پایان نامه ارشد: اصلاح پاسخ پلهای جداسازی شده تحت زلزلههای نزدیک گسل با استفاده از میراگرهای الحاقی
جمعه 99/10/26
تقریباً در تمامی زلزلههای بزرگ، تخریب پلها در اثر فروریزش و تخریب پایهها مشاهده شده است. آسیب دیدگی پلها در زلزلههای سال 1994 نرتریج و سال 1995 کوبه به همگان ثابت کرد که معیار مقاومت به تنهایی هرگز برای تضمین ایمنی پلها و عملکرد مناسب آنها در حین زلزله کفایت نمیکند. تا بهحال تحقیقات بسیاری با هدف یافتن روشهای منطقی برای محافظت پل در زلزلههای شدید انجام شده است که در این میان جداسازی لرزهای راه حلی مناسب برای کاهش نیروهای ناشی از زلزله تا حد ظرفیت الاستیک اعضای سازه میباشد. بدین ترتیب اعضای سازه پل از ورود به ناحیه غیرخطی مصون مانده که این به معنای سالم ماندن سازه پل در حین زلزله میباشد.
ایده اصلی در جداسازی لرزهای، کاهش فرکانس پایه ارتعاش سازه و رساندن آن به مقداری کمتر از فرکانسهای حاوی انرژی غالب زلزله میباشد. به بیانی دیگر، جداسازی لرزهای موجب افزایش پریود ارتعاشی سازه میشود و آن را از پریودهای حاوی انرژی غالب زلزله دور میکند. بدین ترتیب انرژی ورودی به سازه ناشی از زلزله با جداسازی لرزهای کاهش مییابد. دیگر مزیت جداسازی لرزهای فراهم نمودن وسیلهای جهت اتلاف انرژی میباشد که انرژی وارد شده به سازه در نقاط معدود و بهصورت کنترل شده تلف شود. بدین ترتیب تخریب و آسیب دیدگی در نقاطی خاص متمرکز شده و امکان تعویض این قطعه پس از زلزه وجود خواهد داشت.
در حال حاضر پلهای بزرگراهی ایران دارای سه نوع عمده تکیهگاه فلزی، بتنی و الاستومری میباشند که از میان تکیهگاههای الاستومری به دلایل فنی و اقتصادی ذکر شده در ذیل بخش عمدهای از تکیهگاههای پلها را تشکیل میدهند:
- دارای وزنی سبک بوده و به راحتی نصب میشوند علاوه بر این، فضای کمی را اشغال میکنند.
- نیاز به تعمیرات ندارند.
- دچار زنگ زدگی نمیشوند و دارای قطعات متحرک نیستند.
- با سطوح نامنظم تماس خوبی برقرار میکنند.
- در هر دو جهت امکان تغییرشکل و حرکت دارند.
- میرایی ارتعاشی خوبی دارند.
- صرفهجویی اولیه و دراز مدت در هزینه و زمان دارند.
- در برابر هوازدگی مقاومت خوبی دارند.
- در برابر مواد نفتی و شیمیایی از مقاومت خوبی برخوردارند.
1-2 بیان مسئله
اما آیا این جداگرهای الاستومری میتوانند نقش یک جداگر لرزهای را درحین زلزله برای افزایش پریود سازه پل و اتلاف انرژی زلزله در داخل خود بازی کنند؟
جواب این سوال نیاز به تحقیقات بیشتر و انجام تستهای آزمایشگاهی و مدلسازیهای تحلیلی اجزاء محدودی دارد که همراه با درک و شناخت کافی از رفتار الاستومرها و مدلسازی آنها میباشد که متاسفانه تا بهحال در کشور انجام نگرفته است. در واقع بررسی کفایت تکیهگاههای الاستومری جهت جداسازی لرزهای و مطالعه رفتار و عملکرد لرزهای آنها در حین وقوع زلزله امری واجب بوده که بایستی به آن اهتمام ورزید.
متاسفانه در آزمایشهای انجام شده بر روی تکیهگاه پلها، تنها هدف بهدست آوردن مدول برشی الاستیک (اولیه) نشیمن در دو جهت طولی و عرضی و سفتی فشاری آنها بوده است. لذا این آزمایشها به هیچ عنوان اطلاعاتی در مورد رفتار غیرخطی این نشیمنها در اختیار قرار نمیدهند. این در حالیست که حتی استاندارد ملی ایران شماره 6583 با عنوان ((لاستیک- بالشتکهای زیرسری پل- ویژگیها و روشهای آزمون)) با ذکر روشی مطابق با استاندارد ISO 6446 و DIN 4114-140 نحوه بهدست آوردن منحنی تغییرات تنش برشی بر حسب کرنش برشی برای نشیمنها را بیان میکند.
در این تحقیق به بررسی آزمایشگاهی خواص جداگرهای الاستومتری که امکان ساخت و تولید انبوه آنها در کشور وجود دارد پرداخته و همچنین مبانی طراحی این جداگرها را بر طبق آیین نامه آشتو که متداولترین آیین نامه در زمینه طراحی پلها میباشد، ارائه داده و با اعمال این جداگرها به چندین پل موجود، تاثیر پارامترهای مختلف این جداگرها مانند میزان سختی اولیه، سختی ثانویه و نیروی تسلیم آنها در بهبود رفتار لرزهای پلها بررسی عددی خواهند شد. علاوه بر آن به بررسی تاثیر زمین لرزههای نزدیک گسل و دور از گسل بر پلهای جداسازی شده خواهیم پرداخت و در نهایت با استفاده از میراگرهای الحاقی سعی در بهبود پاسخ پلهای جداسازی شده خواهیم داشت.
1-3 اهداف تحقیق
جداگرها با تغییر طبیعت ارتعاشی پلها، سطح نیروهای جانبی ناشی از زلزله را پایین آورده و با انحراف و جذب عمده انرژی ورودی زلزله، از اجزای زیرسازه پل محافظت مینمایند که به این توانایی مهم جداگرها در کسب ضریب مناسب برای حفاظت پایه، جز با طراحی دقیق آنها نمیتوان دست یافت.
هرچه پل دارای سختی جانبی بیشتری باشد، مانند پلهای با دهانه کوتاه تا متوسط که روی پایههای کوتاه قرار داشته باشند، تاثیر جداسازی لرزهای مشهودتر است. سختی اولیه جداگرها نقشی تعیین کننده در بازدهی سیستم ایفا میکند. نیروی تسلیم جداگر نیز با کنترل میرایی هیسترتیک، در رتبه دوم اهمیت قرار دارد. همچنین هرچه سختی اولیه جداگر کمتر باشد، معمولاً نیروها و جابهجاییهای نسبی پل کاهش بیشتری پیدا میکند، اما جابهجایی مطلق عرشه پل بیشتر میگردد که میتوان با اعمال قطعاتی که نیروی تسلیم و میرایی جداگر را افزایش دهند، میزان جابهجایی کل را نیز کاهش داد. بنابراین با توجه به طراحیها و تحلیلهای انجام شده، از جداگرهای لرزهای الاستومتری در مقاومسازی پلهای موجود یا طراحی پلهای جدید در کشور میتوان به نحو مناسبی بهره برد.
به منظور بررسی تاثیر جداسازهای لرزهای، پاسخ لرزهای پلهای جداسازی شده در هر دو حالت تحریک یک جهته و دو جهته با پاسخ لرزهای پلهای جداسازی نشده نیز مقایسه گردیده است. نتایج نشان میدهد که اندرکنش دوجهته نیروهای نشیمن تاثیر قابل ملاحظهای در پاسخ لرزهای پلهای جداسازی شده دارد و در صورتی که از این اثرات صرفنظر شود تغییرمکان حداکثر نشیمن به مقدار کمتری برآورد میشود. از آنجا که در واقعیت در هنگام وقوع زلزله، سازهها با تحریک دو جهته زلزله روبرو هستند، توصیه میشود که این امر در طراحی سیستم جداسازی پلها مدنظر قرار گیرد.
در سالیان گذشته به علت تراکم کم شبکههای لرزهنگاری در سراسر جهان، امکان ثبت زلزلههای نزدیک گسل کم بوده است. با گسترش شبکههای لرزهنگاری و پیشرفت دستگاههای لرزهنگاری، امروزه نگاشتهای متعددی از زلزلهها در موقعیتهای مختلف وجود دارد. پروفسور جوزف پنزن (2000) دلایل پیشرفتها در مهندسی زلزله و سازه را در 50 سال گذشته، پیشرفت کامپیوترها، توسعه روشهای تحلیل غیرخطی سازهها، درک و بهکارگیری تغییرشکلهای مجاز غیر ارتجاعی در سازهها، تغییر در جزئیات نیاز شکلپذیری، مقاومت و … میداند. با اینکه اثرات نزدیک گسل در گذشته شناخته شده بود، اما اهمیت آن در طراحی سازههای مهندسی عمران به خوبی درک نشده بود، تا اینکه زلزلههای مخربی همچون زلزله 1992 لندرز، زلزله 1994 نورتریج، زلزله 1995 کوبه ژاپن، و زلزله 1999 چی چی تایوان به وقوع پیوست. اینگونه زلزلهها که در نزدیکی یک گسل فعال رخ میدهند دارای نگاشتهای پالسی با پریود پالس بلند بوده و دارای یک یا چند سرعت حداکثر میباشند. این پالس توسط لغزش گسل ایجاد میشود و باعث میشود تا قسمت بزرگی از انرژی زلزله در یک یا دو پالس بهطور ناگهانی به سازه اعمال گردد. در زلزلههای نزدیک گسل که دارای پالس سرعت حداکثر بیشتری میباشند یا مدت زمان پالس آنها بزرگتر است، سازههایی که به منبع لرزهزا نزدیکتر هستند باید شکل پذیری بیشتری داشته باشند تا بتوانند از پاسخ سازه بکاهند.
به دلیل اینکه اثرات نزدیک گسل در محدوده پریودهای بالا (فرکانس پایین) بیشتر است، افزایش نرمی و پریود اصلی سازه موجب افزایش اثرات نزدیک گسل میشود بهطوریکه سازههای با فرکانس بالا (پریود کم) که در محدوده خطی قرار دارند، تحت زلزلههای نزدیک گسل که دارای محتوای فرکانسی کوتاه (یا پریود بلند) هستند، دارای پاسخ بزرگی نمیباشند. اما اگر این سازهها وارد ناحیه غیرخطی شوند، فرکانس آنها کم شده و پریودشان افزایش مییابد و در این حالت تحت زلزلههای نزدیک گسل آسیبپذیر میشوند. در واقع رابطه بین محتوای فرکانسی زلزله و فرکانس اصلی سازهها فاکتور مهمی برای پاسخ سازهها هستند.
1-4 کاربرد جداگرهای لرزهای در کشورهای مختلف
نمونههایی از پلهای جداسازی شده و جزئیات کابرد آنها در شکلهای زیربه جهت تکمیل موارد مذکور و تایید مجدد استقبال کشورهای مختلف از این روش برای طراحی و بهسازی لرزهای پلها ارائه شدهاند. همانطور که در مباحث این بخش گفته شد، استفاده از جداگرهای الاستومتری با توجه به امکانات و تواناییهای شرکتهای داخلی توصیه میشود.
در شکلهای زیر نمونههایی ازجداگرهای لرزهای استفاده شده در پلها در کشورهای مختلف ارائه گردیده است.
پایان نامه : بررسی باکتری های احیاء کننده سولفات در عفونت های روده بزرگ و آپاندیسیت
جمعه 99/10/26
باکتریهای احیا کننده سولفات SRB به طور وسیعی در اقیانوس، آبهای شیرین، لجنها پراکندهاند. این باکتریها از سولفات به عنوان پذیرنده نهایی الکترون استفاده و سولفید هیدروژن تولید مینمایند. تا اکنون 14 جنس از این گروه باکتریها شناخته شده که به جز دسولفونما ویبرو تمامی آنها گرم منفی میباشند. یک جنس از این باکتریها به نام دسولفوویبرو میتواند در هنگام تکثیر فعال خود بیش از 10 گرم در لیتر سولفید هیدروژن تولید نماید (آبیارد 1382، 12-11؛ ;Geneva 2001, 157 Collette 1999, 198 ).
باکتریهای SRB نقش مهمی را در شروع التهاب یا التهابهای دائمی از قبیل بیماریهای دندان[1] ایفا میکنند (;Langendijk 2000, 943-950 loubinoux et al 2003, 1304-1306 ). Desulphovibrio spp از آبسههای شکمی و آبسههای مغزی و همچنین از خون و ادرار نیز جدا شدهاند (Collette 1999, 198). باکتریهای SRB انرژی مورد نیاز خود را از احیای سولفات بدست میآورند این باکتریها به دلیل تولیدH2s که بجز ترکیبات سیتوتونیک[2] مهم است و یک عامل خورنده[3] میباشد (Barton 2007, 1-523) و در مجاری دستگاه گوارش (دهان و روده) انسان و حیوانات وجود دارند. یکی از آرکی متانوژنیک (متانوژن) به نام متانو بروی باکتراسمیتی[4] در عفونتهای
انسانی یافت شده است (Worden and Smelly 1996, 157-171 ) مهم ترین باکتریهای احیاکننده سولفات شناسایی شده در فلور روده عبارتند از:
دسولفوتوماکولوم[5]، دسولفوویبریو[6]، دسولفوبولبوس[7]، دسولفوفیرفیلدنیس[8]، دسولفوویبریوپیگر[9] (Goldstein 2003, 2752-2754؛ La Scola and Raoult 1999, 3076-3077 ، Susceptibilities of 23 Desulfovibrio Isolates from Humans, 5308–5311 ).
براساس مطالعات Birvin در سال 2001 در کشور کانادا شیوع مشکلات گوارشی همراه با درد 6% گزارش کرد و در سال 2003 Ehlin و در سال 2004 Wilson در انگلستان شیوع عفونت را به ترتیب 2/8 درصد و 5/10 درصد گزارش کردند که از سال 1970 تا 2004 به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرده است. Hugin در سال 2005 و Boivin در سال 2001 در ایالات متحده امریکا عفونت روده در بین دانش آموزان و در محدوده سنی بین 16 تا 30 سال در مردان 65 درصد و در زنان 44 درصد گزارش کردند.
در سال 1992، John، Boseph و همکاران ثابت کردند که منوباکتامها (آزترونام) یا آمینوگلیکوزیدها به همراه کلیندامایسین یا مترونیدازول در کاهش (Intra abdominal infections) موثر میباشند (Yoshiota et al 1991, 11-17 ).
آنتیبیوتیک کلیندامایسین از دسته داروهای پادباکتری با نیمه عمر 2 تا 3 ساعت مانع از بیوسنتزپروتئین توسط باکتری میشود که در درمان پریتونیت، عفونتهای داخل شکمی و همچنین عفونتهای استافیلوکوکی مصرف میشود. مترونیدازول یکی از داروهای نیتروایمیدازول اثر کشندگی بر باکتریهای بیهوازی و پروتوزوآها دارد از این رو در درمان بیماریهای التهابی، کولیت پسودو ممبراند و عفونتهای ژیادریایی مصرف میشود (منصور 1390، 36-35؛ گوهرخانی 1374، 27؛ سیمون 1368، 18-17).
هدف از این پژوهش، ارزیابی نفش باکتریهای احیا کننده سولفات در ایجاد عفونتهای روده بزرگ و آپاندیسیت در شهر کرمان می باشد.
[1] – Periodentistis
[2] – Cytotonic
[3] – Cotrosive
[4] – Methano brevibacter smithi
[5] – Desulfotomaculum
[6] – Desulfovibrio
[7] – Desulfobulbus
[8] – Desulfofarfildenis
[9] – Desulfovibrio piger
دانلود پایان نامه ارشد : بررسی تاثیرspp. Streptomyces جدا شده از خاک بر انحلال فسفات به منظور تولید کود زیستی فسفاته
جمعه 99/10/26
طی چند دهه اخیر به علت افزایش جمعیت و تقاضای روزافزون برای مواد غذایی، مصرف کود های شیمیایی به منظور افزایش مقدار تولید در واحد سطح به شدت افزایش یافته است. استفاده از کودهای شیمیایی فسفاته تاریخچه دیرینه ای دارد و به انقلاب سبز و معرفی کودهای شیمیایی بر می گردد(ساریخانی و همکاران 1389، 13). مصرف بی رویه کودهای شیمیایی موجب عدم تعادل عناصر و مواد غذایی موجود در خاک، کاهش بازده محصولات کشاورزی و به خطر افتادن سلامت انسان ها و دیگر موجودات زنده خواهد شد. نیاز به جایگزینی مناسب برای کودهای شیمیایی زمانی احساس می شود که بدانیم علاوه بر آسیب های زیست محیطی ناشی از کاربرد کودهای شیمیایی، محدود بودن منابع، افزایش قیمت تمام شده و تثبیت شدن قسمت اعظمی از کودهای فسفاته مصرفی به شکل غیرقابل استفاده برای گیاه نیز پیامدهای استفاده از این کودهای شیمیایی هستند(ساریخانی و همکاران 1389، 13).
ضرورت یافتن جایگزینی مناسب برای رهاسازی فسفات تجمع یافته در خاک زمانی بیشتر احساس می شود که بر این امر واقف گردیم که منابع فسفات موجود در خاک قابلیت تامین فسفات مورد نیاز گیاهان برای تولید بهینه تا صد سال را دارا می باشد. بنابراین کافی است که این منبع عظیم فسفر را به صورت قابل جذب و استفاده برای گیاه تبدیل نمود (Bashan 1998, 16). به همین علت امروزه استفاده از کودهای بیولوژیک مورد توجه قرار گرفته است که مکانیسم عمل آنها قابلیت جذب عناصر غذایی گیاه در خاک را افزایش میدهد. باکتریهای حل کننده فسفات برای افزایش فراهمی فسفر مورد نیاز گیاه کارآمد به نظر می رسند (Bashan 1998, 16). فسفر در خاکها به دو شکل آلی و معدنی وجود دارد اما غلظت فسفات محلول در خاک معمولاً خیلی پایین است (Bashan 1998, 16). قسمت اعظم میکرو
ارگانیسمهای محلول کننده فسفات در ریزوسفر گیاهان متمرکز شدهاند. میکروبهای خاک توانایی تبدیل اشکال نامحلول فسفر به اشکال محلول را دارند. ترکیبات آلی و معدنی خارج شده از ریشه، باعث افزایش جمعیت میکروبی در اطراف ریشه میگردند . با توجه به اینکه میکروارگانیسمهای محلول کننده فسفات در خاک به طور طبیعی وجود دارند و موجب افزایش فسفر قابل دسترس و تحریک رشد گیاه میشوند، اما تعداد آنها در خاک به اندازه کافی نیست تا با سایر میکروارگانیسمهایی که در ریزوسفر قرار دارند رقابت کنند. بنابراین تلقیح گیاهان با میکروارگانیسمهای محلول کننده فسفات اثرات مفیدی دارد. باکتریهای حل کننده فسفات طی سه مکانیسم تولید اسیدهای آلی، کلات کردن و واکنش های تبادل لیگاند موجب انحلال ترکیبات نامحلول فسفات میشوند. طی فرآیند انحلال بخشی از فسفر محلول، توسط باکتری حل کننده فسفات استفاده میشود اما از آنجائیکه مقدار فسفر حل شده بیش از نیاز باکتریها است لذا این مقدار آزاد میتواند در اختیار گیاه قرار گیرد. اغلب خاکهای ایران دارای آهک و گچ بوده و این امر میتواند موجب تثبیت فسفر شود. در نتیجه فسفر جذب ذرات کلوئیدی خاک شده و از دسترس گیاه خارج می شود. بنابراین در غالب خاکها از نظر مقدار فسفر کل مشکل وجود ندارد، بلکه مشکل، در دسترس قرار گرفتن آن میباشد. فسفر جذب عناصری مانند Ca2+، Fe3+ و Al3+ شده و باعث تشکیل ترکیبات نامحلول میگردد (Bhattacharyya and Jha 2012, 28).
[1]PGPR یا باکتری های تحریک کننده رشد گیاه، گروهی از باکتریهای ریزوسفر هستند که به طور مستقیم (انحلال فسفات، تولید هورمونها…) و غیر مستقیم (تولید کاتالاز، سیانید هیدروژن و….) موجب افزایش رشد گیاه می شوند. با توجه به طیف گسترده اثرات مثبت برخی از باکتریهای سودمند از قبیل تولید سیدروفور، تولید هورمونها و ویژگی بیوکنترلی آنها بر ضد قارچها و عوامل بیماریزا، متمرکز شدن بر تحقیقاتی که منجر به حصول چنین میکروارگانیسم های چند منظوره ای باشد بسیار مثمر ثمر خواهد بود، زیرا کودهای زیستی تلقیحات میکروبی هستند که علاوه بر افزایش جذب عناصر غذایی، موجب افزایش رشد گیاه میشوند، بنابراین با کاربرد سویه های PGPR میتوان چندین هدف را به طور همزمان دنبال کرد ((Boraste 2009, 1; Saharan and Nehra 2011, 21.
استفاده از ماده حامل مناسب در تولید یک کود زیستی با کیفیت بسیار مهم و ضروری است. ذغالسنگ نارس[2]، ذغالسنگ قهوهای[3]، چارکل[4]، گل یا لجن فشرده، کودهای مزرعهای و مخلوط خاکها میتوانند به عنوان یک حامل مناسب استفاده شوند. ذغال سنگ طبیعی و ذغال سنگ قهوه ای حاملهای بهتری برای کودهای زیستی هستند. الحاق میکروارگانیسم به ماده حامل باید به گونه ای باشد که قابل حمل و لمس راحت و تجزیه طولانی باشد و کمترین اثر را روی کود زیستی بگذارد. بر طبق تحقیقات هوبن[5] و سوماسه گاران[6] یک ماده حامل خوب برای تلقیح بذر، باید ارزان و به راحتی در دسترس باشد، علاوه بر این نباید برای سویه های باکتریایی و گیاه سمی باشد زیرا حامل می تواند روی بذر اثر بگذارد. همچنین حامل باید ظرفیت جذب رطوبت خوبی داشته باشد و به خوبی به بذر متصل شود و در نهایت حامل باید ظرفیت بافری و pH مناسبی داشته باشد و به راحتی بتوان آن را با اشعه گاما یا اتوکلاو استریلیزه کرد (Boraste 2009, 1).
باتوجه به اینکه در خاک های آهکی ایران که در اقلیم های خشک و نیمه خشک تحول پیدا کرده اند، وجود pH بالا، درصد زیاد کربنات کلسیم، کمی مواد آلی و خشکی خاک باعث شده اند که جذب فسفر کمتر از مقدار لازم برای تامین رشد بهینه اکثر محصولات کشاورزی باشد. لذا هدف از این پژوهش بررسی تاثیر spp. Streptomyces جدا شده از خاک بر انحلال فسفات به منظور تولید کود زیستی فسفاته می باشد.
[1] Plant growth promoting rhizobacteria
[2] Peat soil
[3] Lignite
[4] Charcoal
[5] Hoben
[6] Somasegaran
دانلود پایان نامه : بررسی رابطه ی پلی مورفیسم ژن رسپتور اکسی توسین در دو جایگاه rs2254298 و rs53576 در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی
جمعه 99/10/26
اسکیزوفرنی یکی از شایع ترین اختلالات شدید روانی است، که بارزترین علائم آن را می توان تغییر در تفکر و رفتار دانست، که این علائم به صورت مثبت و منفی طبقه بندی می شوند[1]. در بسیاری از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی علائم عود بلند مدت در زندگیشان باقی می ماند، اما در برخی از بیماران این علائم در محدوده سنی 35-15 سال تاثیر می گذارد[2]. علائم بیماری در مردان اغلب در اواخر نوجوانی و
اوایل دهه بیست سالگی آغاز می شود و بعد از آن در زنان، علائم خود را نشان می دهد. مطالعات نشان داده که اسکیزوفرنی در حدود 7 در هر 1000 از جمعیت بزرگسال تاثیر می گذارد، اما از آنجا که این اختلال مزمن است احتمال بروز آن بالاست [3]. (در حدود 1/0 درصد از جمعیت)
تحقیقات نشان می دهد که بیماری اسکیزوفرنی ممکن است در اثر تغییر در سطح مواد شیمیایی مورد استفاده ی ارتباطات مغزی (از جمله انتقال دهنده های عصبی یا هورمونها) ایجاد شود [4].
مطالعات ژنتیکی نشان داده، اثرات متقابل چندین ژن توسط استرس ها در طول عمر و عوامل محیطی (از جمله عفونت های ویروسی رحم، اکسیژن محدود شده در هنگام تولد، وضعیت جغرافیایی و غیره) باعث افزایش ریسک ایجاد آن می شود، بنابراین اسکیزوفرنی وراثت پیچیده ای دارد [5]. در دهه اخیر تحقیقات انجام شده بر روی اکسی توسین (OT) تاثیر این هورمون را در اختلالات اسکیزوفرنی نشان می دهد[6]. ژن رسپتور اکسی توسین (OXTR) محدوده 17 کیلوبایت روی کروموزوم 3P25.3 انسانی را به خود اختصاص داده، و همچنین دارای 3 اینترون و 4 اگزون می باشد. اکسی توسین با واسطه OXTR در میومتر و آندومتر و همچنین بافت های محیطی و سیستم عصبی مرکزی فعال می شود. اکسی توسین در میومتر با فعال کردن فسفولیپاز C، باعث افزایش غلظت کلسیم داخل سلولی و در نتیجه انقباضات رحمی می شود[7،8]. گیرنده های اکسی توسین در مناطقی از سیستم عصبی از جمله آمیگدال، محور HPA و سیستم عصبی خودکار فراوانترند، که مسئول پردازش و تنظیم رفتارهای اجتماعی- عاطفی می باشند. گیرنده های اکسی توسین در بسیاری از مناطق مغز از جمله هسته های cAmyg و VMH یافت شده اند، که تفاوت در بیان گیرنده اکسی توسین بین این هسته ها با فعال شدن مسیرهای سیگنالینگ مجزا در مناطق مختلف مغز صورت می گیرد. با فعال شدن گیرنده اکسی توسین در هر کدام از این مسیرها نقش های متفاوتی ایجاد می گردد[9].
هدف ما در این تحقیق بررسی نقش دو جایگاه پلی مورفیسم ژن گیرنده اکسی توسین در خطر ابتلا به بیماری اسکیزوفرنی با استفاده از تکنیک PCR-RFLP می باشد. پس از انجام آزمایشات متعدد از جمله واکنش زنجیره ای پلی مراز (PCR) و چندشکلی طولی قطعات محدود شده (RFLP) با استفاده از آنزیم محدودگر مناسب تاثیر این SNP ها در نمونه های سالم و بیمار شهرستان یاسوج بررسی شده است.
پایان نامه ارشد : بررسی مقایسه ای شیوع عفونت هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس ، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم در کیسه صفرای بیماران مبتلا و غیرمبتلا به بیماری های صفراوی در بیمارستان الزهرا (س) اصفهان
جمعه 99/10/26
:
زمینه و هدف: سنگ کیسه صفرا یکی از علت های عمده جراحی دستگاه گوارش بوده، علاوه بر این، میزان بیماری های صفراوی و سنگ کیسه صفرا به تدریج رو به افزایش است. اخیرا، نویسندگان متعددی، گزارشاتی مبنی بر حضورDNA هلیکوباکتر پیلوری و هلیکوباکتر های مقاوم به صفرا در درخت صفراوی انسان و کلونیزاسیون در دستگاه صفراوی حیوانات داشته اند. در حال حاضر هدف از این بررسی، طراحی مطالعه مورد-شاهدی برای برسسی حضور گونه های هلیکوباکتر، به خصوص هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم، در سنگ، مایع و بافت بیماران مبتلا به بیماری های صفراوی و مایع صفرای بیماران غیر مبتلا به بیماری های صفراوی در بیمارستان الزهرا(س) بوده است.
مواد و روش ها: سرم خون و مایع صفرای 25 بیمار غیر مبتلا به بیماری های صفراوی تحت کلانژیوپانکرانوگراف برگشتی، به عنوان گروه شاهد جمع آوری گردید. سرم خون، مایع، سنگ و بافت کیسه صفرای 52 بیمار تحت کله سیستکتومی لاپراسکوپی، به عنوان گروه مورد
جمع آوری گردید؛ از این بین 24 مورد کله سیتیت حاد و 28 مورد کله سیستیت مزمن تشخیص داده شد. هر سه گروه از لحاض ترکیب سن و جنس قابل مقایسه می باشند. در این نمونه ها، حضور هلیکوباکتر پیلوری بوسیله پرایمر اختصاصی ژن hsp60 ، و پرایمر اختصاصی 16s rRNA برای DNA هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکو باکتر پولوروم بوسیله واکنش های زنجیره ای پلیمرازی مورد ارزیابی قرار گرفت. مایع صفرا در محیط کشت مایع وجامد R (توصیف شده توسط ریچارد و همکاران) کشت داده شد. سرم های خون برای بررسی کمی ایمونوگلوبولین G هلیکوباکتر پیلوری بوسیله تست الیزا مورد ارزیابی گرفت.
نتایج:
21 از 24 (87.5 ٪) بیماران مبتلا به بیماری های کوله سیستیت حاد و 25 از28 مورد (89.2 ٪) در بیماران مبتلا به بیماری های کوله سیستیت مزمن ، و 20 از 25 (80 ٪) نفر در گروه شاهد، نشان دهنده افزایش سطح ایمونوگلوبولین G خاص هلیکوباکتر پیلوری بوده اند.
به ترتیب DNA هلیکوباکتر پیلوری در 6 از 24 (25 ٪) مایع صفرا کوله سیستیت حاد و 2 از 28(7%) مایع صفرا کوله سیستیت و 1 از 24 (4.2 ٪) مخاط کیسه صفرا کوله سیستیت حاد و 1 از 28 (3.5٪) مخاط کیسه صفرا کوله سیستیت مزمن مزمن تشخیص داده شد. DNA هلیکوباکتر bilis در 1از 24(4.2%)مایع صفرا کوله سیستیت حاد، و 1 از 28 (3.5 ٪) مایع صفرا کوله سیستیت مزمن تشخیص داده شد. هیچ گونه هلیکوباکتر از کشت صفرا بدست نیامد. تمامی نمونه های استخراج شده DNA از لحاظ هلیکوباکتر هپاتیکوس و هلیکوباکتر پولوروم منفی می باشد. تمامی DNA های استخراج شده از مایع صفرای گروه کنترل از لحاظ هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس و هلیکوباکتر پولوروم منفی بوده اند. تمامی DNA استخراج شده از سنگ صفرا از لحاظ حضور ِDNA هلیکوباکتر منفی بوده ند.
نتیجه گیری:
نتایج این مطالعه نشان دهنده حضور DNA هلیکوباکتر پیلوری و هلیکوباکتر بیلیس در کیسه صفرا بیماران مبتلا به کله سیستیت حاد و مزمن بوده، و ارتباط احتمالی بین DNA هلیکوباکتر یافت شده با بیماری های صفراوی وجود دارد.
کلمات کلیدی: هلیکوباکتر پیلوری، هلیکوباکتر هپاتیکوس، هلیکوباکتر بیلیس، هلیکوباکتر پولوروم، کله سیستیت حاد، کله سیستیت مزمن، ژن hsp60