پایان نامه ارشد رشته ادبیات فارسی: كتاب شناسی دستور زبان فارسی دوره معاصر
جمعه 99/10/26
:
1ـ تعریف “دستور” در زبان فارسی:
واژه دستور در زبان فارسی قدمتی طولانی دارد. اما معانی اولیه آن غیر از آن چیزی است كه امروزه به عنوان یك علم از آن نام برده میشود. قبل از آوردن كهنترین معانی آن باید یادآور شویم كه این واژه در فرهنگ نفیسی، اسم عربیِ مأخوذ از فارسی، در فرهنگ آنندراج، فارسی و در مدارالأفاضل، عربی معرفی شده است. «”دستور” [به فتح دال] صاحب دست و مسند و آنكه در تمشیت امور بر او اعتماد كند و به معنی اجازت و رخصت نیز آمده و به این معنا “دستوری” نیز گویند.»؛ «وزیر و منشی باشد … و چوب گندة درازی را نیز گویند كه به عرض بر بالای كشتی اندازند و میزان كشتی را بدان نگاه دارند.ـ و چوبی كه در پس دراندازند تا در گشوده نگردد.»؛ «كتابی كه در او مایحتاج چیزها نوشته شده باشد و نسخه جامع كل حساب كه نسخههای دیگر از آن بردارند. جمع: دساتیر…ـ دستورات: صد یكی كه به زمیندار در وقت جمع اراضی داده میشود.»؛ «دستور به ضم، وزیر ـ فارسیان آن را به فتح استعمال كنند به معنی مذكور و به جای اعتماد و چوب فروترین جهاز كه به بادبان بندند.»؛ «… طرز و روش بود ـ مقتدای امت زرتشت باشد از مقوله موبد.»؛ «… و این لغت را عرب تصرف كرده اول آنرا كه مفتوح است، مضموم ساخته، استعمال نمایند چرا كه وزن فعلول به فتح الف در عربی نیامده.»
اما با پیدایش علم قواعد زبان فارسی و جایگزینی واژة دستور به جای قواعد یا صرف و نحو، معانی اختصاصی و تازهای برای این واژه ارایه شد كه نمونههایی از آن آورده میشود:
1ـ «دستور زبان فارسی از قاعدههایی كه برگرفته از زبان است و درست گفتن و درست نوشتن را در بیان فكر و مطلب به ما میآموزد؛ فراهم آمده است.»
2ـ «قواعدی كه به یاری آنها شناخت اجزای سخن و عوامل تشكیلدهندة گفتار انجام میگیرد؛ دستور زبان نامیده میشود.»
3ـ «دستور، قوانینی است كه مطابق آن شخص میتواند در زبانی، درست و بیخطا، سخن بگوید و بنویسد.»
4ـ «دستور زبان، دانشی است كه ساختمان زبان را بیان میكند. وسیلهای است برای رسانیدن یا ثبت مقصود انسان كه در صورت بیان كردن، به آن سخن یا گفتار یا كلام گویند.»
2ـ نگاهی گذرا به تاریخچه دستورنویسی در جهان:
الف ـ دستورنویسی در غرب:
دستور زبان «گرامر» به یونانی «گراماتیكه = grammatiké» و به لاتینی «گراماتیكا= grammatica» گفته میشود. «گرامه» در یونانی به معنای «حروف الفبا» است واز این رهگذر اشارهای است به نوشتن.
نخستین كسی كه دستور زبان را نگاشت، فردی از هند به نام «پانی نی» است كه به قول «ماكس میولرو موریس لروی» و «جان هیور» و «جان لیونزد» در قرن چهارم پیش از میلاد و به گفته «گلد زیهر»، دانشمند آلمانی، در قرن هشتم و به تأیید «بلوم فیلد»، دانشمند آمریكایی، در حوالی 350ـ250 قبل از میلاد و به قول «جان كرول» آمریكایی، در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته است. وی دستور زبان سنسكریت را نگاشته است.
اما در یونان باستان نخستین كسی كه به تقسیم جنس به انواع سهگانه مذكر، مؤنث و مخنث پرداخته است، فیلسوف معروفِ سوفسطایی
به نام «پروتاگوراس = Protagoras» است كه در قرن
پنجم میزیسته است. پس از وی، «افلاطون» (427 ق.م ـ 347 ق.م) در كتاب خود به نام «كرتیلوس» مسأله قراردادی یا طبیعی بودن منشاء زبان را، كه بعدها دو مكتب فكری طبیعیگرایان و قراردادیگرایان را در دانش زبان شناسی جدید بوجود آورد، مطرح كرد و در كتاب دیگر خود به نام «سوفست»، برای اولین بار، «فعل = rhema» و «اسم onoma» را تعریف نمود و میان آن دو تمایز قایل شد.
بعدها «ارسطو»، برجستهترین شاگرد افلاطون، مقولة «حرف syndesmol» را به مقوله بالا افزود
و در رسالهای با نام «اندر عبارت = on Interpretation» مخالفت خود را با طبیعی بودن زبان، بیان
كرد. و درپی او «رواقیون» چهارحالت «فاعلی= nominative»، «مفعولی = accusative»، «اضافی =
genitive» و «مفعولالیهی= dative» را مطرح كردند. ولی تقسیمبندی كلام به هشت جزء، برای اولین بار به وسیله «دیونی سیوس تراكس = Dionysius Thrax» مطرح شد. این دانشمند یونانی صد سال قبل از میلاد میزیسته است، وی كاملترین دستور زبان یونانی را نگاشته و برای نخستین بار دستور زبان را علمی مستقل بیان كرده است. تقسیمبندی او همچنان در دستور زبان سنتی امروز باقی مانده است و با اضافه شدن «صوت» به صورت: اسم، صفت، فعل، ضمیر، حرف تعریف، حرف اضافه، قید، حرف ربط و صوت به كار میرود. بعد از او «آپولونیوس دیسكولوس»، برای اولین بار به طرح نحو زبان یونانی پرداخت. وی اجزای هشتگانه كلامِ دیونوسیوس را با تعاریفی جدید و با استفاده از اصطلاحات فلسفی در كارش به كار برد.
از سوی دیگر، رومیان برای نوشتن دستور زبان لاتین از سبك و سیاق یونانی بهره گرفتند . اما
در زبان لاتینِ باستان طبقهای از كلمات، كه بتوان آن را هم ردیف با طبقه حرف تعریفِ زبان یونانی قرار داد ، وجود نداشت و بنا به همین دلیل ، این طبقه از حروف در زبان یونانی حذف شد اما
دانشمندی به نام «رمئیوس پاله مون»، كه احتمالاً در قرن اول میلادی میزیسته است؛ طبقة «اصوات» را بیان كرد تا طبقهبندی تراكس همچنان ثابت بماند. تقلیدهایی این چنین از دستور زبان یونانی، این
پندار را پدید آورد كه دستور این زبان، یك چارچوب همگانی است كه برای سایر زبانها هم به كار میرود به طوری كه از دستورهای نوشته شده از سوی برخی دانشمندان یونانی، مانند «ایلیوس دوناتوس= Donatus» دانشمند سده چهارم میلادی با عنوان «فن صغیر= Ars minor» و «پریسكیانوس = Priscian/ priscianus» دانشمند سده پنج و شش میلادی با عنوان «مقولات دستوری»، در تمام دوران سدههای میانه (500 تا 1500 میلادی) برای كتابهای درسی استفاده شد.
در قرون وسطی كه فاصلة زمانی قرن پنجم تا قرن پانزدهم را دربر میگیرد؛ فلاسفه مسیحی برای تحلیل زبانی كه زبان وحی و الهامات آسمانی محسوب میشد؛ به اقداماتی دربارة دستور زبان دست زدند و به برخی مشخصات دستوری، مانند تمایز اسم و صفت، مطابقه دستوری (مطابقه برخی واژههای مرتبط در جمله)، كمیت دستور (مطابقه میان دو عنصر از مقولههای متفاوت، مثلاً فعل و اسم) و بدل در زبان لاتین دست یافتند. البته همه پژوهشهای زبان لاتین در خدمت عقاید و الهیات مسیحی به كار میرفت.
اما در انگلستان، در حدود سال 1000میلادی «الفریك، پیر دیر اینشام = Eynsham» كتاب دستور زبان و مكالمات خود را كه از نخستین كتابهای دستور زبان انگلیسی بود، با الگوبرداری از نظام دستوری پریسكیانوس نگاشت و بدینسان دستور زبان پریسكیانوس الگویی برای سایر دستورنویسان انگلیسی شد.
آمیختگی فلسفه و زبان در قرن هفدهم رخ داد و بازتاب آن، پدید آوردن دستورهای عمومی بود كه معروفترین آن «دستور عمومی و عقلانی = Grammaire génerale et raisonée» است كه به دستور رویال (Port-royal) معروف است و در سال 1660 م انتشار یافت. اما آنكه بیشتر از همه فلسفه را وارد مباحث دستوری زبان كرد «Condillac»، حكیم و روانشناس فرانسوی بود. كتاب او در سال 1775 م منتشر شد. او كلام و اجزاء كلام را به عنوان جلوهای از فكر تحلیل كرد و خواهان تدوین دستور زبان كلی برای همه زبانها بود. و این فكر او به كوشش برای زبانهای عمومی، از جمله «اسپرانتو» شد. نمونه كامل دستور زبان كلی را با نام «دستور دستورها» در اوایل قرن نوزدهم میبینیم كه دانشمندی به نام «Giraut Duviver» نوشته است. از دانشمندان همین دوره، میتوان فیلسوف و ریاضیدانِ معروف، «گوتفیرد ویلهم فن لایبنیتس» را نام برد كه در قلمرو زبان شناسی ادعا كرد كه كلیه زبانهای موجود در اروپا و آسیا از یك واحد مشتق شدهاند. ادعاهایی از این دست سبب شد تا دیگر دانشمندان به كشف خویشاوندی زبانهای مختلف و نیز شناخت منشاء زبانها بپردازند.
در قرن بیستم دو روانشناس به نامهای «دامورت = J. Damourette» و «پیش = E.pichon» در كتاب خود به نام «بررسی دستور زبان فرانسه» زبان را از نظر روانشناسی و روانكاوی مطالعه كردند و بر منطق قدیم حاكم بر دستور زبان، كه كلمات را در حكم ابزار منطقی میدانست و آنها را بر همین پایه تقسیمبندی میكرد؛ خط بطلان كشیدند و همین امر سبب شد تا تقسیمبندیهای تازهای برای كلمات مطرح شود.
از دانشمندان بزرگ دیگر قرن نوزدهم میتوان فردینان دوسوسور (Ferdinan de sausure) را نام برد كه بنیانگذار زبانشناسی نوین به شمار میرود. وی مطالعه نظاممند زبان و زبانها را تشخیص داد و شرایط تحقق دستاوردهای زبان شناسی قرن بیستم را فراهم كرد.
از دیگر كسانی كه انقلابی راستین (تعریف تامس كوهن = Thomas Kuhn) در زبانشناسی ایجاد كرد؛ نوام چامسكی «Noam, Chomsky» است كه گام آغازین مطالعات زبان شناسی خود را با نوشتن پایاننامهاش درباره دستور زبان زایشی عبری نوین، برداشت. «چامسكی زبانشناسی را به بخشی از دانش روانشناسی تبدیل میكند و در مقابل همه آن تلقیهایی كه زبان را بر حسب نحوه كاربرد آن تحلیل میكند؛ میایستد. چامسكی تمایز قاطعی قایل است میان «دانستن یك زبان» و «كنش زبانی».»
- 1. محمدقاسم بن حاجی محمد سروری [سروری كاشانی]، مجمع الفرس، به كوشش محمد دبیرسیاقی (تهران: علیاكبر علمی، 1340)، ج2، ص 519.
- 2. محمدحسین بن خلف برهان [برهان تبریزی]، برهان قاطع، به اهتمام محمد معین (تهران: ابن سینا، 1342)، ج2،ص862.
- 3. علیاكبر نفیسی [ناظم الاطباء]، فرهنگ نفیسی (تهران: كتابفروشی خیام، 1355)، ج 2، ص 1506.
- 4. الله داد فیضی سرهندی، مدار الافاضل، به اهتمام محمد باقر (لاهور: دانشگاه پنجاب، 1335)، ص 234.
- 5. جمالالدین حسین بن فخرالدین حسین اینجو شیرازی، فرهنگ جهانگیری، ویراسته رحیم عفیفی، سلسله انتشارات دانشگاه مشهد، شماره 27 (مشهد: دانشگاه مشهد، 1351)، ج1، ص 1301.
- 6. محمد پادشاه [شاذ]، فرهنگ آنندراج (تهران: كتابفروشی خیام، 1336)، ج 3، ص 1879.
- 1. خلیل خطیب رهبر، دستور زبان فارسی برای پژوهش دانشجویان و ادب دوستان در آثار شاعران و نویسندگان بزرگ ایران (تهران: مهتاب، 1381)، ص 9؛ جهانبخش نوروزی، دستور زبان روان و ساخت زبان فارسی امروزی (شیراز: راهگشا، 1373)، ص 13؛ عبدالعظیم خان قریب و دیگران، دستور زبان فارسی، زیرنظر سیروس شمیسا (تهران: فردوس، 1373)، ص 22؛ عبدالرحیم همایونفرخ، دستور جامع زبان فارسی، به كوشش ركنالدین همایونفرخ (تهران: علیاكبر علمی، [بیتا])، ص 33.
- 2. نادر وزینپور، دستور زبان فارسی آموزشی (تهران: معین، 1369)، ص 13.
- 3. نجف علی میرزایی، فرهنگ اصطلاحات دستور زبان فارسی (تهران: مدین، 1372)، ص 107.
- 4. بهمن محتشمی، دستور كامل زبان فارسی (تهران: اشراقی، 1370)، ص 14.
- 5. عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی (تهران: كتابفروشی تهران، 1372)، ص 11.
6.دومینینگ مینگنو، الفبای زبان شناسی، ترجمه محمدتقی غیاثی (تهران: جامی، 1378)، ص 28.
- 7. محمدرحیم الهام، “تاریخ روشهای دستورنویسی زبان دری”، ادب، س 21، ش 5ـ6 (حوت 1352)، ص 138-139.
1.محمدرحیم الهام، “تاریخ روشهای دستورنویسی در زبان دری (2): دستورنویسی در قرون وسطی”، ادب، س 22، ش1 (1353)، ص 11.
- 2. همان ، ص 3ـ4.
3.كوروش صفوی، درآمدی بر زبانشناسی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360)، ص 17.
4.محمدرضا باطنی، نگاهی تازه به دستور زبان (تهران: آگاه، 1375)، ص 17-18.
5.دیونوس تراكس، فن دستور، ترجمه كوروش صفوی (تهران: هرمس، 1377)، ص 9.
- 6. همان، ص 11.
1.جین اچیسون، زبان شناسی همگانی، ترجمه حسین وثوقی. [ویرایش 2] (تهران: علوی، 1370)، ص 41-42.
- 2. مهدی مشكوةالدینی، سیر زبان شناسی (مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1373)، ص 27-28؛ نیز: كوروش صفوی، درآمدی بر زبان شناسی، ص 20-21.
3.مهدی مشكوةالدینی، سیر زبان شناسی، ص 29.
4.دیونوس تراكس، فن دستور، ص 16.
5.جلیل ساغروانیان، فرهنگ اصطلاحات زبان شناسی موضوعی- توصیفی (مشهد: نشر نما، 1369)، ص 186.
1.خسرو فرشیدورد، “رابطه دستور زبان با منطق و روانشناسی”، كاوش، ش 6 (مهر 1341)، ص 31.
2.كوروش صفوی، درآمدی بر زبان شناسی، ص 25.
3.خسرو فرشیدورد، “رابطه دستور زبان با منطق و روانشناسی”، ص 30-31.
4.جاناتان كالر، فردینال دوسوسور،ترجمه كوروش صفوی (تهران: هرمس، 1379)، ص 6.
5. بهروز عزبدفتری، مؤلف و مترجم، دربارة نوآم چامسكی، تهران: فرهنگ معاصر، 1372، ص 121.
6. محمد باقر ادیب، “درآمدی بر زبان شناسی نوام چامسكی: انسانها از پیش برنامهریزی شدهاند” كیهان، ش 1798 (9 تیر 1383)، ص 12.
پایان نامه ارشد ادبیات فارسی: مقایسه تطبیقی جایگاه زن در اشعار ژاله قائم مقامی با ژاله اصفهانی
جمعه 99/10/26
:
در تاریخ ادبیات ایران، زنان به دلایل متعددی(که ذکر آن در این مجمل نمیگنجد) در عرصه ادب و فرهنگ کمتر درخشیدهاند. «پیشینهی تاریخ مردسالار و زیربنای فرهنگی جامعه کمتر به عنوان هویتی مستقل و صاحب اندیشه، جدّی گرفته شده است.» (احمدی، 1384: 9) با این همه همزمان با رودکی (پدر شعر سنتی) رابعه قزداری، در قرن ششم مهستی و در قرن هشتم جهانملکخاتون توانستهاند نام خود را در اوراق تاریخ ادبیات به ثبت برسانند.
«از دیرباز طبعاً پیش از قرن دهم هجری تاریخ ادبیات فارسی از چهرههای زنان شاعر بینصیب نبوده است، امّا به هر دلیل در تذکرهها تا به رابعه بنت کعب برسیم نشانی از شعر این زنان دیده نمیشود، از اینرو رابعه را نخستین شاعر زن بعد ازاسلام و معاصر آلسامان و رودکی دانستهاند»(باباچاهی،1386: 18)
حال اگر به اشعار شاعران از دیرباز تا حال بنگریم میبینم که زنان در اشعار گذشته جایگاهی نداشتند بسیاری از شاعران بزرگ گذشته، گذشته از اشعار عاشقانه و بعضی اشعار حماسی که تا حدودی در آن اشعار ستایش زن را میبینیم اشعار دیگر مثل اشعار ناصرخسرو، سعدی، نظامی و…به زن به عنوان موجودی مکار و جادوگر و ناقصالعقل و اینکه نباید در امور با زن مشورت کرد و… نگاه شده است.
«در شعر کلاسیک و آثار گذشتگان از زن تصاویر گوناگونی ارایه شده است، از جمله منظومههای عاشقانه همچون: خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، ویس و رامین و… که زن در آن محور اصلی کلام و روح عاطفی و غنایی شعر بوده است و یا در آثاری چون شاهنامه فردوسی (فرنگیس، منیژه و…) و گرشاسبنامه اسدی طوسی و دیگر آثار غیر غنایی که زن بیشتر جنبه تکمیلی، تزیینی، چاشنی کلام را داشته است، جدای از این تفاوتهای ظاهری، آنچه که در تمام موارد فوق مشابه است این حقیقت میباشد که تصویر ارایه شده از زن در اکثر قریب به اتفّاق، توسط مردان تعریف میشده که بیشترجنبه تجریدی و ذهنی داشته است و از حیث در نظر نگرفتن حقیقت وجودی آنان به عنوان
انسانی مستقل، موجودیت یافته و البته متفاوت با اندک تمایزی همه مشابه بودند.(بهبهان،1389 : 19)
عدم حضور زنان در اجتماع و محدود شدن آنها به آنها اجازه نمیداد، که با شجاعت شعر بسرایند و اگر در این میان شعری گفته میشد، مردانه بود. با انقلاب مشروطه تحولاتی در زندگی زنان به وجود آمد و به نوعی به بیداری و آگاهی نسبی رسیدند، زن خود را پیدا کرد و لیاقت خود را فراتر از چهاردیواری خانه دید و خود را به عنوان جزئی از جامعه به ثبت رساند.
«شعر زن در ایران، از سده چهارم تا آغاز مشروطه، شعری به شدّت منفعل، محدود، مقلّد و سطحینگر است. با بررسی شعر زن از آغاز تا پیش از مشروطه با رجوع به تذکرهها، به نام شمار زیادی از شاعران زن برمیخوریم که سوای شعرهایی با بنمایهی تغزلی، آثاری ارزشمند و یا دست کم آثاری که از نوعی ویژگی و هویت ممتایز بهرهمند باشند، از ایشان باقی نمانده است. ازجمله این شاعران میتوان به عایشه سمرقندی (قرن ششم)، مطربه کاشغری، نهالیشیرازی (قرن نهم)، بیبی پرتوی، عصمتی سمرقندی، دلشاد (همسر فتحعلی شاه)، قمر السلطنه (دخترفتحعلی شاه)، خاور خانم (عروس فتحعلی شاه)،قمر قاجار (همسر ظل السلطان)، مریم خانم فراهانی (دختر میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی) و… اشاره کرد به موازات حضور اجتماعی زن در عرصههای فرهنگی از قبیل تأسیس مکتبخانهها، جراید، تصدّی پستهایی نظیرسردبیری مطبوعهها و… زنان شاعر(عمدتاً از نخستین گروه زنان تحصیل کرده ایرانی) پابه عرصه گذاردند که از شعر پستوخانهای رهیدند و ابعاد تازهای از اندیشۀ اجتماعی و دغدغههای تاریخی را در شعرشان بازتاب دادند. در این دوره،آثار شاعرانی نظیر رباب اصفهانی، مهرتاج رخشان، نیمتاج سلماسی، فخرعادل خلعتبری، شمس کسمایی، ژاله قائم مقامی و… مصداق آشکار طغیان اجتماعی زن ایرانی و نگاه دوبارهی او به خویشتن خویش است».((احمدی،1383: 17- 16)
میتوان گفت زنان شاعر سردمداران اعتراض بر ضد بیعدالتیها و تشویق زن به سمت پیشرفت بودند. «شعر مؤنث فارسی را بدون در نظر گرفتن سنت شعر فارسی که سنتی مذکر است نمیتوان مورد مرور و بررسی قرار داد، بهویژه آنکه شعر مؤنث معاصر (مدرن) از منشور تحولاتی سیاسی- اجتماعی عبور میکند که نام نیما یوشیج بر صدر آن میدرخشد.» (باباچاهی،1386: 15)
قبل از مشروطه زن ارّج و ارزش واقعی خود را پیدا نکرده بود و برای او کاری بالاتر از خانهداری و بچهداری نمیشناختند، و حتی حضور او در اجتماع را ننگ میدانستند. «با آغازنهضت مشروطه، جنشهای گوناگون زنان ایرانی، شکل گرفت. هر چند زنان نواندیش درشروع کار، با سختیهای گوناگون روبهرو گشتند، امّا همین حرکت باعث شد که بعدها زنان، خود و نقش اساسی خود درخانواده و اجتماع را بشناسند و برای رهایی از قید و بندهای دروغین اقدام نمایند. این تغیر نگرش را باید مدیون زنانی دانست که در عصر مشروطیّت، جدّیت به خرج دادند و در برابر توهین و تهمت دیگران قد علم نمودند. زنان در این دوره به تکامل شخصیّت خود اندیشیدند و از خانهها به اجتماع قدم نمودند تا اجازه ندهند هر قلم به دست و هر بیتعهدی در مورد آنان، هرگونه که خواست بنگارد».(یزدانی، 1387: 117)
با آغاز مشروطه جنبشی شگرف در زندگی و ادبیات زنان میبینیم باباچاهی در این مورد میگوید: «جنبش مشروطه، خیزشهای مردمی و روشنفکری را تشدید و طبقات مختلف مردم را به هم نزدیک کرد. از همین منظر هم صداهای معترض تکثیر و هم بر تکثر صداها افزوده شد. بهرغم زنستیزیهای پنهان و آشکار که گاه از جانب چهرههای معتبر و از سوی برخی رهبران مشروطه مشاهده میشد، به تدریج حمایت از مظلومیت زنان ایرانی و حقوق اجتماعی او محور توجه قرارگرفت، بهویژه آنکه در این میان زنان نیز بر شأن و جایگاه و حقوق اجتماعی- فرهنگی خود تأکید ورزیدند.» (باباچاهی،1386: 49)
انقلاب مشروطه بر فکر و شعر زنان تأثیر بسیاری گذاشت، و گامی بلند برای رسیدن به تحولاتی عمیق در این زمینه بود، «بعد از انقلاب مشروطه تا حدودی نگاه شاعران و نویسندگان نسبت به زن تغییر یافت و تحقیر زن، کمابیش از میان رفت، هرچند شکل آرمانی آن تحقق نیافت، امّا در مقایسه با ادبیات پیشین تغییرات محسوس نمود. در این عصر تحولات عمیقی درشعر رخ داد شعر از شکل سنتی خود خارج شد و در راه تازهای قدم نهاد. این تغییرات تنها در وزن و قافیه رخ نداد، بلکه ازلحاظ نگرش و نگاه نیز، دگرگونیهایی حاصل شد، در میان نوگرایی در شعر پس از مشروطه، نام بانو شمس کسمایی مشاهده میشود. ایشان یکی از زنان فعّال در ایجاد شعر نو بود که همراه تقی رفعت و جعفر خامنهای در مجّلهی تجّدد و آزادیستان با نوشتن مقالات و اشعاری از رواج چنین نظریهای حمایت کرد».(یزدانی، 1378: 125)
در عصر مشروطه زنان شاعر و نویسنده نقش تعین کنندهای داشتند، «حضور بانو شمس کسمایی در برقراری روشینو در شعر، از نقش زنان، در عصرمشروطه خبر میدهد. این خود زمینهای شد برای زنان آینده، که خود را بیشتر در جامعه مطرح نمایند و در عرصه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اظهارنظر نمایند. برخلاف سدههای گذشته که زنان شاعر و نویسنده به ندرت یافت میشدند، از این دوره به بعد، زنان بسیاری ظهور کردند که در سرودن و نگاشتن، مهارت زیادی از خود نشان دادند و کارکرد آنان از لحاظ ادبی اهمیّت زیادی یافت. شاعران بزرگی چون فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، طاهره صفارزاده، رقیّه کاویانی، مهوش مساعد، ژیلا مساعد، فریده فرجام، نازلی امیر قاسمی از شاعران برجسته این سده به حساب میآیند».(همان/ 126)
در زمان معاصر ادبیات زنان تا حدودی راه پیشرفت و ترقی را در پیش گرفته و از زیر بار سلطه تقلید و سطحینگری تا حدودی شانه خالی کرده است، «شعر زن در روزگار ما تحولات شگرفی داشته است به نحوی که از یک طرف شعر آنها با شعر مردان تفاوتهای زبانی و محتوایی دارد و از طرف دیگر در گسترهی شعر شاعران زن نیز یک دستی دیده نمیشود و هرکدام از این دسته از شاعران سبک ویژهای در شعر زنانه دارند، مثلاً شعر پروین (1285-1320) ادامه صدای مردانه از زبان یک شاعر زن است امّا صدای ژاله قائممقامی (1262- 1325) صدای زنی است که هر چند صدایش هنوز مردانه است امّا از نظر درونمایه، بیانگر گلایههای زنان است و صدای فروغ (1313- 1345) روشنترین صدای زنانه در شعر روزگار ماست، او هم از نظر زبان و هم از نظر درونمایه کاملاً زنانگی خود را حفظ کرده است، صدای سیمین بهبهانی، صدای است که گاه از گلوی مردان برمیآید و گاه از گلوی شاعر، او میان سنّتهای فرهنگی شعر فارسی و نوآوریهای فروغ در رفت و آمد است». (واعظ و دیگران، 1384 : 74)
کسانی که سربلندی و پیشرفت زنان را خواستار بودند، در طول تاریخ سختیهای زیادی کشیدند تا زنان را به درجه خودباوری برسانند و زنان تحصیل کرده از جمله اوّلین زنانی بودند، که در این راه سختی زیادی متحمل شدند امّا بسیاری از زنان، آنقدر در دنیای محدود خود غوطهور شده بودند و به آن دلخوش کرده بودند، که طول میکشید تا باور کنند که آنها هم عضوی از جامعه هستند و حق تصمیمگیری و درس خواندن را دارند.
«از قرن سیزدهم هجری به بعد نگرش تازه و متفاوتی در آثار شاعران و نویسندگان، ظهور دریافتن نوین را از زن نشان میدهد. دورهای که اندکاندک زنان نیز به شخصیت انسانی و مقامالهی خویش وقوف یافته و همراه با تحولات اجتماعی پذیرفتهاند که نقش والاتر از فراهم کردن وسایل سرگرمی و راحتی مردان را در جامعه دارا هستند و به فراخور این درک، مردان نیز اندک اندک این مهم را کم و بیش پذیرفتند، هرچند بسیاری از زنان سختیهای بسیاری را در راه اثبات وجود خویش متحمل شدند تا شرایط را برای حضور زنان در عرصه های مختلف فراهم آورند. امّا متأسفانه شرایط غالب جامعه موجب شده عدهای کمی راه آنان را دنبال کنند. به هر روی با آغاز مشروطیت و همراستا با دگرگونیهای تاریخی و عوامل بیرونی و درونی جامعهجهانی، زنان تحصیل کرده و جوانان دانشآموخته شرایط تحول اجتماعی و فرهنگی را فراهم کردند که البته در این دوره هجوم فرهنگ بیگانه با آداب و سنّتهای بومی، ملّی و مذهبی بسیاری را از روند روبه رشد حقیقی باز داشته و سرگرم زرق و برقهای تمدن نو نمود».(بهبهانی، 1389: 20)
امروزه تا حدودی تلاش کسانی که پیشرفت زنان را در جامعه میخواستند به ثمر نشسته است، «به هر صورت، امروزه دیگر همراستا با نقش زنان در جامعه از حضور پرشور و به یاد ماندنی شان در جنگ گرفته، که پابهپای مردان از شرف و کیان ایران زمین دفاع کردند، تا امروز که در عرصههای متفاوت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به عنوان ستون و محور اصلی زندگی و استحکام بنیان خانوادگی حضور دارند شعر و ادبیات معاصر نیز حضوری پررنگتر از آنان میطلبد و حضوری در سایه درکی درست از جنبههای مستقل و انسانیشان که در تضاد و تقابل با وجود مردانه هم نیست».(بهبهانی 1389: 20)
به هر حال، شعر زن و حضور او در تاریخ ادبیات ایران، معمولاً تابع شرایط اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی و تحولات حاصل از آن بوده است. روزگاری ساختار فرهنگی و عرف اجتماعی، اجازه نمیداد زن، هنر خود را در بین اقشار مختلف جامعه آشکار سازد، ولی پس از مشروطه، شاهد دگرگونی در عرصه مختلف اجتماعی، فرهنگی، ادبی و به تبع آن، تغییر نگرش جامعه در خصوص حضور زن در حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی هستیم. بدیهی است حیات نوین اجتماعی، بر ذهن و اندیشه شاعران زن نیز تأثیرگذار است و آنها را واداشت تا نسبت به واقعیتهای پیرامون خود توجّه نشان دهند و از مطالبات، خواستهها، و دغدغه ها و مسائل خود و زنان سخن بگویند.
در این پایاننامه قصد بر آن است تا به تحلیل اشعار ژاله قائم مقامی و ژاله اصفهانی و به تبیین دیدگاه آن دو، در خصوص جایگاه زن بپردازیم و ببینیم مباحث مربوط به زنان، از نگاه آنها کدامند و از چه شگردهای هنری در توجیه آن بهره برده اند.
دانلود پایان نامه ارشد: بررسی مصونیت قاضی در فقه امامیه و حقوق ایران
جمعه 99/10/26
بی تردید یکی از تأثیر گذارترین اجزاء حاکمیت در هر کشور دستگاه قضائی است که اجرای عدالت و برقراری امنیت و نظم در تمام ابعاد و جوانب اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی به عهده آن واگذار گردیده است. قاضی به عنوان رکن این دستگاه، نگهدارنده دوام و قوام جامعه و حاکمیت بوده و به اهداف و آرمان های آن عینیت می بخشد. حکم او نه تنها در سرنوشت اصحاب دعوا تأثیر گذار است، بلکه جامعه را می تواند به حاکمیتی امیدوار یا از آن رویگردان نماید. می تواند به جامعه اطمینان ببخشد که دستگاه قضائی ملجأ و پناه
ستمدیدگان و مظلومان و احیاء کننده حقوق آنان است، یا چنین امنیت و اطمینان خاطری را از آنها سلب نماید و ایشان را به جای مراجعه به دادگاه و قاضی به گذرگاه های انتقام و توسل به زور و خشونت و طریق غیر قانونی احقاق حق خود سوق دهد.
با عنایت به منصب خطیر و پر اهمیّت قضاوت در جامعه برای تعیین قاضی از دیدگاه فقه و حقوق شرایط ویژه ای مشخص که از آیات و اخبار چنین استنباط می گردد، جز پیامبر یا وصی او یا مجتهد جامع الشرایط یا مأذون از ناحیه وی نمی تواند در این جایگاه قرار گیرد و این منصب چنان خطیر است که حتّی افراد واجد شرایط سخت از قبول آن هراس داشته تا جائیکه حاضر بودند سختیها و محرومیت ها را تحمل نمایند و به جان بخرند ولی منصب قضا را نپذیرند که تاریخ اسلام مشحون از این مصادیق است، و از طرفی هر کس را نمی توان سمت قضا داد و سرنوشت عرض و مال و ناموس و جان اشخاص را به دست نااهلان سپرد. به همین دلیل قاضی طی قرون متمادی از احترام و هیبت و مصونیت ویژه ای برخوردار بوده که دیگران از آن بی بهره بوده اند.
همیشه استقلال قاضی محفوظ و حکمش مقبول بوده است و در بعضی از اعصار به هیچ وجه از ایشان مالیات و عوارض نمی گرفتند و در خانه های ایشان وارد نمی شدند و مورد اهتمام و احترام حکومت و مردم بوده است و در قوانین مدون نیز به لحاظ خطیر بودن منصب وی در این خصوص اشاراتی گردیده که عزل قضات و نقل و انتقالات و تغییر آنان نسبت به یک پرونده ممنوع گردیده است، لذا به نظر می رسد هدف از این اقدامات اجرای صحیح عدالت توسط قضات و عدم نگرانی در انجام صحیح وظایف خطیر آنان است، قاضی با سایر کارگزاران نظام متفاوت است زیرا جزء از خداوند و احکام نورانی اسلام و قوانون و وجدان تبعیت نمی نمایند.
دانلود پایان نامه ارشد: بررسی نقش فقها در پیشگیری از دین گریزی جوانان
جمعه 99/10/26
1-بیان مسئله
دین عبارت است از شریعت مقدّس؛ اعم از اصول و فروع كه پیامبران الهى آن را از طریق وحى دریافت و به بندگان خدا ابلاغ كردهاند.ا[1]
یا دین مجموعهای از عقاید، اخلاق و احكام است. یعنی یك سلسله معارف علمی و عملی را كه مجموعه اعتقاد به هستها و نیستها و مجموعه بایدها و نبایدهاست، دین مینامند. این دین نزد خدای سبحان همان اسلام همهجانبه انسان در ساحتِ هدایت حق متعال است و این دین فطری انسان است.[2]
چون فطرت تغییر نمیپذیرد، خطوط و اصول كلی دین نیز، تغییرناپذیر است. یعنی دین نهتنها گذشتهای طولانی را پشت سر گذاشته است،
بدون آنكه در آن تغییری راه پیدا كند، در آینده نیز تغییر نمیپذیرد.
به بیان دیگر: قرآن كریم این ادعا را كاملاً تبیین میكند و میگوید: دین به معنای مجموعه معارف، اخلاق و احكام و خواسته فطرت است و چون فطرت انسانها تغییر نكرده و نمیكند، پس دین الهی تا انسان هست، تغییر نمیكند
با توجه به فطری بودن دین، گاهی احساس میشود که برخی از جوانان به ظاهر بیدین، فطری بودن دین را نقض میکنند.
آیا ادعای قرآن مبنی بر فطری بودن دین درست است یا باید به نحوی آن را توجیه کرد.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ.»[3]
بنابر آیه بالا ما معتقدیم انسان بیدین پیدا نمیشود؛ بلکه گاهی بر اساس عوامل درونی یا بیرونی انسانها بددین میشوند؛ یعنی بجای آنکه خدا را محور زندگی قرار دهند، به دنبال مد لباس، کفش، آهنگهای بهروز، فلان بازیگر، فلان فوتبالیست و…هستند؛ بهگونهای که نحوۀ آداب و معاشرتشان هم برگرفته از همان مکاتب الهادیست.
لازم است یادآوری کنیم که بیان این بحث درواقع پرداختن به نقش برجستۀ علما و فقها بهعنوان مروّجان و عاملان دین است که بعد از پیامبر و ائمه با استخراج بایدها و نبایدهای وارده در آیات و روایات جوابگوی مکلفین و هدایتکننده آنان بهسوی کمال و سعادت میباشند؛ اما ازآنجاکه در عرصۀ جهان امروز مکاتب و عرفانهایی نوظهور پا به میدان گذاشتهاند و بهنوعی بافرهنگ زندگی اسلامی جوانان پیوند خوردهاند. لذا بحران ایجادشده در زمینۀ دینداری جوانان بسیار عمیق و گسترده است و میتواند به بحرانهای روحی، فکری، اجتماعی و حتی عقیدتی بینجامد و نتیجتاً به بیهویتی جوانان منجر گردد که مصیبت و آسیب دینی، عظیمترین مصیبتها و آسیبهاست.
اینها همه برای آن است که به جوان ما بگویند بجای بیراهه رفتن، به دنبال صراط مستقیم باشدکه همان اطاعت خدا و رسولش است.
ما در این پایاننامه در پی آنیم که عوامل دینگریزی جوانان را بررسی کرده و اثبات کنیم دین فطری و ذاتی انسان است و دینگریزی مسئلهای عارضی است؛ و فقها بهعنوان الگوی دینمدار آمدهاند تا با روش زندگی و اخلاق نبوی خود زمینه گرایش جوانان به دین را فراهم آورند.
دانلود پایان نامه ارشد: بررسی نقش کتب دینی دانشگاهی در مقابله با جنگ نرم و وضعیت اعتقادات دینی جوانان از نگاه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تاکستان در سال تحصیلی 91-1390
جمعه 99/10/26
دین و مذهب یکی از اساسیترین و مهمترین نهادهایی است که جامعه بشری به خود دیده است، به طوری که هیچ گاه بشر خارج از این پدیده زیست نکرده و دامن از آن بر نکشیده است به نظر یونگ ریشه کلمه دین در زبان لاتین معلوم میشود. معنی آن عبارتست از «تفکر از روی وجدان ویا توجه کمال» دربارة آن چیزی است که رودلف اتو آنرا شیئی قدسی و نورانی دانسته کیفیت قدسی و نورانی علتش هر چه باشد، حالتی است که به انسان دست میدهد، بیآنکه اراده او در آن دخیل باشد. کیفیت قدسی و نورانی عبارت است از خاصیت چیزی که به چشم دیده میشود یا اثر یک وجود حاضر ولی نادیدنی بزعم یونگ «دین حالتی خاص از روح انسان است که بر طبق معنی اصلی کلمه دین در زبان لاتین میتوان آن را به این عبارت تعریف کرد. دین عبارتست از حالت مراقبت و تذکر و توجه دقیق به بعضی از عوامل موثر که بشر عنوان «قدرت قاهره» را به آن اطلاق می کند و آنها را به صورت ارواح، شیاطین، خدایان، قوانین، صور مثالی، کمال مطلوب و غیره تجسم می کند(یونگ، 1382: 5).
همه انسان ها، حتی در دوران کودکی و تا آخرین لحظات زندگی خود، در پی شناخت خدا، دنیا، قیامت و مسایل دینی دیگر است. برخی سوالات، همیشه فکر و ذهن انسان ها را به خود مشغول کرده است اینکه از کجا آمده است؟ به کجا می رود؟ خدا کیست؟ دنیا چگونه به وجود آمده است و….
گرایش به دین و دینداری در بین نوجوانان و جوانان عمیق میشود. افراد پس از طی دورهی کودکی و رسیدن به مرحلهای که در آن از لحاظ فکری عمیق تر میشوند و مسایل مختلف معنوی گستره ذهن آنان را در بر میگیرد و در پی یافتن پاسخ برای سوالات گسترده خود هستند.
توجه به سوالات مختلف نوجوانان و یافتن پاسخی مناسب برای آنها از این جهت دارای اهمیت است که اگر نوجوانان جوابی مناسب برای سوالات خود نیابند، از دین زده شده و شاید به کجرویهای دینی گرایش یابند. اما اگر به سوالات دینی نوجوانان پاسخ صحیحی و مناسبی داده شود، دین در پیکره زندگی افراد جای مناسبی مییابد.
از سوی دیگر در سالیان اخیر چهره ی جدیدی از قدرت در عرصه تعامل میان كشورها پدیدار شده كه اندیشه و تفكر جامعه را مورد تهاجم خود قرار داده است، با توجه به اینكه جبهة اصلی جنگ نرم در داخل كشور، فضای دانشگاه میباشد، نقش اساتید و دانشجویان به عنوان فرماندهان جنگ و افسران جوان حایز اهمیت میباشد. جنگ نوعی منازعه خشونت آمیز سیاسی است كه بین گروههای انسانی رخ میدهد. این منازعه سیاسی اجتماعی با توجه به ماهیت، اهداف و ابزارهای آن، به انواع مختلفی تقسیم میشود. یكی از اشكال جنگ كه بر مبنای ابزار و ماهیت قدرت در آن از دیگر انواع متمایز میشود، جنگ نرم است. با وجود این، همه اشكال جنگ، مصداق و تجلی روابط قدرت و متضمن اعمال قدرت میباشند. از این رو، مهمترین وجه تمایز انواع مختلف جنگ، ماهیت قدرت و چگونگی اعمال آن است، به طوری كه دو نوع جنگ سخت و نرم قابل تصور و تحقق میباشد. در جنگ سخت، قدرت ماهیتی سخت افزاری دارد كه به صورت قهرآمیز، مستقیم و آشكار اعمال میگردد، در حالی كه در جنگ نرم، ماهیت قدرت، نرم افزاری است كه به شیوه غیر قهرآمیز، غیرمستقیم و نهان اعمال میشود. بنابراین، شیوهها، سازو كارها و ابزار اعمال قدرت در جنگ نرم با جنگ سخت متفاوت است. به سخن دیگر، فناوریهای قدرت در جنگ نرم، ماهیتی نرم افزاری دارد كه بسیار خفی و پیچیده میباشد، به گونهای كه مهمترین وجه ممیزه جنگ نرم، فناوریهای قدرت در آن است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته و تبیین میگردد. محقق در این تحقیق بر آن است تا نقش کتب دینی دانشگاهی را در رابطه با تقویت اعتقادات دینی جوانان مورد بررسی قرار دهد، این پژوهش از پنج فصل تشكیل شده است در فصل اول به بیان كلیات تحقیق پرداخته میشود كه شامل بیان مسئله، اهمیت و ضرورت تحقیق، اهداف پژوهش، حدود پژوهش و تعریف مفاهیم و اصطلاحات است.
در فصل دوم پژوهش به نظریه های مطرح، تحقیقات انجام شده قبلی(تحقیقات داخلی، خارجی و نقدی بر این تحقیقات)، تاریخچه موضوع، چارچوب نظری تحقیق، مدل نظری تحقیق، فرضیات، متغیرهای مستقل و وابسته پژوهش و سپس به تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای مطرح در تحقیق پرداخته میشود.
فصل سوم این پژوهش شامل روش تحقیق، طرح تحقیق، جامعه آماری، حجم نمونه، روش های نمونهگیری، ابزارگردآوری اطلاعات، اعتبار و اعتماد پرسشنامه و آماره های لازم جهت تجزیه وتحلیل اطلاعات است.
در فصل چهارم این پژوهش به سیمای پاسخگویان، یافته های توصیفی، یافتههای استنباطی پرداخته میشود. فصل پنجم این پژوهش شامل یافتههای پژوهش، نتیجهگیری، پیشنهادات(پیشنهادات حاصل از این تحقیق و پیشنهاداتی برای محققین بعدی) و محدودیتهای پژوهش است.