موضوع: "بدون موضوع"
پایان نامه ارشد: ارزیابی ریسک در پایداری پروژه های گودبرداری با لحاظ کردن عدم قطعیت ها
جمعه 99/10/26
با رشد جمعیت، نیاز به ساخت و ساز افزایش مییابد و این مهم، جز با گسترش زیر ساختهای عمرانی امکان پذیر نمیباشد. از طرف دیگر کمبود زمینهای مرغوب (زمینهایی که خاک آن برای ساخت و ساز دارای خصوصیات مکانیکی مناسب است) در شهرهای پر جمعیت و همچنین گرانی زمین در برخی مناطق موجب شده است تا ساخت و ساز در اعماق پایینتر از تراز زمین گسترش یابد. در بعضی مواقع بدلیل وجود موانعی از قبیل وجود ساختمان و تاسیسات زیرزمینی در ملکهای مجاور گودبرداریها بصورت قائم صورت میگیرد. بدیهی است برای جلوگیری از سوانح احتمالی عملیات گودبرداری باید با پایدارسازی همراه باشد. در صورتی که در طراحی پایدارسازی دیواره گودبرداری ضریب اطمینان[1] مناسب لحاظ نشود میتواند خسارات جانی و مالی جبران ناپذیری به بار آورد. اخباری که بعضاً در مورد واژگونی ساختمانهای مجاور در حین گودبرداری منتشر میشود، ریسکپذیری و اهمیت این موضوع را نشان میدهد. از سوی دیگر عواملی که در تعیین ضریب اطمینان دخیلاند خود نیز دارای عدم قطعیت[2] هستند، بدین مفهوم که با تغییر هر یک از این عوامل ضریب اطمینان نیز دستخوش تغییر میگردد در نتیجه ریسکپذیری و احتمال خطر[3] نیز تغییر مییابد. در صورتی که در طراحیها این موضوع نادیده گرفته شود میتواند هزینههای ناخواستهای را تحمیل کند. باید توجه شود که ضرایب اطمینان خیلی بزرگ نیز هزینههای پایدارسازی را افزایش میدهد. لذا برآورد دقیق و آگاهانه ضریب اطمینان علاوه بر جنبههای ایمنی، به لحاظ اقتصادی نیز میتواند هزینه تمام شده این پروژهها را کاهش دهد.
گودبرداری عمیق در بزرگراه نیکول[4] در سنگاپور نمونهای از یک پروژه عظیم ژئوتکنیکی است که چند سال پیش منجر به یک فاجعه شد. این گودبرداری در عمق 30 متری و با 10 تا 15 متر عرض در خاک رس مارنی، با مهاربندی دیوار دیافراگم در حال اجرا بود که در بعد از
ظهر 20 آوریل سال 2004، تیر بادبندی در بالای آن شکست و پیامد آن سقوط زمینی بطول 110 متر بود. که موجب ریزش بزرگراه نیکول در آن محدوده شد. همچنین جابجایی زیاد خاک موجب انفجار در لولههای گازرسانی و آتشسوزی شد. 4 نفر در این حادثه جان باختند. متاسفانه در سالهای اخیر حوادث مشابهی در کشور عزیزمان ایران نیز اتفاق افتاده است. گسترش گودبرداریها و احتمال رخ دادن حوادثی از این دست، اهمیت این موضوع را نشان میدهد. تحلیل سازههای ژئوتکنیکی مبتنی بر ارزیابی ریسک[5]، موضوعی است که اخیراً مورد توجه محققین قرار گرفته است. دلیل این رویکرد نیز وجود پارامترهای غیر قطعی یا همان عدم قطعیتها در مسائل ژئوتکنیکی میباشد. چون وجود عدم قطعیتها طراحیهای غیر مطمئن را منجر میگردد. از اینرو باید میزان نامطمئن بودن طراحی و ریسکهای ناشی از این طراحی ارزیابی شوند تا با مدیریت ریسک[6]ها میزان خسارات را کاهش داد. مدیریت ریسک عبارت است از کاربرد سیستماتیک رویه ها، شیوه ها و سیاست های مدیریتی، برای شناسایی، آنالیز، ارزیابی، کاهش و نظارت بر ریسک. کاهش ریسک نیز استفاده از روش های مناسب و اصول مدیریت برای کاهش احتمال وقوع یک رخداد و یا عواقب نامطلوب آن، و یا هر دو می باشد. تخمین ریسک و مقایسه آن با معیارهای پذیرش (کمی و یا کیفی ) بخشی جدایی ناپذیر مدیریت ریسک است.
2-1- بیان موضوع تحقیق
محققین همواره در پی کمی کردن پدیدهها و استفاده از نظریههای احتمالاتی جهت مدل کردن و آنالیز آنها بودهاند. کمی کردن پدیدهها و استفاده از نظریههای احتمالاتی در قرون 16 و 17 مورد توجه قرار گرفت. موضوع ریسک و مدیریت آن نیز چند سال پس از آن مطرح شد و به سرعت در علوم مختلف مورد توجه قرار گرفت ولی شکل امروزی آن پس از سال 1960 مطرح شد که موجب بوجود آمدن بیمه گردید. اصول ارزیابی و مدیریت ریسک کاربردی به صورت رسمی تر، برای مناطق شهری در معرض خطر زمین لغزش و کنترل شیب اطراف بزرگراه از دهه 1970 انجام شده است. در دهه 1980، و به خصوص در دهه 1990، با معرفی روش های کمی، مدیریت ریسک مسیر خطوط لوله و علی الخصوص مدیریت ریسک شیب ها توسعه یافت. محققان زیادی همچون وارنس (1984)، ویتمن (1984)، اینشتین (1988، 1997)، فل (1994)، لروی (1996)، وو و همکاران (1996)، فل و هارتفورد (1997)، ندیم و لاکاسه (1999)، هو و همکارانش. (2000) والتسد و همکارانش. (2001)، ندیم و همکاران. (2003)، ندیم و لاکاسه (2003، 2004)، هارتفورد و بیچر (2004)، و لی و جونز (2004). در این توسعه نقش داشته اند.
اخیراً مطالعاتی با هدف بهبود عوامل ریسک با تاکید بر اهمیت تحلیل عدم اطمینان و تایید روشهای احتمالاتی به عنوان ابزاری مفید برای تصمیمگیری انجام گرفته است. یکی از ویژگیهای مهم در ارزیابی ریسک این است که با آنالیز حالتهای مختلف ریسک (به عنوان مثال، آنالیز هزینه-سود[1]) تصمیمگیریهای بعدی تسهیل میشوند. این تحقیق توضیح میدهد چگونه روشهای احتمالاتی برای توصیف عدم قطعیت و ارزیابی ریسک به عنوان ابزار تحلیلی جهت تصمیمگیری استفاده شود.
3-1- طراحی مبتنی بر ارزیابی ریسک
همانطور که بیان شد همه طراحیهای مهندسی با عدم قطعیت مواجه هستند. عدم قطعیت در مشخصات مواد، شرایط بهرهبرداری، مدلهای مهندسی و مواردی از این دست مشهود است. در واقع مهندسان ژئوتکنیک بدلیل وجود این عدم قطعیتها ظرفیت طرح را بیشتر از مقدار مورد نیاز پروژه درنظر میگیرند. نسبت ظرفیت به نیاز (ضریب اطمینان) معمولاً برحسب تجربه انتخاب میشود. این روش اشکالات اساسی دارد. برای مثال این روش محافظهکارانه میباشد. در نتیجه، ضریب اطمینان بیش از حد در طراحی ناشناخته است. گرچه محافظهکاری در تخمین مشخصات خاک و نیروها معقول به نظر میرسد. بدلیل تنوع عدم قطعیتها، یک ضریب اطمینان ثابت در مسائل مختلف احتمالهای خرابی مختلفی را در پی دارند.
طراحی مبتنی بر ارزیابی ریسک میتواند برخی از محدودیتهای ضریب اطمینان قطعی را تحت پوشش قرار دهد. طراحی مبتنی بر ارزیابی ریسک یعنی تلاش برای کمی کردن عدم قطعیتهای ذاتی یک مسئله مهندسی و چگونگی برخورد با آنها.
«طراحی مبتنی بر ارزیابی ریسک» در مهندسی ژئوتکنیک به دو بخش آنالیز داده و ساختار مدل تفکیک میشود در بخش آنالیز داده عدم قطعیتها شناسایی شده و با استفاده از روابط آماری کمی میشوند. در مرحله ساخت مدل، روابط ریاضی جهت ارزیابی تأثیر عدم قطعیتها در محاسبات بکار گرفته میشوند. از دیگر نتایج طراحی مبتنی بر ریسک، کمی کردن مقدار اعتمادپذیری سازه میباشد. این مقدار «شاخص قابلیت اطمینان[1]» نامیده میشود.
[1] – Reliability Index
1 – Cost-Benefit
[1] – Factor of Safety
[2] – Uncertainty
[3] – Probability of Failure
[4] – Nicoll
[5] – Risk Assessment
[6] – Risk Management
پایان نامه ارشد»رابطه عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه بندرعباس
جمعه 99/10/26
انسان محصول اجتماع است و در نتیجه تحت تأثیر نظام ها و فرهنگ های جامعه خود قرار می گیرد. در چنین شرایطی است که باید نیازهای خود را برآورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ کند، بنابراین انسان باید با اجتماع سازگار شود. ابعاد سازگاری شامل: سازگاری جسمانی، روانی، اجتماعی و اخلاقی است که در رأس آنها سازگاری اجتماعی قرار دارد. سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواسته های فرد با منافع و خواسته های گروهی که در آن زندگی می کنند، هماهنگ و متعادل شود وتا حد امکان از برخورد و اصطکاک مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری شود (مظاهری و همکاران، 1386).
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحثی است که در دهه های اخیر توجه بسیاری از جامعه شناسان، روان شناسان و به ویژه مربیان را به خود جلب کرده است. داشتن جامعه ای سالم مستلزم داشتن افرادی سالم است و هر چه میزان سازگاری اجتماعی افراد بالاتر باشد، سلامت جامعه نیز بالاتر خواهد بود. تلاش و کوشش دست اندر کاران تعلیم و تربیت کشورها برای رشد همه جانبه افراد است که پایه و اساس آن را کودکان و نوجوانان تشکیل می دهند (مظاهری و همکاران، 1386). علاوه بر دست اندرکاران تعلیم و تربیت که نقش مهمی در رشد و افزایش سازگاری اجتماعی افراد و خصوصاً دانش آموزان دارند، خانواده و کارکرد خانواده نیز می تواند بر روی سازگاری اجتماعی دانش آموزان تأثیر مثبت یا منفی بگذارد.
کارکردهای خانواده هستند که ملاکهایی برای خانواده سالم به حساب میآیند. این کارکردها عبارتند از: تأمین نیازهای اقتصادی خانواده و رفع نیازهای مالی، روانی و عاطفی اعضا. روشن است که در جامعهء ما ابتدا پدر و در درجهء دوم مادر نیازهای اقتصادی خانواده را تأمین میکنند. ولی رفع نیازهای مالی، روانی و عاطفی اعضا، عملکرد کل نظام خانواده است. از کارکردهای بعدی خانواده میتوان حمایت از اعضا در برابر بحرانها و فشارهای زندگی را نام برد. خانوادهء سالم ضمن تلاش برای به ثمر رساندن کارکردهایش، انعطافپذیر نیز هست وبه راحتی با تغییرات سازگار میشود (حسینی زاده مهدوی، 1385). یکی دیگر از که عواملی خانواده ها و والدین که می تواند در سازگاری افراد با تغییرات و سازگاری اجتماعی مؤثر باشد سبک دلبستگی است.
سبك دلبستگی، از عوامل موثر در تعاملات بین فردی است كه در نتیجه ی روابط فرد با چهره های دلبستگی (والدین، همسالان و همسر) شكل می گیرد و به طور معناداری بر عملكرد و روابط فرد تاثیر میگذارد (باولبی[1]، 1969). روابط دوستانه، الگوهای ارتباطی و احساس رضایت از رابطه، موضوعاتی هستند که هم از جنبه ی اجتماعی و هم از جنبه ی روان شناسی بر روی رفتارهای بین فردی متمرکزند و موضوع اصلی هستند که از دوران کودکی آغاز می شوند (کاتلر و همکاران[2]، 2009).
این پژوهش با هدف بررسی رابطه عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی دانشآموزان دختر و پسر مقطع دبیرستان شهر بندرعباس اجرا می گردد.
1-2- بیان مسأله
یكی از مفاهیمی كه از بطن خانواده شكل می گیرد، مفهوم دلبستگی[3] است. سروف، ایگلند، كارلسون و كولینز[4] (2005) دلبستگی را چنین تعریف می کنند: دلبستگی به طور كلی یعنی مأمنی از آسایش، امنیتی برای كاوش و جستجو كردن و منبعی برای اطمینان بخشی به كودك، زمانی كه دچار پریشانی می شود. بالبی دلبستگی را در قالب نظریه ای بزرگ مفهوم سازی كرد. از نظر بالبی (1973، 1969 و 1980؛ به نقل از گودوین، 2003)، روابط دلبستگی همیشه موجودند و در سراسر چرخه زندگی فعال هستند، به طوری پیوندهای دلبستگی در زندگی بزرگسالی ایجاد می شوند و بر فعالیت های مهم دوران بزرگسالی موثرند. دلبستگی در نوجوانی و بزرگسالی را به عنوان روابط دوبه دویی تعریف می كنند كه در آن، همجواری با یك شخص ویژه ترجیح داده شده و به دستیافتن به احساسی ایمنی یا حفظ آن منجر می شود. نتایج پژوهش های زیادی استمرار و تداوم سبك دلبستگی را در چرخه زندگی تایید می کنند (فریلی[7]، 2002، مین، کاپلان و کسیدی[8]، نافتل و شاور[9]، 2006).
بر اساس آزمایش های آینثورث (1987، لوی، بلات و شاور، 1998) روابط والد- فرزند در سه گروه ایمن [10] اجتنابی[11] و اضطرابی دوسوگرا[12] طبقه بندی شد. فرزندانی كه در گروه ایمن دسته بندی شدند، بعد از پریشان شدن به سرعت برای رسیدن به آرامش پیش مادر برگشتند، سریعتر به آرامش رسیدند، سریعتر و كاملتر فعالیت های خود را از سرگرفتند. فرزندانی كه در گروه دو سوگرای اضطرابی دسته بندی شدند، واكنشهای آمیختهای به حضور مادر داشتند، از حضور مادر به آرامش نرسیدند و فعالیتهای خود را از سرنگرفتند. در نهایت گروه با دلبستگی اجتنابی مادر خود را نادیده گرفتند، به انزوا و گوشه گیری پرداختند و شروع به انجام فعالیتهایی برای دور شدن از پریشانی كردند (رولز و سیمپسون[13]، 2004).
بلسكی و كاسیدی (1994، به نقل از لوی و بلت و شاور، 1998) نشان دادند كه گروههای سه گانه بدست آمده در محیط آزمایشگاهی توسط آینثورث (1978) در محیط طبیعی هم وجود دارند. هینن، ساندرمن و اسپرانگر[14] (2009) از این ایده حمایت كردند كه روابط و تجربیات اولیه به شكل دلبستگی بر تجربیات زندگی بعدی تاثیر میگذارد. آنها دریافتند كه خاطرات دوران كودكی 90 درصد از زنان، با سبك دلبستگی آنها در بزرگسالی همبستگی دارد كه میتواند رضایت از زندگی كلی را پیشبینی كند. این محققان دریافتند كه افرادی كه سبكهای دلبستگی ناایمن داشتند، میزان بالایی از طرد توسط والدین، میزان پایینی از حمایت خانوادگی و میزان پایینی از هماهنگی و گرمی در كانون خانواده را گزارش دادند در حالی كه افراد با سبك دلبستگی ایمن میزان پایینی از عدم رضایت از خود، روابط و زندگی را گزارش دادند. سبكهای دلبستگی نه تنها با رضایت كلی از زندگی، بلكه با افسردگی و اضطراب هم ارتباط دارند. فروید اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی فرزند با مادر مبنای تمامی روابط بعدی است (برک[15]، 1386).
به دنبال خط پژوهشی بالبی، آینثورث [16]، واتر و وال[17] (1987) سه سبک دلبستگی را توصیف نمودند: ایمن، اضطرابی / دوسوگرا و اضطرابی / اجتنابی. نقش این سبک های دلبستگی در روابط بزرگسالان را هازان و شیور[18] (1987) مورد پژوهش قرار دادند. دلبستگی نقش بسزایی در کمک به فرزندان در برخورد با چالش های اجتماعی و سازگاری اجتماعی دارد. به طوری که الگوهای دلبستگی ناسالم در طی دوران کودکی مشکل رفتاری و اعمال بزه و ناسازگاری های اجتماعی را در نوجوانی ایجاد می کند. (شالیزا [19]، 2001 ؛ لیبل[20]، 2007؛ کاسدی و شیور[21]، 2007).
سازگاری یک مفهوم عام است و به همه راهبردهایی که فرد برای اداره کردن موقعیت های استرس زای زندگی و اجتماعی اعم از تهدیدهای واقعی یا غیر واقعی به کار می برد، گفته می شود (سادوک و سادوک[22]، 2003 به نقل از افتخار و همکاران، 1389). به عبارتی سازگاری، مجموعه كنشها و رفتارهایی است كه فرد در موقعیتها و شرایط جدید به منظور ارائه پاسخهای مناسب به محركهای موجود از خود بروز میدهد (آقامحمدیان شعرباف، 1373). در دیدگاه راجرز، شخصیت ناسازگار، همان فردی است كه مورد تهدید درونی واقع شده است و برعكس افراد سازگار، شخصیتهایی به نظر میرسند كه در وجودشان هیچ نشانی از احساس تهدید نمی توان یافت (آقا محمدیان شعرباف، 1373). از آنجا كه سازگاری میتواند واجد طیف گستردهای باشد و ابعادی مانند اجتماع، خانواده، عواطف، شغل، بهداشت و ازدواج را شامل شود، برخی از صاحبنظران، سازگاری اجتماعی را رأس سایر ابعاد تلقی میكنند. ابعاد مسئله سازگاری ممكن است در هر دوره از زمان و در هر مرحله از تحولات اجتماعی تغییر كند؛ اما جامعهای نیست كه با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجه نباشد. عوامل اجتماعی مهمی در بروز سازگاری نقش دارند كه یكی از این عوامل، پاسخدهی والد به نیازهای فرزندان در دوران كودكی و نوجوانی است و به تشكیل سبكهای دلبستگی در فرزند منجر می شود (بالبی، 1980).
خانواده و سازگاری اجتماعیِ بنیاد یك خانواده با پدر و مادر ریخته می شود. پیش از این كه خانواده گسترش یابد، این دو كوشش می كنند كه هم خود را بهتر درك كنند و هم طرف مقابل را، هم چنین سعی میكنند تا حد ممكن بفهمند گره مشكلات در كجاست تا حلشان كنند. فرزندان به دعواهای پدر و مادر و خشونتهای لفظی، حتی به رنجشهای پنهان و گلههای ابراز نشده حساس هستند. بنابراین به خاطر فرزندان بایستی خانوادهها در جهت توافق و سازگاری بیشتر تلاش نمایند و اگر اختلافی هست باید در غیاب آنان مطرح و حل شود. مهم این است كه مشكلات با راه حل های منطقی حل گردد و در این جا، كلید حل مسئله، فهمیدن یكدیگر می باشد كه به كودكان بردباری و سازگاری می آموزد و ناهمواری ها، شخصیت آنها را برای سازگاری با اجتماع آماده می سازد. كودكانی كه در خانواده، سازگاری با دیگران را می آموزند، بهتر میتوانند با محیط بیرون و شخصیت های گوناگون آن، خود را تطبیق دهند. این كه فكر كنیم كودك در آینده می تواند اشخاص شبیه به خود را بیابد و با آن ها معاشرت كند، حرف بیهوده ای است چرا كه همیشه این اتفاق نمیافتد. زیرا او مجبور است در نخستین تماس بیرون از خانه، با شخصیت های متفاوت با خویش تماس داشته باشد (گلشن مهر، 1391).
محیط رشد اجتماعی و روانی خانواده و نحوه عملکرد[23] خانواده، نخستین نهاد زندگی اجتماعی به شمار میرود. در خانواده و با عملکرد خانواده است كه فرزندان با شكل گیری شخصیت اش، شناختن دیگران را فرا میگیرد و سازگاری اجتماعی را پیشه می کند. اگر این الگو از نظر روانی، سالم نباشد یعنی به طور مثال سلطه جو و زور مدار یا بر عكس جبون و متملق یا بی صداقت و. . . باشد فرزندان همان را درست می پندارد و سرمشق قرار می دهد. تاثیر الگوهای رفتاری نامناسب، موجبات فراهم آمدن بیماری شخصیت و ناسازگاری اجتماعی در فرزندان خواهد شد كه در آینده در مواجهه با جامعه نمایان خواهد شد و دامنه ی آن بستگی به میزان بیماری شخصیت فرد از ناسازگاری های معمول اجتماعی تا اقدام به كارهای غیر اجتماعی و ضد اجتماعی گسترش دارد (گلشن مهر، 1391).
حال با توجه به این که عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی می توانند تأثیرات زیادی بر روی افراد و همچنین دانش آموزان بگذارند و از طرفی دیگر سازگاری اجتماعی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه به دلیل رسیدن به سن بلوغ متأثر از عوامل زیادی می باشد، در این پژوهش قصد بر این است که به این سؤال پاسخ داده شود که آیا بین عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی دانش آموزان دختر و پسر مقطع دبیرستان رابطه وجود دارد؟
[1] Bowlby
[2] Cutler et al
[3]Attachment
[4]Sroufe ,Egeland,Carlson & Collins
[5]Bowlby
[6]Goodwin
[7]Fraley
[8] Main,Kaplan & Cassidy
[9]Noftel & Shaver
[10]Secure
[11]Avoidant
[12]anxious-ambivalent
[13]Rholes, & Simpson
[14]Hinnen, Sanderman, & Spranger
[15] Bark
[16] Ainsworth
[17] Water & Wall
[18]Hazan & SHaevar
[19]Shuliza
[20] Liebel
[21]Cassidy ,shaver
[22]Sadock
[23]family functioning
پایان نامه کارشناسی ارشد:رابطه فرهنگ سازمانی با رضایت شغلی و فرسودگی شغلی معلمان شهر لنده
جمعه 99/10/26
:
فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یکی از مباحث اصلی و کانونی مدیریت را تشکیل داده است. جمعیتشناسان، جامعهشناسان و اخیراً روانشناسان و حتی اقتصاددانان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت مبذول داشته و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریهها و تحقیقات زیادی را بهوجود آورده و در حل مسائل و مشکلات مدیریت به کار گرفتهاند. با بررسی که توسط گروهی از اندیشمندان علم مدیریت به عمل آمده فرهنگ سازمانی بهعنوان یکی از مؤثرترین عوامل پیشرفت و توسعه کشورها شناخته شده است. بهطوریکه بسیاری از پژوهشگران معتقدند که موفقیت کشور ژاپن در صنعت و مدیریت یکی از علل مهم توجه آنها به فرهنگ سازمانی است(رابینز، 1387).
با مطالعه فرهنگ سازمانی می توان به علل کامیابی و یا شکست سازمان پی برد و از سوی دیگر چون فرهنگ سازمانی اثر مهمی بر روی رفتار افراد سازمان دارد و نیز به علت این که بخش پیچیده ای از ارزش ها را شامل می شود و این ارزش ها بر نحوه نگرش و نهایتاً رفتار افراد در محیط کاری مؤثر خواهد بود. می تواند عامل، مهمی در کنترل سازمانی به شمار آید(طوسی، 1372).
مقصود از رضایت شغلی نگرش کلی فرد درباره کارش است. کسی که رضایت شغلی او در سطحی بالاست، نسبت به شغل یا کار خود نگرشی مثبت دارد. کسی که از کار خود راضی نیست (رضایت شغلی ندارد) نگرشی منفی نسبت به شغل و به کار دارد. هنگامی که درباره نگرش کارمندان بحث می شود غالباً مقصود چیزی جز رضایت شغلی آنان نیست. در واقع در این زمینه معمولاً این دو « رضایت شغلی » و « نگرش » را به جای یکدیگر به کار می برند (ساعتچی a،1386).
شغل هر فرد چیزی بیش از كارها و فعالیت های مشخصی همچون، تایپ، رانندگی، ارایه گزارش و… است و باید وی با همكاران، مافو ق ها، ارباب رجوع و… تعامل داشته باشد و قوانین، مقررات و آیین نامه های سازمان را رعایت كند. حتی ممكن است فرد در شرایط كاری یا
محیطی كه چندان هم مطلوب نباشد كار كند؛ این بدان معنی است كه عوامل موجود در محیط كار به طور وسیعی با سلامت یا بیماری افراد شاغل در ارتباطند. بنابراین توجه به بهداشت روانی در تمام عرصه های زندگی از جمله زندگی كاری افراد بسیار مهم است.
به این دلیل كه فرهنگ سازمانی بر تمام جنبه های سازمانی تأثیر گذاشته است، بر اساس اعتقادات و ارزش های مشترك به سازمان ها قدرت می بخشد و برنگرش رفتار فردی، انگیزه و رضایت شغلی و سطح تعهد نیروی انسانی، طراحی ساختار و نظام های سازمانی، هدف گذاری، تدوین و اجرای خط مشی ها، استراتژی ها و.. . تأثیر می گذارد. بنابراین تنها با بررسی، تغییر و ایجاد یك فرهنگ سازمانی مناسب و انعطا ف پذیر است كه می توان به تدریج الگوی تعامل بین افراد را در سازمان تغییر داد و از مدیریت دانایی به عنوان یك مزیت رقابتی بهره گرفت(بات،2001).
جایگاه فرهنگ سازمانی در سازمان ها و محیط های کاری می تواند تعیین کننده اثر بخشی و عملکرد مثبت در بهداشت روانی، رضایت شغلی و فرسودگی شغلی نیروی انسانی شاغل (معلمان)باشد و به دنبال آن محصول تولیدی که در این پژوهش تربیت نیروی انسانی (دانش آموزان) و فرزندان شایسته مورد نیاز کشور هستند به خوبی آماده سازی و تحویل جامعه داده می شوند. بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه فرهنگ سازمانی با رضایت شغلی و فرسودگی شغلی معلمان می باشد.
1-2- بیان مسئله:
جوامع امروزی به « جامعه سازمانی» شهرت یافته اند و سازمان ها نیز به مانند جوامع، دارای فرهنگ منحصر به فرد هستند كه موجب تمایز آنها از یكدیگر می شود. هر سازمان از فلسفه، اعتقادات، ارزش ها و هنجارهای خاصی برخوردار می باشد.”فرهنگ سازمانی”به مثابه سرچشمه فرآیندهای سازمانی از قبیل ساختار، سلسله مراتب، نحوه روابط انسانی، شیوه مدیریت و نگرش ها و طرز تلقی اعضای سازمان است. به نقل از« دیل و كندی » ( طوسی، ۱۳۷2 ،ص ۱۰).
اندیشه مشترك اعضای یك گروه یا طبقه كه آنها را از دیگر گروه ها مجزا میكند فرهنگ نامیده می شود. فرهنگ سازمانی با نفوذ در همه روابط حاکم بر سازمان می تواند الگو های سازمان را متحول کند و بر عملکرد سازمان و کارکنان اثر بگذارد (شان چانگ، 2011).
همۀ اعضاء سازمان اتفاق نظر دارند كه یك دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت میكند. شناخت و درك چیزی كه فرهنگ سازمان را میسازد، شیوۀ ایجاد و دوام آن به ما كمك میكند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه كنیم(قریب وند، 2012).
فرهنگ سازمانی را بر اساس شیوه فعالیت سازمان تعریف می كنند كه در معنای گسترده می توان شیوه تولید، روش پرداخت دستمزد و پاداش، رفتار كاركنان و هر عمل دیگر سازمان را زیر فرهنگ سازمانی جای داد. بنابراین هر سازمان دارای فرهنگی است كه رفتار كاری سازمان را شكل می دهد به منظور اینكه سازمان ها از اثر بخشی لازم برخوردار شوند باید متناسب با مأموریت، تكنولوژی، حجم عملیات و متغیرهای دیگر از فرهنگ سازمانی مقتضی برخوردار باشند(یزد خواستی، رجایی پور و ولوی، 1388).
» گارث و كوئین » فرهنگ سازمانی را به چهار دسته ، فرهنگ عقلانی، فرهنگ ایدئولوژیك ، فرهنگ توافق و مشاركت و فرهنگ سلسله مراتبی تقسیم نمود ه اند. فرهنگ عقلانی از طریق تمركز فعالیت های یكپارچه و متمركز درونی مشخص می شود و موجب رقابت یك سازمان با سازمان های دیگر می شود، ارز ش های محوری این نوع فرهنگ را كارآیی و سودمندی تشكیل می دهند. فرهنگ ایدئولوژیك برخلاف فرهنگ عقلانی بر عدم تمركز قدرت متمركز است و متوجه رشد و رقابت بیرونی می باشد، اهداف گستردة رهبری موجب تعهد در افراد نسبت به سازمان می شود. فرهنگ مشاركتی مبتنی بر عدم تمركز قدرت، تنوع فعالیت ها و توجه داخل ی به حفظ سیستم می باشد، بنابراین روابط اعضاء بسیار دوستانه و مبتنی بر تعاون است و این موجب روحیة بالای گروه و اعتماد بسیار آنان نسبت به هم می شود . فرهنگ سلسله مراتبی نیز همانند فرهنگ مشاركتی و برخلاف فرهنگ عقلانی و ایدئولوژیك مبتنی بر توجه داخلی و حفظ سیستم می باشد و و ویژگی آن تمركز قدرت و فعالیت های یكپارچه است(هافستد، 1991).
ساختار های فرهنگی سازمان ها باید متناسب با سازمان طراحی شود. فرهنگ سازمانی متناسب که در آن به کارکنان توجه ویژه شود می تواند مولفه های فرسودگی شغلی را در کارکنان بهبود ببخشد. در این شرایط است که نوع رابطه سازمان با کارکنان و کارکنان با سازمان تعیین کننده موفقیت یک سازمان است بنابراین رشد و یا عدم رشد فرهنگ سازمانی در کارکنان می تواند میزان فرسودگی شغلی کارکنان را تحت تاثیر قرار دهد.
فرسودگی شغلی ( خستگی عاطفی ناشی از کار) واکنشی ممتد به محرکهای تنش زای مزمن عاطفی و بین فردی در کار می باشد که به کمک سه بعد خستگی عاطفی، مسخ شخصیت و فقدان موفقیت فردی (حس ناکارآمدی) توصیف می شود (مزلاچ ، 2003ص 47) و فشار مزمنی را ایجاد می کند که ناشی از ناهماهنگی یا عدم تجانس میان کارگر و شغل می شود. سندرم فرسودگی شغلی از سه جزء تشکیل شده که امروزه در کانون توجه محققان و روانشناسان است .اجزای این سندرم عبارت از فرسودگی جسمی(خستگی و فقدان نیرو)، فرسودگی هیجانی(افسردگی احساسات مربوط به درماندگی) و فرسودگی نگرشی یا دگرسان بینی خود. این عارضه امروزه درصد قابل توجهی از کارمندان و کارکنان را در سازمان ها رنج می دهد و به علت کاهش توان کاری آنها و در نتیجه کارآمدی پایین، توجه محققان و همچنین مدیران سازمان ها را به خود مشغول داشته است. این عارضه حتی زندگی خارج از محیط کار و زندگی خانوادگی را نیز با اختلال مواجه می سازد. کاهش کارایی، نارضایتی شغلی، کاهش سلامت عمومی و پایین آمدن سطح مقاومت و تحمل از جمله پیامدهای فرسودگی شغلی است(نریمانی و عباسی، 1388: 79).
در سازمان های موفق توجه و تمرکز متولیان سازمان بر نقش فرهنگ سازمانی تعیین کننده توسعه و موفقیت سازمان خواهد بود. به نظر می رسد رابطه فرهنگ سازمانی با رضایت کارکنان نکته کلیدی این مسئله است سازمان ها در تلاشند که با رشد مولفه ای فرهنگ سازمانی در کارکنان، هم به رشد و توسعه سازمان کمک کنند و هم رضایت شغلی را در کارکنان بیشتر کنند.
رضایت شغلی حالتی مطبوع ، عاطفی و مثبت حاصل از ارزیابی و یا تجارب شغلی است، مفهومی دارای ابعاد، جنبه ها و عوامل گوناگون كه باید مجموعه آنها را درنظرگرفت. ازجمله این عوامل، می توان به صفات كارمند، نوع كار، محیط كار، و روابط انسانی كار اشاره نمود(ساعتچیb،1386).
جامعه معلمان، جامعه سازمانی است که اثرگذاری و ارتباط مسائل آن با سایر سازمان ها و سیاست های کلان(اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و فرهنگی) بر کسی پوشیده نیست. توسعه و برنامه ریزی جهت انجام اقدامات مناسب، نیازمند شناخت ابعاد گوناگون فرهنگ سازمانی و نحوه تاثیرگذاری آنان بر انواع نگرش ها و رفتارهای معلمان است. در این پژوهش این مساله كه هر یك از مولفه های فرهنگ سازمانی، فاصله قدرت، ابهام گریزی، مرد گرایی/ زن گرایی، جمع گرایی/ فرد گرایی چگونه بر رضایت شغلی و فرسودگی شغلی تاثیرگذار است، هدف و مساله اصلی این پژوهش است.
[1] -Hofsted Organizational Culture Questionnaire
[2] – Smitb Kendal and llaline
[3] – Maslach
[4] – Organizational culture
[5] – Deal & Kennedy
[6] – Rational Culture
[7] – Ideological Culture
[8] – Consensual Culture
[9] – Hierarchial Culture
[10] Job burnout
دانلود پایان نامه کاشناسی ارشد:رابطه ناگویی هیجانی و درون/برون گرایی با رضایت زناشویی
جمعه 99/10/26
در جوامع امروز زندگی انسانها در تمامی ابعاد دستخوش تغییرات سریع و شگرفی بوده است.بازتاب ماهیت پیچیده این تغییرات و تحولات در زندگی فردی و اجتماعی افراد کاملا محسوس و ملموس است.ازدواج و زندگی زناشویی و تشکیل خانواده نیز از این قاعدی مستثنی نیست.زن و مرد به دلایل متعدد از جمله شناخت ناکافی از یکدیگر،انتظارات و توقعات غیر واقعی از ازدواج و همسر،مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی ،لاجرم می بایست مسائل و مشکلات بسیاری را در ایجاد و حفظ و بقای زندگی زناشویی در روابط نزدیک و صمیمانه با یکدیگر تجربه کنند.(نوابی نژاد ،1380). رضایت زناشویی[1] یک ارزیابی کلی ذهنی فرد از رابطه زناشویی و میزان برآورده شدن نیازها،خواسته ها و آرزوهای شخصی و زوجی در این رابطه است(گلز[2]،1995). رضایت زناشویی می تواند انعکاسی از میزان شادی افراد از رابطه زناشویی و یا ترکیبی از خشنود بودن به واسطه بسیاری از عوامل مختص رابطه ی زناشویی باشد.می توان رضایت زناشویی را به عنوان یک موقعیت روانشناختی در نظر گرفت که خود به خود به وجود نمی آید بلکه مستلزم تلاش هر دو زوج است.به ویژه در سالهای اولیه،رضایت زاشویی بسیار بی ثبات است و در روابط در معرض بیشترین خطر قرار دارند.(احمدی و همکاران،2010).
ناگویی هیجانی عبارت از آشفتگی در کنش های عاطفی و شناختی،همراه با ناتوانی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربه ها به احساسات و تخیلاتی است که نماد و نشانه هیجان هاست.از ویژگی های ناگ.یی هیجانی میتوان به توصیف مدام نشانه های جسمی به جای هیجان ها،گفتار و افکار عینی وابسته به وقایع بیرونی،همچنین فقر و محدودیت زندگی تخیلی اشاره کرد(سیفنوس[3]،2000)افراد دچار ناگویی هیجانی در بازشناسی،آشکارسازی،پردازش و تنظیم هیجان ها با دشواریهایی مواجه اند.ناگویی هیجانی در کل به عنوان نقص در خودتنظیم گری هیجانی در نظر گرفته می شود(کریتلر[4]،2002).بیان عواطف عامل اساسی در تمایز زوج های راضی از ناراضی است،چون نقش مهمی در صمیمیت رابطه دارد(کاترین وتیمرمن،2003 به نقل از بشارت،1391). ابراز متقابل عواطف در زوجین احساس حمایت شدن را ایجاد نموده و خودآشکارسازی بیشتری را به دنبال دارد(ساندرسون و اوانس[5]،2001).
شخصیت[6] بیانگر آن دسته از ویژگیهای افراد است که الگوی ثابت رفتاری آنها را نشان می دهد(پروین،1989،ترجمه ی جوادی 1378). یونگ دو واژه درون گرایی و برون گرایی را دو بعد شخصیت افراد نامید و معتقد بود که این افراد از نظر روانی در یکی از این دو می گنجند.نگرش برونگرای انها نسان را به سوی دنیای عینی سوق میدهد،درحالیکه نگرش درونگرایانه،او را متوجه دنیاید رنخود می نماید،این دو نگرش معمولادرهرشخص وجود دارد،ولی به طورمعمول یکی غالب و دیگری مغلوب و ناخودآگاه است یونگ برای هر کدام (افراد درونگرا و برونگرا) خصایصی می شمارد. درونگرایان به افکارواحساسات خویش توجه دارند،گران آینده ومحافظه کارند،اصول و معیارهارا مهمترازخود اعمال می دانند و در نوشتن بهتر از گفتن هستند. برونگرای آن به افراد و اشیا توجه دارند.درزمان حال زندگی می کنند و به خوداعمال توجه دارند.خونگرم،پرحرف،زود آشنا و اهل معاشرت و اجتماعی هستند.( شعاری نژاد،1354). بر این اساس می توانیم با توجه به شخصیت افراد چگونگی واکنش آنها را درموقعیت ای مختلف پیش بینی کنیم،شخصیت به صورت مستقیم وبه عنوان
عاملی تاثیرگذار بر فرآیند ارتباطی زوجها اثر می گذارد و بالطبع رضایت زناشویی زوجها را نیز متاثر می سازد. شخصیت یک نفر انواع معین و متفاوتی از واکنشها را ازطرف مقابل فرا می خواند که درکل بر رضایت آنها موثر است(کاگلین،هالتون و هالت[7]،2000). با توجه به آنچه که گفته شد هدف کلی از انجام پژوهش حاضر، بررسی رابطه ناگویی هیجانی و درون/برون گرایی با رضایت زناشویی می باشد.
1-2-بیان مساله
شواهد حاكی از آن است كه زوج ها در جوامع امروزی برای برقراری و حفظ ارتباط صمیمی ودرك احساسات از جانب همسرشان به مشكلات فراگیر و متعددی دچارند، بدیهی است كه كمبود های موجود در كفایت های عاطفی و هیجانی دو همسر در كنار عوامل متعدد دیگر از قبیل (عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و…) اثرات نامطلوبی بر زندگی اجتماعی آنها می گذارد و بطور منطقی هرچه نارضایتی از زندگی مشترك بیشتر باشد، احتمال ناسازگاری و جدایی افزایش می یابد(پارسا، 1387).
در خانواده های دارای کارکرد خوب، زوج ها نه تنها به وجود تعارض زناشویی اذعان دارند. بلکه این تعارض و مشکلات به شیوه موثری حل می شوند(گریف[8]،2000).
ناگویی هیجانی در معنای اصلی به فقدان واژه برای نامیدن و توصیف هیجانها اطلاق می شود كه از ریشه ی یونانی (الكسی[9]) نبود واژه(تیموس[10]) هیجان برگرفته شده است (كمپوس، چیوا، مورئو[11]، 2000) افراد دارای این صفت مشكلاتی را در فهم حالات هیجانی دیگران دارند و در روابط ببین فردی همدلی محدودی را نشان می دهند( كریستال[12] ، 1979؛به نقل از هاشمی و همکاران،1391). ارتباط موثر نقش برجسته ای در رضایت زناشویی دارد و می تواند نقش مهمی در ایجاد احساس امنیت روی زوجین داشته باشد(استنلی[13] و همکاران، 2002) بیان عواطف عامل اساسی در تمایز زوجهای راضی از ناراضی است، چون نقش مهمی در رشد صمیمیت دارد(یام[14] و همکاران، 2003) ابراز متقابل عواطف زوجین احساس حمایت شدن را ایجاد نموده و خود آشكار سازی بیشتر در رابطه را در پی دارد(ساندرسون و اوانس[15]، 2001).
اگرچه داشتن تشابه فرهنگی ، اعتقادی، مذهبی از معیارهای لازم انتخاب همسر تعیین شده است اما وجود این عوامل برای بنیان و ادامه یك زندگی لذت بخش و موفق كافی نیست ، یكی از معیارهایی كه حتما باید به آن توجه بیشتری شود ، خصوصیات شخصی افراد است(همگونه شخصیتی) یكی از ویژگیهای شخصیتی موثر بر موفقیت و تداوم زندگی زناشویی میزان درون گرایی و برون گرایی زوجین است(برشتاین و برشتاین[16]، 2002،ترجمه سهرابی،1373). با توجه به این مسئله كه نارضا مندی زناشویی و طلاق ، موجب بروز اختلالهای جسمانی و روانی زوجین شده اند(ساپینگتون[17]،1999؛ترجمه حسین شاهی برواتی،1382). ودر نهایت ، از جانب خانواده های ناسالم ، جامعه نیز آسیب خواهد دید، همه این امور محقق را وادار می كند تا در پی كشف مولفه های رضامندی زناشویی بوده تا بتواند عوامل آن را شناسایی كند.از این رو پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سوال است که آیا بین درون/برون گرایی و ناگویی هیجانی با رضایت زناشویی رابطه دارد؟
1-3-اهمیت و ضرورت پژوهش
در زندگی مشترک، غالبا به هنگام مواجهه با مشکلات احساس ناکامی تحقیرو…احساسات وهیجانات به جای عقل و منطق بر همسران غلبه میکند لذا شناخت وهدایت هیجانات برای حفظ روابط زناشویی بسیار مهم است. با توجه به پژوهشهای انجام شده درخصوص روابط همسران به نظر میرسد که مولفههای هوش هیجانی میتوانند در رضایت زناشویی موثر باشد.روابط صمیمانه زوجین نیاز به مهارتهای ارتباطی دارد از قبیل توجه افراد به مسایل از دید همسرانشان وتوانایی درک هم دلانه ی آنچه همسرشان تجربه نموده است وهمچنین حساس و آگاه بودن از نیازهای او(گاتمن[18] وهمکاران، 1976) همسرانی که از خودآگاهی بالاتری برخوردارند(خویشتن داری)ودر نحوه ی ابراز احساسات و هیجانات خود نسبت به دیگران خصوصا همسرشان تسلط دارند مانع بروز بسیاری از برخوردها و سوتفاهمات در زندگی زناشویی خود میشوند(پارسا،1387). رضایت زناشویی فرآیندی است كه در طول زندگی زوجین به وجود می آید، زیرا لازمه آن انطباق سلیقه ها ، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شكل گیری الگوهای مراوده است (احمدی،1382).
از آنجاییكه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی هم نقطه ی عطفی در رشد و هم پیشرفتی شخصی تلقی می شود و از آنجا كه بی تردید یكی از مهمترین تصمیم های كه در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یك شریك زندگی است (برنشتاین و برنشتاین،2002؛ ترجمه سهرابی،1373) اهمیت مسئله ایجاب می كند كه در هنگام همسر گزینی، علاوه بر عوامل عینی نظیر مذهب ، طبقه اجتماعی، نحوه لباس پوشیدن، سن، قیافه و سطح تحصیلات به عوامل زیر بنایی از جمله ویژگیهای شخصیتی نیز توجه شود تا با انتخاب درست در سایه ی خشنودی و رضایت زناشویی از ازدواجی مناسب، محیطی سالم و سازنده فراهم شود كه پایه و اساس نسل های آینده، پیشرفت جامعه، اعتلای فرهنگ و انتقال ارزش ها در آن میسر گردد(دانش،1384).
با توجه به اهمیت کارکرد متعادل خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن، شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی که پایه استحکام بخش زندگی خانوادگی است، ضروری به نظر میرسد (ثنایی و همکاران،1389). شخصیت به صورت مستقیم و به عنوان عاملی تاثیرگذار بر فرایند ارتباطی زوج ها اثر میگذارد و بالطبع رضایت زناشویی زوج ها را نیز متاثر می سازد. شخصیت یک نفرانواع معین ومتفاوتی از واکنش ها را از طرف مقابل فرامی خواند که در کل بر رضایت آن ها مؤثر است (کاگلین[19] و همکاران، 2000). هیجانات دارای کیفیت بالایی هستند به این صورت که می توانند باعث واکنش مثبت و منفی در افراد شوند (گروس[20]،1998). بنابراین اگر رفتارهای شخصیتی بالاخص درون /برونگرایی و نحوه صحیح ابراز احساسات را جزو معیارهای اولیه انتخاب همسر قرار دهیم، بدون شک بسیاری از مشکلات رفتاری و مشکلات مشابه به خودی خود ازبین می رود.همچنین با ارتقا سطح رضامندی زناشویی از رضایت از زندگی، افراد جامعه با آرامش خاطر بیشتر به رشد و تعالی و خدمات اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی خواهند پرداخت و خانواده ها نیز از این پیشرفت سود خواهند برد (ثنایی و همکاران،1389).
1-4-هدف های پژوهش:
هدف اصلی:
هدف کلی از انجام پژوهش حاضر، بررسی رابطه ناگویی هیجانی و درون گرایی/برونگرایی با رضایت زناشویی می باشد.
هدف های فرعی:
1- بررسی رابطه ناگویی هیجانی با رضایت زناشویی.
2-بررسی رابطه درون/برون گرایی زوجین با رضایت زناشویی.
3- رابطه میان درون/برون گرایی و ناگویی.
[1]. Marital satisfaction
[2]. Gelles
[3]. Sifneos
[4]. Kreitler
[5] . Sanderson & Evanse
[6] .persanality
[7] . Coaghlin,Huslax,Houts
[8] -Greef
[9]-Alexy
[10] -Timus
[11] -Campos,Chiva,Moreau
[12] -Krystal
[13] -Stanley
[14] -Yam
[15] -Sanderson
[16] -Breshtain
[17] -Sapuington
[18] .Gattman
[19]. Coughlin
3 -Grass
پایان نامه ارشد:رابطه هوش هیجانی و باورهای غیر منطقی با سلامت روان در دبیران دوره راهنمایی
جمعه 99/10/26
عصر حاضر که دوران رشد سریع توسعه و پیشرفت روزافزون تکنولوژی است، بیش از هر چیز مدیون تلاشهای آموزش و پرورش نو از رنسانس تاکنون میباشد.از اینرو، همه ملتها با هر نظام سیاسی و اجتماعی نسبت به این نهاد مهم توجه بسیار محسوسی نموده، و به آن به دیده یک نهاد تولید کننده مینگرند که هزینههای مصرف شده در آن از بازدههای به بارآورده (نیروی انسانی رشد یافته و پیشرفت علم و تکنولوژی) بسیار ناچیزتر است (آتش افروز، 1386).
از جمله مسائلی که میتواند در سطح نظام آموزش و پرورش مورد بررسی توجه قرار گیرد سلامت روان معلمان است، در جهان امروز سلامت روانی از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا در عصری زندگی میکنیم که به موازات پیشرفتهای تکنولوژیکی، صنعتی و اقتصادی و اجتماعی، نابسامانیهای روانی روز به روز در حال گسترش است و بسیاری از افراد، از ناراحتیها و نابسامانیها، به شدت رنج میبرند و نه تنها خود در عذاب هستند، بلکه خانواده و جامعه را نیز دچار عذاب میکنند(لشکری،1381). امروزه سلامت روانی عمیقا مورد توجه روانپزشکان، روانشناسان و سایر اندیشمندان علوم رفتاری و اجتماعی قرار گرفته است. سلامت روانی دانش یا هنری است که به افراد کمک میکند تا با ایجاد روشهای صحیح روانی و عاطفی بتوانند با محیط خوب سازگار شده و راه حلهای مطلوب تری را برای حل مشکلاتشان انتخاب نمایند. چرا که اگر فشارهای روانی مدام فرد را تهدید کند، دیگر نمیتواند انسان بانشاط، نیرومند و توانایی پرورش داد تا قادر به انجام مسئولیتهای خود باشد. بدون شک اگر مدیریت و متولیان تامین بهداشت روانی جوامع بتوانند شیوههای عملی، اثر بخش و کار آمد عوامل تنشزای روحی و روانی را کنترل و یا کاهش دهند، قادر خواهند بود جلوی بسیاری از آسیبهای خانوادگی و اجتماعی و نیز عواقب ناخوشایند دیگری را بگیرند که حاصل تنزل بهداشت روانی است(طیبی،1384). امروزه توجه روان درمانگران به سمت تاثیر باورها در ایجاد انواع مشکلات روانی جلب شده است(کارتیر، گرینول و پرندرگاست[1]، 2008). مثلا الیس معتقد است مردم به طور بینظیری عقلانی و غیرعقلانی هستند و مشکلات آنها بیشتر برآمده از ادراک تحریف شده و باورهای غیرمنطقی است و روش غلبه بر مشکلات آن ها همانا از طریق بهبود تفکر و دریافت های ادراکی آن ها است. الیس معتقد است که رفتار می تواند شناخت و هیجان انسان را تغییر دهد و شناخت نیز می تواند رفتار و هیجان را تحت تاثیر قرار دهد(لم و گال[2]، 2004). نوع نگرش افراد نسبت به خود و محیط پیرامون در ایجاد
و افزایش ادراكاتش مؤثر است. افرادی كه باورهای سالم و كارآمد دارند و از تدابیر مقابلهای سازگارانه و موفق بهره میبرند و دارای ارتباط بین فردی سالم، رضایت از زندگی و احساس آرامش هستند(ولز[3]، 2009). بك بیان می كند كه افكار، تجسمات و تكانه های مزاحم زمانی به آشفتگی می انجامند كه برای فرد مهم باشند و با افكار خودآیند منفی مرتبط شوند. یافته های پژوهشی نشان داده است كه نگرش های منفی و ناكارآمد با پاره ای از اختلالهای روانشناختی از جمله اختلال وسواس، اختلال خود بیمارپنداری و اختلال افسردگی در ارتباط است(سالکوسکیس، رو، گلدهیل، موریسون، فورستر و همکاران[4]، 2000). هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت ها، توانایی ها و تسهیل كننده های گوناگونی ساخته شده است كه بیشتر آنها را می توان از طریق یادگیری در دیگران ایجاد كرد یا پرورش داد(کیمیایی و همکاران، 1391).
هوش هیجانی نماینده تواناییهای شخص ، ارزشیابی و بیان هیجان به نحو صحیح و سازگارانه می باشد، همچنین شامل توانایی درک هیجان و آگاهی از هیجان ها و توانایی دستیابی به احساسات و یا ایجاد آنها جهت تسهیل فعالیتهای شناختی و عمل سازگارانه و توانایی تنظیم هیجانها در دستیابی به احساسات و یا ایجاد آنها جهت تسهیل فعالیتهای شناختی و عمل سازگارانه و توانایی تنظیم هیجان ها در شخص ودیگران می باشد(اکبرزاده، 1383).
1-2- بیان مسئله
معلمان به علت فعالیتهای شدید و مشکلاتی که در مدرسه با مدیر، والدین و همـکاران پیــدا می کننـد و نیـز به خاطـر زحمـت های فراوانـی که در مدرسـه برای کنتـرل رفتـارهای نابهنجار دانش آموزان صرف می کنند، دائماً در اضطراب و تنش به سر می برند، مگر با روشهای علمی و مؤثر مقابله ای بتوانند فشارهای ناشی از محیط مدرسه را تحت کنترل درآورند. افزون بر این، مشکلات محیط اجتماع و تأمین مایحتاج زندگی نیز اضطراب و افسردگی معلمان را دوچندان کرده است (شیرکول،1384). سلامت، نیاز اساسی انسان است که فرد پیوسته در جهت رسیدن به آن تلاش می کند(کیلر[5]، 1984). سلامتی سرچشمه زندگی است نه وسیله ای برای آن، سلامتی مفهومی کاربردی دارد که افزون بر توانایی جسمانی افراد بر جنبه روانی و اجتماعی آنان نیز تاثیر می گذارد (شفیلد[6]، 1998). سلامت عمومی عبارت است از رفاه کامل جسمی ، روانی و اجتماعی فر د ,که بین این سه جنبه تأثیرمتقابل و پویا وجود دارد. بنابراین, سلامت روان به عنوان یکی از ملاک های تعیین کننده سلامت عمومی افراد درنظر گرفته می شود؛ که مفهوم آن عبارت است از احساس خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود،اتکاء به خود ، ظرفیت رقابت ، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی توانایی های بالقوه فکری، هیجا نی وغیره(گزارش جهانی سلامت ، ۲۰۰۱ ). سلامت روانی یکی از مهمترین عوامل موثر در ارتقاء و تکامل انسان ها محسوب می شود. هدف سلامت روان، پیشگیری از وقوع ناراحتی ها و حفظ سلامت روانی به منظور ایجاد یک محیط فردی و اجتماعی سالم و مناسب و همچنین درمان اختلال های روانی و پیشگیری از مزمن شدن بیماری در افراد است. سازمان بهداشت جهانی[7] در سال 1946 ، سلامتی را چنین تعریف کرده است: حالت رفاه کامل جسمی ، روانی و اجتماعی و نه فقدان بیماری یا معلولیت.در این تعریف سه بعد جسمی از نظر پزشکی و روانی از نقطه نظر روان شناسی و اجتماعی به جهت ابعاد روابط سالم با محیط مد نظر می باشد(خیر آبادی، 1381). باورها تحت تأثیر و تجارب بین فردی در دوران کودکی شکل می گیرند و به مرور از طریق فرایند پردازش اطلاعات تقویت می شوند. باورهای غیر منطقی در فرایند پردازش اطلاعات تحریف ایجاد می کنند و چنین چیزی سبب می شود که فرد در طول رشد، شواهد خلاف باورهای خود را کم رنگ کند و نادیده بگیرد و تنها به شواهدی توجه کند که در راستای تأیید باورهای او هستند. باورها فرضیه هایی درباره ی خود، جهان و آینده هستند(قهاری،1390). باورهای غیر منطقی خواستها و اهدافی هستند که به صورت ترجیحات ضروری والزامی در می آیندوتبدیل به اهداف اجباری والزامی و قطعی می گردد به طوری که اگر برآورده نشوند به آشفتگی و اضطراب منجر می گردد(برنارد[8]،1991). در حوزه شناخت درمانی، پژوهشهای زیادی صورت گرفته است که به نقش اعتقادات و باورهای افراد بر عملکردهای آنان در موقعیتهای مختلف میپردازند. شاملو (1368) اساس و زیربنای شناخت گرایی را در طرز تفكر و نقش آن در رفتار میداند و معتقد است كه رفتار نابهنجار انسانها به علت اختلالات و نارساییهای تفكرات غیر منطقی است كه آنها در طرز تفكر، استدلال و در برخورد با حالات خود و یا مسایل زندگی دارند. مهربند (1379؛ به نقل از معتمدین، 1383).هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط میان تفكر و هیجان است. این اصطلاح اولین بار از سوی سالوی و مایر[9](۱۹۹۰)پیشنهاد شد. هوش هیجانی به عنوان نوعی توانایی ، عبارت است از ظرفیت ادراک ، ابراز ، شناخت ،کاربردو اداره هیجان های خود و دیگران(مایر و سالوی، ۱۹۹۷). از آنجای که مؤلفه های اساسی هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم هیجانات دیگران و توانایی تنظیم ومهارخود و دیگران به شیوه سازگارانه، انتظار می رود افرادی که دارای هوش هیجانی بالاتری هستند سازگاری اجتماعی و مهارت های اجتماعی بهتری را نشان بدهند . بنابراین, مهارت های اجتماعی عبارت از تسهیل کننده های زندگی اجتماعی که به افراد کمک می کند تا به گونه ای سودمند و متقابل با دیگران آنها را دوست دارند (اندرسون[10]، 1968)همچنین، هوش هیجانی از سوی برخی محققان شامل متغیرها ی شخصیتی است كه با شاخص های بین مو قعیتی رفتار نظیر همدلی، جرأ ت و خوش بینی ارتباط دار د(گلمن[11]،1995). مسلم آن است كه از آغاز مطالعه هوش، غالبًا بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه و حل مسئله تأكید شده است، در حالیكه ابعاد غیرشناختی، یعنی توانایی های عاطفی و كرداری نیز تنها پذیرفتنی هستند بلكه ضروری هم می باشند(چرنیس و اسمیت و واتسون[12]،۲۰۰۰ ). بتدریج دیدگاه های صرفًا مبتنی بر هوشبهر جای خود را به مطالعه سایر توانایی های مؤثردرعملكردانسان دادند؛ به طورمثال ثراندایك[13] ( ۱۹۲0 ) رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت های ساختن وبكاربردن ابزار و وسایل )، هوش انتزاعی ( توانایی كاربرد كلمات، اعداد و اصو ل علمی ) و هوش اجتماعی (شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسا نی ) می دانست . وكسلر[14] (1943) پیشنهاد می كند كه جنبه های غیرشناختی هوش نظیر توانایی های عاطف ی -هیجانی، شخصی و اجتماعی در پیش بینی توانایی خود برای موفقیت و سازگاری در زندگی اهمیت دارند و گلمن( ۱۹۹۵) زندگی روانی انسان را ناشی از تعامل دو كاركردعقلانی – هیجانی می داند.
نظریه هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل موثر بر موفقیت و هم چنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می كند كه تكمیل كننده علوم شناختی، علوم اعصاب و رشد كودك است، و قابلیت های هوش هیجانی برای خودگردانی هیجانی و تدبیر ماهرانه روابط بسیار حائز اهمیتاند(بار-آن[15]،1999).توسل به هوش عمومی به تنهایی برای تبیین موفقیت كافی نیست و تحقیقات نشان میدهد كه د ر بهترین شرایط هوش عمومی تنها ۲۵ درصد از موفقیت را تبیین می كند و مابقی به هو ش هیجانی، اجتماعی وشانس بستگی دارد (گلمن، ۱۹۹۵). از این رو این پژوهش در صدد آن است که رابطه هوش هیجانی و باورهای غیر منطقی با سلامت روان دبیران دوره اول متوسطه شهرستان محمودآباد را مورد بررسی قرار دهد و راه حلهای مناسب در این زمینه را بیان ، تحلیل و بررسی کند.
[1] Cartier, Greenwell & Prendergast.
[2] Lam& Gale
[3] Wells
[4] Salkovskis, Wroe, Gledhill, Morrison &Forrester et al.
[5] Kelar
[6] Schefield
[7] World Health Organization
[8] Bernard
[9] Mayer & Salovey
[10] Anderson
[11] Golman
[12] Cherniss, Smith &Watson
[13] Thorendike
[14] Wechsler
[15] Bar-on