دانلود پایان نامه ارشد : مدلسازی چگونگی وقوع 4 تحول انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا در خاورمیانه عربی
خاورمیانه منطقهای است مملو از حوادث و تحولات که گویا به صورت دورهای تکرار میشوند. این منطقه انقلابها و شبه انقلابهای متعددی را به خود دیده است که با آرزوی دستیابی به آرمانشهری بهتر صورت پذیرفتهاند، اما پس از مدتی نه تنها به اهداف خود دست نیافتند، بلکه انقلابیون به قدرت رسیده نیز راهی به خطاتر از آنان طی کردهاند که علیه آنها قیام، شورش یا کودتا کرده بودند. قذافی با کنار زدن ادریسی و کودتای حزب بعث عراق توسط قاسم علیه فیصل نمونههایی بوده است که این چرخة آرزو را نشان میدهند.
همچنین این سرزمین لشکرکشیها و طرحها و نقشههای قدرتهای بزرگی را به خود دیده است که به منظور تغییر اوضاع قبل صورت پذیرفتهاند، اما نه تنها اوضاع بهتر نشده، بلکه هرج و مرج و بلوا بیش از پیش فراگیر شد. در عراق، در 1958 سرهنگ قاسم کودتا کرد و در 1963 حزب بعث کودتا کرد. این کودتاها نتوانست عراق را به کشور بهتر از قبل مبدل سازد. تنها کارکرد این کودتاها در تغییر نخبگان سیاسی بود. حملة آمریکا به عراق در سال 2002 نیز گرچه با نابودی صدام همراه شد، اما ثبات را برای این کشور به همراه نیاورد و در هر دو مورد اخیر آمریکا را گرفتار باتلاقی کرد که نه راه پس داشت و نه راه پیش.
کودتای معمر قذافی در 1969 با وعدههای ایجاد یک کشور بهتر، دموکراتتر و رفاهی بیشتر برای شهروندان محمد ادریس سنوسی را حذف نمود، ولی در نهایت دیکتاتوری شدیدتر، وضعیت اقتصادی و اجتماعی نابسامانتری جایگزین شد. دخالت ناتو در لیبی گرچه به نابودی قذافی انجامید، و آزادی را به ارمغان آورد، اما شرایط را برای بروز جنگهای قبیلهای فراهم ساخت و تا کنون این کشور روی آرامش را به خود ندیده است. جالب آنجاست که فرهنگ سیاسی این کشور همچنان با حضور ثبات مخالف است و علیه نخستوزیر جدید این کشور نیز کودتا صورت پذیرفت و علیزیدان مورد ربایش قرار گرفت. در حال حاضر نیز همچنان قیامها علیه دولت ادامه دارد و عملاً لیبی به محلی برای جنگ قبیلهای مبدل شده است.
طرح خاورمیانة بزرگ و نقشة راه نیز نه تنها به مبدل شدن خاورمیانه به سرزمینی لیبرال دموکرات منتهی نشد، بلکه از یک طرف، گروههایی را به قدرت رسانید که در چارچوب منافع غرب جای نداشتند. در عراق شیعیان و در نوار غزه، حماس از طریقی دموکراتیک و انتخاباتی به قدرت رسیدند. از طرف دیگر، فعالیت گروههای تروریستی و بنیادگرا در منطقه افزایش یافت و عراق و سوریه به بهشتی برای فعالیتهای تروریستی مبدل شدند. قیام مردم مصر، تونس نیز تا کنون نتوانسته ثبات، رفاه و امنیت مورد نظر مردم را به ارمغان آورد و کنار رفتن حاکمان قبل جز با ادامه نابسامانیها و ناآرامیها همراه نبوده است.
چرخههای آرزو در خاورمیانه هرچند از وجود بحرانی اساسی و ماهوی در این منطقه خبر میدهد، ولی از طرف دیگر، تکرارپذیری آنها نشان از وجود قواعدی تاریخی در این منطقه دارد که تا کنون ناشناخته ماندهاند. تحولات مشابه از وجود الگوهای یکسانی خبر میدهند. در این منطقه کودتا پشت کودتا و قیام پشت قیام امری مفروض و عادی به شمار میآید (Mansfeld, 1999: 30-36).
از اینرو، به نظر میرسد که حداقل در دیدگاه کلان و بدون ورود به جزئیات، الگوهای مشابهی در تمامی کشورهای این منطقه حاکم است. این تحولات تکرارپذیر ذهن ما را به آن سمت میبرد که این منطقه از ویژگیهای مشابهی برخوردار است که رفتارها و تحولات مشابهی را حاصل میآورد. اقتصاد ضعیف و یا توسعة اقتصادی وابسته، پائین بودن دموکراسی و شاخصهای آن در این منطقه، شیوع نبردهای قبیلهای، درگیریهای مذهبی و حزبی، وجود اکثریت مسلمان، دخالت قدرتهای فرامنطقهای در آن از جمله ویژگیهای مشترک این سرزمین است. گرچه این چرخهها نوعی ناامیدی را به انسان از اصلاح و توسعه این کشورها تحمیل میکند، ولی از طرف دیگر نشان از آن دارد که تحولات خاورمیانه با قواعدی خاص در ارتباط است و از اینرو نظمی بر آن حاکم است. تحولات انقلابی و شبه انقلابی متعدد هرچند در کوتاه مدت با آثاری مثبت همراه بوده، اما بعد از مدتی به روندهای گذشته بازگشت نمودهاند و از اینرو، در اغلب موارد تحولات انقلابی و شبه انقلابی جز هزینههای اقتصادی و اجتماعی ناشی از خود دستاوردی نداشتهاند. بنابراین میتوان با کشف الگوهای حاکم بر این تحولات تا حدود زیادی آنها را پیشبینی کرد. البته ما در اینجا سعی نداریم تا مثبت بودن یا منفی بودن نتایج تحولات و اخلاقی بودن یا نبودن آنها را مورد بررسی قرار دهیم. ما به دنبال آن هستیم تا با کشف عوامل اصلی و کلان تحولات و رابطه آنها با یکدیگر، میزان وقوع انقلاب و شبه انقلابهای خاورمیانه را با مدلی برآمده از سیستم استنتاج (استنباط) فازی[1] تحلیل نمائیم.
بیان مسئله
مدلسازی و بدست آوردن قدرت پیشبینی هرچند توسط بسیاری از دیدگاهها و مکاتب فرااثباتگرایانه مورد نقد قرار گرفته، اما از اهمیتی کاربردی برخوردار بوده است. نخبگان سیاسی از پژوهشگر اجتماعی انتظار دارند تا با رصد و تحلیل شرایط گذشته و حال، آنها را به تصویری از شرایط احتمالی آینده واصل سازد (Pentland & Liu, 1999).
در میان پدیدههای اجتماعی، انقلابها و شبهانقلابها از جایگاهی رفیع به لحاظ اهمیت برخوردار هستند. تغییرات ناشی از این بیثباتیها به شدت اذهان سیاستمدارن و پژوهشگران را به خود مشغول کرده است. از اینرو، این پژوهش سعی دارد با شناسایی عوامل و قواعد 4 نوع بیثباتی با عناوین انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا، چرایی و چگونگی وقوع این تحولات را در قالب مدلی پویا شناسایی کند.
اما شناسایی این عوامل تنها ابتدای راه است، چراکه در نگاه پراگماتیستی، نخبگان سیاسی به دنبال شناسایی مهمترین عوامل و به عبارت دیگر عوامل کلیدی این تحولات هستند. آنها خوب از محدودیت منابع در دسترس خود خبر دارند و میدانند که کنترل و مدیریت همه این عوامل در دورههای حساس زمانی وقوع آنها، که زمان به سرعت تنگ میشود، تقریباً ناممکن است. از اینرو، در مرحله بعد پژوهش با استفاده از تکنیک دلفیفازی به دنبال شناسایی کلیدیترین عوامل وقوع این تحولات است.
مرحله سوم، به تقاضای عملگرایان سیاسی برای دستیابی به مدلی برای تحلیل آنچه واقع شده و استفاده از آن در پیشبینی آنچه احتمالاً در آینده رخ میدهد نزدیک میسازد. در این مرحله با کمک سیستم استنباط فازی چگونگی ایجاد یک بیثباتی از دل عوامل کلیدی مورد مدلسازی قرار میگیرد. در این مرحله، یک سیستم کنترلکننده ارائه میشود. این سیستم کنترلکننده فازی[2] یک سیستم پویا[3] را بر اساس تئوری مجموعههای فازی[4] طراحی میکند (Kandel & Langholz, 1993: xvii) و همان مدل ما است که کلیه خروجیها را با پیشفرض قرار گرفتن همه ورودیها در حد وسط از مقیاس پیوسته مثلاً [0،10]، یعنی 5، مرتب تحلیل میکند و میتوان با تغییر اعداد قطعی ورودیها، تغییر در کل مجموعه سیستم و خروجیها را مشاهده نمود به علاوه مدل ارائه شده با بررسی چند نمونه مورد آزمایش قرار میگیرد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
اهمیت موضوع این تحقیق را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود:
- اهمیت مطالعات خاورمیانه برای ایران، به عنوان منطقهای که در آن مستقر است، و برای جهانیان، به دلیل موقعیت استراتژیک و ژئواکونومیک آن.
- اهمیت تحولات انقلابی و شبه انقلابی در علوم انسانی به عنوان بزرگترین پدیدههای اجتماعی که معمولاً با تغییرات شگرفی همراه هستند.
- اهمیت شناخت کلیدیترین عوامل در زمانیکه محدودیت منابع اقتصادی و زمانی، کنترل همه عوامل را ناممکن میسازد.
- اهمیت مدلسازی و استفاده از آن در پیشبینی برای عملگرایان سیاسی، سیاستمداران و بسیاری از محققان.
- ضرورت تقویت فصل جدیدی از روشها در رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل داخل کشور
اهداف پژوهش
1-1 هدف اصلی
مدلسازی چگونگی وقوع 4 تحول انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا در خاورمیانه عربی
1-2 اهداف فرعی
- شناسایی عوامل وقوع انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا در خاورمیانه عربی
- شناسایی عوامل کلیدی وقوع انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا در خاورمیانه عربی
- شناسایی قواعد حاصل از ترکیب عوامل کلیدی در وقوع انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا
- آشنا ساختن پژوهشگران داخلی علوم سیاسی و روابط بینالملل با تکنیک دلفی فازی[5]
- آشنا ساختن پژوهشگران داخلی علوم سیاسی و روابط بینالملل با سیستم استنباط فازی
پرسشهای پژوهش
1-3 سؤال اصلی
چگونه میتوان با بکارگیری سیستم استنتاج فازی تحولات انقلابی یا شبه انقلابی خاورمیانه را مدلسازی کرد؟
1-4 سؤالات فرعی
- عوامل (ورودیها[6]) وقوع انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا خاورمیانه کدامند؟
- عوامل کلیدی[7] وقوع انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا خاورمیانه کدامند؟
- چگونه عوامل کلیدی با ترکیب با یکدیگر به انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا منتهی میشوند؟
فرضیه
در این تحقیق به دنبال پاسخ دادن به سؤال آن میباشیم و این کار از طریق اکتشاف و استقرا صورت میگیرد. لذا پژوهش اکتشافی و استقرائی است و مبتنی بر فرضیه نمیباشد.
متغیرها
متغیرهای این پژوهش بصورت زیر میباشند.
1-5 متغیر مستقل
انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا.
1-6 متغیر وابسته
عوامل ایجاد کننده انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا که در حین تحقیق شناسایی میشوند.
تعریف نظری و عملیاتی مفاهیم
- انقلاب: معانی مختلفی برای انقلاب ارائه شده است. مارکس آنرا تحول در نظام اقتصادی، ویلفردو پارتو آنرا به معنای چرخش نخبگان، ماکس وبر و الکسی دوتوکریل از آن به عنوان افزایش قدرت دولت، محافظهکاران آنرا خیالپردازی و برخی دیگر آنرا حلکننده بحران مشارکت سیاسی معنی مینماید (بشیریه، 1382: 196-194). هانا آرنت انقلاب را پدیدهای اجتماعی با مشارکت مردم و همراه با خشونت میداند که به تغیر و تحول بنیادین و اساسی در زمینههای سیاسی و اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیکی یک جامعه گردد (1361: 37).
هرچند تعاریف متعددی از انقلاب وجود دارد، اما این تعاریف شمولیت زیادی دارند و تقریباً همه انواع بیثباتی را در خود جای میدهند. این موضوع برای ما مشکلآفرین است و مدلسازی ما را غیرممکن میسازد. لذا باید به دنبال تعاریفی بود که مرز میان انقلاب با سایر تحولات را روشن ساخته باشند. با تعریف انقلاب در معنای اخص تعداد آن در طول تاریخ انگشتشمار میشود. در اینجا به شماری از این تعاریف رجوع میکنیم. از نظر مردیها انقلاب برابر است با دگرگونی سریع، بنیادین و خشونتآمیز داخلی در ارزشها و اسطورهها، نهادهای سیاسیـاجتماعی و فعالیتهای حکومتی (1385: 41). از نظر هانتینگتون انقلاب برابر است با تحولی سریع، بنیادین و خشونتآمیز در ارزشها و اسطورههای حاکم یک جامعه و در نهادهای سیاسی، ساخت اجتماعی، رهبری و فعالیت و سیاستهای حکومتی (بشیریه، 1372: 3؛ هانتینگتون، 1386: 385). در تعریفی دیگر انقلاب عبارتست از دگرگونی بنیادی در همه زمینههای اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، حقوقی و بهویژه سیاسی نسبت به آنچه پیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و این دگرگونیها همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاكم پیش میآید و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهای خشونت آمیز و ویرانگری و خونریزیها همگام میباشد (ابوالمحمد، 1376: 364). منوچهر محمدی نیز انقلاب را حركتی مردمی، در جهت تغییر سریع و بنیانی ارزشها و باورهای مسلط، نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، رهبری، روشها و فعالیتهای حكومتی یك جامعه تعریف نموده كه توأم با خشونت است (27 :1380).
در تعریف عام، انقلاب را میتوان هر تحولی در نظر گرفت. ولی در اینجا منظور ما از انقلاب، در معنای اخص آن است. در این معنا انقلاب پدیدهای است اجتماعی، با تغییرات بنیادین سیاسی و اجتماعی، همراه با خشونت، رهبری کاریزماتیک، ایدئولوژی و بسیج عمومی که بر خلاف اصلاحات، از روندی سریع برخوردار است. در این صورت میتوان میان انقلاب و سایر انواع بیثباتی سیاسی همعرض آن ـ همچون کودتا، خیزش، جنگ داخلی ـ تمایز ایجاد نمود. همچنین، تفاوت انقلاب با جنبشهای استقلالطلبانه در آن است که نقطه شروع تحول انقلابی نارضایتی از سیستم سیاسی داخلی ولی نقطه شروع جنبش و یا جنگهای استقلالطلبانه، نارضایتی از دخالت خارجی است. انقلاب ایران، فرانسه و روسیه سه نمونه انقلاب است که در از شاخصهای مذکر برخوردار هستند.
- شبه انقلاب: انقلاب قلابی[8] به معنای انقلابی است که به روی کار آمدن گروههایی غیردموکراتیک و یا فاسد منتهی میشود و مشارکت مردم در جریان انقلاب در نهایت چیزی برای آنها در بر نداشته است، مگر یک میوه فاسد. فرایند روی کار آمدن فاشیستم و نازیسم را انقلابهایی قلابی مینامند (Parenti, 1997: 14). با این حال، منظور ما از شبه انقلاب هرگز در این معنا نیست.
شبه انقلاب واژهای نسبتاً بدیع است و برای تمییز آن از انقلاب قلابی میتوان آنرا نیمه انقلاب[9] نامید. از اینرو، شبه انقلابها الزاماً به امر بدی منتهی نمیشوند، بلکه ویژگی اصلی آنها در آن است که تا حدود زیادی شبیه انقلاب هستند، ولی همه عناصر انقلاب را در خود جای ندادهاند. منظور ما از تحولات شبه انقلابی بیثباتیهایی است که با حرکتهای وسیع مردمی همراه شده، و به تغییرات زیادی در عرصه سیاسی منتهی میشوند. بنابراین، بیثباتیها تنها زمانی از عناوین خاصی مثل، کودتا و جنگ داخلی فراتر میروند که توده وسیع مردم را با خود یا علیه خود همآهنگ سازند. با این حال، شبهانقلابها، از تمامی ویژگیهای انقلاب برخوردار نیستند و در عرصه داخلی رخ میدهند. خیزش و یا جنبش نزدیکترین تحول سیاسی به انقلاب است که از عنصر خشونت و رهبری کاریزماتیک برخوردار نیست. کودتا نیز میتواند یک تحول شبه انقلابی دیگر باشند، اما در صورتی که همراهی آحاد جامعه را در بر داشته باشد. کودتای افسران آزاد مصر، از این خصیصه برخوردار بود و از همینرو از آن با عنوان انقلاب یاد میشود. شبه انقلابهای مورد نظر ما عبارتند از خیزش، جنگ داخلی و کودتا. احساسی بودن و عاطفی بودن مردم خاورمیانه (Henslin, 2007: 113)، گرایش آنها را به همراهی یا مخالفت با بیثباتیهای افزوده است و از اینرو، اغلب بیثباتیهای خاورمیانه ـ حداقل در بازه زمانی مورد نظر رساله ـ در تعریف ما از شبه انقلاب جای میگیرند.
- کودتا: در لغتنامه دهخدا، کودتا عبارتست از برانداختن حکومت با استفاده از قوای نظامی کشور و تسلط بر اوضاع و روی کار آوردن حکومتی نو. اصل کلمه کودتا فرانسوی است. این واژه از اواخر قرن 17 وارد ادبیات سیاسی شده است. بعد از کودتای لویی ناپلئون، معروف به ناپلئون سوم، در سال ۱۸۵۱ میلادی استفاده از این واژه رواج پیدا کرد. کوتا را از قرن بیستم به دو معنی به کار میبردند:
- شورش گروههایی از هیات حاکمه علیه گروه دیگر که غالباً با تکیه بر ارتش و نیروی نظامی صورت میگیرد.
- تغییر ناگهانی رویه دولت حاکم علیه جنبشهای اعتراضی مردمی و استفاده شدید و سرکوبگرانه از ارتش علیه نیروهای مردمی و انقلابی.
البته کودتا بیشتر در معنای اول کاربرد دارد. مثل کوتاهای نظامی در عراق به رهبری عبدالسلام عارف در فوریه ۱۹۶۳ میلادی و کودتای ژنرال حافظ اسد در سوریه در سال ۱۹۷۰ میلادی. بنابراین، کودتا حرکتی توطئهآمیز، غیر قانونی و تسط گروهی اقلیت و در عین حال صاحب ابزار قدرت مادی علیه نظام حاکم، به منظور سرنگونی آن و به دست آوردن قدرت سیاسی میباشد و در آن گروههای اجتماعی نقش و دخالتی ندارند (محمدی، 1382: 360-358). هانتینگتون نیز بر این معنی از کودتا صحه میگذارد. وی کودتا را شگردی غیرقانونی برای براندازی رهبران حکومت یا دولت موجود تعریف میکند که معمولاً از طریق خشونت یا تهدید انجام میگیرد (هانتینگتون، 1386: 320).
منظور ما از کودتا نیز همان معنای اول و به صورت دقیقتر اقدام نظامیان به براندازی حکومت است که در فرهنگ لغت دهخدا نیز تصریح گشته. کودتای حزب بعث عراق، کودتای نوژه، کودتای سرهنگ قذافی سه نمونه از این تحول هستند.
- جنگ داخلی: ژانوس جنگ داخلی را منازعهای خشونتآمیز تعریف میکند که بر نحوه اعمال و ساختار اقتدار اثر میگذارد. اکتشتاین تلاش برای تغییر خشونتآمیز سیاستها، حکام یا سازمانها را جنگ داخلی میداند (ساندرز، 1380: 26). با این حال این تعاریف نمیتوانند نقاط تمایز جنگ داخلی از مفاهیم مشابهی همچون شورش را مشخص سازند. از اینرو باید به دنبال معنای دقیقتری برای جنگ داخلی بود.
ساندرز جنگ داخلی را به خشونت سیاسی تودهای سازمانیافته و وسیع شامل جنگهای چریکی، ترور و مرگ در اثر خشونت سیاسی تعریف میکند (ساندرز، 1380: 34). ابتنا بر روشها و ادوات نظامی مهمترین ممیزه این مفهوم از مفاهیم مشابه است. این تعریف نقاط تمایز جنگ داخلی از کودتا، خیزش و انقلاب را مشخص میکند. در نقد این تعریف، محققان بیان داشتهاند که این تعریف نیز یک تعریف موسع از جنگ داخلی است و مشخص نکرده که جنگ داخلی جنگ میان مخالفان با دولت است یا جنگ میان گروههای نظامی یا شبه نظامی با یکدیگر را نیز در بر میگیرد. توجه به این تمییز از 3 جهت حائز اهمیت است: (1) تحلیلهای آماری ثابت نمودهاند که جنگ مخالفان با دولت و جنگ بین گروههای غیردولتی در یک کشور کاملاً از یکدیگر مجزا هستند و در زمانهای متفاوتی رخ میدهند. (2) تأثیرات ناشی از این دو نوع جنگ بر سیستم سیاسی کاملاً متفاوت است. به عنوان مثال تحلیلهای کمی ثابت نمودهاند که گسترش دموکراسی و توسعه اقتصادی احتمال جنگ معترضان با دولت را کاهش میدهد، ولی بر میزان احتمال جنگ میان گروهها یا تأثیر ندارد و یا آنرا افزایش میدهد. (3) مباحث نظری این دو نوع جنگ از یکدیگر متفاوت هستند (Garr, 1970).
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی زهرا در 1399/10/26 ساعت 05:36:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |