک نفر از فرد معتاد حمایت می‌کند. که هر دوی این رفتارها واحساس ها باعث می‌شود که در مقابل تغییر رفتار اعتیادی مقاومت ایجاد شود. بنابراین، برای پیشگیری از بروز حالات عدم تعادل روانی و خارج شدن انسان از خط صراط مستقیم، باید بازگشت به فطرت پاک الهی را توصیه كرد، همچنین قدرت ابرازوجود تا انسان به دور از عوامل تحریکی خارج‌کننده از صراط مستقیم، به این راه راست پای‌نهد و منحرف نگردد. اینجا نقطة عطف ارتباط بین دین و مذهب و بهداشت روانی است؛ زیرا بهداشت روانی نیاز به شناخت کامل روان انسان دارد؛ دین نشئت گرفته از علم الهی است و خالق، از روان مخلوق خود شناخت كامل دارد. بنابراین، دین می‌تواند اطلاعات جامعی دربارة روان انسان ارائه کند و آموزه‌های آن می‌تواند راهنمای کاملی برای رعایت بهداشت روانی باشد. (بیابانگرد، 1373).

 

 

 

1-2- بیان مسئله

 

بر اساس جدیدترین پژوهش‌های جامعه‌شناختی، 95% انسان‌ها به وجود خداوند ایمان دارند. محققان هیچ قومی از اقوام بشری را نیافته‌اند که صاحب نوعی دین نباشند. مذهب به عنوان مجموعه ای از اعتقادات بایدها و نبایدها و نیز ارزش‌های اختصاصی و تعمیم یافته، از مؤثرترین تکیه گاه‌های روانی به شمار می‌رود و قادر است معنای زندگی را در لحظه‌های عمر فراهم کند و در شر ایط خاص نیز با فراهم سازی تکیه‌گاه‌های تبیینی، فرد را از تعلیق و بی‌معنایی نجات دهد. آملینگ از مذهب به مثابه یک مجموعه عقاید سازمان یافته یاد می‌کند که به سؤالات زندگی پاسخ می‌دهد. و در قالب متون مذهبی، تشریفات و اعمال سازماندهی می‌شود (وولف[3]، 2011) اسپیکلا و همکاران مذهب را به عنوان یک نظام مرجع برای تفسیر وقایع زندگی مورد بحث قرار می‌دهند. مذهب به عنوان یک نظام با معنا تصور می‌شود که افراد از آن برای کمک به فهم مسایل جهانی، پیش بینی، مهار وقایع و حفظ حرمت خود استفاده می‌کنند. در همین زمینه، یکی از موضوعات دینی و مذهبی، که از سوی محققان به عنوان شاخص پیروی یا تمایل به آموزه‌های دینی در پیشینه پژوهشات مطرح شده، جهت گیری مذهبی است. این مفهوم بر دلایل ابزاری و غیرابزاری بودن افراد، در گزاردن کنش‌های مذهبی دلالت دارد. (جان بزرگی، 1388) جهت گیری مذهبی عبارت است از: عملكرد فرد بر اساس باورهای دینی خود. جهت گیری مذهبی به قرار مرجعیت بخشیدن به ساختار روابط و مناسبات در تمام ابعاد آن، در پرتو رابطۀ انسان با خدا تعریف شده است. در حوزه روان شناسی، آلپورت نخستین محققی هست که جهت گیری مذهبی را مورد بررسی قرار داده است. مقصود آلپورت از جهت گیری مذهبی، ترکیبی از باورهای مذهبی، رفتارها و انگیزه بود. از دیدگاه آلپورت[4]، این جهت گیری مذهبی به دو صورت جهت گیری مذهبی درونی و جهت گیری مذهبی بیرونی می‌باشد. (بهرامی، 1389) افراد دارای جهت گیری بیرونی، باورهای مذهبی را قبول دارند و به آن عمل می‌کنند. این گروه به اندازه ای در مراسم مذهبی شرکت می‌کنند که آن‌ها را در رسیدن به اهداف مادی خود مانند وجهۀ اجتماعی، رفاه و آسایش، حمایت و تأیید یاری رساند. اما جهت گیری مذهبی درونی، فراتر و متعالی تر از این مجموعه اهداف، در نظر گرفته می‌شود. در این جهت گیری، ایمان، به خاطر خود ایمان، ارزشمند و مفید است، نه به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف. آلپورت مذهب بیرونی را به عنوان یک مذهب نابالغ یا کمتر رسش یافته نسبت به مذهب درونی توصیف می‌کرد. به عقیده وی، مذهب بیرونی کمتر از مذهب درونی، جنبه درمانگرانه و پیشگیرانه دارد. تنها مذهب با جهت گیری درونی است که سلامت روانی را تضمین می‌کند. امروزه توجه به بعد معنوی سلامت در بسیاری از تعاریف ارائه شده برای سلامتی مدنظر قرار گرفته است و پیشنهادهایی برای گنجاندن سلامت معنوی به عنوان یكی از ابعاد سلامتی در تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت ارایه شده است (آلپورت،­2010). هنگامی كه هدف از برخورداری از سلامت معنوی، احساس راحتی، آرامش درونی و… بیان می‌گردد، این نتیجه را در پی دارد كه با توجه به متفاوت بودن افراد، آنچه ممكن است برای فردی احساس راحتی و آرامش ایجاد كند، ممكن است برای دیگری كارایی نداشته باشد. پس هر كس باید در پی چیزی باشد كه برای شخص وی احساس راحتی، امید، معنا و آرامش درونی به ارمغان آورد. سلامت معنوی اصطلاحی است كه در دانش جدید پزشكی در بازه زمانی سال 1979 میلادی توسط بهداشت جهانی به عنوان ركن چهارم سلامت مطرح گردید و در معاهده كپنهاك برای توسعه اجتماعی مورد توافق دولت‌های اروپایی قرارگرفت. (فرهنگستان علوم پزشكی ایران، 1389)

 

قدرت ابراز وجود از مهارت‌های اجتماعی موثر انسان‌هاست نوآوری و توانایی‌های انسان‌ها در گروه و زندگی اجتماعی تبلور می‌یابد. انسان‌هایی در زندگی اجتماعی موفق ترند که قدرت ارتباطی بیشتری داشته و بتوانند به آسانی خواسته‌ها، سئوالات و مشکلات خود را در گروه‌ها اعم از خانواده، کلاس درس، دانشگاه و غیره بیان کنند و از طرح خواسته‌های خود هراس نداشته باشند. ابراز وجود معمولاً مناسب‌ترین پاسخ است. مردم افراد پرخاشگر را اشخاصی ناسازگار، زورگو، سلطه گر و غیرخویشتندار می‌دانند. گرچه این افراد گاهی با نهیب زدن و ترساندن دیگران می‌توانند حرف خود رابر كرسی بنشانند، اما باعث می‌شوند تا دیگران از آن‌ها بیزارند و گریزان شوند. از سوی دیگر عدم ابراز وجود باعث می‌شود تا دیگران  ما را موجودی ضعیف دانسته كه من سادگی می‌توان او را فریب داد و در نتیجه این افراد اغلب از زندگی خود ناراضی بوده و نمی‌توانند من اهداف خود برسند. اما افرادی كه اهل ابراز وجود هستند كنترل بیشتری بر زندگی خود داشته و اغلب از روابطشان رضایت دارند و من اهداف خویش می‌رسند. مردم من آن‌ها اعتماد بیشتری داشته و احترام بیشتری می‌گذارند، زیرا آن‌ها را شخصیت‌های محكم و ثابت قدم می‌دانند. (بهرامی، 1389). در بعضی از پژوهش‌ها، گزارش شده که شدت نگرش‌های مذهبی در زنان بیشتر از مردان است برای مثال، داناهیواز نظر نگرش‌های مذهبی و فرارو و کلی‌ـ مور از نظر درخواست مشاوره مذهبی، بین دو جنس تفاوت معناداری یافتند. قوی‌تر بودن نگرش‌های مذهبی در زنان در چند پژوهش داخلی نیز به دست آمده است. در پژوهشی که همایون فرد نجام داد، مشخص شد که بین نوجوانان دختر و پسر تفاوت معناداری در زمینة ارزش‌های دینی، سیاسی، فطری، اجتماعی و هنری وجود دارد. بنابراین، نتایج، دختران به ترتیب در ارزش‌های دینی، سیاسی، فطری، هنری و اقتصادی در اولویت‌اند. ابراهیمی گزارش می‌کند كه در 75٪ از دانشجویان دانشگاه اصفهان گرایش دینی وجود دارد و دانشگاه بر افکار و اعمال دینی 40% از دانشجویان تأثیر گذاشته است و دانشجویان مؤنث، در این زمینه در مقایسه با دانشجویان مذکر برتری داشته‌اند. لهسایی‌زاده و همكاران (1388) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی رابطه جهت‌گیری مذهبی و سلامت روانی مهاجران بر اساس مدل آلپورت و راس» به این نتیجه رسیده‌اند كه ضریب همبستگی بین جهت‌گیری درون‌دینی با سلامت روان 79/0 و برون‌دینی 75/0- است و یافته‌های پژوهش آن‌ها پیش‌فرض نظریه آلپورت در مورد رابطه بین سلامت روانی و دین‌داری و ارتباط آن با سلامت روانی مهاجران را تأیید می‌كند. (پین، 2013). گردی و همكاران در پژوهشی تحت عنوان «رابطه سلامت روانی با تفكر غیرمنطقی در دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی» به این نتیجه دست یافته‌اند كه سطح سلامت روانی آزمودنی‌ها با میزان تفكرات غیرمنطقی آن‌ها به‌طور كلی، و با انواع توقع تأیید از دیگران، انتظار بیش از حد از خود، واكنش به ناكامی، بی‌مسئولیتی هیجانی، بیش‌دلواپسی اضطرابی، اجتناب از مشكل، و درماندگی برای تغییر معكوس و با كمال‌گرایی معنادار بوده است. بنابراین سوال اصلی این پژوهش این است که آیا بین جهت گیری مذهبی، سلامت معنوی و مهارت ابراز وجود (قاطعیت) در بین معتادین كمپ اعتیاد شهر ایلام رابطه وجود دارد؟

 

[1] Enabling

 

[2] codependence

 

[3] Wulff

 

[4] Allport

 

1Payne

دانلود پایان نامه:بررسی رابطه ارضاء نیازهای بنیادی روانی و طرح واره ­های ناسازگار اولیه با اختلال تنظیم هیجانی دانشجویان کارشناسی دانشگاه بوعلی سینا همدان

:

امروزه علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه­ی زندگی و تجدد گرایی،بسیاری از افراد، در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی­های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مشکلات و مسائل روزمره­ی زندگی ناتوان و آسیب پذیر ساخته است. پژوهش­های بیشماری نشان داده­اند، که بسیاری از مشکلات بهداشتی و اختلالات روانی- هیجانی، ریشه­های روانی- اجتماعی دارند. بسیاری از آسیب­های اجتماعی ریشه در، عزت نفس پایین، ناتوانی در بیان احساس و فقدان مهارت­های ارتباطی دارد. انسان­ها برای مقابله­ی سازگارانه با موقعیت­های تنش­زا و کشمکش­های زندگی نیاز به آموختن برخی مهارت­ها دارند. هدف از این مهارتها کمک به افراد جهت شناخت هر چه بهتر نیازهای خود، برقراری روابط بین فردی مناسب و موثر، کنترل هیجانات، مدیریت داشتن بر شرایط تنش­زا و حل کردن هر چه بهتر مسائل و مشکلات افراد است. هیجان یک پدیده اساسی کارکرد انسان است که بصورت بهنجار دارای ارزش سازگارانه­ای برای افزایش اثربخشی ما در پیگیری اهداف می­باشد همه ما هیجان­های مختلفی را تجربه می­کنیم و تلاش می­کنیم از طریق روشهای اثر بخش با آنها مقابله کنیم (امامی نائینی، 1385).

تنظیم روابط هیجانی با دیگران موضوعی لایه­دار و پیچیده و از دغدغــه­های درونی افراد است؛ چرا که احساس و عاطفه­ی انسانها، درگیر و دخیل در عملکرد آنان خواهدبود. به عبارت دیگر تنظیم هیجان، شامل به کارگیری تجربه ذهنی و فیزیولوژیگی هیجان­ها برای رسیدن به یک هدف می‌باشد (گراس[1]، 2002؛ تومسپون[2]، 1994). تفاوت قائل شدن بین تلفیق و اجتناب از هیجانها امری ذاتی است، که این شامل تغییر در شدت یا طول مدت تجربه هیجان، به جای تلاش برای جلوگیری یا به طور کامل خاموش کردن هیجان­های منفی است. اختلالات تنظیم هیجانی[3]، به عنوان یک عامل مشترک در سراسر طیفی از مشکلات هیجانی اشاره می­کند (برکینگ، اورت، وپرمن، مایر و کاسپر[4]، 2008).

از جمله سازه­های مهم و جدید که به بررسی سبک پردازش شناختی و نحوه­ی اثر گذاری آن بر پردازش هیجانی در انسان می­پردازد سازه­ی طرحواره­های ناسازگاراولیه[5] می­باشد. طرحواره­های ناسازگار اولیه، الگوی هیجانی و شناختی خود آسیب رسان در فرد هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته و در مسیر زندگی تکرار می­شوند (یانگ، کلوسکو و ویشار[6]، 2003، ترجمه­ی حمید­پور و اندوز، 1392). آشفتگی­های فکری و شناخت­های ناکارآمد از ویژگی­های اختلالات هیجانی می­باشد. به همین دلیل در سالهای اخیر ارتباط بین شناخت و هیجان موضوع تحقیقات و پژوهش­های گوناگون در روانشناسی بوده است. محققین بسیاری این دو زمینه را در ارتباط با هم مورد مطالعه قرارداده و به این ترتیب شناخت و هیجان به عنوان یک زمینه­ مطالعاتی به رسمیت شناخته شده، گسترش پیدا کرده است (دوسیلوا[7]،1991).

اما طرحواره­های اولیه باورهایی هستند که افراد درباره خود، دیگران و محیط دارند و به طور معمول از ارضاء نشدن نیازهای اولیه به خصوص نیازهای هیجانی در دوران کودکی سرچشمه می­گیرد (ژانگ و هه[8]، 2010).

 

1-2 بیان مسئله :

هیجان­ها بسیار پیچیده­تر آز آن هستند که ابتدا به چشم می­خورند. در نگاه اول، همگی، هیجان­ها را به عنوان احساس، می­شناسیم زیرا جنبه­ی احساسی آنها، طبق تجربه­ی ما خیلی بارز هستند. وقتی با تهدیدی مواجه می­شویم یا به سمت هدفی پیشرفت می­کنیم، تقریباً غیر ممکن است که متوجه جنبه­ی احساسی هیجان نشویم. اما به همان صورتی که بینی، بخشی از صورت است، احساس­ها نیز فقط جزئی از هیجان­ها هستند (ریو[9]، 2005، ترجمه­ی سید محمدی، 1390). زمانی که شخص دست به کاری می­زند و متوجه می­شود که این کار در راستای اهداف خویش بوده است هیجانها بوجود می­آیند (لازاروس[10]، 1991). انسانها پس از تجربه وقایع تنش زا، از طریق افکار و دستگاه شناخت، هیجان­هایشان را تنظیم می­نمایند و این موضوع به طور تفکیک ناپذیری با زندگی در هم آمیخته است (گارنفسکی، کریج و ون اتن[11]، 2005) .با این وجود توانایی فرد در کنترل هیجان­هایش یکی از مهمترین قابلیت­ها است که باید آموخته شود. تنظیم هیجانی بعنوان فرآیند آغاز، حفظ، تعدیل و یا تغییر در بروز شدت یا استمرار احساس درونی و هیجان مرتبط با فرآیند­های اجتماعی-روانی، فیزیکی در به انجام رساندن اهداف فرد تعریف می­شود (ویمز و پینا[12]، 2010).

طبق نظریه بک[13] (1967) اختلال تنظیم هیجانی[14]با فعال شدن طرحواره­های بد کنش رابطه دارد. ریشه­های تحولی طرحواره­ها­ی ناسازگار اولیه[15] ازعدم ارضاء نیازهای هیجانی اساسی، تجارب اولیه زندگی و خلق و خوی هیجانی نشأت می­گیرند. طرحواره­ها به دلیل ارضاء نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود می­آیند. فردی که از سلامت روان برخوردار است، می­تواند این نیازها­ی

 

پایان نامه و مقاله

 هیجانی اساسی را به طور سازگارانه­ای ارضاء کند. علاوه بر محیط زندگی اولیه عوامل دیگری نیز در شکل گیری طرحواره­ها نقش بازی می­کنند که در این میان خلق و خوی هیجانی کودک از اهمیت بسزایی برخوردار است (یانگ و همکاران، 2003، ترجمه­ی حمید پور و اندوز، 1392). افرادی که تنظیم هیجانی پایینی دارند، در پیش بینی خواسته­های دیگران توانایی کمتری دارند. آنها فشارهای محیط را درک نمی­کنند و هیجانهای خود را به خوبی مهار نمی­کنند و در نتیجه در مقابل وقایع مقاومت کمتری نشان می­دهند (ترینداد و جانسون[16]، 2000).

طرحواره­های ناسازگار اولیه به عنوان زیر ساخت­های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی و ادراک بد از دنیا می­شود. هنگامی که این طرحواره­ها فعال می­شوند، سطوحی از هیجان منتشر می‌شود و مستقیم و غیر مستقیم منجر به آسیب­های فیزیکی و روانی می­شوند (هالجین و ویتبورن[17]، 2003، ترجمه­ی سید محمدی، 1391). این طرحواره­ها زمانی بوجود می­آیند که نیازهای اساسی و روانشناختی جهان شمول (دلبستگی ایمن، خودگردانی، آزادی در بیان نیازها و هیجان­های سالم، خود انگیختگی، محدودیت­های واقع بینانه) ارضاء نمی­شوند (تیم[18]، 2010). در صورتی که نیازهای روانشناختی بنیادی[19] ارضاء شوند، احساس اعتماد به نفس و خود ارزشمندی در افراد شکل می­گیرد، اما در صورت ممانعت و برآورده نشدن این نیاز­ها، فرد درکی شکننده، منفی، بیگانه و انتقاد آمیز از خود خواهد داشت (چن و چانگ[20]، 2010).

در پژوهشی که بیابانگرد (1381) با عنوان تحلیلی بر فراشناخت و شناخت انجام داد، نشان داد که بین طرحواره­های ناسازگار اولیه و اختلالات هیجانی و نقش فعال شدن طرحواره­های بد کنش در پردازش و تفسیر سوگیرانه اطلاعات رابطه وجود دارد.

در تحقیقی که شهامت (1389) با عنوان پیش­بینی نشانه­های سلامت عمومی بر اساس طرحواره­های ناسازگار اولیه انجام داد، نشان داد که این پژوهش به نقش واسطه­ای طرحواره­ها در آسیب شناسی روانی صحه می­گذارد.

در تحقیقی که کربی (2007) با عنوان تأثیر درمان اختلال تنظیم هیجانی بر رضایت زناشویی انجام داد، نشان داد که درمان اختلال تنظیم هیجانی تأثیر قابل ملاحظه­ای در افزایش رضایت زناشویی و افزایش اعتماد در توانایی تنظیم هیجانی زوجین داشت.

با توجه به اینکه شناخت­های ناکارآمد از ویژگی­های اختلالهای هیجانی است و عدم ارضاء نیازهای بنیادی روانی به طور صحیح سبب تشکیل طرحواره­های ناکارآمد می­شود، می­توان استنباط کرد که یکی از دلایل ایجاد اختلالات در تنظیم هیجان عدم ارضاء نیازهای بنیادی روانی وشکل گیری طرحواره­های ناسازگار اولیه می­باشد.

از این رو با توجه به مطالب ذکر شده، پژوهش حاضر بدنبال پاسخگویی به این مسئله است که آیا ارضاء نیازهای بنیادی روانی و طرحوارهای ناسازگار اولیه با اختلالات تنظیم هیجانی رابطه دارد؟

 

1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق :

امروزه یكی از مشغله­های ذهنی اندیشمندان، دشواری در تنظیم هیجانی، در افراد می­باشد. تنظیم هیجان به عنوان یکی از متغیرهای روانشناختی، مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرارگرفته است (مایر، کارسو، و سالووی[21]، 1999). بر اساس شناختی که از جامعه­ی این تحقیق داریم و با توجه به مراجعات دانشجویان به مراکز مشاوره این دانشگاه، از شواهد این طور استنباط می­شود که دانشجویان در تنظیم هیجان­های خود با مشکل روبرو هستند. در این راستا، ضروری است تا تحقیقات گسترده­ای در مورد کنترل هیجان­ها و بررسی علل ایجاد اختلال در تنظیم هیجان­ها جهت ارائه راهکارها به دانشجویان صورت پذیرد.

شواهد زیادی نشان می دهند که تنظیم هیجان با موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه های مختلف زندگی مرتبط است (شاته، مالنوف، تورستینسون، بولار و روک[22]، 2007؛ جاکوبس [23]و همکاران، 2008). در مجموع، دشواری در تنظیم هیجان، نوعی اختلال است که این مسأله منجر به شکست مدیریت حالات هیجانی افراد می‌شود. تصور می­شود که افکار منفی یا تفسیرهای تحریف شده از فعال شدن باورهای منفی انباشته شده در حافظه بلند مدت نشات می­گیرد. طبق این نظریه، اختلال هیجانی با فعال شدن ساختارهای شناختی، بد کنش رابطه دارد. طرحواره­ها از پردازش اطلاعات، بر رفتار تاثیر می­گذارد و در جریان تفکر به تصمیم گیری کمک می­کنند و قابل انتظارترین پیش­بینی را فراهم می­آورند. اما در برخی فرآیند­های ذهنی ممکن است در نقش عاملی مقاوم در برابر تغییر عمل کنند و موجب کندی در فرآیند تغییر الگوهای رفتاری شوند (یانگ، 1990؛ لارنس، پیتر، دان[24]، و یانگ، 2007، ترجمه­ی یوسفی، یعقوبی و قربانعلی­پور، 1390).

هورنای[25] معتقد است که همگی افراد تا اندازه­ای نیاز­های روان رنجور که همان راه حل­های غیر منطقی برای مشکلات فرد هستند را از خود نشان می­دهند. آنچه نیاز­ها را روان رنجور می­سازد، تعقیب شدید و وسواسی شخصی برای ارضاء نمودن آنها به عنوان تنها شیوه حل کردن اضطراب بنیادی است. ارضاء نمودن این نیازها به ما کمک نمی­کند تا احساس امنیت کنیم بلکه فقط به تمایل ما به گریختن از ناراحتی ناشی از اضطرابمان کمک خواهد کرد. همچنین، هنگامی که ما صرفاً برای کنار آمدن با اضطراب، ارضای این نیازها را دنبال می­کنیم، تنها به تمرکز نمودن بر یک نیاز گرایش داریم و به طور وسواسی در همه­ی موقعیت­ها ارضای آن را می­جوییم (شولتز و شولتز[26]، 2005، ترجمه­ی سید محمدی، 1391). عدم ارضاء به موقع این نیازها، اضطراب را در پی دارد و در صورتی که بر طرف نشود فرد دنیا را، مکان خطرناک برای زندگی می­داند و دچار احساس اضطراب اساسی (اضطراب امتحان، اضطراب سازگاری و ارتباط، اضطراب اجتماعی و …) می­شود.

اسکاتز، بنسون، و دجیر جن بی[27] (2008) در تحقیقی نقش انگیزه­های گرایشی- اجتنابی، هیجان­های مربوط به اضطراب امتحان و تنظیم هیجان مرتبط با آزمون را مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند که انگیزه­های گرایشی-اجتنابی و فرآیند ارزشیابی شناختی در پرسشنامه­ی تنظیم هیجان مرتبط با آزمون، تأثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر هیجان­های خوشایند و ناخوشایند مرتبط با امتحان دارد. همچنین یافته­ها حاکی از آن بود که تنظیم هیجانی رابطه مثبت معنی­داری با اضطراب امتحان دارد.

با توجه به مراجعات دانشجویان به مرکز مشاوره دانشگاه بوعلی در سال 92، مشاهده گردید که تعداد 130 نفر از دانشجویان با مشکلات اضطرابی و تعداد 315 نفر با مشکلات ارتباطی، سازگاری و شکست عاطفی که حاصل، عدم تنظیم هیجان­ها است، مواجه بودند .لذا با توجه به مشکلاتی که اکثریت آنان در زمینه­ تنظیم هیجان داشتند و به دلیل شیوع طرحواره­های منفی و آسیب زا و نقش نیازهای برآورد نشده در واکنش هیجانی، بررسی میزان ارتباط این عوامل و تأثیر متقابل­شان بر هیجان ضروری است.

با توجه به موارد گفته شده دلایل اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش عبارتند از: 1-گستردگی مشکلات هیجانی. 2- رشد یا افزایش طرحواره­های منفی در میان دانشجویان که به دلایل مشکلات بیکاری، بی اعتمادی نسبت به محیط و دیدگاه منفی به آینده احتمال گسترش این طرحواره ها­ی منفی در آنان بالا رفته است. 3- رشد، عدم ارضاء نیازهای روانی دانشجویان به دلیل عوامل زمینه ساز و لزوم بررسی میزان تأثیر آن بر هیجان­ها. لذا با توجه به اهمیت وضرورت موضوع، انجام این تحقیق دستیابی به رابطه­ی ارضاء نیازهای بنیادی روانی و طرحواره­های ناسازگار اولیه با اختلالات تنظیم هیجانی و نیز نقش فعال شدن طرحواره های بد کنش در ایجاد اختلال تنظیم هیجانی و نیز تأثیر نیازهای بنیادی روانی در تشکیل اختلالهای تنظیم هیجان است.

[1].Cross

[2] .Thompsom

[3]. Emotional regulation disorders

[4]. Berking, Orth, Wupperman, Meier, & caspar

[5]. early maladaptive schemas

[6].Young,  Klosko , & Weishoar

[7]. Desilva

[8]. Zhang, & He

[9] .Reeve

[10].lazarus

[11].Garnefeski,krauij, &  van etten

[12].Vimz, & pina

[13].Beck

[14].Emotional Regulation disorders

[15]  Early maladaptive schemas

[16]. Trinidad, & Jahnsone

[17].Haljin, &Witburn

[18].Thimm

[19].Basic psychological needs

[20].Chen , & Chung

[21].Mayar, salovay, & carso

[22].Shutte

[23].Jacobs

[24] .lawrence,Peter،Dan.

[25].Horney

[26].Shultz, & Shultz

[27].Schutz, Benson, & Decuir gunby

پایان نامه ارشد:بررسی رابطه استرس شغلی و سلامت روان با تاکید بر نقش واسطه­ ای راهبردهای مقابله­ ای در کارمندان سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان

بدون شک در جوامع امروزی بدون داشتن شغل، زندگی کردن، امکان­پذیر نیست و هر فرد به داشتن شغلی نیازمند است تا بتواند به سازمان اجتماعی بپیوندد و در جامعه جایگاه و منزلتی بیابد. با این حال شغل فقط راهی برای تأمین نیازهای ضروری زندگی نیست، بلکه به عنوان یک عنصر حیاتی در موقعیت اجتماعی افراد به شمار می­رود (ایاکوویدز، فونتولاکیس، کاپرینیس و کاپرینیس[1]، 2003). این در حالی است که شغل افراد یکی از عمده­ترین دلایل تنیدگی در زندگی­ آن­ها است. شغل برای هر فرد به عنوان عامل تشکیل دهنده­ی هویت اجتماعی، منبع تأمین نیازهای زندگی و تشکیل دهنده­ی هویت اجتماعی محسوب می­شود و از منابع مهم تنیدگی به شمار می­آید. در مشاغلی که در آن­ها ارتباط انسانی مطرح است تنیدگی بیشتری وجود دارد (رحمانی، بهشید، زمانزاده و رحمانی، 1389). استرس شغلی[2] امروزه به مسئله­ای شایع و پر هزینه در محیط­های کاری تبدیل شده است (هوئل، اسپارکس و کوپر[3]، 2006). تقریباً تمام اندیشمندان بر این نکته اذعان دارند که استرس نتیجه تعامل بین فرد و موقعیتی است که فرد، توانایی خود را به منظور پاسخگویی به مطالبات و فشار ناکافی می­داند به طوری که موسسه ملی ایمنی و سلامت شغلی[4] (1999)، استرس شغلی را به صورت پاسخ­های فیزیکی و عاطفی زیان­آور یک شخص در زمانی که شرایط شغلی با توانایی­ها، امکانات در دسترس و یا نیازهای نیروی کار مطابقت نداشته باشد تعریف می­کند. استرس­های شغلی از جمله استرس­هایی هستند که اگر بیش از حد باشند، می­توانند با ایجاد عوارض جسمی، روانی و رفتاری برای فرد سلامت وی را به مخاطره اندازند. همچنین وجود این فشارها، با تهدید اهداف سازمانی، می­تواند موجب کاهش کیفیت عملکرد فرد گردد (دیوس و نیواستورم، ترجمه طوسی، 1373). پیامدهای سازمانی استرس، کاهش عملکرد مناسب، افزایش تعداد غیبت­ها، موارد استعفا، کاهش تعهد سازمانی و عدم امنیت شغلی کارکنان و … می­باشد (فرانکوئیس[5]، 2008). تحقیقات زیادی نشان دهنده وجود استرس شغلی و تحلیل جسمی و روانی زیاد در کارکنان می­باشد که منجر به فرار از شغل، برخورد میان کارکنان و جابجایی شدید، اختلال در سلامتی و ناتوانی در انجام وظایف، آسیب­پذیری در ارتباطات حرفه­ای، کاهش کیفیت مراقبت ارائه شده و نهایتاً نارضایتی و ترك شغل می­شود (دورایس و ویلکرسون[6]، 2003). در مطالعات متعدد که در زمینه تأثیر استرس شغلی بر سلامت روانی[7] (نیترو و تاکاشی[8]، 1999؛ نیلان[9]، 2002؛ گسرون[10]، 2002؛ هاشمی­نژاد، رحیمی مقدم، محمدیان و امیری، 1392؛ رزمی و نعمتی سوگلی تپه، 1390؛ شهرکی واحد، مردانی حموله، سنچولی و حامدی شهرکی، 1389؛ عقیلی­نژاد، محمدی، افکاری، عباس­زاده دیزجی، 1386) صورت گرفته است، استرس شغلی به عنوان یکی از مهمترین عوامل به وجود آورنده ضایعات روانی و كاهش سلامت روانی معرفی شده است كه در اغلب این مطالعات استرس به عنوان پاسخی كه مستقیماً تحت تأثیر منابع فشارزا تجربه می­شود، در نظر گرفته شده است. اما تأكید بر این مسأله اهمیت دارد كه استرس همواره به صورت مستقیم از منابع فشارزا ناشی نمی­شود، بلكه نحوه ادراك فرد از استرس، در تجربه آن، نقش اساسی دارد چرا كه بر اساس مطالعات صورت گرفته معلوم شده است كه رویدادهای استرس­زای مشابه، اثرات متفاوتی در افراد مختلف پدید می­آورند. از این رو، این باور كه متغیرهایی وجود دارند كه رابطه استرس را با سلامت روانی تعدیل می­كنند، قوت گرفته است. یکی

 

پایان نامه و مقاله

 از متغیرهایی را که در این زمینه می­توان مورد توجه قرار داد، شیوه­های مقابله با رویدادهای استرس­زاست. به طوری که بر اساس تئوری­های روان شناختی راهبردهای مقابله­ای نقش مهمی در كاهش استرس و در نتیجه افزایش سلامت روان افراد دارند؛ به بیان دیگر هر چه منابع افراد برای مقابله بیشتر باشد، كمتر این احتمال وجود دارد تا گرفتار موقعیت­هایی شوند كه در آن­ها آسیب پذیرترند (بهروزیان، خواجه­الدین، هدایی و زمانی، 1388). مکانیسم­های به کار رفته در مقابله با استرس و میزان حمایت اجتماعی و عامل مهم تعیین کننده میزان تحلیل هیجانی و کاهش کارآیی فرد هستند (بیکر، اوبرین و صلاح­الدین[11]، 2007). بر اساس تئوری­های روانشناختی سبك­های مقابله­ای نقش مهمی در كاهش استرس و در نتیجه سلامت عمومی افراد دارند (چین­آوه، 2010؛ ضیغمی و پوربهاالدینی زرندی، 1390). بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده این فرض شکل می­گیرد که راهبردهای مقابله با رویدادهای استرس­زا می­تواند نقش واسطه­ای و همچنین تعدیل کننده در رابطه­ی بین استرس­ شغلی و سلامت روان داشته باشد بنابراین در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا به بررسی رابطه استرس­ شغلی و سلامت روان با تاکید بر نقش واسطه­ای راهبردهای مقابله­ای در کارمندان سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان، پرداخته شود.

2-1 بیان مساله

نیروی انسانیِ كارآمد پربهاترین و ارزنده­ترین ثروت و دارایی هر كشور است. جوامع بسیاری علیرغم داشتن منابع طبیعی سرشار به دلیل فقدان نیروی انسانی شایسته و لایق، توان استفاده از این مواهب الهی را ندارند. نیروی انسانی کارآمد آن­هایی هستند که ضمن برخورداری از دانش و مهارت، توانایی­های لازم جهت انجام بسنده و موثر وظایف شغلی از سلامت روان برخوردار باشند (گنجی، 1391). سلامت روانی، به عنوان رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقعیت­های اجتماعی، قدرت سازگاری با آن­ها و ارضاء نیازهای متعادل خویشتن تعریف شده است (به نقل از هاشمی­نژاد و همکاران، 1392). در این خصوص سازمان بهداشت جهانی[12] (WHO) (2005) سلامت روانی را تعادل بین جنبه­های مختلف زندگی، جهانی، اجتماعی، روحی، معنوی و هیجان می­داند و نحوه­ای که ما محیط پیرامونمان را اداره می­کنیم و برای زندگی خود تصمیم می­گیریم از اهمیت خاص برخوردار است. سلامت روانی حالت عملکرد و موفقیت­آمیز کنش روانی است که حاصل آن فعالیت­های ثمر بخش، روابط رضایت بخش با دیگران، توانایی سازگاری با تحولات و کنار آمدن با ناملایمات است. ارتقای سلامت روانی در جامعه موجب بهبود کیفیت زندگی می­شود. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی از هر 4 نفر 1 نفر (25درصد) از افراد در هر مرحله از زندگی از یک یا چند اختلال روانی رنج می­برند. بر اساس گزارش مرکز کنترل بیماری­های آمریکا[13] (CDC) 8/7 درصد مردان و 3/12 درصد زنان در سنین 24-18 از مشکلات روانی به ویژه استرس رنج می­برند. از ویژگی­های افراد دارای سلامت روانی می­توان به شناخت خود، انگیزه­ها، آرزوها و محیط خود، یکپارچگی شخصیت که خود موجب هماهنگی بین اعمال مختلف فرد با یکدیگر می­گردد اشاره داشت. در ایران نیز این آمار از سایر کشورها کمتر نیست؛ به طوری که در طرح ملی بررسی سلامت و بیماری در ایران میانگین اختلالات در افراد بالای 15 سال ایران 21درصد گزارش شد (خانی، یکه­فلاح و حاج­حسینی، 1392). همچنین سازمان جهانی بهداشت بر اساس شاخص جهانی بیماری­ها، برآورد می­كند كه بیماری­های روانی از جمله استرس­های مربوط به اختلالات روانی، دومین علت ناتوانی­ها تا سال 2020 خواهد بود (به نقل از کالیا[14]، 2002). این در حالی است که مطالعات متعدد انجام گرفته در گروه­های شغلی مختلف، بین سلامت روانی و رضایت شغلی افراد ارتباط قابل توجهی نشان داده­اند؛ به نحوی كه افراد با رضایت شغلی كمتر از سلامت روانی كمتری برخوردار بوده­اند (اُ-سولیوان، کیان و مورفی[15]، 2005). یکی از عامل­هایی که می­تواند سلامت روانی افراد را تحت تأثیر قرار دهد، استرس­های ناشی از شغل است. افرادی که استرس زیادی را تحمل می‌کنند توجه کمتری به انجام کار خود دارند و بنابراین ممکن است به خود و دیگر افراد سازمان آسیب­هایی وارد کنند. به طور کلی استرس شغلی، بازده و بهره‌وری کارکنان را پایین می‌آورد و ﺗﺄﺛﯿﺮ ﮔﺴﺘﺮده­ای ﺑﺮ ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﯽ و ﺑﺪﻧﯽ دارد. ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ اﺳﺘﺮس­ ﮐﺎرﮐﺮد ﺷﻐﻠﯽ را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻗﺮار دﻫﺪ و ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎری ﺟﺪی ﮔﺮدد (ﻣﻬﺪاد، 1389). هلمز[16] (2002) یکی از عوامل موثر بر عملکرد افراد در سازمان­ها را، استرس شغلی می­داند که سلامت روانی بسیاری از افراد را در معرض خطر قرار داده است. بدین لحاظ در دهه اخیر موضوع استرس و آثار آن در سازمان به یکی از مباحث اصلی رفتار سازمانی تبدیل شده است (به نقل از رضائیان، 1383). استرس شغلی زمانی روی می­دهد كه انتظارات از فرد بیشتر از اختیارات و توانایی­های او باشد. وقتی كه در محیط كار مجال نشان دادن خلاقیت، تصمیم­گیری و درایت از فرد گرفته شود در او استرس بروز می­نماید كه در نهایت منجر به كاهش كارایی می­شود؛ این امر یكی از مشكلات و تهدیدهای بزرگ، جهت سلامت افراد در جوامع مدرن امروزی است (مسلر و کاپوبینانکو[17]، 2001). در اغلب تحقیقاتی که استرس شغلی را مورد کنکاش قرار داده­اند نشان داده شده است که نیروى كار در معرض استرس شغلى در كشورهاى توسعه یافته حدود 30 درصد مى­باشد كه این میزان در كشورهاى در حال توسعه به مراتب بیشتر است (سوارد[18]، 2004). شواهدی در دست است که نشان می­دهد استرس می­تواند بر روی سلامتی فرد و پیامدهای مهم سازمانی از قبیل بهره­وری نیز تأثیرگذار باشد (لادو[19]، 1999). نارضایتی شغلی از پیامدهای استرس شغلی محسوب می­شود و از نظر اقتصادی و اجتماعی برای فرد هزینه­هایی در بر خواهد داشت (تایسون و پونگرونگفانت[20]، 2004). همچنین استرس شغلی با كاهش كارایی افراد، باعث افزایش میزان غیبت از محل كار، كاهش تولید، جابجایی نیرو، تعارض­های كاری، هزینه­های پزشكی، از كار افتادگی و    بودجه­های مربوط به استخدام نیروهای جدید باعث وارد شدن هزینه­های گزافی به سازمان­ها و شركت­ها می­شود (قاسمی پیرلوطی و همکاران، 1392). به طوری که سازمان بین المللی كارگر[21] (ILO) هزینه­های وارد بر كشورها به دلیل استرس شغلی را 1 تا 5/3 درصد تولید ناخالص داخلی تخمین زده و اعلام  می­كند كه این مقدار در حال افزایش است (به نقل از هاشمی­نژاد و همکاران، 1392). بنابراین می­توان با شناسایی و اصلاح عوامل تنش­زای محیط كار، از ایجاد بیماری­های روانی در این گروه از افراد جلوگیری كرد و جلوی هزینه­های تحمیلی ناشی از آن را گرفت.

[1] – Iacovides, Fountoulakis, Kaprinis & Kaprinis

[2] – job stress

[3] – Hoel, Sparks & Cooper

[4] – National Institute for Occupational Safety and Health (NIOSH)

[5] – Francois

[6] – Devries & Wilkerson

[7] – mental health

[8] – Norito & Takashi

[9] – Neylan

[10] – Gesrhon

[11] – Baker, O’Brien & Salahuddin

[12] – World Health Organization (WHO)

[13] – Centers for Disease Control and Prevention (CDC)

[14] – Kalia

[15] – O`sullivan, Keane & Murphy

[16] – Holmes

[17] – Mesler & Capobianco

[18] – Seward

[19] – La Dou

[20] – Tyson & Pongruengphant

[21] – International Labour Organization (ILO)

 
مداحی های محرم