دانلود پایان نامه ارشد: الگوی اعتماد به نفس در روان شناسی دین و اخلاق اسلامی

:

اعتماد به نفس از مفاهیم برجسته در روان­شناسی و از مفاهیم نوظهور در اخلاق اسلامی است. اکنون این پرسش به ذهن می­رسد که با توجه به تعریف آنها از اعتماد به نفس، الگوی پیشنهادی آنها چه نسبتی با هم دارند؟ الگوی روان­شناسی مبتنی بر عناصر خودباوری، خودآگاهی، خودپندارة مثبت، مثبت­اندیشی، احترام به خود، ارادة قوی، پشتکار، شکست­ناپذیری، هدف­داری، کسب دانش و بردباری بوده و الگوی اخلاقی مبتنی بر عناصر خودآگاهی و بصیرت، احترام به خود، کرامت انسانی، مثبت­اندیشی، امیدواری، همت و اراده، مسئولیت­پذیری، استقلال روحی و روانی است. با مقایسة دو الگو روشن می­شود که در مؤلفه­های خودآگاهی، کسب دانش و تجربه، مثبت­اندیشی و احترام به خود همپوشانی داشته و در سایر موارد، متفاوت­اند. رویکرد خدامحورانه در الگوی اخلاقی اعتماد به نفس، وجه تمایز آن با رویکرد روان­شناختی است که ناظر به رفتارگرایی و عمل­ گرایی است.

این رساله به روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی پژوهش شده و در چهار فصل (کلیات، اعتماد به نفس در روان­شناسی دین، اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی، مقایسه و تطبیق) و بخش خاتمه به سرانجام رسیده است.

فصل اول: کلیات

1- بیان مسأله

امروزه بحث از اعتماد به نفس یکی از دغدغه­های اصلی در زندگی بشری محسوب می­شود. اعتماد به نفس گمشده­ای است که افراد مختلف با سطوح متفاوتی از دانش و تجربه جویای آن هستند. علی­رغم برگزاری کارگاه­ها و تألیف کتاب­ها و مقاله­های بسیار در این زمینه و از سوی دیگر با پیشرفت علم و رهیافت­های زندگی مدرن در رویکردهای مهم به زندگی، این اصل تقویت می­شود که اساساً آیا بشر بدون آن­که به روش­های تنظیم­دهندة رفتاری در زندگی خویش بیاندیشد، آیا قادر خواهد بود به شکلی رضایت­مند به زندگی ادامه دهد، یا می­بایست در محقق­کردن این روش­ها و تقویت­کننده­های رفتار، کوششی بس فراوان به عمل آورد؟

بی­شک اعتماد به نفس به عنوان یکی از برجسته­ترین این روش­ها، جهت تنظیم و تقویت رفتار فردی و تأثیر آن در رفتارهای جمعی(که البته موضوع بحث در این رساله نیست) در نظریه­ها و مکاتب مختلفی که پیرامون نفس و روان انسان به دغدغه­های اساسی رسیده­اند، بررسی شده و دربارة آن گفته­هایی به تفصیل بیان شده است.

روان­شناسی دین و اخلاق دو حوزة مهم از حوزه­های معرفت است که به پردازش این مفهوم پرداخته و جایگاه ویژة آن را در زندگی انسان مشخص کرده­اند. حال این سؤالات اصلی مطرح است که اساساً برداشت دو حوزة روان­شناسی دین و اخلاق از مفهوم اعتماد به نفس چیست؟ آیا هر یک از این دو حوزه الگو و راهکار متفاوتی ارائه می­کنند؟ همچنین کسی که به خدای­ متعال توکل دارد آیا ممکن است اعتماد به نفس داشته باشد یا این­که این­دو باهم در تعارض­اند؟  اما سؤالات فرعی عبارتند از: رویکردهای مختلف پیرامون این مفهوم در این دو حوزه چیست؟ و در نهایت با بررسی و مقایسة نظریات شکل­گرفته و نیز بیان شباهت­ها و تفاوت­های آنها در اطراف این مفهوم، کدام یک از آنها بررسی دقیقی از کاربرد این مفهوم در حوزة فردی انسانی ارائه می­کند؟ و سرانجام کدام الگو برای سامان­دهی رفتار انسانی مناسب­تر است؟

مفروضات پژوهش:

ارتباط اعتماد به نفس با روان­شناسی دین از لحاظ آثار دینداری است که رعایت آن، سطح رضایت فردی را از زندگی ارتقاء خواهد بخشید؛ زیرا آثار دینداری یکی از مباحث عمدة روان­شناسی دین بوده و رضایت از زندگی و بررسی آثار تدین در سطح فردی هم از نتایج آن محسوب می­شود. از سوی دیگر اعتماد به نفس نیز یکی از آثار دینداری فردی است که رضایت از زندگی را در پی دارد. از آنجائی­که اعتماد به نفس به حسب ماهیت، مقوله­ای روان­شناختی است و با نفس، روح و روان ارتباط مستقیم دارد و از طرف دیگر روان­شناسی دین عهده­دار تبیین آثار و پیامدهای اعتماد به نفس است، از این­رو ضروری است که در هر دو حوزة روان­شناسی و دین بر مطالب مهم تمرکز شود.

بنابراین بعد از توضیحات فوق این اشکال که چرا در مبحث روان­شناسی دین، تنها به آراء دانشمندان روان­شناس پرداخته شده و از روان­شناسی دین کمتر صحبت به میان آمده است، دفع می­شود. علاوه بر این نکتة دیگری بر اتقان این پاسخ می­افزاید که خود اعتماد به نفس با این­که در سیرة اهل­بیتG وارد است، مفهومی دینی نیست تا بتوان آن را با عینک روان­شناسی ملاحظه کرد؛ بلکه مهد آن روان­شناسی است. به همین جهت هرکجا از روان­شناسی به­طور مطلق صحبت شده مراد عنوان عام است که هم شامل روان­شناسی دین شده که شاخه­ای از دین­پژوهی است و هم روان­شناسی را تحت پوشش خود دارد.

2- مفهوم شناسی

الف. الگو

الگو معادل واژگان انگلیسی  Model, Pattern, Paradigmو البته کلمات دیگری که مترادف با این معنی هستند می­باشد. در ظاهر نباید تفاوت مبنایی و عمده بین واژگان فوق وجود داشته باشد. اما مبحث الفاظ و تبیین و تفسیر واژگان، همیشه از اهم مواضعی بوده که محققان قبل از ورود به هر تحقیقی آن­را از نظر می­گذرانند. فرهنگ پیشرفتة آکسفورد[1] Model را بیان سادة یک دستگاه می­داند که در توضیحات یا محاسبات استفاده شده و در جایی استعمال می­شود که مبین سبک کار و اجرای امری باشد. واژة Pattern در فرهنگ لغت[2] به نوعی، روش عملکرد تعریف شده است. واژة Paradigm نیز بر اساس ایدة کوهن، چیزی است که هریک از اعضای جامعة علمی به تنهایی در آن سهیم هستند. و آن مجموعه‌ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش­ها و تجربیاتی است که روشی را برای مشاهدة واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در دیسیپلین روشن­فکرانه) ارائه می‌کند.

بر اساس ایدة کوهن،[3] این واژه اصطلاح جامعی است که جمیع مقبولات کارگزاران یک رشتة علمی را در­بر­می­گیرد و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند. کوهن معتقد است الگوی یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که این الگو را درهم ‌شکسته

 

پایان نامه و مقاله

 انقلاب علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی، پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود.[4]

از آنجایی که باید هریک از واژگان را در محل خاص خود به­کار گرفت آنچه را که در این تحقیق مناسب و جامع به نظر می­رسد واژة Model است. این واژه درحقیقت به نوعی از عملکرد نظریه­ای خاص دربارة موضوعی حکایت می­کند که ارتباط این موضوع را با عناصر و مفاهیمی خاص روشن می­سازد. الگو، تبیین دقیق واقعیت و پدیده­های موجود را که محقق در علم خاصی بررسی کرده است، به­صورت محسوس و زبانی گویا ارائه می­دهد.

گفتنی است که الگو در واقع بازسازی واقعیت در ذهن بوده و چنین الگویی نوعی تجرید است؛ زیرا از واقعیت موجود، برخی ویژگی­ها اخذ شده و به­وسیلة علائم و مفاهیم نشان داده می­شود و از این طریق، تفسیر و تبیین منطقی واقعیت حاصل می­شود.[5] پس الگو می­تواند فهم دقیقی از آنچه قرار است روی دهد به محقق داده و اثبات­پذیری آن­را سهل نماید.

به دلیل اهمیت فراوانی که این واژه در علوم مختلف داشته و کاربرد آن توسط اندیشمندان تأیید و تأکید شده است، به مرور مختصری از تعاریف این واژه در چند حوزة علمی پرداخته تا جایگاه مفهوم در این پژوهش مشخص شود. طبق بیان موجود در فرهنگ روان­شناسی که در مطلق علم کاربرد دارد، الگو، نمایشی محسوس یا انتزاعی از ساختار مرکب برای فهم تفصیلی قسمت­های آن ساختارِ به­کار گرفته شده معرفی شده است.[6]

نمای الگو در علوم اجتماعی چنین است که آن­را یک سازمان مفهومی شامل نمادها می­دانند تا اشیاء فیزیکی؛ یعنی ویژگی­های بعضی از پدیده­های تجربی شامل اجزاء و روابط بین آنها را به­­شکل منطقی بین مفاهیم نشان ­دهد. به بیان دیگر مدل، انتزاعی از واقعیت است که به­صورت نظامی ساده، دیدگاهی از واقعیت را ارائه می­نماید.

به نظر نگارنده آنچه که در مفهوم مدل اهمیت دارد همین انتزاع است. علاوه بر آن به سبب این سیستم می­توان مفاهیم، خصوصیات و روابط عناصر مختلف را انتقال داد. بنابراین مدل، نمایشی از واقعیت است که جنبه­های دنیای واقعی مربوط به مسألة تحت بررسی را نمایش داده روابطشان را روشن می­کند. پرواضح است که این، موجب درک بهتر از دنیای واقعی می­شود.[7]

تعریف دیگری در علوم اجتماعی مطرح است که آن­را تعامل عوامل متعدد با یکدیگر می­داند البته با این شرط که علاوه بر تأثیر بر یک متغیر، با یکدیگر نیز رابطة کنش و واکنش متقابل داشته باشند. اساساً در این ساختار مجموعه­ای بهم­پیوسته وجود دارد که دارای عناصر کمی و کیفی بوده و دارای مجموعه­های فرعی­تر نیز هست. مطابق با این تفاسیر مدل­های متعددی مانند مدل اقتصادی، جامعه­شناختی، فرهنگی، سه متغیره و چهار متغیرة یک­سویه در این محدوده­اند.[8]

در حوزة مدیریت تعاریف دیگری مد­نظر است. اولین تعریف این­که آن، تمثیل ساده­شده­ای است از پدیده­هـای جهـان واقعیت. تعریف دوم این­که نظام نظری روابط بهم پیوسته­ای است که برای ارائة پدیده­های جهان واقعیت و ارتباطات میان آنها در­نظر گرفته می­شود. در تعریف سوم آن­را مجموعة فرض­هایی دانسته­اند که از آن، نتیجه یا مجموعة نتایج، به­طور منطقی استنباط می­شود.[9]

یکی ازخصوصیات الگو آن است که اگر خوب طراحی شده باشند به واقعیت نزدیک می­شوند و از ابزارهای تبیین و پیش­بینی­اند. در حقیقت الگوها اغلب تغییر می­کنند تا واقعیت را دقیق­تر نشان دهند و در دانش جدید سهم به­سزایی داشته باشند. خصوصیت مهم دیگری که به الگوی علمی نسبت می­دهند این است که می­توان آن­را به­طور تجربی آزمود؛ یعنی امکان ابطال آن وجود دارد. بنابراین واقع­نمایی، تبیین و پیش­بینی، آزمون­پذیری و امکان ابطال از ویژگی­های الگو است.

حاصل آن­که الگو در هر ساختاری روابط بین دو یا چند متغیر را به­صورت تابع و شرط، ملاحظه می­کند و با انتزاعاتی که صورت می­گیرد می­توان درک بهتری از واقعیت داشت که خود ناشی از تعامل و ارتباط عوامل گوناگون بوده و عناصر کمی و کیفی در آن دخیل هستند. به بیان دیگر در این سازمانِ مفهومی ویژگی­های پدیده­های مفهومی، مبین و نشان­گر روابط منطقی بین اجزاء مختلف هستند.

اصل الگوپردازی[10] به عنوان یک روش کارآمد در آموزه­های دینی با تعبیر «أسوه» و در روان­شناسی با تعبیر «مُدل» استفاده می­شود. به هر روی «الگو» یا «مدل» اصطلاحی است برای توصیف مجموعه­ای از فرآیندهای شناختی ـ رفتاری که به­واسطة آن، فرد بعد از مشاهدة این الگو یا مدل در غالب یک رفتار و یا مطالعه و شنیدن این روش رفتار خود را مطابق آن تنظیم می­کند. الگوپردازی در همة زوایای رفتار انسانی نفوذ دارد و شامل هر­گونه اثرپذیری شناختی مقدم بر تفکر و ادراک نیز می­شود. یکی از فرآیندهایی که در این اصل ملاحظه می­شود، توجه به خود الگو است؛ یعنی قبل از این­که انسان چیزی از الگو بیاموزد، باید به آن التفات کند، اگرچه ممکن است به دلایل متعدد عمل­کردن به الگوها با سختی همراه باشد.[11]

ب. اعتماد به نفس

یکم. تعریف اعتماد به نفس

اعتماد به نفس عبارت است از احساس درونی که انسان را به هدفش می­رساند و هیچ مانعی برای رسیدن به مقصود سد نخواهد شد. به عبارت دیگر آن، باور به توانائی­های خود است به شرطی که از هیچ کوششی فروگذار نکند و از سختی راه ناامید نشود. این اصطلاحی است که به تازگی رایج شده ولی قبلاً از این الفاظ استفاده می­شده است: عزت نفس، حرمت نفس، احترام به خود، خودباوری، اتکای به نفس و اطمینان به خود. اصطلاحات انگلیسی این واژگان عبارت است از:

 self-esteem و self-confidence, self-worth, self-respect  که تعبیر به self-esteem از همه رایج­تر است و برای اولین بار در قرن 17 ساخته و به­کار گرفته شده است. به نوشتة فرهنگ تاریخی آکسفورد این واژه در سال 1657.م ساخته و وارد فرهنگ زبان انگلیسی شده است.[1]

تعریف دیگر آن به چگونگی نگرش و قضاوت دربارة خود است. در واقع ارزش­ها و اعتقادات و بازخوردهای خودمان است و همه چیز به نظر خودمان بستگی دارد. اعتماد به نفس میزان ارزشی است که به خود نسبت می­دهیم. بنابراین اعتماد به نفسِ قابل قبول، به مقدار پذیرش هر فرد نسبت به خودش است. در نهایت آن احساسی است که باعث هماهنگی در جنبه­های مختلف وجود ما می­شود. بسیاری از مردم در تشخیص اعتماد به نفس و کارآمدی خود دچار مشکل می­شوند. کارآمدی خویشتن براساس یک اعتقاد واقعی نسبت به توانائی­هایمان شکل می­گیرد. پس اعتماد به نفس پایین منجر به ضعف کارآمدی شده و توانائی ما را در حل مسائل محدود می­نماید. مهم این است که اعتماد به نفس چیزی نیست که دیگران دربارة ما فکر می­کنند. زیرا مادامی که تشویق­های آنان مستمر باشد ما نیز اعتبار داریم ولی وقتی که انتقادها شروع شود و یا تشویق­ها متوقف شود با مشکل روبه­رو خواهیم بود.[2]

با توجه به این­که دو عنصر اطمینان به خویش و احترام به خود در بیشتر افراد وجود دارد می­توان گفت هیچ انسانی فاقد اعتماد به نفس نیست و هر کسی دارای این ویژگی است. افراد، دارای شخصیت­های گوناگون هستند با این حال فرد فاقد شخصیت وجود ندارد و این نقاب افراد است که یکدیگر را از هم متمایز می­کند. از آنجا که نمی­توان از بی­شخصیتی سخن گفت، سخن از نبود اعتماد به نفس نیز نادرست است؛ از این­رو امروزه در متون علمی به­جای سخن از اعتماد به نفس یا عدم آن از اعتماد به نفس پایین و بالا نام برده می­شود. در واقع آن، طیف گسترده­ای است که هر کسی در جایی از آن قرار دارد. تعریفی که بـاری ال ریس[3] و رونـدا برانت[4] از اعتماد به نفس ارائه داده­اند عبـارت است از: آنچه که دربارة خود می­ اندیشید و احساسی که دربارة خود دارید. و آن برآیند اطمینان به خود و احترام به خود شما است.[5]

حاصل آن­که اعتماد به نفس همان احساس ارزشمندی است که در توانمندی­های انسان ضرب شده است. به بیان دیگر توانمندی، همان مهارت­های فردی است و احساس ارزشمندی، نمره­هایی است که فرد به توانائی­های خود می­دهد و این حقیقت اعتماد به نفس است.

[1]- سیدحسن اسلامی، اعتماد به نفس، ص13-16.

[2]- علی صاحبی، تقویت اعتماد به نفس زمینة شکوفایی شخصیت، ص3.

[3] L.Reece, .Barry.

[4] Brandt, R.

[5]- سیدحسن اسلامی، اعتماد به نفس، ص26-28.

[1]- Oxford Advanced Lerner’s Dictionary, MODEL. 

[2]- Ibid, PATTERN.

[3]- Kuhn, T.S.

[4]- تامس کوهن، ساختار انقلاب­های علمی، ص 25-28؛ 37؛ 86 ؛ 102-103.

[5]- غلام­عباس توسلی، نظریه­های جامعه شناسی، ص 146-147.

[6]- Sutherland, Stuart, the Macmillan dictionary of psychologyMODEL, p.263.

[7]- چاوا فرانکفورد و دیگران، روش­های پژوهش در علوم اجتماعی، ص 65-71.

[8]- باقر ساروخانی، روش­های تحقیق در علوم اجتماعی، ص450-460.

[9]- محمدرضا حمیدی­زاده، روش­شناسی مدل­سازی در اقتصاد مدیریت، ص 49و68.

[10]– Modeling Principle.

[11]- محمدصادق شجاعی، درآمدی بر روان­شناسی تنظیم رفتار، ص 191-194.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.