تحلیل روش شناختی جواهرالتفسیر- قسمت ۷
ب) جمعی الفاظ را از جبرئیل میدانند.
ج) و بعضی دیگر آنها را به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت میدهند(همان، ص۲۰۲). اما همانطور که در بالا آمد واعظ کاشفی قرآن را کلام خداوند و مانند ذات الهی قدیم و ازلی میداند.
۳-۲-۳- فضایل قرآن وجامعیت آن از نظر ملاحسین کاشفی
۳-۲-۳-۱- اصل اعتقاد به همهی کتابهای آسمانی و قرآن
کاشفی قبل از ذکر فضایل این کتاب آسمانی، اعتقاد داشتن به همهی کتابهای آسمانی را یکی از اصول ششگانهی ایمان دانسته است – منظورش از اصول ششگانه مشخص نیست- و اینکه مؤمن باید به همهی آنچه از طرف خداوند نازل گشته ایمان داشته باشد و حقیقت ایمانشان این است که بدانند و اقرار کنند که همهی کتابهای نازل شده بر انبیاء، کلام حق و از جانب خداوند است(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۱۳۷و۱۳۸).
گرچه این گفتهی کاشفی تاحدّی میتواند قابل قبول باشد از این جهت که چون پیامبران از جانب خدا برگزیده و مبعوث گشتهاند، بنابراین کتابی هم که بیاورند حق بوده و از سوی خداوند است؛ اما باید به این نکته هم توجه شود که به گواهی قرآن برخی از این کتابها دستخوش تغییر و تحریف گشته اند. بعضی از آیات قرآن که بر این تحریفات اشاره دارد عبارتند از:
“أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ پس [ای مؤمنان آیا امید دارید که [جهودان] به شما بگروند، و حال آنکه گروهی از آنها سخن خدای را میشنوند و آن را از پس آنکه دریافتند میگردانند و خود میدانند[که چه میکنند]؟”(بقره/۷۵)
“أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَهَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ؛آیا کسانی را که بهرهای از کتاب به آنان داده شده ننگریستی که گمراهی را میخرند و میخواهند که شما نیز راه را گم کنید؟”(النساء/ ۴۴)
“مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ…؛ از جهودان کسانیاند که سخنان [خدای] را از جایهایش میگردانند”(نساء/۴۸)
۳-۲-۳-۲-فضیلت و ارزش قرآن
جواهرالتفسیر دارای چهار اصل در بیان مباحث علوم قرآنی است، در عنوان اول از اصل اولش فضایل قرآن تبیین شده است. واعظ کاشفی در ارتباط با ارزش و قدر قرآن مینویسد: «از جمله کتابهای آسمانی که باید به آن معتقد بود «قرآن مجید» است که هیچ کتابی شرف، ارزش، جایگاه و مرتبهی آن را ندارد. وی قرآن را برترین و کاملترین کتابهای انبیاء معرفی میکند که از آغاز تا پایان همهی خبرها در آن مذکور است.
هر لطافت که نهان بود پس پرده غیب همه در صورت خوب تو عیان ساختهاند»
(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۳۸)
و برای این منظور در تأیید سخنش به این آیه استناد میکند که خداوند فرمود: “وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید؛ باطل- کاهش و افزایش و نادرستی- از پیش آن و از پس آن- در حال و آینده- بدان راه نیابد، که فروفرستادهای است از سوی [خدای] با حکمت و ستوده”(فصلت/۴۲) و میگوید هرکس از آن پیروی کند به سعادت-منزل علیین- رسیده و آنکه به احکامش پشت کند در اسفل السافلین قرار میگیرد(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۱۳۸و۱۳۹).
در این بین اوصافی برای قرآن میآورد از جمله اینکه: قرآن را دلیل امان، انیس دل مؤمنان، مایهی هدایت و بصیرت دانسته و ترتیب الفاظش را عجیب، معانیش را زیبا و غریب، نظمش را بیتکلف و آسان و احکامش را متصف به صفت علم و حکمت معرفی کرده است(همان،۱۴۰).
۳-۲-۳-۳-فضیلت قرائت قرآن
کاشفی هم چنین از فضیلت قرائت قرآن مطالبی بیان میکند، وی از کتاب تنبیه الغافلین(۷) میآورد که قاری قرآن گویا جمال حضرت رسول را مشاهده میکند: «من قرأ القرآن فکأنّما رأی النّبی»(همان جا).
در حین توضیح ارزش قرائت قرآن از شفاعت این کتاب نیز سخن به میان آمده و اینکه جایگاه کتاب آخرین دین الهی چنان است که در قیامت از شفاعت کنندگان امت خواهد بود. و از شهاب الدین سهروردی نقل شده که بعد از ادای واجبات و مستحبات بهتراست مداومت بر تلاوت قرآن باشد(همان، صص۱۴۱و۱۴۲).
واعظ همچنین در مورد ارزش تلاوت قرآن چنین میآورد: «و در احادیث قدسیه وارد شده که: “من شغله قراءه القرآن عن مسألته أعطیته أفضل ما أعطی السائلین”، یعنی هر که را حلاوت تلاوت کلام ربانی، و شوق و ذوق مشاهدات خطاب سبحانی از عرضه کردن حاجات جسمانی و درخواست نمودن مرادات نفسانی مشغول گرداند، او را تشریفی دهیم فاضلتر از آنکه به سائلان درگاه رحمت و نیازمندان بارگاه عزّت میرسد»(همان، ص۱۴۱).
کاشفی عقل را از توصیف کلام الهی عاجز دانسته و گفته: «حقیقت آن است که برید عقل دوربین، که خود را منهی اسرار ملک و ملکوت داند، در سیر طریق ترتیب مناقبی که مناسب مناصب رفعت قرآنی باشد به عجز و تقصیر موسوم است…»( همان، صص۱۴۲و۱۴۳).
۳-۲-۳-۴-جامعیت کلام الهی و اشتمال آن بر علوم و معارف نامتناهی
واعظ در اصل دوم ازعنوان اول، جامع بودن قرآن و شامل بودن آن برعلوم و معارف بیپایان و بیمنتها را بیان کرده و چنین شرح میدهدکه اهل تحقیق با توجه به آیهی «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْء؛ در کتاب- قرآن یا لوح محفوظ- هیچ چیزی را فروگذار نکردهایم»(انعام/۳۸) و مضمون حدیث «فیه نبأ ما قبلکم و خبرُ مابعدکم و حکمُ ما بینکم»(۸) دریافتهاند که آنچه در گذشته
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
و آینده و بین
این دو زمان اتفاق افتاده و آنچه را که مردم از دنیا و آخرت به آن نیازمندند تمام وکمال در ضمن آیات قرآن قرارگرفته و قرآن مشتمل بر علوم اولین و آخرین است. باز هم از خود آیات گواه بر این توضیح میآورد: “وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِین؛ و نه هیچ تری و نه هیچ خشکی مگر آنکه در نوشتهای است روشن”(انعام/۵۹)(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۱۶۵و۱۶۶).
وی هم چنان ادامه میدهد که جامعیت این کلامِ “تبیانا لکل شیء”(نحل، ۸۹)، به اندازهای است که هرچه از علم به دست آمده و به دست خواهدآمد همه به طور کامل در آن مندرج است و با آنکه دانشمندان در تألیف و تدوین ید طولا داشته و معارف فراوانی از قرآن را نوشتهاند، اما هنوز انواع بسیاری از علوم حقیقت قرآنی پوشیده مانده و هرزمان برگروهی از خواص و بزرگان کشف و یقین سرّی از اسرار آن آشکار میگردد. و از کتاب احقاق از حسن بن فضل نقل میکند که: «کتاب خدای را بیست و هشت هزار بار تفکر و تدبر کردم، و هر نوبت بر نوعی جدید از انواع علوم مطلع گشتم که در نوبت سابق به فهم من نرسیده بود»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص۱۶۷). بر این اساس، این عبارات جامع بودن قرآن را میرساند و دلالت بر این دارد که در این کتاب آسمانی معارف فراوان، گسترده و عمیقی وجود دارد.
ملاحسین در پایان میافزایدکه علُوّ و بلندی شأن وجایگاه قرآن اقتضا میکند افادهی اسرار هدایتش در دایرهی قصر و حصر نگنجد و همه از فوایدش بهرهمند باشند، نه اینکه به گروهی خاص یا زمان مشخصی اختصاص داشته باشد بلکه فیض این کتاب عام است و شامل همه میشود وهرکس به اندازهی قابلیت و استحقاق خود از آن استفاده میکند(همان،ص۱۶۹).
۳-۲-۴- نظر واعظ کاشفی در جمع و تدوین قرآن
وی درعنوان اول از اصل چهارم جواهرالتفسیر ذکر میکند که همهی علما اتفاق نظر دارند بر اینکه قرآن در زمان پیامبر(صلّی الله علیه وآله) به صورت یک مصحف جامع مکتوب، به ترتیب خاص وجود نداشت بلکه به صورت متفرق وپراکنده بر اوراق و الواح و..نوشته میشد و گرچه در کتابت و نوشتن ترتیبی نداشت اما به همین صورت موجود، در سینهها محفوظ بوده و حفاظ به همین ترتیب امروزی قرآن را حفظ و نگهداری میکردند.
۳-۲-۴-۱- علت نوشته نشدن قرآن به صورت کتاب در زمان پیامبر(ص)
نکتهای که باید مورد توجه قرار داد این است که واعظ کاشفی علت نوشته نشدن قرآن در ترتیب خاص را بقای زمان بر نسخ معرفی کرده یعنی معتقد است به دلیل احتمال نسخ آیات در زمان نزول، آنها در مصحف به صورت مرتب جمع نشدند، زیرا اگر در مصحف مینوشتند و آیه یا سورهای لفظا منسوخ میشد باید از مصحف حذف میشد و ممکن بود بعضی مصاحف حاضر نباشند و این منسوخ در آنها باقی مانده و منشأ اختلاف گردد، با وفات حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله) زمان نسخ پایان یافت و وقت جمع و کتابت فرا رسید(همان،صص۲۳۳ و۲۳۴). سیوطی نیز در «الاتقان فی علوم القرآن» علت نوشته نشدن قرآن در مصحف در زمان پیامبر(صلّی الله علیه وآله) را نسخ آیات میداند: «قال الخطابیّ: إنما لم یجمع صلّی اللّه علیه و سلّم القرآن فی المصحف؛ لما کان یترقّبه من ورود ناسخ لبعض أحکامه أو تلاوته»(سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، ج۱، ص۲۰۷، نوع هجدهم). البته کاشفی به نسخ الفاظ توجه داشته و سیوطی به نسخ احکام و تلاوت اشاره میکند.
۳-۲-۴-۲- زمان جمع قرآن به ترتیب معین و به صورت کتاب
بنابر نظر اکثریت دانشمندان اهل سنت گردآوری قرآن در مصحف، در زمان ابوبکر، به دستور او و درخواست عمر و با همکاری جمعی مانند زیدبن ثابت انجام شده است(ر.ک: زرکشی، ۱۴۱۰ه.ق، ج۱، ص۳۲۶، نوع سیزدهم؛ سیوطی، ۱۴۲۱ه.ق، صص۲۰۷ تا۲۱۴)، اما این نظر توسط دانشمندان شیعه مورد نقد قرارگرفته است(ر.ک: بلاغی نجفی، ۱۴۲۰ه.ق، ج۱، ص۱۷؛ خویی، ۱۳۸۲ه.ش، ص۳۲۳). آقای خویی روایاتی را که اهل سنت به آنها استدلال میکنند، ذکر کرده و با دلایلی مانند وجود تناقض در برخی از آنها، به نقد این روایات پرداخته و در پایان میگوید: «نسبت دادن جمعآوری قرآن به خلفا و دوران بعد از پیامبر امری است موهوم و پنداری است غلط و بیاساس که با قرآن، سنت، اجماع و عقل مخالف میباشد»(خویی، ۱۳۸۲ه.ش، صص۳۰۱ تا ۳۲۳).
کاشفی میگوید توفیق جمع قرآن به ابوبکر داده شد و باعث آن عمر بود. عمربه دلیل کشته شدن حافظان قرآن در جنگ یمامه از نابودی قرآن بیم داشته بنابراین از ابوبکر درخواست جمع قرآن را میکند، ابوبکر ابتدا قبول نمیکرد سپس با اصرار عمر دستور جمعآوری را به زیدبنثابت داد. به این ترتیب قرآن را از سینهی حافظان و اوراق پراکنده به همان ترتیبی که پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله) به آنها آموخته بود در یک جا جمع کرده و آن را مُصحَف نامیدند. به گفتهی کاشفی مُصحَف یعنی صحف در آن جمع شدهاند و بعضی به دلیل سنگینی لفظ آن را مِصحَف میخوانند(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش،صص۲۳۵و۲۳۶).
سرگذشت این مصحف چنین شد که پس از ابوبکر به دست عمر و سپس به حفصه دختر عمر رسید. و زمانی که عثمان تصمیم گرفت مصحف را به لغت قریش جمع کند، آن را از حفصه گرفته و بر لغت قریش قرار داد(همان،ص۲۳۷).
کاشفی چگونگی یکی کردن مصحفها توسط عثمان را شرح داده که در کتابهای تاریخ قرآن نیز به این بحث اشاره شده است(ر.ک: رامیار، ۱۳۶۹ه.ش، ص۴۰۷).
۳-۲-۴-۳- نظم قرآن
کاشفی معتقد است نظم وترتیبی که در سورههای آیات قرآن وجود دارد، همان ترتیبی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با آموختن از جبرئیل، به صحابه آموزش داده بود و در لوح محفوظ نیزقرآن به همین ترتیب است(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۲۳۷و۲۳۸).
کاشفی به نقل از خواجه پارسا میگ
وید: «آنکه در میان ضعفای
اهل ایمان شهرت یافته است که قرآن در زمان رسول اللّه (ص) بر غیر این نظم و تألیف بوده که حالا در مصاحف است، در اضالیل و اباطیل ملاحده باید شمرد. و شیطان این همه شبهه را بر زبان ایشان اجرا میکند»(همان،ص۲۳۸).
این همان چیزی است که گاه مطرح میشود آیا ترتیب آیات و سورههای قرآن توقیفی است و از جانب خداوند مشخص شده یا اجتهادی است و صحابه آنها را تعیین کرده ند؟ که واضح است نظر ملا حسین بر توقیفی بودن آنهاست.
سیوطی در الاتقان آورده که جمهور علما به اجتهادی بودن ترتیب سورهها معتقدند و به برخی از این دیدگاه ها اشاره کرده است و سپس نظر خود را بر توقیفی بودن آنها ارائه میکند: «و الّذی ینشرح له الصدر ما ذهب إلیه البیهقی، و هو: أنّ جمیع السور ترتیبها توقیفیّ إلّا براءه و الأنفال؛ البته آنچه دلچسب است همان قولی است که بیهقی اختیار کرده که ترتیب تمام سورهها توقیفی است بجز براءه و انفال…»( سیوطی، ۱۴۲۰ه.ق، ج۱، ص۲۲۳).
۳-۲-۵- بررسی نامهای قرآن
ملاحسین کاشفی درموردتعداد نامهای قرآن چنین میگوید: «بدان که حق سبحانه و تعالی قرآن مجید را در مصحف عزیز به شصت و شش(۶۶) نام یاد فرموده و دوازده نام دیگر از احادیث حضرت نبوی صلّی الله علیه وآله و سلم مستفاد شده»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، صص۱۴۳و۱۴۴).
آن نکته و ویژگی که مفسّر در اینجا یاد میکند این است که: «وکثرت اسما دلیلی است بر شرف مسما ،چه هر که کسی را دوست دارد و از غایت محبّت خواهد که رتبه عزت و درجه حرمت او بر خلق ظاهر شود هر جا نامی شریف و لقبی منیف است وی را بدان بخواند. یا اگر صفات کمالیه او بسیار باشد به اعتبار هر صفتی اسمی لایق و لقبی موافق به جهت وی تعیین نماید
رویت نگرم مه تمامت خوانم قد بینم و سرو خوش خرامت خوانم
نام تو بسی و چون به نامت خوانم از مهر ندانم که کدامت خوانم»
(همان، ص۱۴۴)
۳-۲-۵-۱-اسامی قرآن که در قرآن از آنها یاد شده
از جمله مباحث علوم قرآنی که به آن پرداخته میشود و کاشفی در عنوان دوم اصل اول جواهر التفسیر آن را ذکرکرده است، اسامی قرآن و ریشهیابی آنهاست. برای ۶۵ عنوان از نامهای قرآن که در این قسمت آمده، نمونههایی از آیات قرآن آورده شده است، تنها درمورد عروه الوثقی(شمارهی۹)، مثالی از آیات قران ذکر نشده ومعنای آن را از انس بن مالک بیان میکند(همان، ص۱۵۹).
مفسر نامهایی را که خداوند برای قرآن قرارداده ۶۶ اسم دانسته که عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب، آیات بیّنات، بصایر(جمع بصیرت)، برهان، بیان، بشری، بشیر، نذیر، بلاغ به معنی اعلام و تبلیغ، تبیان، تنزیل، تذکره، تفصیل، تبصره(بینایی دل)، احسن الحدیث، حکمت، امر، حکم، حبل، حکیم، حق، ذکری، ذکر، رحمت، روح، شفا، صدق، عدل، صراط مستقیم، طیّب، عزیز، علیّّ، عظیم، عجب(شگفت)، عربی، فصل، عروه الوثقی، قصص الحق، قسم(سوگند)، قیّم(راست و راستکار)، کلام، کوثر، کریم، مثانی، موعظه، مفصّل، مکنون، منادی، مهیمن یعنی گواه راست، مصدّق، مجید، مبین، مبارک، متشابه، نجوم، نعمت، نور، نبأ، وحی، هدی، تصدیق، صحف مطهره(صحیفههای پاک از نقوش باطل و صورتهای بیحاصل)،حجت بالغه و قول(همان، صص۱۴۴ تا ۱۵۶).
بیشتر توضیحاتی که کاشفی درمورد نامهای قرآن میدهد مربوط به واژه های قرآن، فرقان وکتاب است و بقیه اسامی را به طور خلاصه و مختصر مطرح کرده است.
وی طبق آیهی “إن هذا القران یهدی للتی هی أقوم؛ همان این قرآن به آیینی درست تر و استوارتر راه مینماید”(اسراء/۹)، اولین نام کلام الهی را قرآن معرفی میکند: «اول همه نامها قرآن است قال اللّه- تعالی-: “إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی” قرآن و قراءت در لغت خواندن باشد، و این جا به معنی مقرو است و در کلام عرب مصدر به معنی مفعول آید، چون طعام به معنی مطعوم»(کاشفی، ۱۳۷۹ه.ش، ص ۱۴۴).
کاشفی ریشهی واژهی « قرآن» و معنای آن را به چند صورت بیان می کند:
۱-گروهی گفته اند اسمی مشتق است، یا با همزه خوانده میشود یا بی همزه، اگر با همزه بخوانند دو حالت دارد:
(الف) مشتق از «قرء» باشد به معنی جمع و منظور از قرآن کلمات مجتمعه است.
ب) از قرء و به معنی وقت یعنی کتابی که به وقت حاجت و به مقدار حاجت فرود آمده است.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی زهرا در 1399/12/22 ساعت 12:36:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |