موضوع: "بدون موضوع"
بررسی شروع به جرم در جرایم مطلق با تاکید بر رویه قضایی ایران- قسمت ۴
جمعه 99/12/22
جرم به حساب آمده و با وقوع جرم ارتباط مستقیم نداشته باشند از این حیث قابل مجازات نیستند این ماده قطعا دارای مفهوم مخالف است به این شرح که« اگر اعمال مقدماتی با وقوع جرم ارتباط مستقیم داشته باشند شروع به جرم محسوب و به این اعتبار قابل مجازات خواهند بود»( محمدی: ۱۳۸۸، ۷۵).
این ماده ویژگی ارتباط مستقیم با وقوع جرم داشتن عمل مقدماتی را به عنوان یک ملاک و معیار در اختیار ما قرار می دهد تا به کمک آن قابل مجازات بودن عمل مقدماتی و یا عدم آن را تشخیص دهیم( محقق داماد: ۱۳۸۹، ۷۱).
بنابراین چنانچه آن عمل با جرم مورد نظر ارتباط مستقیم داشته باشند قابل مجازات والا از این حیث و به این اعتبار غیر قابل مجازات خواهند بود[۵]. برخی از علمای حقوق جزا اصطلاح ماده۲۱ قانون مجازات عمومی سابق و تنظیم آن به گونه ای که هم اکنوند با تغییر مختصر در برخی از واژه ها در تبصر۱ ماده ۴۱ ق. م .ا انعکاس یافته است را نشانه تمایل و گرایش مقنن وقت به سوی تئوری ذهنی یا تلفیقی دانسته اند( محسنی: ۱۳۷۵، ۱۸۱).
آن چه که تاکنون مورد بررسی قرار گرفت معلوم می شود که قانونگذار ما نیت مجرمانه و تصمیم بر ارتکاب جرم را قابل مجازات و تعقیب ندانسته و قانون جزا را از مداخله در این محدوده منع کرده است. همچنین از تعریف اعمال مقدماتی خودداری کرده و وجوه افتراق آن را با اعمال اجرایی بیان نکرده است. این امر نه تنها قابل ملامت نیست بلکه به لحاظ مشکلات ناشی از وجود تعریف قانونی، در خور تقدیر نیز هست. سکوت قانونگذار در این باره بدین معنا نیست که موضع او در رابطه با قابل مجازات بودن اعمال مقدماتی یا عدم آن در هاله ای از ابهام قرار داشته باشد، بلکه به عنوان یک اصل و قاعده، آن اعمال را قابل مجازات نمی داند. در موارد استثنایی هم که قانونگذار اعمال مقدماتی را قابل مجازات دانسته است. به لحاظ عمل مقدماتی نبوده بلکه آن را به عنوان جرمی مستقل شایسته کیفر تلقی کرده است.
فصل سوم: ارکان شروع به جرم
۳-۱-ارکان جرم
قبل از پرداختن به ارکان شروع به جرم لازم است که ارکان جرم را مورد بررسی قرار دهیم. اصولاً هر نوع جرم حادث شده واجد ارکان متفاوتی می باشد که از آن به عنوان ارکان مادی، معنوی و قانونی نام می بریم. هر یک از این عناصر حسب مورد در جرائم خاص خود شکل می گیرد که حصول هر یک از این عناصر بستگی به نوع جرم دارد. از این حیث ممکن است با تحقق هر سه عنصر جرم خاصی شکل گیرد و یا اینکه با احراز یک یا دو عنصر جرم واقع گردد. بنابراین برای احراز جرائم به صور کلی نیاز به این امر نمی باشد که لزوماً هر سه عنصر بایستی جمع شود تا جرم به معنای واقعی خود حاصل شود . بر این اساس هر عنصر و رکن مورد بحث برای ارتکاب جرم از یک ویژگی خاصی برخوردار است که به شرح ذیل عنوان می گردد:
۳-۱-۱- عنصر قانونی
منظور از عنصر قانونی جرم، شناختن یک عمل به عنوان یکی از جرایم در قانون جزا می باشد( جعفری لنگرودی: ۱۳۸۷، ۴۷۶).
بعضی مکاتب مثل مکتب تحققی، معتقدند که ساختمان مزاجی بعضی از اشخاص معد برای ارتکاب جرم می باشد و لازم است که قبل از ارتکاب جرم مقامات قضایی این قبیل اشخاص را تحت نظر گرفته و حتی آنها را از جامعه طرد نمایند؛ اما یکی از اصول اساسی حقوق عمومی که امروزه پذیرفته شده، این است که هیچ عملی نباید مورد دادرسی کیفری واقع شود مگر اینکه قبلا از طرف قانون بالصراحه پیش بینی شده باشد( علی آبادی: پیشین، ۴۵).
به بیان دیگر مادام که قانون گذار فعل یا ترک فعلی را جرم نشناسد و کیفری برای آن تعیین نکند افعال انسان مباح است. بنابراین تحقق جرم و صدور حکم مجازات منوط به نص صریح قانون است و چون بدون وجود قانون جرم محقق نمی شود می توان گفت قانون رکن لازم جرم است( اردبیلی: ۱۳۸۴، ۱۲۶).
۳-۱-۱-۱-مبانی لزوم قانونی بودن
عنصر قانونی جرایم ریشه در اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها داشته و جزئی از آن می باشد. اصل قانونی بودن بر مبانی مختلفی استوار است. در سیاست جنایی یعنی سلسله تدابیری که برای پیشگیری از جرم اتخاذ می شود، ضرورت این اصل به دلیل تأثیری که بر عواقب رفتارهای سوء افراد به جا می گذارد، آشکار است و موجب می شود که انسان دانسته و سنجیده در اعمال و افعال خود گام بردارد و از پیش، پیامد آن را پیش بینی کند. از سوی دیگر حفظ حقوق و آزادی های مردم اقتضا می کند که همواره از تجاوز و تعدیات کارگزاران حکومتی در امان باشند. بنابراین وجود قوانینی ثابت که در پناه آن شهروندان بتوانند آزادانه و بدون هراس مناسبات خود را گسترش و سازمان دهند شرط تضمین این حقوق و آزادی هاست. اصل قانونی بودن جرم و مجازات در اجرای صحیح عدالت نیز بی تأثیر نیست زیرا عدالت اقتضا می کند که همه در برابر قانون برابر باشند و وجود قوانین ثابت شایبه هرگونه غرض ورزی و جانب داری را برطرف می کند. پس به طور کلی یکی از مبانی مهم این اصل، اصل آزادی است زیرا حرمت کرامت انسانی حکم می کند که حریم آزادی های او معلوم و محفوظ باشد(پیشین، ۱۲۹).
۳-۱-۱-۲-عنصر قانونی جرم در نظام حقوقی اسلام
به طور کلی با آنکه در کتب فقهی مانند آثار صاحب نظران حقوق موضوعه عنصر قانونی جرم به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته، با مطالعه دقیق در منابع و متون اسلامی به خصوص در ابواب قضا و حدود و قصاص و سخنان فقها به خوبی می توان مدلول عنصر قانونی جرم و مجازات های اسلامی را استخراج و مورد بحث قرار داد(ولیدی: ۱۳۷۴، ج۱، ۲۲۱).
برخی از منابع حاکی از این اصل عبارتند از:
۱٫آیه
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید. |
۷ سوره طلاق: «لا یکلف الله نفسا الا ما اتیها: خداوند هیچ کس را جز به آنچه توانایی داده مکلف نمی کند».
۲٫ آیه ۱۵ سوره اسراء: «و ما کنا معذببن حتی نبعث رسولا: ما هیچ کس را کیفر نمی کنیم تا اینکه پیامبری بفرستیم».
۳٫ قاعده «قبح عقاب بلا بیان» که در تمامی ابواب فقه اسلامی قابل استناد است، به این معنی که اعمال کیفر نسبت به اشخاص، بدون بیان قبلی رفتار مجرمانه قبیح و زشت است و خداوند کار قبیخ نمی کند(گلدوزیان: ۱۳۸۴، ۷۴).
۳-۱-۱-۳-عنصر قانونی در قوانین ایران
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران لزوم قانونی بودن جرم را در اصل ۱۶۹ به رسمیت شناخته است. این اصل بیان می کند: «هیچ فعل با ترک فعلی، به استناد قانونی که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمی شود».
همچنین ماده ۲ قانون مجازات اسلامی با این مضمون که«هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم محسوب می شود». دلالت بر لزوم قانونی بودن جرم و مجازات دارد. ذکر این مطالب در ق.ا و ق.م.ا به این معنی است که نه تنها دادرسان از تعیین جرم و مجازات منع شده اند و احکام آنان باید مستند به قوانینی باشد که در زمان وقوع معتبر است بلکه قانون گذاران نیز نمی توانند با وضع قوانین عادی تشخیص اعمال مجرمانه و یا تعیین نوع و میزان مجازات را به اختیار دیگر قوا و مقامات واگذار کنند. بنابراین تعبیر دیگر اصل قانونی بودن جرم و مجازات این است که فقط قانون گذار صالح است در حدود مقرر در ق.ا به تشریع جرم و تعیین مجازات بپردازد زیرا وظیفه وضع قانون به موجب ق.ا با مجلس قانون گذاری است(اردبیلی: پیشین، ۱۳۲).
۳-۱-۲- عنصر معنوی
به منظور تجزیه و تحلیل مفهوم عنصر روانی، ابتدا تعریف لغوی، سپس تعریف اصطلاحی آن بیان می شود:
۳-۱-۲-۱- تعریف لغوی عنصر روانی
عنصر روانـی از دو واژه عنصر و روانی ترکیب یافته است. در فرهنگ لغت واژه عنصر را چنین تعریف کرده اند: «اصلی، بنیاد اصلی کـه اجـسام دارای طبایع مختلف از آن تشکیل می گردند»(دهخدا: ۱۳۷۲، ج۱۰، ۱۴۴۷۰).
بررسی نقش پلیس در پیشگیری و کنترل جرائم در فضای سایبر- قسمت ۸
جمعه 99/12/22
از آنجایی که سیاست جنایی با گذر زمان و حضور مکاتب مختلف در ابتدا بیشتربه معنای واکنش سرکوب گرانه تعبیر می شده و رفته رفته به معنای امروزی آن که بیشتر جنبه پیشگیری از وقوع جرم دارد، می باشد.دیدگاه پلیس نیز همانند سیاست جنایی با گذر زمان تغییر یافته که به طور مختصر به شرح دو دیدگاه پلیسی در این رابطه می پردازیم.
الف) دیدگاه پلیس سنتی: دراین دیدگاه پلیس مؤسسه ای دولتی است، که اساساً مسئول اجرای قانون است. و نقش پلیس در جامعه در حل مشکلات جرم وجنایت خلاصه می شود. موقعیت پلیس در این سیستم ها به وسیله میزان کشف و دستگیری سنجیده می شود و اولویت کار پلیس برخورد با جرائم مالی شدید یا جرائم توأم با خشونت است. پلیس واکنش فوری و مؤثر در قبال جرائم جدی نشان می دهد. در پلیس سنتی پیشگیری از جرم اغلب بر تعبیر تکنیک های اعمال قانون، مانند: تحول حقوق جزا با سیاست کیفری وشیوه های عملیاتی پلیس تمرکز داشته است. اما علی رغم تداوم این اقدامات انتظامی کماکان ناکافی به صورت روند افزایش نرخ جرائم وجود دارد.
دیدگاه پلیس جامعه محور: پلیس جامعه محور نوعی الگوی پلیسی است، که به دنبال ارتقاء روابط بین پلیس وجامعه در ریشه کنی جرم وناامنی است. نمود خارجی پلیس جامعه محور ظهور پلیس در دسترس و مجاور است. این الگو مبتنی بر تفکر برقراری مشارکت مؤثر بین پلیس وجامعه برای تأمین امنیت و حفظ نظم وپیشگیری از وقوع جرائم است. یک نیروی پلیس قابل دسترس ونزدیک با مردم به اصول جامعه محلی معتقد است و با حضور به موقع، درصد زیادی از جرائم اجتماعی را کاهش می دهد.
پلیس درنقش ضابط قضایی عهده دار امر پیشگیری انتظامی است و در چهارچوب قانون و بر اساس سیاست کیفری عمل می کند.
امروزه با تغییر نگرش پلیس وگرایش بیشتر به سمت پیشگیری از جرم به روش های جدید(پیشگیری وضعی، اجتماعی) درمیان عوامل اجرایی دولت بیشترین نقش را به ویژه در زمینه پیشگیری وضعی از جرم بر عهده دارد. علت این امرآن است، که پلیس در برخورد و تقابل سیستم با اعمال مجرمانه قرار دارد بدیهی است که به واسطه لمس موضوع از راهکارهای پیشگرانه و بهتر و بیشتر از سایر مراجع مطلع باشد.
طی دو دهه گذشته نیروهای پلیس تحولات اساسی را پشت سر نهاده اند. بسیاری از نیروهای پلیس تدریجا غیرنظامی شده اند، مابقی نیروهای پلیس غیر مترکز شده اند تا بیشتردر دسترس بوده و کارایی داشته باشند. همچنین نیروهای پلیس رویکردهای جدیدی را برای پاسخ به انتظارات عمومی و انجام تغییرات پایدار و شرایطی که جرم و ناامنی را ایجاد می کنند در پیش گرفته اند [۵۹].
پلیس به عنوان نهاد پیشتازجامعه، وسیله ایجاد انسجام اجتماعی است و می تواند اقدام به پیشگیری از جرم کند. برای پلیس نقش سه وجهی پیشگیری واعمال قانون و برقراری نظم و انسجام جامعه لحاظ شده است و از اینجا روشن می شود، که پلیس نه تنها در بعد اجرای قانون بلکه در دو بعد دیگر هم باید نقش خود را ایفاءکند.[۶۰] بدین ترتیب گستره مداخله پلیس به مجرمین و مظنونین به ارتکاب جرم محدود نمی شود ، بلکه مجموعه جمعیت و شهروندان را در بر می گیرد. همان طور که در زمینه بهداشت و سلامت نیز، اقدام پیشگیرانه فقط شامل بیماران نیست. البته این رویکرد پیشگیرانه پلیس مستلزم داشتن اطلاعات کافی است. اطلاع از تمام زوایا و جوانب موضوعات اجتماعی، از تهدیدات و خطرات احتمالی … زیرا شرط واقعی مبارزه با بزهکاری داشتن اطلاعات دقیق از گروه های اجتماعی(در خطر) که بر حسب زمان ممکن است بزه دیده یا بزهکار گردند، می باشد.[۶۱]
باتوجه به توضیحات فوق در خلاصه کلام می توان گفت: پلیس با اعمال سیاست جنایی نوینی که همگام با دنیای امروز باشد و تدابیر انتظامی و امنیتی که در راستای اهداف بلند مدت خود یعنی توسعه امنیت پایدار به کار می بندد تنها به دنبال تثبیت جایگاه خود و برقراری هرچه بیشتر نظم و امنیت در سطح جامعه است.
امید است که با برقراری ارتباطی منطقی میان سیاست جنایی و نقش پیشگیرانه پلیس که هر دو در یک مسیر در حال حرکت می باشند به جامعه ای ایده آل و آرمانی که خواسته همه دولت مردان و کشورها از جمله(کشور ایران) می باشد، دست یابد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
گفتار دوم: وظیفه پیشگیری از جرم پلیس در راستای توسعه امنیت پایدار
پلیس در کشورهای گوناگون وابسته به سازمان ها و وزارتخانه هایی مانند شهرداری، دادگستری و وزارت کشور است.[۶۲]
بنابراین پلیس در تمام دنیا هم زمان با تغییر و تحولات اجتماعی، سازمان خود را متناسب با تغییرات سازماندهی می کند.
امروزه تعدد و تنوع وظایف پلیس به حدی است، که هر بخش تحت نظر ارگان خاصی از نیروی انتظامی اداره می شود. ازجمله وظایف مهم آن می توان به وظایف انتظامی، وظایف امنیتی، وظایف ضابطی، وظایف خدماتی، وظایف نظامی، وظایف اجتماعی، اشاره نمود.
بند اول: پیشگیری انتظامی
پیشگیری از وقوع جرائم و فروافتادن در ورطه جرم و گناه یکی از آمال وآرمان های تمام جوامع بشری است. رشد روز افزون و پیشگیری های خاص جرائم و پایین آمدن سن ارتکاب جرم از عواملی است که بر اهمیت و ضرورت توجه به پیشگیری انتظامی می افزاید.
پیشگیری انتظامی بر پایه اقدامات پلیسی در جهت حمایت از شهروندان آسیب پذیر، افزایش آگاهی عمومی و نظارت بر اماکن عمومی و افزایش هزینه های ارتکاب جرم مبتنی است.متولی اصلی این نوع پیشگیری پلیس است که بایستی رویکردی جدیدی را نسبت به وظایف سنتی خود اتخاذ کند. زیرا پیشگیری انتظامی عمدتا مبتنی بر تدابیر و اقدامات کنشی، پیش جنایی توسط پلیس است. با توجه به آنچه بیان شد می توان پیشگیری انتظامی را اینگونه تعریف نمود:
مجموعه تدابیر و اقدامات کنشی و واکنشی نیروی پلیس که با حمایت از افراد در معرض خطر، افزایش آگاهی عمومی، نظارت بر اماکن عمومی، افزایش هزینه های ارتکاب جرم و مداخله قبل از وقوع جرم و مداخله پس از وقوع، درصدد پیشگیری از ارتکاب جرم در جامعه است.
امروزه کنترل و مداخله در بحران ها از سوی پلیس تنها از دیدگاه وظایف سنتی پلیس مبتنی بر کشف و سرکوب توجیه نمی شود، بلکه این امر مبتنی بر استفاده از رویکرد پیشگیری انتظامی است.
درواقع پلیس مسئول برقراری نظم و امنیت در کشور است.این وظیفه به عنوان رکن اساسی فعالیت این نیرو محسوب می گردد. ازاین منظر می توان به برخی از وظایف نظیر جلوگیری از وقوع جرم، برقراری نظم و اجرای قانون و مقررات، حراست از برخی از اماکن و پیشگیری از هرگونه خرابکاری … اشاره کرد.[۶۳]
عرصه اصلی فعالیت انتظامی پلیس بسترجامعه است. در این خصوص رابرت اریکسون می گوید:[۶۴]
آن ها به هنگام گرفتار شدن مردم در مشکلات روزمره، تصادف و قرار گرفتن در معرض آسیب های جنایی به کمک مردم می شتابند. آن ها در آیین های جمعی، ملی و رخدادهای ورزشی، تظاهرات و تمرین های نظامی دیده می شوند.
آنها را در سیاست های متحدالشکل در حال احترام به ارزش های اجتماعی و ملی مشاهده می کنیم. مأموران انتظامی کارگزاران صلح و نظم و یک دوست خوب هستند.
وظایف پلیس در برقراری نظم و پیشگیری انتظامی را می توان درسه بند ذیل بیان نمود:[۶۵]
۱) افزایش حضور پلیس از طریق تأسیس ایستگاه ها یا پست ها یا گیشه های کوچک در چهار گوشه شهرها یا محله ها تعداد این دستگاها تابعی از میزان جمعیت و ابعاد جغرافیایی هر محل است. این ایستگاه پلیس با همکاری شهروندان داوطلب، مردم را در زمینه پیشگیری از بزهکاری توجیه و از روش های مختلف آن آگاه می کند.
با بزه دیدگان همدردی و آنان را از نظر قضایی راهنمایی می کنند و با کسبه ی محل، افراد و نیز نوجوانان محل تماس مستقیم برقرار می نمایند.
۲) تقویت رؤیت پذیری پلیس از طریق برقراری گشت های پیاده یا سوار یا گشت های مختلط در نقاط حساس یا محله های مختلف در کلان شهرها یا در حومه های آن ها.
۳) ایجاد کمیته های مشورتی شهروندان در ادارات پلیس یا کلانتری ها در سطح شهر یا محله با مشارکت نمایندگان تشکل های مردمی و گروه های علاقمند به حل و فصل مسائل مربوط ناشی از بزهکاری از جمله مهار بزهکاری متناسب با محل.
در راستای رویکرد پیشگیری انتظامی و تحقق اهداف پیشگیری از وقوع جرم می توان با بهره گرفتن از مدل های جدید پیشگیری اعم از پیشگیری وضعی و پیشگیری اجتماعی به این صورت که با افزایش نیروی انتظامی، حضور به موقع در مکان های بالقوه وقوع جرم و همچنین حضور در زمان های ازدیاد جرم تا حد زیادی از تعداد جرائم احتمالی بکاهند .
بر همین اساس پلیس برای رسیدن به این مهم نیاز به ابزاری دارد که هرچه زودتر به واسطه آنان به هدف خود نائل آید. بنابراین از رویکردهای جدید پلیس در زمینه پیشگیری انتظامی می توان ۱ـ رویکرد مشارکت پذیری و شهروند مداری ۲ـ رویکرد سرعت پذیری و دقت در مداخله ۳ـ رویکرد تفکیک پذیری ۴ـ رویکرد آموزشی اشاره نمود، که به طور اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
الف: رویکرد مشارکت پذیری و شهروندمداری
در پیشگیری انتظامی سعی برآن است، که با به کارگیری شیوه های جلب مشارکت مردمی، در ایجاد نظم و امنیت استفاده شود و حفظ نظم و امنیت از یک پدیده رسمی و آمرانه به یک پدیده مشارکت محور تبدیل شود. و همچنین در راستای شهروندمداری پلیس سنتی با تأکید بر ایجاد امنیت در جهت تحقق یک جامعه حرکت کند.اینک ما در مقابل امنیت مداری پلیس سنتی با رویکرد پیشگیرانه مدعی حفظ حقوق شهروندی و احترام به حقوق و آزادی های فردی هستیم. از این رویکرد با تأکید بر جنبه های کنشی نهاد پلیس هدفی، همچون حفظ امنیت، به تدریج به حفظ نظم تبدیل شده و حقوق شهروندی از جایگاه ویژه ای برخوردار گردیده است. در خصوص مبانی و منابع این رویکرد در نظام پلیسی ایران می توان به قانون حقوق شهروندی اشاره نمود.
ب: رویکرد سرعت پذیری و دقت در مداخله
مداخله پلیس در بحران های اجتماعی یکی از راهکارهای کاهش تلفات و هزینه هاست. اما مداخله پلیس در بحران های اجتماعی باید مبتنی بر سرعت پذیری و دقت در تصمیمات باشد. زیرا کندی نیروهای پلیس و تصمیمات نادرست آنها نه تنها باعث کاهش تلفات و هزینه ها نمی گردد، بلکه می تواند منجربه افزایش اثرات و تبعات این گونه بحران ها گردد.
ج: رویکرد تفکیک پذیری
نیروی پلیس برای تحقق اهداف پیشگیرانه باید از یک سیاست افتراقی در مورد مخاطبان خود استفاده نماید. این سیاست افتراقی که در حوزه فعالیت های پلیسی اعمال می گردد. و مبتنی بر یافته های جرم شناختی است، تحت عنوان سیاست افتراقی انتظامی مشخص می گردد. مطابق با سیاست افتراقی انتظامی تخصص های لازم برای مواجه با کودکان و نوجوانان و همچنین مهارت های لازم برای تعامل با زنان، متفاوت است از آنچه برای مردان مناسب تلقی می شود.
د: رویکرد آموزشی
در پلیس سنتی نقش آموزش پلیس در روابط این نهاد با افراد جامعه بسیار کم رنگ است.اما در رویکرد پیشگیرانه یکی از شیوه های مناسب برای آموزش روش های پیشگیری از بزهکاری و بزه دیدگی به افراد جامعه، استفاده از نیروی پلیس به عنوان یک نهاد آموزشی است.
بند دوم: هشدارها و توصیه های پلیس
در دنیای امروز اطلاع رسانی، آگاهی دادن و بالا بردن قدرت شناخت و تشخیص مردم از مهم ترین و اساسی ترین روش های دولت ها، سازمان ها، شرکت ها برای رسیدن به اهداف مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است. تحقیقات نشان داده است، بسیاری از جرائمی که مجرمان مرتکب شده اند بر اثر عدم رعایت موازین ایمنی و یا سهل انگاری مردم و خانواده ها بوده است. عدم آگاهی مردم از قوانین و مقررات می تواند زمینه فعالیت مجرمین و بزهکاران را بیشتر کند. هشدار دادن، متذکر شدن و یادآوری نمودن پلیس و پذیرش هشدارها و عمل کردن به راهکارهای پلیس از جانب مردم همکاری وهماهنگی دوجانبه پلیس و اجتماع را بوجود می آورد.که از بهترین و مؤثرترین روش ها برای پیشگیری از وقوع جرائم است[۶۶].
مگر نه این است که یکی از بزرگ ترین اهداف هر دولتی برقراری نظم و امنیت است، مگرنه این است که سازمان پلیس قوی ترین و اصلی ترین بازوی اجرای عدالت کیفری و نیز هدف مهم تر از برقراری نظم و امنیت در کشور ندارد، بنابراین شایسته خواهد بود اگر پلیس برای مردم برنامه های آموزشی داشته باشد. مردم را از اینکه چگونه ممکن است.«بزه دیده» واقع شوند و مجنی علیه قرار بگیرند، آگاه سازد و راه های پیشگیری از جرائمی که احتمال دارد برعلیه ایشان مورد ارتکاب قرار گیرد، آموزش دهد[۶۷].
بند سوم: موانع و محدودیت های پلیس در پیشگیری از وقوع جرائم
شعار پلیس(پلیس حافظ جان ومال و ناموس و شرافت مردم است)
به استناد قانون و نیز شرح وظایف سازمانی پلیس وظیفه خطیر حفظ نظم و امنیت و آرامش مردم را بر عهده دارد. بنابراین شغل پلیس ایجاب می کند که با مردم در ارتباط باشد، ارتباط با مردم و خدمت به آنها مستلزم این است که پلیس شغل خودش را دوست بدارد و به آن عشق به ورزد و با انگیزه ای بالا خدمت شایسته خویش را ارائه بدهد[۶۸].
برای مثال: اگر کارگر یک کارخانه صنعتی انگیزه ای قوی برای انجام کار خود نداشته باشد، نتیجه منفی کم کاری یا بدکاری او متوجه صنعت و محصولات صنعتی آن کارخانه می شود. که به هر حال قابل جبران است. اما اگر پلیس که وظیفه اش خدمت به مردم است، انگیزه ای برای انجام وظیفه نداشته باشد و از روی دلسردی و بی میلی و بی تفاوتی کار کند، نتیجه سوء و منفی آن متوجه مردم می شود. که نه تنها جبران آن بسیار دشوار است، بلکه انعکاس نامطلوبی در سطح جامعه خواهد داشت. پرواضح است زمانی پلیس خواهد توانست در انجام وظیفه خطیر خود موفق باشد که از حداقل امکانات معقول برای زیستن بهره مند بوده و لااقل بطور نسبی از آرامش روحی و فکری برخوردار باشد.
موانع و مشکلات زیادی می توانند موجبات عدم موفقیت پلیس در پیشگیری از وقوع جرم و برقراری نظم و امنیت جامعه مانند آن که همه این اقدامات در سایه انجام وظیفه خوب پلیس تحقق می یابد را فراهم آورند.
از موانع و مشکلات که مانع انجام اهداف پلیس می شوند می توان ۱- انگیزه خدمتی پلیس ۲- اضطراب آور بودن شغل پلیس ۳- کمبود تجهیزات و امکانات اشاره نمود، که در ذیل مورد بررسی قرار می گیرد.
الف) انگیزه خدمتی پلیس
اگر پلیس برای انجام وظیفه و خدمت به مردم انگیزه بالا نداشته باشد و عاشق خدمت به مردم نباشد، در محل کار خود، سطح شهرو جامعه حضور خواهد داشت، اما به گونه ای(غیرمفید، بدون بازدهی و بی تفاوت) مواردی که می تواند انگیزه خدمتی پلیس را تحت تأثیر قرار داده و وضعیتی را بوجود آورد که پلیس حضور غیر کارآمد داشته باشد عبارتند از:
۱ـ عدم تأمین جانی: پلیس شغل مخاطره آمیز دارد و می توان این حق را به پلیس داد که از نظر جانی چه در هنگام عملیات و چه غیر آن نگران جان خود باشد.
۲ـ عدم تأمین مالی: وضعیت حقوق، مسکن، امکانات رفاهی
۳ـ عدم تأمین شغل: نگرانی از انتقالات نابهنگام و یا سالانه بدون اینکه پلیس کوچکترین اطلاعی و یا رضایتی داشته یا نداشته باشد. چه انتقالات داخل شهر چه از شهری به شهر دیگر.
تحولات اخیر سیاست جنایی ایران در قبال اعتیاد و قاچاق مواد مخدر (روان گردان صنعتی غیر دارویی)- قسمت ۸
جمعه 99/12/22
طبق ماده ی ۱ قانون مربوط به مواد روان گردان (پسیکوتروپ) مصوب ۱۳۵۴: «مواد روان گردان به موادی گفته می شود که در فهرست های ۴ گانه ی ضمیمه ی این قانون مندرج است، وزارت بهداری در صورت توصیه ی کمیسیون موادمخدر سازمان ملل متحد می تواند در فهرست های ۴ گانه ی مذکور با تصویب هیأت وزیران تجدیدنظر نموده و مراتب را به وسیله ی روزنامه ی رسمی کشور و جراید کثیر الانتشار اعلام نماید. این تغییرات پس از انقضای پانزده روز از تاریخ انتشار لازم الرعایه خواهد بود».
الف- ۲- تعاریف بین المللی موادمخدر و روان گردان
الف- ۲-۱- تعریف موادمخدر
بند (س) ماده ی ۱ کنوانسیون مبارزه با قاچاق مواد مخدر و دارو های روان گردان مصوب ۱۹۸۸ این گونه بیان می کند: «مواد مخدر به معنای هریک از مواد طبیعی و یا ترکیبی مشروحه در جدول های ۱ و ۲ کنوانسیون واحد مربوط به مواد مخدر ۱۹۶۱ و پروتکل اصلاحیه ی آن مصوب ۱۹۷۲ می باشد».
الف- ۲-۲- تعریف مواد روان گردان
بند (ث) ماده ی ۱ کنوانسیون مواد روان گردان ۱۹۷۱ بیان می کند: «اصطلاح مواد روان گردان یعنی هر ماده اعم از طبیعی یا صنعتی یا هریک از مواد طبیعی مندرج در فهرست های شماره ی (۱)، (۲)، (۳) و (۴) و ماده ی ۲ این کنوانسیون ناظر نحوه ی اصلاح فهرست های مزبور است.»
ب- تعریف علمی
ب- ۱- تعریف مواد مخدر
“واژه ی «مخدّر» در لغت اسم فاعل از مصدر تخدیر می باشد که دارای معانی متعددی است ریشه ی این کلمه «خدر» می باشد که معانی متنوعی دارد: ۱- سستی، گیجی و خماری که در ابتدای امر به شارب خمر عارض می گردد؛ ۲- ضعف بنیانی و سنگینی چشم.”[۳۰]
“از نظر دارویی، هر ماده ای که با تأثیر روی سیستم مرکزی اعصاب قادر به ایجاد تغییرات جسمانی، روانی و رفتاری در انسان باشد ماده ی مخدر است.”[۳۱]
و بالأخره اصطلاحاً مواد مخدر، به کلیه ی مواد طبیعی و شیمیایی گفته می شود که اعتیادآور باشد، برخی از این مواد تخدیر کننده نبوده بلکه ممکن است ایجاد تحرک و توهم نماید و به طور کلی مواد مخدر به موادی اطلاق می شود که مصرف آن در انسان حالت غیرعادی ایجاد کند.
ب- ۲- تعریف مواد روان گردان
از «واژه ی «روان» و «گردان» ترکیب یافته است و در مفهوم لغوی، دارویی است که سبب تغییر حالت های روانی شخص می شود. معادل آن در زبان انگلیسی اصطلاحات Psychotropic و Psychodelic است و منظور از مواد روان گردان، هر ماده اعم از طبیعی یا صنعتی (دارویی، شیمیایی) است که سیستم اعصاب مرکزی انسان را تحت تأثیر قرار داده و استعمال آن ایجاد وابستگی کند».[۳۲]
«مطابق تعریف هیأت بین المللی کنترل مواد مخدر سازمان ملل (INCB)، روان گردان ها، همه ی انواع موادی را در بر می گیرند که اصطلاح دارو های ممنوع به آن صدق می کند».[۳۳]
طبق تعاریف گفته شده بسیاری از اندیشمندان و متخصصان، معمولاً وقتی از اصطلاح موادمخدر یا روان گردان به تنهایی استفاده می کنند منظور تمام موادی است که مورد مصرف واقع می شود اعم از طبیعی، نیمه مصنوع و یا مصنوع و هم چنین مواد مخدر به معنای خاص، محرک، توهم زا، آرام بخش و خواب آور هستند. که همگی روی سیستم عصبی مرکزی تأثیر گذاشته و منجر به اختلالاتی در کارکرد حرکتی یا افکار یا رفتار یا درک یا خلق و خوی می گردد ولی «وجوه افتراق آن ها از هم، نحوه ی استعمال و برخی زیان هایی است که به مصرف کننده وارد می سازد».[۳۴]
– گفتار دوم: تقسیمات مواد روان گردان
الف- انواع روان گردان ها
اصولاً تقسیم بندی راجع به انواع مواد روان گردان کاری بسیار دشوار است و معیار های مختلفی در این زمینه وجود دارد. از جمله ی این معیار ها، مبنای تهیه (طبیعی، نیمه مصنوع و مصنوع)، تأثیر بر ارگانیسم بدن، کاربرد پزشکی، تأثیرات روانی و غیره می باشد.
که مواد بر مبنای طرز تهیه به دو گروه عمده و کلی تقسیم می شوند:
۱- مواد مخدر طبیعی که منشأ گیاهی دارند مثل: تریاک، حشیش، کوکائین و … .
۲- مواد مخدر صنعتی (مصنوعی، دارو های ترکیبی، شیمیایی) این مواد بر خلاف مواد مخدر طبیعی که محدود به مناطق جغرافیایی مشخص با آب و هوای خاص است می توانند در هر منطقه و کشوری تولید شوند.
“بر اساس فهرست های چهار گانه ی مواد روان گردان به نظر می رسد انواع روان گردان ها را بتوان در سه گروه:
الف-۱- توهم زا.
الف-۲- محرک ها (توان افزاها).
الف-۳- آرام بخش ها (سستی زا ها).”[۳۵]
تقسیم بندی نمود. البته این مواد هم منشأ طبیعی دارند و هم منشأ مصنوعی که ما به ذکر نمونه هایی که منشأ صنعتی دارند می پردازیم.
الف-۱- دارو های توهم زا
دارو هایی هستند که تغییراتی در نظام حسی و ادراکی و حالات عاطفی و خلقی فرد ایجاد می کنند. این دارو ها علاوه بر ایجاد توهمات موجب قطع ارتباط فرد با واقعیت می شوند. از مهم ترین مواد توهم زای صنعتی می توان L.S.D (اسید لیزرژیک)، D.M.T (دی ام تی) و P.M.A (پی اِم اِی) نام برد.
الف-۲- دارو های محرک (توان افزا)
این گروه از مواد معمولاً موجب تحریک فعالیت سلسله ی مرکزی اعصاب و افزایش هوشیاری شده و باعث ایجاد تحمل زیاد، بالا بردن عملکرد، احساس نشاط و سر خوشی می شوند. از مشهور ترین مواد این گروه آمفتامین ها، ترکیبات آمفتامین ها و اکستاسی هستند.
الف-۳- دارو های آرام بخش (سستی زا)
موادی که بر سیستم اعصاب مرکزی بدن تأثیر می گذارد و با کند کردن فعالیت آن اغلب در مصرف کننده ایجاد آرامش می کند و از این نظر شبیه الکل هستند. از این داروها معمولاً برای رفع درد یا ایجاد خواب و آرامش استفاده می شود از مهم ترین مصادیق این دسته ی مصنوعی می توان به دیازپام (Diazpam)، متادون (Metadon) و باربیتورات ها (Barbitorat) اشاره کرد.
به نظر می رسد اصطلاح «روان گردان صنعتی غیردارویی» که در قانون تعریفی از آن ارائه نشده است، با توجه به تعاریف و مصادیق ذکر شده، مواد روان گردان هستند با منشأ شیمیایی که خاصیت دارویی نداشته و برای مصارف پزشکی استفاده نمی شود و مورد سوء مصرف برای مثال در مهمانی های شبانه می شود مثل اکستاسی و L.S.D و اما مواد روان گردان در قانون ایران، با توجه به کنوانسیون ۱۹۶۱، ۱۹۷۱ و ۱۹۸۸ در ۴ گروه، با آخرین فهرست مواد به روز به تصویب هیأت وزیران در سال ۱۳۸۳ در اجرای قانون مربوط به مواد روان گردان (مصوب ۱۳۵۴) رسید که اکنون مورد استناد در دادگاه هاست تا زمانی که فهرست جدید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
ب- ویژگی های مهم فهرست مواد روان گردان
اما موادمخدر، روان گردان و پیش ساز ها در فهرست های پیوست کنوانسیون های ۱۹۶۱، ۱۹۷۱ و ۱۹۸۸ با توجه به کاربرد آن ها در پزشکی، پژوهشی، علمی، اعتیاد زایی و ساخت مواد مورد سوء مصرف در پنج گروه دسته بندی شده که به برخی از ویژگی های مهم هریک از آن ها اشاره خواهد شد،[۳۶] هرچند در حقوق ما، فهرستی که مورد استناد کنونی است ۴ دسته می باشد ولی تقریباً با گروه بندی این مواد در کنوانسیون ها مشابه می باشد. که پس از ذکر برخی از این ویژگی ها، این ۴ گروه نیز به عنوان ضمیمه خواهد آمد:
ب-۱- ویژگی های مهم فهرست شماره ی یک[۳۷]
– فهرست شماره ی یک شامل موادی است که دارای قدرت زیادی در اعتیاد زایی است و موارد درمانی در معالجات پزشکی ندارد.
– استفاده ی مکرر از این مواد همیشه منجر به اعتیاد می شود.
– این مواد در داروخانه ها به فروش نمی رسد و پزشکان نمی توانند آن ها را برای بیماران تجویز کنند.
– تولید، واردات، صادرات، توزیع، تأمین و مالکیت این گروه فقط برای اهداف پژوهشی یا مقاصد خاص علمی جایز است.
ب-۲- ویژگی های مهم فهرست شماره ی دو[۳۸]
– این مواد دارای قدرت اعتیاد زایی بالایی هستند اما به شکل کاملاً کنترل شده در پزشکی استفاده می شوند.
– اعتیاد به مواد این گروه اغلب فیزیولوژیکی توأم با روانی شدید است.
– تأمین و مالکیت آن ها فقط با نسخه ی پزشک مجاز است.
– داروخانه ها می توانند آن ها را طبق نسخه ی پزشکی به فروش برسانند.
– تهیه، مالکیت، ورود، صدور و تولید آن ها در غیر موارد مجاز ممنوع است.
ب-۳- ویژگی های مهم فهرست شماره ی سه[۳۹]
– در فهرست شماره ی سه احتمال سوءاستفاده نسبت به فهرست های ۱ و ۲ کاهش می یابد.
– داروهای این گروه مواد استفاده ی پزشکی تأیید شده دارند و پزشکان می توانند ترکیبات این مواد را برای بیماران خود در معالجه تجویز کنند و داروخانه ها می توانند آن ها را طبق نسخه ی پزشک به فروش رسانند.
– مواد این گروه اغلب منجر به اعتیاد جسمی متوسط تا خفیف و اعتیاد روانی شدید می شوند.
– مالکیت این مواد فقط با نسخه ی پزشک مجاز است.
ب-۴- ویژگی های مهم فهرست شماره ی چهار[۴۰]
– مواد این گروه موارد استفاده ی پزشکی تأیید شده دارند و پزشکان می توانند این ترکیبات را تجویز کرده و داروخانه ها می توانند آن ها را به فروش برسانند.
– مواد این گروه اغلب منجر به اعتیاد جسمی و روانی خفیف می شوند.
– مالکیت این مواد با نسخه ی پزشکی مجاز است.
بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان حافظ و مثنوی مولوی(ج۲ ۱)- قسمت ۸
جمعه 99/12/22
)
خواجه عبدالله به عکس جنید اعتقاد دارد که سالک تا مقامی را تکمیل نکند نمی تواند به مقام بالاتر ترقی یابد. و باب رسیدن به مقام بالاتر تا تکمیل مقام پایین تر مسدود می باشد. اما جنید معتقد است که سالک ممکن است با کمالی که در حالات عرفانی پیدا می کند به مقام بالاتر ترقی یابد سپس به واسطه ی نور و اشرافی که این حال روحانی به او می بخشد به نواقص مقام قبلی خود نظر بیندازد و آن را تکمیل کند. در این جا نظر خواجه صائب است چرا که رسیدن به مقام بالاتر مستلزم پشت سرگذاشتن مقام پایین تر است و این قاعده ای منطقی است و کاملاً محرز است که سالک با حالاتی که دارد نمی تواند به مقام ترقی یابد و از نواقص مقام مطلع شود. چرا که در مباحث عرفانی فقط سخن از ترقی حال به حال و ترقی مقام به مقام است و سخن از ترقی حال به مقام نشده چرا که اگر چنین باشد دیگر آن حال ، حال به حساب نمی آید. و مقام است. می توان گفت که حال در کنار مقام مانند خوف در کنار رجاست. همان گونه که خوف بدون رجا به نتیجه ی مطلوب نمی رسد مقام هم بی حال به به نتیجه ی مطلوب منتهی نمی شود. کسی که حال توبه دارد به سمت مقام تقوی یا ورع یا زهد کشیده می شود.
«بدان کسانی که در این مقامات سیر می کنند ، بسیار گوناگونند و ترتیب قاطعی برای همه ی آنان وجود ندارد و هیچ منتهای جامعی ایشان را نایستاند.[زیرا استعدادهای ایشان مختلف است و در نتیجه ، سلوک آنان نیز متفاوت می گردد. مثلاً محبوب مراد ، پیش از آن که قدم در راه سلوک بردارد، با جذبه ربوده می شود و در نتیجه، نهایات او پیش از بدایاتش خواهد بود؛ به عکس محبّ مرید. و برخی ، به خاطر ویژگی خاصی که در اوست ، به بعضی از مقامات نمی پردازد و یا در آن توقف نمی کند ؛ و هکذا و امّا ترتیبی که در این نوشتار ذکر می شود ، متناسب با حال محبی است که استعدادی میانه و متوسط دارد و برحسب فطرت ، تام و کامل است.] البته گروهی از متقدمان و متأخران در این باب ، نوشتارهایی تنظیم کرده اند، که با همه ی حسن و نیکویی، شاید آنها را کافی و بی نیازکننده [ از نوشتاری دیگر] نیابی. برخی از ایشان به اصول [و کلیات] اشاره کرده و به تفصیل کامل مطلب نپرداخته است ؛ [و از این رو، نقاط ابهام فراوانی را باقی گذارده است] و برخی از ایشان حکایت ها [ و داستان ها]یی را فراهم آورده است امّا آنها را [ به گونه ای در خور و مناسب با حوصله ی خواننده] تخلیص نکرده و نکات [ و دقایق و نتیجه ی آن حکایات] را بیان نکرده است. بعضی دیگر مقامات خاصه را از ضرورت های عامه تفکیک نکرده [و آن دو را از هم جدا نساخته] است. [ تفاوت میان ضرورت های عامه و مقامات خاصه آن است که مثلاً زهد ، نسبت به عامی مبتدی ، ضروری است. و زهد او همان دوری از لذایذ دنیوی است ، امّا زهد خاصه همان زهد در زهداست ، که مقامی عالی و والا به شمار می رود. در این مقام ، بنده اساساً برای دنیا ، وَزن و قدر و ارزشی نمی بیند تا پرهیز از لذایذ آن ، مقامی برای او به شمار آید. نزد چنین بنده ای، دارایی و ناداری ، بیماری و صحت یکسان است.] (کاشانی، ۱۳۷۹ : ۲۷-۲۶)
اختلاف مشایخ در باب رضا این بوده است که برخی چون حارث محاسبی و صوفیان خراسان ، رضا را از جمله احوال می شمرده اند ، امّا صوفیان عراق ، رضا را از جمله مقامات می دانسته اند. امّا از انتقادات مشایخ تصوّف در این باب به نمونه ای چند بسنده می کنیم. رابعه عدویه ، بر مالک دینار (۱۳۵) چنین خرده گرفته است : مالک دینار گفت : پیش رابعه رفتم. او را دیدم با کوزه ای شکسته که از آن وضو ساختی و آب خوردی ، و بوریای کهنه و خشتی که زیرِ سر نهادی. دلم به درد آمد و گفتم : ای رابعه! مرا دوستان توانگر هستند. اگر اجازه دهی برای تو از ایشان چیزی خواهم. گفت : ای مالک! غلط کرده ای! روزی دهنده من ایشان یکی نیست؟ گفتم : بلی. گفت : درویشان را فراموش کرده است به سبب درویشی و توانگران و توانگران را یاری می کند به سبب توانگری؟ گفتم : نه. گفت : چون حالِ من داند چه یادش دهم؟ او چنین می خواهد ، ما نیز چنان خواهیم که او می خواهد.(عطار ،۱۳۶۰ : ۸۶-۸۵) نقد جنید در همین باب بر شبلی نیز یادکردنی است : «نقل است که شبلی روزی گفت : لاحول و لا قوه الا بالله. جنید گفت : این گفتار تنگ دلان است و تنگ دلی از دست داشتن رضا بود به قضا.» (همان : ۴۲۷-۴۲۶)
۳-۲- مقام توکل و حال رضا در عرفان و تصوّف ایران
۳-۲-۱- معنای لغوی توکّل
توکّل ، واگذاشتن کار است به وکیل و اصطلاحاً واگذاشتن امور است به خدای تعالی و تسلیم نسبت به احکام الهی. توکل از مفاهیم ارزشمند قرآنی است و خدای کریم بارها در کتاب شریف خود از توکّل و آثار آن و از متوکّلان سخن گفته است. در یک موضع از قرآن کریم مفهوم توکّل بیشتر شکافته شده و تفصیل یافته است : « و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکّل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکلّ شیءٍ قدراً. (طلاق ، آیات ۳-۲) با اهمیتی که قرآن کریم به توکّل می دهد بدیهی است اگر این معنی در جامعه اسلامی ، مهم تلقی شود و از حدود و ثغور آن سخن در میان آید. توکل و مفهوم آن بیشتر از همه در اخلاق و عرفان اسلامی ، شرح و بسط یافته است.
۳-۲-۲- معانی اصطلاحی توکل
توکّل در نزد صوفیه یکی از مقامات بسیار شریف و بلند است و مبتنی است بر توحید افعالی ؛ بدین معنی که چون سالک ، تصرف و قدرت حق را در عالم امکان ببیند و همه وسائل و اسباب را مسخّر امر و فرمان حق یابد ، این شهود که ممکن است آن را «شهود تصرف و قدرت حق» بنامیم ، هر گاه با وثوق و اطمینان به حکمت و رحمت حق نسبت به تمام موجودات تؤام شود ، از آن حالت ، اعتمادی در قلب نسبت به خدای تعالی و بی اعتنایی نسبت به اسباب و وسائل پدید می آید که سالک در نتیجه آن به تمام همّت ، امور خود را به عنایت حق باز می گذارد و وثوق او به تأثیر اسباب زایل می گردد. این حالت را صوفیان توکّل می گویند ، بدان مناسبت که گویی سالک ، حق تعالی را وکیل خود ساخته و مانند موکّلی که دعاوی خود را به وکیل باز می گذارد ، دست از تصرّف کشیده است..» (فروزانفر ، ۱۳۶۷ ، ج۲ ، ص۳۶۱)
اگر چه از تعریف یاد شده بر نیاید امّا کثیری از متفکران متصوف ما ، درکشان از توکل ، رها کردن همه کارها و سپردن همه امور به دست خداوند بوده است. یعنی توکل را منافی اقدام و عمل می دانسته اند. توکل را در برابر «کسب» نهادن و در ترجیح توکل سخن راندن ، نتیجه این طرز تفکر بود. بسیاری از تعاریفی که مشایخ صوفیه در باب تو کل گفته اند ، تقریباً صراحت دارد در این که آن را منافی کسب و توسل جستن به اسباب می دانسته اند. فضیل عیاض توکل را «خلع ارباب و قطع اسباب و انداختن نفس در عبودیت و بیرون آمدن از ربوبیت » می دانست ( عطار ، ۱۳۶۰ : ۱۵۷ ) و بایزید می گفت : «توکل ، زیستن را به یک روز بازآوردن است و اندیشه فردا ، پاک برانداختن.» (همان : ۱۶۹) سهل بن عبدالله نشان توکّل را سه چیز می دانست : « یکی آن که سؤال نکند ؛ و چون پدید آید ، نپذیرد و چون پذیرفت بگذارد.» (همان : ۳۱۸) حمدون قصار می گفت : « اگر توانی کار خود را به خدای تعالی بازگذاری ، بهتر از آن که به حیله و تدبیر مشغول شوی.» (همان : ۴۰۴) جنید با اندکی تخفیف می گفت : « توکل نه کسب کردن است و نه ناکردن ، لیکن سکون دل است به وعده حق تعالی.» (همان : ۴۴۵) و از نظر ابوحمزه خراسانی « توکل آن است که بامداد برخیزد ، از شب یادش نیاید و چون شب درآید ، از بامداد یادش نیاید.» (همان : ۵۵۳)
برخی از حکایات غریب نیز که در آثار صوفیه آمده است ، نشان از همین فهم از توکّل دارد : «ابو سلیمان دارانی گوید بمکه مردی دیدم هیچیز نخوردی الاّ آب زمزم روزی چند بگذشت ، گفتم اگر این آب زمزم فرو شود چه خوری برخاست و بوسه بر سرِ من داد و گفت جزاک الله خیراً ، مرا راه نمودی که من چندین گاه بود تا زمزم را همی پرستیدم و برفت.» (قشیری، ۱۳۸۸ : ۲۵۳) ابوحمزه ی خراسانی گوید سالی بحجّ شدم ، اندر راه می رفتم ، اندر چاهی افتادم نفس من اندر پیکار افتاد که فریاد خوان گفتم نه بخدای که فریاد نخوانم. این خاطر هنوز تمام نکرده بودم که دو مرد آن جا فرا رسیدند یکی گفت بیا تا سر این چاه سخت کنیم تا کسی در این چاه نیفتد. نی و چوب و آن چه بایست بیاوردند و سرچاه بپوشیدند ، خواستم که بانگ کنم. گفتم : بانگ بدان کس کن که نزدیکترست بتو از ایشان ، خاموش شدم چون ساعتی برآمد چیزی بیامد و سرچاه باز کرد. پای بچاه فرو کرد و بانگ همی کرد چنان دانستم که همی گوید دست اندر پای من زن ، دست اندر پای وی زدم ، مرا برکشید و ددی بود و بشد ، هاتفی آواز داد که یا باحمزه نه این نیکوتر [بود] که بهلاکی از هلاک برهانیدم ترا .( قشیری: ۲۵۹-۲۵۸)
آن چه برخی از عارفان را وامی داشت تا از آن گونه تعاریف و حکایات در باب توکل نقل کنند این بود که متوکلان و غیر متوکلان باید در عرصه عمل با هم تفاوت داشته باشند. اگر قرار بر این باشد که متوکلان و غیر متوکلان ، هر دو به یک سان عمل کنند ، آن گاه توکّل چه قدری و چه محلّی از اعراب خواهد داشت؟ برای قرار دادن توکّل در جای مناسب خود بود که برخی آن را به جای عمل نشانده و به ترک و قطع اسباب ، معتقد شده بودند. همین دغدغه در ذهن علمای اخلاق نیز بوده است. آنان نیز با توجّه به آیاتی نظیر « ما من دابَّهٍ فی الأرض الا علی الله رزقُهَا» (هود ، آیه ۶) و احادیثی مانند « ان روح القدس نفث فی روعی لن تموت نفسٌ حتّی یُستکمل رزقُها (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۰ ، ص۹۶)
محمّد غزالی و به پیروی او بسیاری از علمای ، سنّی و شیعی ، بر همین اعتقاد بودند و توکل را به معنی ترک تدبیر در همه امور می دانستند : هر که معنی نعم المولی و نعم الوکیل بشناخت و ایمان آورد بدان که هر چه هست همه به خدای تعالی هست و هیچ فاعل دیگر نیست ، و با این همه در علم و قدرتِ وی هیچ نقصان نیست ، و رحمت و عنایت وی چندان است که ورای آن نتواند بود ، به دل اعتماد کند بر فضل خدای تعالی و حیلت و تدبیر در باقی کند ، و داند که روزی وی مقدّر است و به وقت خویش به وی می رسد ، کارهای وی چنان که در خورِ فضل و کرم و بزرگی خداوند وی است ساخته گردد.
البته همه متوکلان در این درجه از توکل نیستند. به همین سبب غزالی ، توکل را به سه درجه تقسیم می کند : درجه اول آن است که متوکّل ، بر خدا به منزله وکیلی امین ، عالم ، کاردان ، شجاع و دلسوز ، تکیه می کند. در مرتبه دوم ، متوکّل مانند طفلی است که در همه احوال به مادر خود تکیه می کند و جز او پناهی نمی شناسد و در وکیل ، مستغرق می شود. بالاخره در مرتبه سوم ، که عالی ترین مراتب توکل نیز هست، حال متوکل چون مرده ای است پیش مرده شوی. در مقام اول ، اختیار متوکل باقی است. در مقام دوم ، اختیاری جز گریه و زاری و دست توسل به دامن وکیل زدن ندارد ؛ امّا در مقام سوم هیچ اختیاری نیست. آن گاه محمد غزالی برای این که توکل را در عمل متوکلان نیز نشان دهد ، توسل جستن به همه اسباب و وسایلی را که خداوند در این عالم قرار داده است ، منافی توکل نمی شمارد. وی وسایل و اسباب را به سه دسته تقسیم می کند : مقطوع النفع ، مظنون النفع و موهوم النفع. از نظر او توسل جستن به اسباب نوع اول و دوم ، اشکالی ندارد اما تکیه کردن بر اسباب موهوم النفع ، مثل جادو جنبل ، فال زدن ، داغ کردن زخم و نظایر آن ، منافی توکّل است.(غزالی ، ۱۳۶۱ ، ج۲ ، صص ۵۴۸-۵۴۱) امّا پیداست که به دنبال اسباب موهوم النفع رفتن یا نرفتن ، به درجه شعورِ انسان بستگی دارد و نیازی نیست که پای توکّل در میان کشیده شود. به طور طبیعی و عادی ، هر انسان عاقلی به اسبابی متوسّل می شود که به نفعِ آن ها یقین دارد ، یا دست کم گمان فایده ای در آن ها می برد.
بنابراین گویا تنها یک راه باقی می ماند و آن این که توکّل را صرفاً یک امر اعتقادی بشماریم و در عمل ، میان متوکلان و غیر متوکلان ، هیچ تفاوتی قائل نشویم. امّا باید گفت که توکل اگرچه مبنای اعتقادی دارد و منبعث از توحید است ، تنها به حوزه اعتقاد ، محدود نمی شود. آیات و احادیث بسیاری نیز که انسان را به کار و تلاش می خوانند- و البته نمی توانند با توکّل که یک ارزش معنوی، اخلاقی و قرآنی است ، منافاتی داشته باشند- همین نکته را تأیید می کنند. اشکال نظریه ای که پیشتر تقریر کردیم در این بود که توکّل را بجای عمل نشانده بودند ؛ در حالی که توکّل برای عمل است ، نه بجای آن. توکّل در معنای صحیح خود ، رخوت زا و بازدارنده نیست ، بلکه محرّک و جهت دهنده است. توکّل به معنای تکیه و اعتماد کردن برخداوند ، تکلیفِ همه مؤمنان است. می توان هم به خداوند توکّل کرد و از او حصولِ مقاصد را خواستار شد و هم در عین حال به اسباب و وسائل توسّل جست :
گر توکّل می کنی در کار کن کشت کن ، پس تکیه بر جبار کن
(مولوی، ۱۳۸۳ ، دفتر اول ، ب۹۴۷)
توکّل اگرچه به معنای «ترک تدبیر» است ، نه ترکِ تدبیر در سطح اسبابی که به خود انسان واگذار شده است ، بلکه ترک تدبیر در سطح نتایج و تقدیرهای بیرون از اختیار ماست. توکّل یعنی تکیه کردن به خداوند و اعتماد به نظامی که در آفرینش عالم پی افکنده است.(ر.ک. عبدالکریم سروش ، حکمت و معیشت ، دفتر نخست ، ۱۳۷۳ : ۴۱۵-۳۵۶) با این همه البته همه عارفان متوکّل که کار خود به کرم خود به کرم و رحم خداوند بازگذاشته اند و به بخت خداداده ، دل خوش کرده اند و کاروان سالکان را در بدرقه لطف حق به تجمل و جلالت ، حوالت داده اند و التفات بر الطاف کارساز را مایه بی غمی شمرده اند و حسن عاقبت را به عنایت حق بازبسته اند و شاه و گدا را با هم بر سر سفره رزاقیت خداوند نشانده اند و تکیه بر تقوی و دانش را در طریقت ، کافری دانسته و توکل را از هر هنری برتر نشانده اند. توکل را منافی عمل نمی دانسته اند فی المثل برخی توکّل را به معنی ترک توکّل گرفته اند ؛ بدین معنی که سالک باید حتّی به توکّل هم توجه نداشته باشد و نخواهد که خداوند او را کفایت کند. برخی نیز آن را نفی رؤیتِ اسباب دانسته اند نه نفیِ اسباب. ابوسعید خرّاز ، دیده های حقیقت بین را ناظر بر اسباب نمی داند چون اینان دریافته اند که کفایت های خلق از جانب حق در می رسد و چون حال چنین است ، خلق از مقام توکّل بی نیازند. بدین معنی توکّل کار ضعیفان است که از خدا طمع کارسازی دارند.(مستملی بخاری، ۱۳۴۹ : ۳۰۹-۳۰۸)
۳-۲-۳-معنای لغوی و اصطلاحی رضا
رضا در لغت به معنی خشنودی است. و در اصطلاح صوفیان ، خشنودی دل است بدان چه خدا بر شخص پسندد و تسلیم محض در برابر آن. این مقام پس از کمال مقام توکل به دست می آید و برترین مقامات سلوک است. اهمیت مقام رضا را نیز صوفیان از قرآن کریم استنباط کرده و به فال زده اند که : « رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم.» ( مائده ، آیه ۱۱۹) و « رضوانٌ من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم.» ( توبه ، آیه ۷۲) و «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنّتی» ( فجر ، آیات ۳۰-۲۷) و در اخبار نیز آمده است که : «رُوِیَ اَنَّ النَّبِی (ص) سألَ طائِفَهً من اصحابه : مَا انتم ؟ قالوا : مؤمنون. فقال : ما علامه ایمانکم؟ فقالوا : نصبر علی البلاء و نشکر عند الرَّخاء و نرضی بمواقع القضاء. فقال : مؤمنون و ربّ الکعبه.(رجایی بخارایی ، ۱۳۶۴ : ۶۶۳ به نقل از کیمیای سعادت ، ص ۵۷ و قوت القلوب ، ج۲ ، ص۷۷٫)
رضا از مقامات عالی سلوک ، بل آخرین آن هاست و نیل بدان برای هر سالکی میسّر نیست.(ر.ک. کاشانی، عزّالدین محمود، مصباح الهدایه ، ص۳۹۹) رضا میوه درخت عشق و محبّت است. کسی بدین مقام منیع می رسد که از دل و جان معتقد شود که در قسمت ازلی خطا و زللی نرفته و هر چه بر او می رسد خیر محض است. محمد غزالی در «احیاءالعلوم» و کتاب «الاربعین» نظر کسانی را که قضای الهی را انکار می کنند نقد کرده است. منکران می گویند که راضی شدن به چیزی که مخالف طبع و میل انسان باشد قابل تصور نیست. زیرا انسان در برابر ناگواری ها فقط می تواند صبر کند نه آن که خشنود باشد. غزالی در پاسخ آن ها می گوید : یکی از نشانه های عشق و محبّت این است که آدمی به خاطر معشوق و محبوب خود ناملایمات و بلاها را به جان بخرد. چنان که مثلاً مادران به خاطر آسایش فرزندانِ خود با طیب خاطر و شوق وافر به استقبال ناگواری ها می روند. عارفان ربّانی گفته اند : که حقیقت و کُنهِ رضا این است که بنده رضای خود را با رضای حضرت معشوق معاوضه کند. نه تنها به تقدیرات الهی اعتراضی نیاورد بل از آن ها خرسند هم باشد به طوری که چه بدو نعمت رسد و چه نقمت ، تغییر حال نیابد و بلا و رخا در نظرش یکسان باشد. چنان که از رابعه عَدهویّه پرسیدند چه وقت بنده به مقام رضا می رسد؟ گفت : اِذَا سَرَّتهُ المصیبَه کَمَا سَرَّته النِّعمَه : «آن گاه که هم نعمت و هم مصیبت ، او را شادمان کند.» (ر.ک. لاهیجی، شرح گلشن راز، صص ۲۶۴-۲۶۵) خرسندی بنده از نزول بلا از آن روست که یقین دارد که بلا برای اصلاح و تکمیل نفسِ او لازم است.(ر.ک. کلمات باباطاهر ، شرح سلطان علیشاه گنابادی)
عارفان از این مقام تعاریف متعدد کرده اند اما خلاصه همه این تعریف ها را می توان در سخن کوتاه ذوالنون مصری دید : «سرور القلب بمر القضاء » (سراج ، ۱۹۴۴ : ۵۳) رضا هم البته چون مقامات دیگر ، ذومراتب است و سالک پس از رسیدن به نهایت آن ، چنان خرسندی و آرامشی می یابد که گویی این دنیا ، بهشت اوست ؛ زیرا هیچ امری ، خلافِ خواسته او در عالم اتفاق نمی افتد ، که خواست او در خواستِ حق ، فانی می شود و هر چه آن خسرو می کند در نظر سالک شیرین می آید.سالک در این مقام ، نقطه تسلیم دایره قسمت است و آن چه در دایره گردش ایام افتاد ، چه کند کز پیِ دوران ، چون پرگار نرود؟ دل سالک به درد ، خو می کند و ترک درمان می گوید و آن چه ساقی ازل در پیمانه او ریخته است-اگر از خمر بهشت است و گر باده مست- خوش در می کشد و صاف و دُرد او را عین الطاف می شمارد.
۳-۲-۲-۱- توکل و رضا در منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری
۳-۲-۲-۱-۱- التوکل
قال الله عزّ وجلّ:«وَ عَلَی اللهِ فَتوَکّلُوا إن کُنتُم مُؤمِنینَ.»
التوکّل کِلَه الأمر إلی مالکه ، و التعویل علی وکالته. و هو من أصعب منازل العامه علیهم، و أوهی السبل عندالخاصّه؛ لأنّ الحقّ قد و کل الأمور کلّها إلی نفسه، و أیاس العالَم من ملک شیء منها.
خداوند عزّ و جلّ می فرماید : «و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید.»(سوره ی۵، آیه ی۲۳) توکّل آن است که همه ی امور را به [حق تعالی که] مالک آن[است] تسلیم کنی[ و همه ی کارها را به او واگذاری] و بر وکالت او اعتماد کنی[ و خود را با فعل او، از فعل خود، بی نیاز و با اراده ی او از اراده ی خود مستغنی سازی.] و این منزل از دشوارترین منازل برای عامه است؛ [چرا که ایشان هنوز خود را و متاع دنیا را دوست دارند و بدان دل بسته اند و در حجاب اسباب به سر می برند، لذا بر ایشان دشوار است که امور خود را به خدای تعالی بسپارند و اسباب را رها کنند و بر حق اعتماد نمایند؛ چرا که می ترسند جان خود را و اموال و متعلقات خود را از دست بدهند.] اما در نظر خاصّه، توکل، آسان ترین و سهل ترین راه ها است؛ [ چرا که ایشان به یقین می دانند همه ی امر از آن خداست ، و به شریف ترین وکامل ترین مردم خطاب شده است که : «لَیسَ لَکَ مِنَ الأَمرِ شیءٌ» هیچ گونه اختیاری برای تو نیست ؛ چه رسد به دیگران. و چون ایشان دانسته اند چیزی در اختیار ایشان نیست و همه ی ملک و سلطنت از آن خدای تعالی است؛ چه چیز باقی می ماند که به خدا بسپارند و بدو تسلیم کنند؟ و او را در چه چیز وکیل خود قرار دهند؟ و از این رو ، شیخ جلیل القدر در تحلیل این مطلب می گوید :] چون حق تعالی همه ی امور را به خود سپرده است و [اهل] عالَم را مأیوس از آن ساخته که مالک چیزی[از امور] باشند.
و هو علی ثلاث درجات، کلّها تسیر مسیر العامّه. الدرجه الأولی التوکّل مع الطلب و معاطاه السبب، علی نیّه شغل النفس، و نفع الخلق، و ترک الدعوی. و الدرجه الثانیه التوکّل مع إسقاط الطلب و غضّ العین عن السبب، اجتهاداً فی تصحیح التوکل و قمع تشرّف النفس، و تفرّغاً إلی حفظ الواجبات. و الدرجه الثالثه التوکّل مع معرفه التوکّل النازعه إلی الخلاص من علّه التوکّل ؛ و هو أن یعلم أنّ ملکه الحق تعالی للأشیاء ملکه عزّه، لا یشارکه فیها مشارک، فیکل شرکته إلیه. فإن من ضروره العبودیه أن یعلم العبد أنّ الحق هو مالک الاشیاء وحدهُ.
برای توکل سه درجه است که همه ی این درجات مسیر عامه را سیر می کند،[= مربوط به عامه است و به خواص سرایت نمی کند.] درجه ی نخست، آن است که سالک بر خدا توکل کند، امّا همراه با طلب [ و درخواست رزق و روزی از مردم] و همراه با دست یازیدن به اسباب؛ [ولی این تمسّک و برگرفتن اسباب] به قصد آن[ است] که نفس خویش را به اسباب مشغول [ و سرگرم] سازد[ تا مبادا فارغ البال شود و در پی شهوات و ارضای امیال نفسانی برآید؛ و این به ویژه در مورد جوانان است،] و نیز به قصد آن[ است] که به خلایق بهره رساند، و هرگونه ادعایی را ترک گوید؛ [ یعنی به اسباب تمسک می کند تا مبادا مردم، وقتی می بینند او همه ی اسباب را رها کرده و خود را از آنها آزاد ساخته، به وی حسن ظن یابند، و در نتیجه عُجب و خودبزرگ بینی او را فرا گیرد.]
درجه ی دوم ، آن است که سالک بر خدا توکل کند همراه با فروانداختن طلب[= از هیچ کس چیزی نخواهد] و چشم پوشی از هر سببی- و با این کار تلاش و کوشش کند که توکل خود را صحیح و راستین گرداند؛ [ زیرا با جدا ساختن خود از اسباب و ترک آنهاست که معلوم می شود سالک واقعاً برخدا توکل دارد یا نه]- و همراه با جلوگیری از شرافت طلبی نفس- [زیرا بسیار می شود که آدمی از آن رو به سراغ اسباب و وسایط نمی رود که دست یازیدن به اسباب، عزّت نفس و کرامت نفس او را از میان می برد. اما توکّل سالک و دوری او از اسباب نباید به انگیزه ی کسب عزّت و شرافت برای خود باشد.]- و به خاطر آن که خود را برای حفظ واجبات [ و انجام عبادات] فارغ سازد.
درجه ی سوم ، توکّل همراه با شناخت و معرفت توکل است، که[ این معرفت] سالک را به رهایی از نقص توکّل سوق می دهد. و آن معرفت، این است که سالک بداند مالکیت حق تعالی نسبت به اشیاء، مالکیت عزّت[ و قهر و غلبه] است، و هیچ کس را با او در آن [ عزت و نه در هیچ چیزی] مشارکتی نیست تا شرکت خود را به او واگذارد.[ در واقع، حقیقت عبودیت و] عبودیت صحیح، بالضروره، آن است که بنده بداند تنها حق تعالی است که مالک همه ی اشیاء است، [و احدی با او در این امر شریک و انباز نیست.] [ توکل در این درجه آن است که سالک همه ی افعال را از حق ببیند و به شهود توحید افعالی باریابد. در این منزل، صورت، صورتِ توکل است اما سالک، نقصان توکل را، بدان معنا که در درجه ی اول و دوم گذشت، می داند؛ و آن نقیصه این است که توکل کننده خدا را در امور خود وکیل قرار می دهد، حال آن که چیزی برای او نیست و اساساً انتساب امر به خودش و این که بگوید«امرِ خود را به خدا می سپارم» شرکت است و در دیده ی حق بینان، باطل. خلاصه آن که توکل کننده، امر را به غیر نسبت می دهد، و وکیل قراردادن را به خود، و وکالت را به خدا منتسب می سازد، در حالی که همه ی اینها نقصان است و شناخت و معرفت این نقصانها موجب رهایی سالک از آن می گردد.] (انصاری،۹۶:۱۳۷۹-۹۴)
۳-۲-۲-۱-۲- الرضا
قال الله عزّ و جلّ:«إرجِعِی إلی رَبَّکِ رَاضِیهً مَرضِیَّهً.» لم یدع فی هذه الاَیه للمتسخّط إلیه سبیلاً، و شرط للقاصد الدخول فی الرضی. و الرضی اسم للوقوف الصادق حیث ما وقف العبد، لا یلتمس متقدّماً و لا متأخّراً ، و لا یستزید مزیداً، و لا یستبدل حالاً. و هو من أوائل مسالک أهل الخصوص، و أشقّها علی العامّه.
خداوند عزّوجلّ می فرماید : «به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.» (سوره ی۸۹ ،آیه ی۲۸) خدای متعال در این آیه ی شریفه برای کسی که [به مقام رضا نرسیده است و] از خداوند ناخشنود است، راهی به سوی خودش قرار نداده است؛ و برای کسی که قصد [رجوع الی الله] دارد، ورود در مقام رضا را شرط کرده است.[ چرا که فرموده است: ای نفس در حال رضا و خشنودی به سوی پروردگار خویش بازگرد.] رضا نامی است برای توقف صادق و راستین ، در هر حال و مقامی که بنده ایستاده است.[و آن، توقف بر مراد و خواسته ی خدای متعال است] به گونه ای که بنده [ از خدای متعال] مقامی [و رتبه و منزلتی ] پیش تر و پس تر[ از آنچه خداوند او را در آن قرارداده است] طلب نکند ؛ و [ از او] فزونی[ رتبه] نخواهد ؛ و درخواست این را که حالش بدل [ به حال دیگری] شود، نداشته باشد. [ زیرا همه ی این امور، اختیار و اراده است، در حالی که بنده در مقام رضا، اختیارخود را رها کرده و در اختیار حق تعالی مستهلک ساخته است.] رضا از نخستین مسالک [ و راه های] خاصه است؛ [زیرا سلوک خاصه به سوی آن است که ذوات و انیّات خود را فانی در توحید گردانند و رضا، فنایِ اراده ی خود در اراده ی حق تعالی است؛ و فنای صفت(=اراده) پیش از فنای ذات است.] و سخت ترین مسالک[ و راه ها] بر عامه است؛ [ زیرا فانی ساختن اراده ی خود در اراده ی حق تعالی، جز به ترک لذایذ تحقیق نمی یابد، و این برای عامه از دشوارترین امور است.]
و هو علی ثلاث درجات: الدرجه الأولی رضی العامّه ؛ و هو الرضی بالله ربّاً ، بسخط عباده مادونه. و هذا قطب رحی الأسلام ؛ و هو یطهّر من الشرک الأکبر. و هو یصحّ بثلاث شرائط : أن یکون الله عزّ و جلّ أحبّ الأشیاء إلی العبد ، و أولی الأشیاء بالتعظیم، و أحَقّ الأشیاء بالطاعه.
رضا را سه درجه است : درجه ی نخست، رضای عامه است. و آن رضای به ربوبیت الله تعالی است، با ناخشنودی از عبادت و بندگی کردن برای هرچه غیر اوست. و این قطب آسیا سنگ اسلام است، [ یعنی همان گونه که سنگ، آسیا را محوری است که بر گرد آن می چرخد، اسلام را نیز محوری است که حول آن می گردد. و این محور، رضای به ربوبیت الله تعالی است، چنان که در دعای مأثور آمده است«رَضینا بِاللهِ رَبَّاً، وَ بِالاِسلامِ دیناً، وَ بِمحمدٍ(ص) نَبِیَاً وَ رَسُولاً.»] و این[رضای به ربوبیت الله تعالی، قلب بنده را] از شرک اکبر[ که همان عبادت مخلوق است] پاک می سازد. و آن با سه شرط[ راست می آید و ] درست می شود : [ نخست] آن که خدای عزّ و جلّ، محبوب ترین اشیاء نزد بنده[باشد. و این شرط، ایمان را درست می کند؛ چنان که خدای تعالی می فرماید:«وَ الَّذینَ اَمَنُوا اَشَدُّ حُبَاً لِلّهِ»(سوره ی۲، آیه ی۱۶۵) و آنان که ایمان دارند عشقشان به خدا( از مشرکان نسبت به معبودهایشان) شدیدتر است.] و [ دوم آن که خدای متعال نزد بنده] از هر چیز دیگری به تعظیم [ و بزرگداشت] سزاوارتر[باشد] و [ سوم آنکه خدای متعال نزد بنده] شایسته ترین اشیاء به طاعت [ و فرمانبرداری] باشد. [شرط دوم مقام احسان و شرط سوم مقام اسلام را تصحیح می کند.]
و الدرجه الثانیه الرضی عن الله عزّ و جلّ. و بهذا الرضی نطقت اَیات التنزیل.و هو الرضی عنه فی کّل ما قضی و هذا من أوائل مسالک أهل الخصوص. و یصحّ بثلاث شرائط: باستواء الحالات عند العبد، و بسقوط الخصومه مع الخلق، و بالخلاص من المسأله و الإلحاح.
درجه ی دوم ، رضای از خدای عزّ و جلّ است. آیات قرآن کریم از همین رضا سخن می گوید. رضای از خدای عزّ و جلّ آن است که بنده از خدای متعال، در هرچه بدان حکم کرده [و مقدّر ساخته] است ، راضی و خشنود باشد. و این از اوایل راه های خاصه است ؛ [ زیرا کسی که بدین مقام می رسد و از خدای در
همه ی احکام و مقدراتش راضی است ، از لذایذ و بهره ها بیرون رفته، و اراده ی خود را در اراده ی الاهی فانی ساخته است ، و مقام خاصه آن است که بنده از نفس خود ، با فانی ساختن آن در حق تعالی ، بیرون رود و خروج از صفت(= اراده) آغاز راه های خروج از موصوف است.] و این درجه با سه شرط درست می گردد : شرط نخست آن که حالات [مختلف] نزد بنده یکسان باشد. [بدین صورت که با دست یافتن به اغراض خود شادمان نشود ، و با از کف دادن آن محزون نگردد؛ با تحقق مکروه اندوهگین نشود ، و با برطرف شدن آن مسرور نگردد ؛ و خلاصه آن که نعمت و نقمت، سختی و راحتی ، صحت و بیماری ، دارایی و فقر ، همه و همه نزد او یکسان باشد.] و شرط دوّم آنکه دشمنی با مردمان را ترک گوید ؛ [ زیرا او به چیزی که در اختیارش نمی باشد و در تصرف دیگران است ، تمایلی ندارد ، پس در چه چیز و به چه بهانه ای با مردم دشمنی و نزاع کند.] و شرط سوم آن که از درخواست و اصرار رها شود.[ چیزی از خداوند نخواهد و در خواسته های خود اصرار نورزد؛ چرا که در نظر او، آنچه خداوند برایش مقدر ساخته است، به او داده و در اختیارش نهاده است. پس دیگر چه بخواهد و برای چه در طلب خود اصرار ورزد.]
بررسی تحلیل محتوای کتب علوم تجربی دوره ابتدایی به روش ویلیام رومی درسال تحصیلی ۸۸ ۱۳۸۷
جمعه 99/12/22
پژوهش است ، یکی از نیازهای مبرم هر نظام آموزشی بازنگری و به روز آمد محتوای کتابهای درسی است . بازنگری ، اصلاح و تجدید نظر اصولی و علمی در برنامه و محتوای کتابهای درسی ، مستلزم توجه به نقش های جدید یادگیرنده در فرایند یادگیری است . ( فصل نامه مطالعا ت برنامه ، سال ۱۳۸۷ ، ص ۱۳۳ ، پژوهشگری صداقت تحقیقی به عنوان ارزشیابی شیوه ارائه محتوای کتاب های علوم تجربی پایه اول و دوم ابتدایی با بهره گرفتن از روش ویلیام رومی در سال تحصیلی ۱۳۷۵-۱۳۷۴ انجام داده است که نتایج پژوهش بدین شرح است که پرسشهای علوم تجربی پایه اول و دوم ابتدایی و تصاویر کتاب سال اول ابتدایی به صورت غیر فعالی ارائه شده اند و تصاویر علوم تجربی سال دوم و متن کتاب تجربی سال دوم نیز به صورت فعال ارائه شده است. پژوهش گردیگری فتحی واجارگاه با عنوان ارزشیابی شیوه ارائه محتوای کتب علوم تجربی دوره ابتدایی پایه های دوم تا پنجم سال تحصیلی ۱۳۷۲-۱۳۷۱ با بهره گرفتن از روش ویلیام رومی انجام داده است و نتایج حاصله نشان می دهد متن کتب علوم تجربی و تصاویر و نمودار این کتب دارای ضرایب مطلوبی نبوده و به صورت غیر فعال ارائه شده اند. پرسش ها و تکالیف آخر فصل از لحاظ ارائه فعال در وضع بهتری بوده،پژوهش دیگر که در مورد تحلیل محتوای کتاب هدیه های آسمان و کتاب کار پایه دوم دبستان چاپ سال ۱۳۸۱ در مقایسه با تعلیمات دینی چاپ سال ۱۳۸۰ می باشد که تحلیل محتوای آنها با روش تجزیه وتحلیل ویلیام رومی پرداخته اند . در این تجزیه و تحلیل محتوای متن پرسشها و تصاویر کتابها از طریق میزان ضریب درگیری دانش آموزان به کتابها پرداخته شده است آنچه از تحلیل محتوای کتاب دینی ( چاپ ۱۳۸۰) و کتاب هدیه های آسمانی و کتاب کار (چاپ۱۳۸۱) پایه دوم ابتدایی بدست آمده ، حاکی از این است که ضریب درگیری دانش آموزان با متن و تصاویر در کتاب تعلیمات دینی و کتاب هدیه آسمانی و کتاب کار پایین است و منجر به درگیری دانش آموزان و تصاویر نمی شود اما ضریب درگیری را در پرسشها بیانگر این امر است که کتاب قبلی در این زمینه ضعیف است . به طور کلی ضریب درگیری دانش آموزان با محتوای کتاب تعلیمات دینی ۴۱/۰ وبا کتاب هدیه آسمان و کتاب کار ۲/۱ است. نتیجه اینکه کتاب جدید موجب درگیری بیشتر دانش آموزان با محتوا شده و کتاب قبلی ضریب درگیری پایینی داشته است.(ایمانی،مظفر،۱۳۸۳).
تحقیق حاضر نیز که با بهره گرفتن از روش تجزیه و تحلیل محتوا صورت پذیرفته است تاثیر محتوا را بر میزان فعالیت یادگیرینده در فرایند یادگیرنده اندازه گیری نماید . به عبارت دیگر پژوهشگر به بررسی میزان به کارگیری روش فعال در ارائه تحلیل محتوا ی کتاب های درسی علوم تجربی اول تا پنجم مقطع ابتدایی با روش ویلیام رومی می پردازد. ودر پایا ن این مسئله مورد سوال است که آیاافراد متخصص و برنامه ریز توانسته اندموارد تغییر از لحاظ محتوایی و متن و تصاویر و سئوالات به طور کلی روش فعال را توانسته اند پیاده کنند یا نه ؟ آیا فراگیران در امر پژوهشی و کاوش و تحقیق به صورت فعال بوده و یا به صورت تحمیلی یا غیر فعال هنوز می باشد ومورد تحلیل قرار می دهد.
اهمیت و ضرورت مساله:
محتوای برنامه درسی به لحاظ نقشی که در تحقق اهداف برنامه بازی می کند از اهمیت خاصی برخوردار است کتاب درسی در کشور ما در واقع سمبل محتوای کتبی برنامه درسی می باشد و نقش محوری و مهمی را در جریان آموزشی کودکان دبستانی ایفا می نمایند و در کشور ایران به دلیل کمبود منابع اطلاع رسانی دیگر برای کودکان و وجود مقدار زیاد دانش آموزان در مقطع ابتدایی این اهمیت بیشتر می شود.
کتاب درسی عمده ترین منبع یادگیری دانش آموزان است و در صورتیکه محتوای کتاب های درسی معمولی ارتباط مستقیم با اهداف برنامه درسی نداشته باشد تحقیق آنها نیز غیر ممکن خواهد بود برای رسیدن به اهداف آموزش علوم تجربی دوره ابتدایی که شامل قدرت تجزیه وتحلیل آشنایی با روش علمی حل مسائل ،رشد قوه تفکر، و… میباشد نیازمند محتوای غنی تر وارائه آن به شکل فعالی هستیم،(صفوی،۱۳۶۵،ص۲۴).
استفاده از شیوه های ارائه فعال در آموزش علوم دارای اهمیت زیادی میباشد و هرگاه محتوا فقط منتقل کننده حقایق و واقعیات علمی باشد جز حفظ طوطی وار مفاهیم علمی نتیجه ای نخواهد داشت و لازم است دانش آموزان را به گونه ای با رآوریم که به نوعی روش خود آموزی و یادگیری خودکار برسند.(یونسکو،۱۳۶۹،ص۱۰۸).
کتابهای علوم عمدتا درصد انتقال مفاهیم حقایق علمی به دانش آموزان بود ه اند با توجه به اینکه کتابهای علوم مسائل جدیدی را به دانش آموزان مطرح می نماید و مقداری حقایقی که یک کتاب می تواند به دانش آموز انتقال دهد کاملا محدود میباشد در حالیکه اطلاعات و معلومات در هر دهه دو برابر می شود لذا لازم است کتابهای درسی به شیوه فعال طراحی گردند تا دانش آموزان بتواند با درگیر شدن در کتابها خود شیوه پژوهش و یادگیری را یاد بگیرند و به اصطلاح سواد علمی کسب نمایند.(همان منبع،ص۱۰۸).
بنابراین یافته های این پژوهش می تواند مورد مولفان کتابهای درسی علوم ابتدایی به منظور اصلاح و بهبود کیفیت آنها قرار گیرد علاوه بر این روش پژوهش می تواند الگویی جهت پژوهشگران در بررسی و تحلیل سایر کتابهای درسی و غیره باشد.
اهداف تحقیق :
الف- اهداف کلی تحقیق :
دراین پژوهش محقق با پذیرش این پیش فرض اساس که روش یادگیری فعال نسبت به روش غیر فعال کارایی و اثر بخشی بیشتری دارد و منجر به یادگیری توام با درک پایداری می شود و با توجه به روش پیشنهادی «ویلیام روم
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
ی » می توان محتوا کتاب را به نحو فعال ارائه داد با توجه به این پیش فرض اهداف کلی پژوهش عبارتند از:
۱)بررسی میزان بکارگیری شیوه ارائه فعال در محتوای کتابهای علوم تجربی دوره ابتدایی پایه های اول تا پنجم در ایران.
۱)ارائه پیشنهادات و راهنمایی های لازم به برنامه ریزان و دست اند کاران به منظور اصلاح و بهبود کتب علوم تجربی دوره ابتدایی پایه های اول تا پنجم.
ب-اهداف ویژه (جزئی) تحقیق :
این پژوهش دارای اهداف ویژه (جزئی ) زیر می باشد:
۱-برسی میزان بکارگیری شیوه فعال در متن کتب علوم تجربی دوره ابتدایی
۲- بررسی میزان برکارگیری فعال در سووالات کتب علوم تجربی دوره ابتدایی
۳-بررسی میزان بکارگیری شیوه فعال در اشکال ، تصاویر جداول و نقشه های کتب علوم تجربی دوره ابتدایی
.فرضیه ها و سوال ها:
سوال اصلی:
آیا محتوای کتب علوم تجربی ابتدایی به شیوه فعال تنظیم شده است؟
به صورت سوال های ویژه:
آیا متن کتب علوم تجربی دوره ابتدایی به شیوه فعال تنظیم شده است؟
آیا تصاویرو جداول کتب علوم تجربی دوره ابتدایی به شیوه فعال تنظیم شده است؟
آیا پرسشهای کتب علوم تجربی دوره ابتدایی به شیوه فعال تنظیم شده است؟
به صورت فرضیه های ویژه:
بین فعالیت دانش آموز و متن کتب علوم تجربی رابطه معناداری وجود دارد.
بین فعالیت دانش آموز و پرسش کتب علوم تجربی رابطه معناداری وجود دارد.
بین فعالیت دانش آموز وتصویر وکتب علوم تجربی رابطه معناداری وجود دارد.
.
چهارچوب نظری تحقیق:
تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها:
تعاریف نظری:
برنامه درسی :طرحی جهت آماده نمودن مجموعه ای از فرصتهای یادگیری برای افراد تحت تعلیم می باشد ( گالن سیلور ،خوی نژاد ۱۳۷۶ ، ص ۴۰ ) .
محتوا: کلیه اطلاعات ، دانش و مفاهیم و نگرش هایی که در کتاب به یاد گیرنده ارائه می گردد . به عبارت دیگر مجموعه ی دانش سازمان یافته و اندوخته شده ، اصطلاحات ، اطلاعات ، واقعیات ، قوانین ، اصول ، روش ها ، مفاهیم ، تعمیم ها ،پدیدههاومسائل مربوط به همان ماده درسی است ( فتحی و اجاره گاه ۱۳۷۷،ص ۱۱۷).
تحلیل محتوا:
یک روش پژوهشی منظم برای توصیف عینی و کمی محتوا ی کتابها و متون برنامه درسی و یا مقایسه پیام ها و ساختار محتوا با اهداف برنامه درسی می باشد . ( یارمحمدیان ، ۱۳۷۷ ، ص۱۵۰)
تعاریف عملیاتی :
در این تحقیق از روش تحلیل محتوا با روش ویلیام رومی استفاده می شود . در این روش تحلیل محتوای یک کتاب در متن ، پرسش ها وتصاویر و جداول و نظریه های آن انجام میگیرد. هر کدام از اجزا ی محتوا به صورت مقوله های جمله ای ،پرسشی و تصویری در می آید ،و پس با بهره گرفتن از مقوله های آنها را تحلیل می کند . هدف در این روش آن است که بررسی کنیم تا چه حد مقولات اشاره شده دا نش آموزان رانسبت به فراگیری متن، پرسشها و تصاویر جذب نموده و ضریب درگیری دانش آموزان با متن ، پرسش ها و تصاویر تا چه اندازه است . پس این روش برسر مقوله متن ، پرسشها و تصاویر استوار که هرکدام از این بخش ها مقوله هایی دارد به دوبخش فعال و غیر فعال تقسیم می شود و آنگاه میزان توجه آنها به فعالیت دانش آموز فعال کرده او بررسی و تحلیل می شودو ضریب درگیری شاخصی است که میزان فعالیت دانش آموزان در فرایند یادگیری از محتوای کتاب درسی را محاسبه می کند . این ضریب که از تقسیم مقوله های فعال بر مقوله های غیر فعال بدست می آید ، عددی است بین صفر و بی نهایت اما میزان و مقدار مطلوب آن از نظر ویلیام رومی بین ۰٫۴ تا۵/۱ متغیر است.
واژه ها واصطلاحات :
در این قسمت واژه ها و اصطلاحات مورد استفاده و پژوهش را از نظر علمی و کاربردی تعریف می نمائیم .
برنامه ریزی درسی :
عبارت است از فعالیت های یاد دهی ، یادگیری به منظور ایجاد تغیرات مطلوب در رفتار یاد گیرنده و ارزیابی میزان تحقیق این تغیرات (لوی ترجمه فریده مشا یخ، ۱۳۸۰ ص۹).
برنامه درسی :
طراحی جهت آماده نمودن مجموعه ای از فرصت های یادگیری برای افراد تحت تعلیم می باشد.(گالن سیلور ،خوی نژاد ۱۳۷۶ ، ص ۴۰)
محتوا :
« مجموعه ی مفاهیم ، مهارتها و گرایش هایی از سوی برنامه ریزان انتخاب و سازماندهی می شود . در عین حال محتوا آثار حاصل از فعالیت های یاد دهی یادگیری را نیز در بر می گیرد» (ملکی ۱۳۸۳، ص ۵۰)
تحلیل محتوا: