دانلود پایان نامه ارشد:بررسی رابطه اضطراب و استرس اجتماعی با احساس تعلق نوجوانان پسر و دختردر مقطع تحصیلی متوسطه دوم به مدرسه در شهر بندرعباس
جمعه 99/10/26
مدرسه را می توان خانه دوم دانش اموزان قلمداد کرد. به جرأت می توان گفت مقدرا زمانی که دانش آموزان در محیط مدرسه می گذرانند بعد از محیط خانواده در رده دوم قرار دارد. محیط خانوادگی سالم ، محیطی گرم است ، محیطی است که کودک و نوجوان از حضور در آن و رابطه با اعضای آن ( پدر ، مادر ، خواهر و بردار ) ا حساس لذت می کند
محیط مدرسه که نیازهای اصلی نوجوان را در این سن برآورده نمایدو باعث ایجاد تعلق خاطر یا احساس تعلق به مدرسه در نوجوانان می شود. نیازهای اساسی دانش اموز در مقاطع ابتدایی و دبیرستان عبارتند از ثبات ، افزایش موقعیت های استقلال فردی ، فرصت هایی برای رقابت ، مواظبت و حمایت از دانش اموزان و پذیرفته شدن در جمع دوستان ( پاترسون، 2007).
هنگامی که محیط مدرسه نیازهای اساسی نوجوان را بر آورده کند در دانش آموز احساسی پدیدار می شود که خود را جزئی از مدرسه می داند، و خود را در رسیدن به اهداف مدرسه یا جامعه مدرسه سهیم و مشترک می داند( پاترسون،2007).
احساس تعلق فرآیندی است كه به موجب آن، افراد خود را با شخص دیگری یا گروهی از افراد همسان و همانند می بینند. و مانند یك منبع تأثیرگذار بر روی انگیزش افراد برای اقدام و فعالیت مشترك عمل می كند. حس یكی بودن با یك جمع و دسته انسانی سبب می شود كه اهداف و منافع شخصی افراد تابع اهداف و منافع جمع و دسته گردد، كه در نتیجه احتمال اقدام جمعی و مشترك براساس فهم و درك مشترك را افزایش می دهد( کرامر[1]،1996).
1-2. بیان مساله
میتوان گفت که محیط خانواده در سن نوجوانی نسبت به محیط همسالان دارای جذابیت کمتری میباشد. در این سن که سن هویتیابی نوجوان است، نوجوانان از محیط خانواده رویگردان شده و به سمت محیط خارج از خانواده و محدویتهای آن، جذب میشوند. از جمله مهمترین محیطهایی که نوجوان به آن گرایش پیدا میکند محیط همسالان است (کارچر[2]، هولکومب[3] و زامبرانو[4]، 2008 ). محیط همسالان چندان محیط سالمی نیست و انحرافات (از قبیل استعمال دخانیات، انحرافات جنسی، مصرف مواد ) در آن به وفور یافت میشود (کارچر، هولکومب و زامبرانو، 2008 ). از جمله جایگزینهایی که برای محیط همسالان در این سن میتوان یافت محیط مدرسه است. محیط مدرسه در صورتی که نیازهای اصلی نوجوان را در این سن بر آورده نماید باعث ایجاد تعلق خاطر یا احساس تعلق به مدرسه در نوجوانان میشود. نیازهای اساسی دانشآموز در مقاطع ابتدایی و دبیرستان عبارتند از ثبات، افزایش موقعیت های استقلال فردی، فرصت هایی برای رقابت، مواظبت وحمایت از دانشآموزان و پذیرفته شدن در جمع دوستان (روا[5]، استوارت[6] و پاترسون[7]، 2007).
حال در اینجا لازم است توضیحاتی را درباره مفهوم احساس تعلق به مدرسه و عوامل موثر بر آن ارایه دهیم. درباره احساس تعلق به مدرسه تعاریف متعددی ذکر شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره شده است.
دستهای از تعاریف مبتنی بر دیدگاه زیست بوم شناسانه یا مبتنی بر بعد اجتماعی است. در این رویکرد احساس تعلق به صورت عمومی عبارت است از توصیف کیفیت ارتباطات در سطح جامعه و به صورت اختصاصی (احساس تعلق به مدرسه) به عنوان دیدگاه افراد که باعث افزایش پیوند آنها با محیط مدرسه می شود تعریف می گردد(لیبی، 2000 به نقل از مک نلی[8] و همکاران، 2002). مک نلی و همکاران(2002) مهمترین عناصر این تعلق را عبارت از ارتباط موثر افراد با اعضای جامعه مدرسه، میزان تعلق افراد به اهداف جمعی و شمول یا میزان دخالت اعضا در فعالیت های اجتماعی میداند. در این رویکرد سعی شده است به مدرسه به عنوان بخشی از جامعه نگاه شود که برای بررسی آن می بایست آنرا در بافت اجتماعی مورد بررسی قرار داد. با توجه به این رویکرد مدرسه می بایست دارای سیستمی باشد که به تمام افراد با عقاید و قومیت های متفاوت احترام گذارد(روا، استوارت و پاترسون،2007).
رویکرد دیگر در تعریف احساس تعلق به مدرسه رویکرد روانشناسی به احساس تعلق به مدرسه است که احساس تعلق به مدرسه را به عنوان یک حالت روانشناسی عنوان میکند که در آن دانشآموزان احساس کنند خود و دیگر دانشآموزان مورد مراقبت و حمایت از طرف مدرسه هستند ( شوچت[9] و اسمایث[10]، 2009 ). براساس این رویکرد هنگامی که دانشآموزان با قوانین سختگیرانه از طرف مدرسه روبرو شوند و با اولین خطا در مدرسه تنبیه یا حتی اخراج شوند دارای احساس تعلق کمتری نسبت به دانشآموزانی هستند که در مدراس آسانگیر می باشند ( لد[11] و دینلا[12]، 2009). کارچر، هولکومب و زامبرانو (2008 ) در این زمینه تعریفی دیگری را بیان کرده اند که احساس تعلق به مدرسه را به عنوان اعمالی میداند که باعث سازگار شدن دانشآموز در انجام یک فعالیت یا مکان خاص می شود. این اعمال باعث افزایش احساس راحتی، خوب بودن و کاهش اضطراب دانشآموز میشود.
در رویکرد دیگر نسبت به احساس تعلق سعی شده است با حاصل و بازده های آن تعریف شود ( جمیرسون[13] ، کمپوس[14] و گریف[15]، 2003) با توجه به این رویکرد فردی دارای احساس تعلق به مدرسه می باشد که نمرات و معدل خوبی در مدرسه داشته باشد در رویکرد دیگر سعی به تعریف و اندازه گیری احساس تعلق به عنوان میزان شمول و فعالیت دانشآموز در تکالیف مدرسه و فعالیت در امور فوق برنامه شده است( نلی[16] وفیکی[17]،2004 ). به طور کلی میتوان به این نکته اشاره کنیم که عنصر مشترک همه تعاریف ارتباط ، احساس
امنیت و استقلال است.
درباره عوامل تاثیر گذارنده بر روی احساس تعلق به مدرسه عوامل متعددی ذکر شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود.
تحقیقات سینلهاف[18](2009) مک نلی(2002) موریسون[19](2008) آلن[20]، رابینز وكاسیلاس(2008) و نشان دهنده این مطلب است که عواملی از قبیل 1- تنوع نژادی و قومیتی 2- قوانین سخت گیرانه درمدارس 3- افزایش جمعیت مدارس و کلاسها 4- سو مدیریت در کلاسها 5- افزایش فعالیت های فوق برنامه دارای ارتباط با افزایش یا کاهش احساس تعلق به مدرسه میباشد.کارچر، هولکومب و زامبرانو(2008) عوامل گسترش دهنده احساس تعلق به مدرسه را شامل سه عامل میدانند 1- پذیرش به وسیله دیگران 2- حمایت بین فردی 3- احساس تعلق تجربه شده. استرمان به نقل از بتی[21]و بریو[22] (2005 ) میگویند با اینکه در گذشته وظایف فوق برنامه یکی از بهترین راههای افزایش احساس تعلق به مدرسه بوده است ولی هم اکنون به این نتیجه رسیدهایم که افزایش ارتباط میان معلم و همسالان از جمله مهمترین عوامل تاثیر روی احساس تعلق به مدرسه میباشد. یک مدل که برای احساس تعلق مطرح گشته است مدل درونی کار می باشد. بر اساس این مدل ارتباطات و نحوه ارتباطات کودک با اولین پرستار بچه(والدین) شکل میگیرد. این تعامل تصاویری را از خود و دیگران و محیط اطراف فراهم میآورد که تجربیات فرد و نحوه تعبیر و تفسیر آنرا تحت تاثیر قرار میدهد و در طول حیات تبدیل به مدل پیچیده تر و با ثبات تر میگردد و پایه و اساس روابط با دیگران را فراهم میآورد.( شوچت و اسمایث، 2009).
جامعترین مدل در جهت عوامل موثر بر احساس تعلق به مدرسه از طرف رو، استوارت و پاترسون ( 2007 ) ارایه شده است. بر اساس این مدل افزایش سلامت در مدارس باعث افزایش احساس تعلق در مدارس بوسیله دو راهبرد زیر میگردد:
1-فرایندی که باعث افزایش مشارکت تمامی افراد و ایجاد یک اجتماع میشود. هم چنین فعالیت در جامعه و مشارکت برابر و دمکراتیک میان اعضای جامعه.
2-ساختار سیاستهای مدارس، ترتیبات سازمانی مدارس، محیط فیزیکی، رویکردهای یاددهی و یادگیری و بطور کلی کلیه اموری که منعکس کننده ارزش مشارکت، دموکراسی و دخالت در جریان آموزش میباشد.
در کنار دیدگاههای مطرح شده در زمینه احساس تعلق به مدرسه، میتوان به تئوریهای کلانتر روانشناسی در زمینه احساس تعلق نیز بهره جست. بهطور مثال در تئوری آدلر[23] (1964) از مفاهیمی همچون علاقه اجتماعی و سبک زندگی یاده شده است. در دیدگاه مازلو[24] (1979) از منظر نیازهای فردی که شامل نیازهای فیزیولوژیکی، امنیت، محبت و تعلق، احترام و خودشکوفایی مطرح شده است. در نظریه واقعیت درمانی گلاسر[25] (2008)از نیازهای اساسی انسان که شامل بقاء، محبت و تعلق، آزادی، قدرت و تفریح نام برده شده است. همانگونه که ملاحظه میشود در نظریههای یاد شده همواره از نیاز اساسی انسان به تعلق و محبت بین فردی به عنوان نشانهای از سلامت روان در نظر گرفته شده است.
از دیدگاه جامعه شناسی بنا به اعتقاد دوركیم وقتی حس تعلق به جامعه در افراد وجود داشته باشد، یك حس همانندی و قرابت به وجود خواهد آمد و پیوندهای عاطفی و دل مشغولیها و منافع مشترك افراد را به هم پیوند میدهد كه نتیجه آن افزایش و تشدید تماسهای آنان و گسترش ارتباطات در سطح جامعه است و این مهمترین ابزار برای یك مدیریت خوب بویژه در كشورهای جهان سوم است( کامر،1989)
از آنجاییکه اضطراب به منزلهی بخشی از زندگانی هر انسان در همه افراد در حدی اعتدالآمیز وجود دارد در این مرحله به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی میشود. به گونهای كه میتوان گفت: «اگر اضطراب نبود همه ما پشت میزهایمان به خواب میرفتیم.» عصر حاضر را عصر اضطراب مینامند زیرا كه در چنین عصری مظاهر اضطراب بسیار فراوان و گستردهاند. اضطراب در دختران بیشتر از پسران مشاهده میشود زیرا كه دختران لطیفتر و روحی حساستر دارند و زودتر دچار ترس و دلهره میشوند و در نتیجه آن، اضطراب بیش از اندازه در دختران یافت میشود (كامر[26]، 1995).
بعضی از روانشناسان وجود پدیدهای به نام اضطراب را در نوجوانی متاثر از اثرات وجودی خاص این دوره می دانند و این دوره را دوره فشار و طوفان مینامند. بعضی دیگر اضطراب را اثرات فرهنگ و محیطی خاص میدانند، و معتقدنند كه اضطراب در نوجوانی متاثر از تربیت آموزشی در فرهنگهای مختلف میباشد. در این عصر بدلیل مشغلههای مختلف میباشد. در این عصر بدلیل مشغلههای ذهنی كه وجود دارد، مردم همگی همیشه در حال استرس و تنش به سر میبرند و همچنین استرس شاید عمومی ترین مساله زندگی روزمره انسان باشد، گروهی از صاحب نظران استرس را بیماری شایع قرن نامگذاری کرده اند. دوران ما ، عصر استرس و فشار عصبی است، دوره ای که در آن انسان بیش از هر زمان دیگری در معرض عوامل ایجاد استرس قرار گرفته و مسائل و مشکلات بیشماری از هر طرف او را احاطه کرده است. استرس را می توان جزء لاینفک زندگی بشر و اساس زندگی او دانست. استرس در زندگی افراد به خصوص نوجوانان و جوانان تاثیر مثبت و منفی دارد، به عبارت دیگر وجود استرس لازم و مفید است ولی میزان ان اهمیت دارد، ( دادستان، 1386 ).
نوجوانان نیز گاهی اوقات همانند بزرگسالان استرس را در زندگی روزمره خود تجربه می کنند، به همبن دلیل آموختن روشهای مقابله با استرس برای آنها سود مند است. اغلب نوجوانان هنگامی که با موقعیت خطرناک ، دشوار یا دردناک روبرو می شوند و امکاناتی برای مقابله ندارند ، استرس زیادی را تجربه می کنند( سعیدی ، 1387).
پژوهشها در زمینه احساس تعلق به مدرسه و عوامل مربوط به آن دارای نتایج متفاوتی بوده است. برای مثال گیوپتا(1982)تاثیرات اضطراب را در مدرسه مورد بررسی قرار داد وی دریافت که اضطراب هیچ تاثیر معنی داری بر تعلق نوجوان به مدرسه ندارد.
مطالعهای در آمریکا نشانههای اضطراب را در بین نوجوانان بررسی کردند. شایعترین علائم اضطرابی در نوجوان، نگران و حساسیت بالا و خلق منفی و انتقاد بوده که ناشی از نگرش دیگران میباشد. در آمریکا احساس خوب بودن درباره خود، رضایت روانی در مورد اهداف، احساسات قابل قبولی هستند. نگرش دیگران موجب بیشترین اضطراب نشده و با علائمی جسمی از جمله سردرد، اختلال معدهای و شکایات عصبی خودر ا نشان میدهد (جان کنت[27]، 2003)
در جمع بندی از پژوهشهای متعدد انجام شده در زمینه احساس تعلق به مدرسه میتوان گفت که در چارچوب مفاهیمی چون تعلق، عضویت، رضایت، تعهد، التزام و ارتباط به عنوان پیش بینی کننده دستاوردهای آموزشی، روانشناختی، رفتاری و اجتماعی دانشآموزان به شمار میآورند (رسنیک[28] و همکاران، 1997 با روزر[29]، الکس[30] و استروبل[31]، 1998)
لذا هدف پژوهش حاضر پاسخ به این سوال است که آیا بین استرس و اضطراب با احساس تعلق به مدرسه نوجوانان (پسر و دختر ) شهر بندرعباس وجود دارد و اینکه سهم هرکدام از این متغیرها چه میزان می باشد؟
[1] Kramer
[2]- karcher
[3]- holcomb
[4]- zambrano
[5]- Rowe
[6]- Stewart
[7]- Patterson
[8]- Mcneely
[9]- Shochet
[10]- smyth
[11]- Ladd
[12]- Dinella
[13]- Jimerson
[14]- Campos
[15]- Greif
[16]- Neely
[17]- Faici
[18]- Saelhof
[19]- Morrison
[20]- Allen; Robbins& Casillas
[21]- Beaty
[22]- brew
[23] – Adler
[24] – Maslow
[25] – Glasser
[26] Cumer
[27] – Jann Conde
[28] – Resnik
[29] – Roeser
[30] – Eccles
[31] – Stroblel
پایان نامه کارشناسی ارشد:بررسی رابطه آلکسی تایمیا، تیپ شخصیتیD با سبکهای ابراز هیجان
جمعه 99/10/26
مشکلات هیجانی و میان فردی در سر تاسر جهان در صدر لیست بیماریهای روانی قرار دارد، به طوری که بیشتر از 46 میلیون نفر در آمریکا تنها از اختلالات هیجانی و خلقی رنج میبرند (کسلر[1] و همکاران، 1994؛ به نقل از وکیلی عباسعلیلو، 1393). تأثیر بسیار زیاد این مشکلات بر روند زندگی افراد و جامعه (ازجمله؛ هزینههای بهداشتی و درمانی، از دست دادن شغل، مشکلات بین فردی و…)، موجب شده است تا تعداد قابلتوجهی از تحقیقات معطوف به این موضوع شود. نتایج تحقیقات انجام شده شامل معرفی الگویهای شناختی، شخصیتی، روابط خانوادگی و…، برای درک و فهم علل مشکلات ذکر شده میباشد. عواطف و هیجانها بخش مهم و اساسی زندگی انسان را تشكیل می دهند به گونه ای كه تصور زندگی بدون آن دشوار است. ویژگیها و تغییرات عواطف، چگونگی ارتباط عاطفی و درك و تفسیر عواطف دیگران نقشی مهم در رشد و سازماندهی شخصیت، تحول اخلاقی و روابط اجتماعی، شكل گیری هویت و مفهوم خود دارد (لطف آبادی، 1379). هیجان احساسی ذهنی است كه بر افكار و رفتار و جسم تأثیر می گذارد و از آنها تأثیر می پذیرد (مسكن[2] و همکاران، 2000). ابراز هیجان نیز تأثیر زیادی بر روابط بین فردی دارد (كندی مور[3] و واتسون[4]، 2001). بطور کلی هیجان به دو شیوه قابل مطالعه است. 1. بررسی تأثیر محتوای هیجانی اطلاعات دریافت شده و 2. بررسی تأثیر حالت هیجانی فرد در هنگام یاد سپاری. ابرازگری هیجانی به عنوان یک مولفه اصلی هیجانها به نمایش بیرونی هیجان بدون توجه به ارزش (مثبت یا منفی) یا روش (چهره ای، کلامییا حالت بدنی) اطلاق میشود (لویس[5]، 2000). بر همین اساس، برخی از افراد هیجانهای خود را آزادانه و بدون نگرانی از پیامدهای آن ابراز میکنند. این افراد دارای شیوه ابراز هیجان، از نوع ابرازگری هیجانی[6] هستند (ایمونز و کلبی[7]، 1995). برخی دیگر گرایش به بازداری در ابراز پاسخ های هیجانی خود دارند. این افراد دارای شیوه ابراز هیجان از نوع بازداری هیجانی هستند (کینگ[8] و ایمونز، 1990). در بررسی علل و عوامل تأثیر گذار بر سبک ابراز هیجان، تیپ های شخصیتی[9] از جمله متغیرهای مطرح در این زمینه بوده است که از میان تیپهای شخصیتی مختلف تیپ شخصیتی D اخیرا مورد توجه محققین قرار گرفته است (لیم[10] و همكاران، 2011).
تیپ شخصیتی D دارای دو مؤلفه ی عاطفه منفی و بازداری اجتماعی می باشد. عاطفه منفی با تمایل به بیان هیجانات منفی مشخص می شود. افراد دارای عاطفه منفی بالا، بیشتر تمایل به تجارب عاطفه منفی در همه اوقات، صرف نظر از موقعیت دارند (دنولت[11]، 1998). عاطفه منفی ممكن است هم به عنوان یك متغیر مداخله گر و هم به عنوان یك عامل خطر واقعی عمل كند (دنولت و همکاران، 2000).
بازداری اجتماعی با تمایل پایدار به بازداری تجربیات هیجانی و رفتاری در تعاملات اجتماعی مشخص می شود. افراد دارای بازداری اجتماعی بالا بیشتر تمایل دارند كه از طریق كنترل بیش از حد خود بیانگری (عدم ابراز و تصریح عقاید وخصوصیات خود) از واكنش های منفی دیگران جلوگیری كنند (ایمونسا[12] و همکاران، 2007) و همین رویکرد موجب ایجاد آشفتگیهای پایدار در این افراد میشود؛ بنابراین در این مبحث به بررسی ارتباطات بین الکسی تایمیا با سبکهای ابراز هیجان و تیپ شخصیتی D پرداخته شده است.
1-2- بیان مسئله
مهارت در ابراز هیجان مقابله با چالشهای زندگی را آسان تر میکند و منجر به افزایش سلامت روانی در اینگونه افراد میشود (کینگ و امونز، 1990). افرادی که از نظر هیجانی توانمند هستند، در موقعیتهای مختلف احساسهای خود را تشخیص میدهند، مفاهیم ضمنی آن را درک میکنند و به گونه موثری حالتهای هیجانی خود را برای دیگران بیان میکنند. این افراد در مقایسه با افرادی که توانایی درک و بیان حالتهای هیجانی خود را ندارند، در کنار آمدن با تجربههای منفی از موفقیت بیشتری برخوردارند و سازگاری مناسب تری را در ارتباط با محیط و دیگران نشان میدهند (گلمن[13]،1995).
اصطلاح آلکسی تایمیا[14] (ناگویی خلقی)، اولین بار توسط سیفنوس[15] (1972، 1973) برای توصیف مجموعه ای از ویژگیهای شناختی و عاطفی و در توصیف افرادی به کار برده شد که فقدان ظرفیت عاطفی آنها، منجر به شکست در توصیف هیجانات و به کلام در آوردن آنها میشد (میجر[16] و همکاران، 2006). آلکسی تایمیا به عنوان یک اختلال چند شامل دشواری در شناسایی احساسات[17]، دشواری در توصیف احساسات[18] و سبک تفکر بیرون مدار[19] میشود. درکل آلکسی تایمیا را میتوان به عنوان نقص در بازنمایی هیجان ها، پردازش شناختی و تنظیم حالات هیجانی بین فردی در نظر گرفت (تیلور[20] و بگبی[21]، 2004). بنابراین آلکسی تایمیا یا نارسایی هیجانی بعنوان یک پدیده ی هیجانی شناختی به اختلال خاص در کارکرد روانی اطلاق میشود که در نتیجه ی فرآیند بازداری خودکار اطلاعات و احساسات هیجانی به وجود میآید. ناتوانی در ارزیابی و ابراز هیجانها را با آلكسی تایمیا در ارتباط دانسته اند (بگبی و همکاران، 1994).
در ارتباط با آلکسی تایمیا، مؤلفههای مختلفی مطرح شده اند که از جملهی آنها میتوان به تیپ شخصیتی D و سبکهای ابراز هیجان اشاره کرد. پژوهشگران آسیب شناسی روانی معتقدند که عدم توانایی به کارگیری و اصلاح مهارتهای تنظیم هیجانی، پیش بینی کننده آسیبهای روانی فرد در آینده میباشد. به همین دلیل هنگامی كه فرد با یك موقعیت هیجانی روبرو می شود احساس خوب و خوش بینی برای كنترل هیجان كافی نیست بلكه وی نیاز دارد كه در این موقعیتها بهترین كاركرد شناختی را نیز داشته باشد (رضوان و همکاران، 2006). در همین رابطه، پاركر[22] و همكاران (1993) و كوینتون[23] و واگنر[24] (2005) گزارش کرده اند كه آلكسی تایمیا با دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی رابطه دارد.
ابرازگری هیجانی از ابعاد مهم و تامینکننده سلامت روان است و نقش کلیدی در سلامت روان دارد؛ زیرا در صورت عدم ابراز هیجان خاطرات آسیبزا همراه با هیجانات سرکوب شده به مقاومتی ناهشیار و نشانگان آسیبزا منجر میشوند. از دیدگاه علوم شناختی، هیجانها به عنوان دسته ای از طرحوارههای مبتنی بر پردازش اطلاعات شناخته میشوند که شامل فرآیندها و تجسمهای نمادین و غیر نمادین هستند. کاهش ابراز هیجانات اساسا بیانگر نوعی فقدان یا بدتنظیمیهیجانات است. به همین صورت آسیب در ظرفیتهای پردازش هیجانی مبتنی بر نارسایی هیجانی ممکن است یک عامل خطر احتمالی برای انواع مشکلات سلامت روان باشند. دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی، گرایش به ابراز هیجان داشتن ولی ناتوان از ابراز آن بودن، ابراز هیجان بدون تمایل واقعی، ابرازكردن و سپس پشیمان شدن می باشد (كینگ و امونز[25]، 1990). دوسوگرایی در ابرازگری هیجان ممکن است به عنوان احساس های هیجانی به سرعت متغیر یا به طور همزمان شدید و متضاد به یک موضوع تعریف شود (کینگ، 1998). كنترل هیجانی و دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی، خود دو سبك از سبك های ابراز هیجان هستند. افراد توانمند از نظر کنترل هیجانی، احساس های خود را تشخیص میدهند، مفاهیم ضمنی آن را درك میکنند و به گونه مؤثرتری حالت های هیجانی خود را برای دیگران ابراز میدارند. برخی افراد هیجانهای خود را آزادانه و بدون نگرانی از پیامدهای آن ابراز میکنند؛ برخی دیگر در انتقال حالت های هیجانی محافظه کارند و برخی هیجان های ناراحت کننده را در ذهن خود مرور میکنند و افرادی نیز ممکن است ابرازگر یا غیر ابرازگر باشند، ولی در عین حال در مورد سبک ابرازگری خود متعارض باشند (کینگ و کلبی، 1995).
نتایج پژوهشهای کاستلی[26] و همکاران (2013)؛ دالبداک[27] و همکاران (2013)، مظاهری و افشار (1389)؛ لی[28] و همکاران (2007) نشان داده است که بین آلکسی تایمیا و دو بعد دشواری در شناسایی احساسات و دشواری در توصیف احساسات آن، با افسردگی و اضطراب همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد از طرفی اضطراب با ویژگیهای شخصیت D رابطه تنگاتنگی دارد. نتایج تحقیقات ویلیامز[29] و همکاران (2011) و ماتن[30] و جنکاز[31] (2007) نیز موید همین نتیجه بوده است.
تیپ شخصیتی D به عنوان یك تیپ شخصیتی آشفته تعریف می شود كه شامل دو رویداد همزمان هیجان پذیری منفی (تمایل به تجربه ی هیجانات منفی) و بازداری اجتماعی (تمایل به بازداری از خود ابرازی در تعاملات اجتماعی) است (دنولت، 1998). هنگامی كه فردی این دو خصوصیت شخصیتی یعنی عاطفه منفی و بازداری اجتماعی را به طور همزمان و با شدت بالا دارا باشد، به عنوان تیپ شخصیت D یا شخصیت پریشان طبقه بندی می شود. به همین ترتیب، بازداری اجتماعی با تمایل پایدار به بازداری تجربیات هیجانی و رفتاری در تعاملات اجتماعی مشخص می شود. افراد دارای بازداری اجتماعی بالا بیشتر تمایل دارند كه از طریق كنترل بیش از حد خود بیانگری (عدم ابراز و تصریح عقاید وخصوصیات خود) از واكنش های منفی دیگران جلوگیری كنند (ایمونسا و همکاران، 2007).
مطالعه پژوهشهای پیشین اهمیت بررسی و تشخیص عوامل موثر بر الکسی تایمی که میتوانند نقش تشدید کننده یا متعادل کننده داشته باشند را آشکار میشود. از آنجایی که بیشتر ادبیات در این زمینه آلکسی تایمیا را با مؤلفههای اثر گذار بر آن به طور جداگانه بررسی کرده اند، شناسایی رابطه تیپ شخصیتی D، سبکهای ابراز هیجان با آلکسی تایمیا، میتواند به روشن شدن همپوشانی این صفات با یکدیگر کمک کرده و نشان دهد که کدام دسته از متغیرها به لحاظ همپوشی با این سازه میتوانند در ابتلا به اختلالات، تداوم آنها و دشواری در درمان، تاثیرگذار باشند. از این رو پژوهش حاضر به بررسی ارتباط بین آلکسی تایمیا با تیپ شخصیتی D و سبکهای ابراز گری هیجان پرداخته است تا به طور همزمان نقش ارتباطی این عوامل را مورد بررسی قرار دهد و از طریق فهم بیشتر این سازه، امکان اقدامات پیشگیرانه و تشخیص بهتری را فراهم آورد.
1 . Kesller
[2] . Mesken
[3] . Kenndey-Moore
[4] . Watson
[5] . Lewis
[6] . emotional expressiveness
[7] . Calbey
[8] King
[9]. Distressed personality
[10] . Lim
[11] . Denollet
[12] . Emonsa
[13] . Goleman
[14] . alexithymia
[15] . Sifnouse
[16] . Meiger
[17] . difficulty in indentifying feelings
[18] . difficulty in describing feelings
[19] . externally-oriented thinking
[20] . Taylor
[21] . Bagbey
[22] Parker
[23] . Quinton
[24] . Wagner
[25] King& Emmons
[26] . Castelli
[27] . Dalbudak
[28] . Le
[29] . Williams
[30] . Motan
[31] . Gencoz
پایان نامه ارشد:بررسی رابطه بهداشت روانی و پیشرفت تحصیلی در گروهی از دختران دوره راهنمایی با در نظر گرفتن وضعیت اشتغال مادران؛ شیراز1393
جمعه 99/10/26
:
اعتقاد کامل بر این است که تندرستی یکی از نعمت های بزرگ در زندگی انسان است و نمی توان منکر شد که سلامتی در زمره ی بالاترین نعمت هاست (میلان ی فر، 1382 )..مفهوم بهداشت روان در واقع جنبهای از مفهوم كلی سلامتی است. سازمان بهداشت جهانی سلامتی را چنین تعریف میكند : حالت سلامتی كامل فیزیكی، روانی و اجتماعی نه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی برخی چنین تصور كردهاند كه نقطه مقابل سلامتی روانی، بیماری روانی است در حالی كه این چنین نیست و مفهوم سلامتی روانی بسیار گستردهتر از این است(خدارحیمی، 1374).
انسان سالم به عقیده اسکینر[1] فردی است که رفتارش منطبق با قوانین وظوابط جامعه است و وقتی با مشکل روبروشود. با استفاده از شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و به هنجار کردن رفتار خود واطرافیانش اقدام می کند.از نظرراجرز[2] انسان دارای سلامت روانی، انعطاف پذیر است،پیش داوری ندارد احساس آزادی و خلاقیت می کند (اسکینر،1965).سلامت روان در دو قالب فقدان بیماری روانی و احساس رضایتمندی و لذت از زندگی، مورد توجه بسیاری از متخصصان و كارشناسان این حوزه است.(تئودر[3] ،2001).شفیع آبادی سلامت روانی را داشتن هدفی انسانی در زندگی، سعی در حل عاقلانه مشكلات،سازش با محیط اجتماعی بر اساس موازین علمی و اخلاقی و سرانجام ایمان كار ی و مسئولیت، پیروی از اصل نیكوكاری و خیرخواهی می داند(شفیع آبادی و ناصری 1365).
كارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت روان را این طور تعریف كرده اند: قابلیت ارتباط موزن و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تضادها وتمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب (میلانی فر ،1374).
تعریف بهداشت روانی به مجموعه ای ازروشها ، فعل وانفعالهای گفنه می شود که ما را در جهت تامین سلامت فردی واجنماعی از نظر روانی هدایت کرده واز ابتلا به بیماریهای روانی مصون می دارد.اگرچه تعاریف متنوعی در این مورد از سوی متخصصان امر به عمل آمده،اماملاحضه می شود که غالبا در بیان ملاک تعادل وسلامت روان به نکاتی چون ،توانای شازش با خود ومحیط ، انعطاف پذیری وتشخیص موقعیتهای مکانی و زمانی خویشتن تاکید کرده اند(شالچی ،1380 ،مهرداد،یونسی،1386
سلامت وتکامل روانی با مفهوم بهداشت روانی مورد استفاده قرار می گیرد. دراین برداشت منظور از بهداشت روانی، نبودن بیماری نیست به منظور نشان دادن وضع مثبت وسلامت روانی میباشد(حسینی،1378).
در چرخه تحول روان آدمی مرحله مهمی وجود داردکه بین دوران کودکی وبزرگسالی قرار می گیرد وبه دوره نوجوانی مرسوم است در نوجوان همراه با تغیرات جسمانی یک سلسله دگرگونی ها در احساسات و عواطف،تمایلات وخواسته ها، تصورات ،و خواسته ها،تصورات وتخیلات بوجود می آید وتوازن دوران کودکی را بهم می زند واحتمال بروز اختلالات رفتاری را در این دوره افزایش می بخشد.برای تداوم زندگی، نوجوان باید افکار و وابستگی ها وروابط دوران کودکی خود را رها سازدودر هر مرحله،دیدگا ها ومهارت های جدید بدست آورد.انتقال موفقیت آمیز از دوره کودکی به نو جوانی که به تغییر در مفهوم«خویشتن» نیازی اساسی دارد،کار چندان آسانی نیست (شفیع آبادی،).بدون تردید نوجوانی از مهم ترین وحساس ترین دوره های تحول زندگی آدمی محسوب می شود.در این دوران هویت انسان روبه تکامل است، اگرچه زیر بنای آن، دورهای قبل رشد تلقی می شود. بنابر این سرمایه گذاری دقیق تربیتی برروی رشد کودکی تا نوجوانی،نقش بسیار اساسی در شکل گیری هویتی شایسته ایفا خواهد نمود، تا آینده سلامت روانی فرد تضمین گردد.آشنای با خصوصیات روانی نوچوانان ومشکلات خاص این دوره میتواند به والدین کمک کند تا بهتر بتوانند با نوجوان خود ارتباط بر قرار کنند(آقامحمدی،1384).
از آنجا که نوجوانان از اقشار آسیب پذیر جامعه می باشند توجه به سلامت روان وتعلیم تربیت آنها برای آینده بهتر جامعه لازم وضروری می باشد.نوجوانانی که از سلامت روان وپیشرفت تحصیلی مطلوبی برخوردار باشند ،موفق تر هستند واین امر خود در پیشرفت وآینده جامعه تاثیر مثبتی دارد.دامنه بسیار گسترده ای از متغیرهای فردی، اجتماعی و خانوادگی وفرهنگی با پیشرفت تحصیلی مرتبط است.
در جامعة امروزی تحصیلات و به تبع آن پیشرفت تحصیلی به دغدغه های اصلی والدین برای كودكان ونوجوانان خود بدل شده است . در حقیقت می توان گفت برای جوامع امروزی تحصیلات مناسب به هدف دستیابی به موقعیت های اجتماعی، شغلی و اقتصادی بالاتر یكی از اهداف اصلی برای والدین و سیاست گذاران كشورها تلقی می شود و ملاك اثربخشی موفقیت آموزش نیز پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است . بنابراین شناخت ابعاد مختلف پیشرفت تحصیلی و متغیرهای مرتبط با آن گام نخست و اصلی برای این هدف است.خانواده اولین كانون تربیتی كودكان به حساب می آید و كودك مقدار قابل توجهی از وقت خود را در آن می گذراند.در خانواده اعضای با یکدیگر در ارتباط متقابل می باشند. اما یكی از بهترین و مهمترین روابط که وجود دارد، رابطه میان مادر و فرزند است. در این بین رابطه مادر ودختر مهمتر می باشد،زیرا آن ها میتوانند بهترین دوست یكدیگر باشند و عاشقانه یكدیگر را دوست بدارند. مادراولین الگوی است که تاثیر شگرفی در زندگی دختر دارد. در جامعه امروز که مادران مجبور هستند ساعاتی از وقت خود را به دلیل اشتغال خارج از منزل سپری کنند ، بنابر این مدت زمان در کنار فرزندان خود می باشند .در برخی از کشور ها این گونه تصور می شود که کار کردن زنان سبب لطمه دیدن فرزندانشان می شود. حال آن که نگاهی به تحقیقات نشان می دهد فرزندان مادران شاغل نسبت به فرزندان مادران خانه دار عزت نفس بیشتر و اختلال های رفتاری کمتری دارند. اشتغال زنان به عنوان یک پدیده اجتماعی بر تربیت کودکان آن ها تاثیر می گذارد (به نقل طباطبای وهمکاران،1391).
1-2بیان مسئله:
اختلال های روانی از بدو پیدایش بشر وجود داشته و هیچ فردی در مقابل آنها مصونیت نداشته واین خطری است كه بشررا دائماً تهدید می كند در طول قرن بیستم زندگی انسان بیش از تمام طول تاریخ دست خوش دگرگونی و تغییر شده است. تلاش بسیار برای صنعتی شدن ،گسترش زندگی شهرنشینی و زندگی ماشینی، اثرات منفی بر سلامت افراد گذاشته است ومسائل تازه ای در مورد سلامت و بیماری را به وجود آورده است، اوضاع اجتماعی، اقتصادی ،سیاسی، فرهنگی نابسامان و مشكلات محیطی – اجتماعی – روانی واكنش های بیمارگونه بسیاری را در افراد به وجود آورده است. سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی كامل جسمی، ذهنی واجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف كرد (سازمان بهداشت جهانی، 2001 و 2004 ). متاسفانه تا مد تها پیشرفت قابل ملاحظه ای در كاربرد این دیدگا ه ها در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد( پورافکاری،1391).
یكی از محورهای ارزیابی سلامتی جوامع مختلف، بهداشت روانی آن جامعه است. سلامت روانی نقش مهمی در تضمین پویایی و كارآمدی هر جامعه ایفا می كند(صادقیان،حیدریان پور،2009[4]) .
افرادی كه به دلایلی دچار آشفتگی های هیجانی هستند و بهداشت روانی آنهاتضعیف شده است، به شیوه های متفاوتی آشفتگی های خود رابروز می دهند. این افراد اغلب دارای مشكلاتی از قبیل خودپنداره ضعیف، افت تحصیلی، طرد اجتماعی و ناتوانی در برقراری ارتباط با همسالان و عدم پایبندی به قوانین اجتماعی هستند كه این مشكلات روانی- اجتماعی بر فرایند یادگیری آنها تأثیر مستقیم دارد (سلحشور،1382)سلامت سازه ای پیچیده ای است كه منظور از آن تجربه و كنش بهینه روان شناختی می باشد، اگر چه سؤال«حال شما چه طور است»بسیار ساده به نظر می آید با این حال نظریه پردازان معتقد هستندكه موضوع سلامت بسیار بحث برانگیز است. از شروع تلاش های عقلانی آدمیان تاكنون بحث های قابل ملاحظه ای در مورد تجربه بهینه و این كه زندگی خوب چگونه بنا می شود صورت گرفته است(رایان،2001).پاردایم غالب قرن گذشته برای میزان وقوع و سیر مشكلات جسمی از منظر ه زیست پزشكی بوده است. این دیدگاه اثر مهمی بر پیشگیری و مهار مشكلات جسمی داشته است . در واقع در نیمه اول قرن بیستم نتایج موفقیت آمیز زیادی در كاهش بیماری های مختلف مرگ و میر به دست آمده است. با این حال عوامل اصلی به وجود آورنده مرگ و معلولیت در آغاز قرن 20 متفاوت از گذشته است (والاندر،2000).کپتین و ونیسن[5](2004) تمایز بین روان شناختی و جسمی پزشكی را با گسترش مرزهای دانش امری بیهوده می دانند و معتقدند تحولات جدید در حوزه ایمنی شناسی عصبی روانی یا در حوزه رابطه بین عوامل ژنتیكی و رفتاری تنها بخشی از حقیقت برای روانشناسان است و استفاده از این اصول برای بیماران با اختلال های جسمانی مختلف الهام بخش بوده است.امروز سلامت روان توجه روزافزون محققان شاخه های علوم را به خود جلب كرده و به تبع آن شمار قابل توجهی از پژوهش ها را به خود اختصاص داده است . از این روست كه، می توان درادبیات سلامت ازتعاریف متعدد با روی آوردهایی متكثر سراغ گرفت(چاهن،2000). ماتارازو[6](1982) اولین پایه مطالعات درحوزه سلامتی را،حفظ و ترویج آن ذكرمی كردكه شامل شناخت واصلاح رفتارهای مربوط به سلامت، ارتباطات همگانی درباره سلامت یاگشودن مسیرهایی می شدكه درسطح عمومی می توانند سلامتی راتحت تأثیر قراردهند. دراین زمینه توجه به دونكته را ضروری می داند:1.پیشگیری اولیه 2. پیشگیری ثانویه
(كاپلان،2000به نقل نیكوگفتار،1385به نقل فیاض،کیانی،1390).
بهداشت روانی، درروانشناسی پیشگیر،بهداشت روانی اجتماعی یا روان پزشکی اجتماعی به کلیه روشها وتدابیری اطلاق می شود که برای جلوگیری از ابتلا ودر مان بیماری های روانی وتوانبخشی بیماران روانی موجود بکار می رود(میلانی فر،1382).
سلامت روان از ملا ك های تعیین كننده سلامت عمومی تلقی شده و به مفهوم احساس خوب بودن واطمینان از كارآمدی خود، اتكاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشكوفایی توانایی های بالقوه فكری، هیجانی وغیره است(حدادی، روشن،اصغر نژاد،1386).
به عقیده آدلر[7](1973) سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگی واجتماعی مطلوب،کمک به هم نوعان وکنترل عواطف واحساسات خود (وردی،1380)،کیز[8](2005)با این اعتقاد که پژوهشگران تا به حال برداشتی جامع در باره سلامت روان ارائه نداده اند،مدل سلامت روان جامع را ارائه می دهد.بر این اساس سلامت روان به عنوان حالتی تعریف می شود که شامل الف) عدم وجود بیمار روانی وب)حضور سطوح مطلوبی از بهزیستی است.به نحوی که در آن دو بعد بیماری روانی وبهزیستی روانی با هم ترکیب گردید وبرای هر دو بعد نیز دو حالت کامل ونا کامل در نظر گرفته شده است.در این مدل کیز شرایطی را که درآن افراد گرچه دچار بیماری روانی نیستند اما سطوح بهزیستی پایین دارند،پژمردگی وشرایط کسانی راکه مبتلا به بیماری روانی نیستند وسطوح بهزیستی بالا نیز دارند،شکو فایی می نامد(تمنای فر،سلامی محمدی آبادی،دشتبان زاده،1390).
سلامت روان یكی از مو لفه های مهم بهداشت عمومی است و بهداشت روان، توانایی بر قراری توازن درزندگی و مقاومت در برابر مشكلات است .مشكلات روانی ، فشارقابل ملاحظه ای را برافراد وارد می كند،بطوریكه پیش بینی می شود در سال 2020افسردگی بعد از ناراحتی قلبی بالاترین میزان هزینه ها را در سیستم بهداشت جوامع به خود اختصاص می دهد (فتی وهمکاران1387) .
سازمان بهداشت جهانی وبسیاری از کشورها به این نتیجه رسیده اند که فراموش کردن وغافل شدن از بهداشت روان از خطاهای بزرگ نظام های بهداشتی است وهر برنامه بهداشتی بدون در نظر آوردن رفاه روانی جامعه با شکست مواجه خواهد شد .اساسی ترین سئوال
بهداشتی سال 2001 این است که چه کسی مسئول تامین بهداشت روان جامعه است. بدیهی است علاوه بر پدر ومادر،معلمین مدارس، کارکنان بهداشتی درمانی ومتخصصان بهداشت روان، افراد کلیدی جامعه از جمله دولت مردان،نمایندگان مجلس،رهبران سیاسی ورهبران اجتماعی در تامین بهداشت روان جامعه نقش ویژه ای دارند که قابل توجه است.درجهت تامین سلامت روان جامعه دست یابی به اطلاعات صحیح وبر اساس تحقیقات علمی یکی از مهم ترین جنبه های توفیق در این زمینه است .آگاه شدن از وضعیت سلامت روانی افراد جامعه در جهت دست یافتن به الگوهای مناسب برای برنامه ریزی در هر فرهنگ خاص از اهم موارد ویکی از راههای وصول به اهداف بهداشت جهانی در جامعه است(پورقاز،رقیبی،1384). توجه ویژه به جمعیت نوجوانان به ویژه دانش آموزان به عنوان آینده سازان جامعه از عوامل اساسی توسعه پایدار وهمه جانبه است.پرورش استعداد ها و قابلیت های دانش آموزان هماهنگ با نیاز ها وتحولات جامعه می تواند زمینۀ تحقق اهداف تعریف شده را فراهم سازد.توجه به مسائل و مشکلات عدیده فرا روی جوانان و چاره اندیشی برای حل آن ها از وظایف اساسی نظام آموزش وپرورش است.آموزش وپرورش باید ضمن تربیت دانش آموزان و آماده سازی آنان برای پذیرش مسئولیت های آبنده،اقدام به پرورش سلامت عاطفی واجتماعی هماهنگ با باورها وارزشهای فرهنگی، اجتماعی، خانوادگیی ،دینی وتاریخی،نماید تا ازطریق تحقق مفهوم استقلال فردی هویت اوراکه در این دوران در حال شکل گیری است،درجهت رسیدن به کمال رهنمون سازد( همان منبع).
نوجوانان نیاز به توجه خاص، متمایز از کودکان و بزرگسالان. دارند. یک، دیدگاهی جهانی نسبت به سلامت نوجوانان و رفتارهای مرتبط با سلامت، و بحث در مورد عوامل تعیین کننده، که سلامت و رفتار نوجوان را تحت تاثیر قرار می دهد.وجود دارد. تحقیقات وسازکارهای جدید در این زمینه در حال توسعه است (پورقاز،رقیبی،1384). حفظ سلامت نوجوان در جهان ضروری است .ترویج شیوه های رعایت سلامت در دوران بلوغ، و گام برداشتن برای محافظت بهتراز نو جوانان وکاهش خطرات بهداشتی ،برای پیشگیری از مشکلات سلامتی در دوران بزرگسالی است و برای سلامت آینده کشور و زیرساخت های اجتماعی مهم می باشد.حفظ سلامت روان ،نوجوانان باعث رشد بهتر آن ها وافزایش پتانسیل آینده جامعه می شود.بطور کلی نوجوانی به عنوان دوره سنی سلامت فیزیکی خوب و همچنین دوره شیوع حداکثر مسایل سلامت روان و اختلالات بالینی در نظر گرفته می شود (لارسون؛ 2007 ،هانسل[9] وهمکاران ، 2012). مطالعات جمعیت های کودکان و نوجوانان نشان داد که کودکان بزرگتر و نوجوانان دارای مسایل سلامت برگشت پذیر و متعددبویژه سردرد و دردهای شکمی، علایم عضلانی و اسکلتی و خستگی، یک ریسک شدید مهم برای تجربه علایم اضطراب و افسردگی در مراحل سنی بعدی خواهند داشت. علاوه بر این، تظاهرات و بروز مشکلات سلامت فردی ، باعث ترغیب لزوم شناسایی افراد با ریسک افزایش یافته مسایل رفتاری و هیجانی و اجرای مداخلات سلامت روان به موقع برای نوجوانان می شود. بنابراین با توجه به سایر فاکتورهای مهم در تعامل بین مسایل رفتاری و هیجانی با کودکان و نوجوانان، جنسیت غالباً به عنوان یک عامل تأثیرگذار مهم محسوب می شود. جدا از پیش زمینه بسیار مهم برای دختران در ارتباط با ابتلا به مسایل رفتاری وروانشناختی مختلف وانواع علایم درد با مشکلات هیجانی دردختران و علایم برون گرایی در پسران قابل بررسی و اثبات است (دیمیترا[10] وهمکاران،2014).
نوجوانی دوره کذر از کودکی به نوجوانی است ویکی از دوران های مهم وحساس برای هر کشور می باشد زیرا نوجوانان نیروهای سازنده آینده هر جامعه می باشند بنابر این توجه به سلامت روان آن از ضروریات می باشد. توجه به ساختارهی مثبت روانشناختی (امیدواری، خودارزش گذاری، عزت نفس و رضایت از زندگی) در زندگی نوجوانان تاثیر مهمی در سنین بالاتر (پیشرفت تحصیلی و سلامت روان) در کودکان و نوجوانان دارد. شواهد علمی وجود دارد دال بر اینکه رضایت از زندگی به عنوان یک نقطه قوت فردی باعث خنثی سازی تجربیات منفی و رخدادهای منفی زندگی و جلوگیری از بروز رفتارهای برون گرایی در نوجوانان خواهد شد(مک نایت[11] و همکاران، 2002). با توجه به اینکه رضایت عمومی از زندگی نقش واسطه ای در بروز تأثیرات رویدادهای استرس آفرین زندگی (مک نایت و همکاران، 2002) و رفتار والدینی (سالدو و هابنر2004 ) دارد. می توان استدلال کرد که وجود این ساختار مثبت روانشناختی در نوجوانان باعث بهبود و ارتقاء سلامت روان نوجوانان خواهد شد.پیشرفت وتوسعه هر جامعه منوط به داشتن نیروهای سالم وکار آمد می باشد از انجا که نوجوانان در آینده تامین کننده این نیاز اساسی جامعه می باشند .بنا بر این باید خود را برای این امر مهم آماده سازند.اهمیت دادن به تحصیل در این زمینه از ضروریات است (سوزانا،2011).
دوران تحصیلی به واسطه حضور عوامل متعدد ، می تواند دوره ای فشارزا باشد. به عبارتی از مقاطع حساس در زندگی نوجوانان در هر كشوری است و غالباً با تغییرات عمده ای در زندگی فرد، به خصوص در روابط اجتماعی و انسانی آنها همراه است. قرار گرفتن در چنین شرایطی، غالباً با فشارها، نگرانی ها وهیجان های خاص این دوره، توأم بوده، عملكرد و بازدهی افراد و در نهایت، سلامت روانی آنها را تحت تأثیرقرار می دهد.از طرف دیگرطراوت و شادابی، پیشرفت تحصیلی دختران نوجوان ، مرهون سلامت روانی آنان است. اهمیت مطالعه سلامت روان نوجوانان از این جهت كه ارتباط مستقیمی با پیشرفت تحصیلی آن ها دارد ارزشمند است. هدف كلی پژوهش حاضر بررسی تأثیر سلامت روانی بر پیشرفت تحصیلی دختران نوجوان است.
از وظایف اساسی آموزش وپرورش در هر کشور، انتقال میراث فرهنگی جامعه،پرورش استعدادهای دانش آموزان وآماده کردن آنان برای شرکت فعال در جامعه است.بنا براین تعلیم وتربیت افراد به منظور تصدی امور مختلف ضروری می نماید و مسئله موفقیت یا عدم موفقیت در امر تحصیل از مهمترین دغدغه های هر نظام آموزشی در تمامی جوامع است.موفقیت وپیشرفت تحصیلی دانش آموزان هر جامعه نشان دهندۀ موفقیت نطام آموزشی در زمینه هدف یابی وتوجه به رفع نیاز های فردی است.بنابراین نظام آموزشی را زمانی می توان کار آمد وموفق دانست که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان آن در مقاطع مختلف بیشترین و بالا ترین رقم را داشته باشد.آموزش وپرورش از ارکان اساسی رشد و توسعه اقتصادی،اجتماعی؛ فرهنگی وسیاسی کشور به شمار می رود وامروزه نقش آن در بهبود شرایط زندگی افراد بر همگان آشکار است (حسینی طباطبای،قدیمی مقدم،1386).
از پیشرفت تحصیلی به عناون یکی از شاخص های پیشرفت در نظام آموزش و پرورش مفهوم «انجام تکالیف و موفقیت دانش اموزان در گذراندن دروس یک پایه تحصیلی مشخص» یا «موفقیت دانش آموزان در امر یادگیری مطالب درسی» استفاده می شود. وجه مخاف ان اُفت تحصیلی است که یکی از معضلات نظام آموزشی می باشد که بهشیوه های گوناگون همچون عدم موفقیت دانش آموزان در دست یابی به هدف های مقاطع تحصیلی مربوطه، مردودی و تکرار پایه های تحصیلی، ترک تحصیل زودرس، بیکاری و بلاتکلیفی خود را نشان می دهد(پورشافعی، 1370).
دانش آموزان بخش عظیمی از جمعیت هر کشوری را تشکیل می دهند. پیشرفت تحصیلی از مباحثی است كه در محیطهای آموزشی، به ویژه مدارس، از اهمیت زیادی برخوردار است. آموزان در مدرسه برای بدست آوردن دانش وتکنولوژی مورد نیاز مشاغل مختلف آماده می شوند.وقتی این آمادگی وجود ندارد وکمبود های تحصیلی در دانش آموزان دیده می شود، اثرات مخرب و هزینه های را برای فرد وجامعه به دنبال دارد.به طور مثال افزایش بیکاری،کاهش درآمد،افزایش مشکلات سلامتی، با ترک تحصیل مرتبط دانسته شده اند. از سوی دیگر رابطه منفی بین پیشرفت تحصیلی وترک تحصیل وجود دارد. بنابر این پژوهشگران در پی شناسای عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی هستند .تلاش های اولیه بر نقش عوامل شناختی بر پیشرفت تحصیلی متمرکز بودند(پارکر[12] وهمکاران،2004).
در جامعه امروزی پیشرفت تحصیلی به عنوان یک تکلیف مهم برای نوجوانان ،ویک دغدغه اصلی برای والدین بدل شده است.واین مسئله تحت تأثیر عوامل متعدد فردی واجتماعی قرار دارد. ویکی از این عوامل سلامت روان می باشد.که باپیشرفت تحصیلی در ارتباط است. در واقع عدم برخورداری از سلامت روان، پیشرفت فرد وهمچنین توانایی او را در انجام وظایف محوله دچار اختلال نموده و این امر منجر به عدم پیشرفت جامعه و عواقب ناشی از آن خواهد شد.از آنجا که نوجوانان بخش عمده ای از زمان خود را در خانواده سپری می کنند.
در خانواده هایی که فرزندان احساس امنیت روانی می کنند و پیوسته پدر و مادر را حامی و پشتوانه خود می دانند انرژیهای روانی آنها برای تحصیل و موفقیت صرف می شود. عدم امنیت روانی در خانواده نه تنها افت تحصیلی فرزندان را تشدید می كند بلكه باعث ایجاد ناهنجاریهای روانی اعضاء خانواده شده و با ورود فرزندان به مدرسه این ناهنجاریها فضای علمی – آموزشی مدرسه را تحت تاثیر خود قرار می دهد.
یکی از اعضای مهم خانواده زن است.که دارای دو نقش اصلی مادر وهمسربودن می باشد.با بیرون رفتن زن از خانه نقش تازه بر نقش های قبلی او اضافه شد.که بر جنبه های مختلف زندگی زن بخصوص نقش مادری وی تاثیر فراوانی داشته است.درجوامع امروزی که حضور زنان در اجتماع بیشتر از گذشته شده است. به تبع ساعت کمتری را با فرزندان خود می گذرانند نسبت به مادرانی که شاغل نیستند.در این پزوهش سعی بر این است که تأثیر اشتغال مادران بر روی سلامت روان وپیشرفت تحصیلی دختران نوجوان بررسی شود.
(به نقل دبیسمی تا ،سانجاکتا[13]،2010)روابط فردی همراه با مدرنیزه شدن و جهانی شدن جوامع تغییر می یابد. روابط مادر طفل که یک مؤلفه مهم و اساسی در جامعه محسوب می شود تحت تأثیر این تغییرات اجتماعی- فرهنگی قرار می گیرد. و این تأثیر ممکن است در حقیقت زندگی حال و آینده کودکان را تحت تأثیر قرار دهد. زیرا شخصیت مادر برای تأمین نیازهای عاطفی کودک در دسترس نیست. یک مادر شاغل زمان کمتری برای سپری کردن با کودک خود نسبت به یک مادر غیر شاغل در اختیار دارد. مرور پیشینه علمی نشان داد که فرزندان مادران شاغل ممکن است از تأثیر سودمند اشتغال مادر برخود سود ببرند و یا از تأثیر تعیین کننده آن رنج ببرند. بنابراین اگر یک مادر شاغل قادر به سپری کردن زمان کافی با فرزند خود باشد و زمان سپری شده با فرزند از کیفیت مطلوب برخوردار می باشد، اشتغال مادر می توان تأثیرات سودمند بر رشد و تکامل کودک داشته باشد. البته صفات شخصیتی مختلف با اشتغال مادران در ارتباط می باشند.
[1]B.f.skinner
[2]Carl Rogers
[3]Teodor
[4] منابع انگلیسی Sadeghian &, Heidarian .
[5]Kaptoin&Weinman
[6]Matarazzo
[7]Alfred Adler
[8]Keyes.C.L.M
[9]Hansell
[10]Dimitra
[11]Mcnaught
[12]Parker
[13]Debasmita &Sanjukta
پایان نامه کارشناسی:بررسی رابطه بهزیستی ذهنی با عملکرد شغلی و کیفیت زندگی کارکنان بندر شهیدرجایی
جمعه 99/10/26
تقریباً 60 سال قبل سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف کرد (سازمان بهداشت جهانی، 2004). در دنیای غرب هنوز هم شاخصهای وضعیت سلامت متمرکز بر بیماری و مفاهیم منفی است و مفاهیم اساسی همهگیرشناسی (اپیدمولوژی) با میزان مرگ و میر سر و کار دارد، نه میزان عملکرد مثبت افراد. سلامت یک مفهوم چندبعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی را نیز در برمی گیرد. اغلب روان پزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی جنبههای مثبت سلامت را نادیده میگیرند (بیانی و همکاران، 1387).
از زمانهای دور بشر به دنبال آرمان شهری بوده است که در آن با رضایت زندگی کند و از زندگی خود خشنود باشد. شادمانی، رضایت از زندگی و احساس ذهنی بهزیستی واژههایی هستند که در روان شناسی امروز برای بیان این حالت به کار میروند. این واژهها با آن که در ظاهر با یکدیگر تفاوت دارند، اما به یک موضوع اشاره دارند. اگر چه برخی از مردم، جایگاه اجتماعی، پول و دسترسی به منابع مادی را عامل اصلی احساس ذهنی بهزیستی میدانند، ولی پژوهشها این نگرشها را تأیید نکرده اند. در بیشتر پژوهشها همبستگی بین درآمد و احساس ذهنی بهزیستی پایین گزارش شده است. پژوهش گران در توجیه این یافتهها بر این باورند که جایگاه اجتماعی، ثروت و دسترسی به منابع مادی اگر چه باعث شادکامی میشوند، ولی به خاطر سازوکار خوپذیری، اندک اندک تأثیر مثبت خود را از دست میدهند
تا فرد به نقطه استقرار، یا همان سطح سازگاری اولیه برسد؛ بنابراین موقعیتهای زندگی تأثیر موقتی بر احساس ذهنی بهزیستی دارند (هادیانفرد، 1384).
برخی افراد زندگی آرمانی را بهره مند هر چه بیشتر از ثروت و مواهب مادی میدانند، برخی آن را داشتن روابط معنادار و با ارزش و برخی دیگر به اهمیت کمک و خدمت به همنوعان به عنوان محور آرمانی تاکید دارند. همه این افراد علیرغم خواستهها، شرایط و مقتضیات متفاوت در یک زمینه با هم اشتراک دارند و آن همان احساس ذهنی سلامتی (بهزیستی ذهنی) است. واژه بهزیستی ذهنی به نحوه ارزیابیهای افراد از زندگی خودشان اشاره دارد. این ارزیابیها هم قضاوتهای شناختی (رضایت از زندگی) و هم ارزیابیهای عاطفی (احساسها و هیجانهای مثبت و منفی) را در بر میگیرد. (داینر[1]، 2000). بهزیستی ذهنی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است و از تعادل بین عاطفه مثبت و منفی، رضایت مندی زندگی و رضایت مندی شغلی ناشی میشود. از آن جا که بهزیستی ذهنی به عنوان یکی از شاخصهای مهم کیفیت زندگی مطرح شده است و متغیرهای زیادی از قبیل متغیرهای زیستی، اجتماعی، شخصیتی و شغلی و. . . در میزان بهزیستی افراد نقش دارند، بنابراین لازم است برای تأمین سلامت روان شناختی به متغیرهای مؤثر در مفهوم بهزیستی ذهنی از جمله کیفیت زندگی، شغل و. . . توجه شود (داینر، 2005).
عملکرد شغلی کارکنان تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار دارد. یکی از این عوامل وجود انگیزههای سطح بالا میباشد. از طرفی، عملکرد شغلی پی آمدهای گوناگونی دارد که یکی از این پی آمدها، رضایت شغلی میباشد و رضایت شغلی نیز به نوبه ی خود موجب افزایش عملکرد شغلی میگردد. بنابراین، عملکرد کارآمد، تابعی از کنش متقابل وضوح نقش، صلاحیت، محیط کار، ارزشهای کاری، تمایلات و سلیقههای فرد و پاداش میباشد (غضنفری و عابدی، 1388).
1-2- بیان مسأله
روی كرد روان شناسی مثبت گرا، با توجه به استعدادها و توانمندیهای انسان (به جای پرداختن به نابهنجاریها و اختلالها)، در سالهای اخیر مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. این روی كرد، هدف نهایی خود را شناسایی سازهها و شیوههایی می داند كه بهزیستی و شادكامی انسان را به دنبال دارند. بهزیستی ذهنی اشاره دارد به اینکه مردم زندگی خود را چگونه ارزیابی میکنند و شامل متغیرهای از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت میشود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد، مثلا، هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبههایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه مینشیند. ممکن است ارزیابی شخص به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجه با زندگی خود). بنابراین، گفته میشود اگر شخص رضایت از زندگی و غالباً خوشی را تجربه کند و فقط گاه گاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید دارای بهزیستی ذهنی بالا خواهد بود و برعکس، اگر از زندگی خود ناراضی است و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و هیجانات پیوسته منفی، مثل خشم و اضطراب را احساس نماید دارای بهزیستی ذهنی پائینی است (مظفری وهادیان فر، 1389). از این رو تاثیری كه بهزیستی ذهنی بر متغیرهای مختلف میگذارد، بنیادیترین سازههای مورد پژوهش این روی كرد می باشند.
عملکرد شغلی یکی از متغیرهایی است که از این سازه تاثیر میپذیرد. عملکرد شغلی، به عنوان ارزش سازمانی رفتارهای شغلی کارمند در زمانها و موقعیتهای شغلی مختلف تعریف میشود. منظور از ارزش سازمانی، برآوردی است که سازمان از فعالیتها و خدمات کارکنان خود دارد، نظیر انجام وظیفه شغلی یا داشتن رابطه کاری مناسب با دیگر کارمندان. نکته مهم در این تعریف این است که عملکرد شغلی به عنوان خاصیت یا ویژگی رفتاری معین تعریف شده، به ویژه این که عملکرد شغلی به عنوان خصوصیتی یکپارچه از رفتارهای جداگانه و مجزا که در گستره ای از زمان رخ میدهد، در نظر گرفته شده است و نکته دوم در این تعریف این است که ویژگی رفتاری عملکرد شغلی، به ارزش مورد انتظار سازمان بر میگردد. با این تعریف، میتوان عملکرد شغلی را به عنوان متغیری که بین مجموعه ای از رفتارها که توسط افراد متفاوت انجام میپذیرد، به شمار آورد (اژه ای و همکاران، 1388).
یکی دیگر از متغیرهایی که از بهزیستی ذهنی تاثیر میپذیرد، کیفیت زندگی است. کیفیت زندگی از بنیادیترین مفاهیم مطرح در روانشناسی مثبتنگر است. تغییر عقیده از اینکه فقط پیشرفتهای علمی، پزشکی، و تکنولوژی میتواند زندگی را بهبود بخشد، به این باور که بهزیستی فرد، خانوادگی، اجتماعی و جامعه از ترکیب این پیشرفت به همراه ارزشها و ادراکات فرد از بهزیستی و شرایط محیطی به وجود میآید، از منابع اولیه گرایش به کیفیت زندگی است (اسکالاک[2] و همکاران، 2002).
با تعاریف این متغیرها، محقق درصدد این است که به بررسی رابطه بهزیستی ذهنی با عملکرد شغلی و کیفیت زندگی بپردازد و بداند سهم بهزیستی در هر کدام از متغیرهای عملکرد شغلی و کیفیت زندگی چه میزان است؟
[1] Diener
[2] Schalock
پایان نامه:بررسی رابطه بین ابعادسه گانه شخصیتی عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی بامیزان خلاقیت دردبیران (مطالعه موردی: مدارس متوسطه شهرمیناب)
جمعه 99/10/26
دنیای امروز،دنیای سازمانهاست.درحقیقت سازمانها هستند که رکن اصلی اجتماع کنونی راتشکیل می دهند.دراین سازمانها دوعامل بسیارمهم وحیاتی وجود دارند :یکی مدیرت ،که مهمترین عامل درحیات،رشد،بالندگی ویامرگ سازمانی محسوب می شود،ودیگری انسانها،که گردانندگان اصلی هرنوع سازمانی می باشند.حیات سازمانها ،مستقیما به استفاده موثرازمنابع انسانی بستگی داردکه البته بدون انسان سازمان بی معنی ومدیریت امری موهوم است(حقیقی،رحیمی وهمکاران،1386).ازویژگیهای بارزانسان ومحورحیات او قدرت فکر واندیشه است.انسان درطول زندگی خویش هرگز فارغ ازتفکر واندیشه نبوده وبافکر صحیح توانسته به حل مسائل ومشکلات خویش پرداخته وبه رشد وتعالی نائل گردد.بنابراین تمام موفقیتها وپیشرفتهای انسانی درگرو اندیشه های بارور وپویا وموثراوبه خصوص تفکر خلاق است.توانایی تفکرخلاق نیزموهبتی الهی است که بالقوه درانسان به ودیعه نهاده شده است،اما ظهوروشکوفایی آن مستلزم پرورش است برای هرجامعه ای وجودافراد خلاق اهمیت زیادی دارد،زیرادرجوامع دردوره انتقال وتغییر نیاز مبرمی به راه حلهای خلاق برای مسائل حال وآینده خوددارند.(حسینی،1381ص283).
عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی وخلاقیت ازمولفه های مهم شخصیتی افراد هستند که نقش مهم واساسی دررشد وپیشرفت وکارآیی افراد دارند.سازمانها ومحیط کار نیازمند اشخاصی است که بتوانند زمینه لازم جهت رشد وپیشرفت وبالابردن راندمان کاری رافراهم سازند.افرادباداشتن احساس ارزشمند بودن ،قدرت کنترل خود وموقعیت وتوانایی درانجام وظایف گوناگون وبکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یامفهوم جدید می توانند زمینه ساز تغییرات مناسب واثربخش درجهت رشد وبالندگی باشند.مدرسه ازجمله واحدهای سازمانی است که وجود دبیران خلاق ونوآوربرای پیشبرد اهداف سازمانی آنها ازاهمیت خاصی برخورداراست.لذابررسی عواملی که برخلاق ونوآور بودن آنها تاثیرداشته ازاهمیت مضاعفی برخورداراست.لذادراین مطالعه تلاش شده تارابطه بین ابعاد سه گانه شخصیت وخلاقیت درمورد دبیران مدارس متوسطه مورد مطالعه وبررسی قرار گیرد.
2-1.بیان مسئله پژوهش:
در حیطه روانشناسی شخصیت نظریه های گوناگونی مطرح شده است از جمله روان تحلیل گری فروید، پدیدارشناختی راجرز، رفتارگرایی اسکینر، رویکردشناختی جورج کلی و… که هرکدام شخصیت رااز منظری مورد توجه قرارداده اند.
با توجه به تفاوتهای فردی مفاهیم شخصیت نیز متفاوت می باشد. به طور کلی شخصیت را می توان به عنوان مجموعه ای از ویژگیهای نسبتا پایدار شناختی و بی همتا تعریف کرد که در موقیعتهای مختلف تغییر می کند. اغلب مردم شخصیت هر فرد را با رعایت عاملهایی مانند اصول اخلاقی سطح فهم اطلاعات آراستگی و ویژگیهای زیستی ،روانی وجسمی می سنجند.هویت اجتماعی وشخصیت هر فردی درجامعه به تدریج تکوین می یابد رشد می کند ودر طی زمان در محیط فرهنگی اجتماعی و زیستی تحقق می یابد.هر فردی در جریان عمل متقابل با دیگران دارای شخصیت می شود و عکس العملهای دیگران به نسبت کارهایی که فرد می کند پیوسته بر پرورش شخصیت اثر می گذارد.(شولتز1388 ).
تصورات ونگرشهای شخصی نقش زیادی در زندگی فرد دارند. این تصو رات می تواند مر بوط به مو قعیتهای درونی یا بیرونی با شد . تصو
رات بر اساس باز خوردی که از نظر دیگران به دست می آید تشکیل شود. بنابرین شخص خوصیات خود را به گونه ای درک می کند که دیگران آن خصوصیا ت را به وی نسبت می دهند .مثلا عزت نفس بر اثر انعکاس ارزیابی دیگران به وجود می آید و در شخص درونی می شود .خود یا خو یشتن کا نون ضمیر خود اگاهی فرد است آگاهی از خو یشتن دلالت بر خودپندار دارد و شناخت شامل هر نوع اگاهی نظر و باور نسبت به محیط فرد یا رفتار او می باشد .(کریتنر 1389 )
عزت نفس قضاوت و رای شخص در رابطه با ارزش و لیاقت و قبول و پذیرش یا رد خود بوده که در نگرش فرد ظاهر میشود. عزت نفس نقش ممتازی در سلامت روانی و تعادل شخصیتی دارد. عزت نفس کم تعادل انسان را در زندگی مغشوش کرده و اثرات منفی بر کارایی یادگیری و خلاقیت انسان دارد. عزت نفس زندگی اجتماعی و ارزش ها را ایجاد، جامعه و شخص را کارا ساخته و نوعی پذیرش و قبول به شخص میدهد.
افرادی که کاملاّ نسبت به توانایی خود اطمینان دارند به موفقیت خود کمک کرده و افرادی که فکرشان مشغول مساله شکست است باعث شکست خود می شوند.رابطه بین خوداثر بخشی و عمل کرد رابطی چرخشی است. چرخه اثر بخشی – عملکرد میتواندبه صورت مارپیچ روبه بالا درراستای موفقیت ویامارپیچ روبه پایان درجهت نیل به شکست باشد. افرادی که انتظار خود اثربخشی درآن ها پایین است تمایل به داشتن موفقیت های کمتری دارند. اثربخشی پایین باشرایطی که آن را(ناباوری آموخته شده) می نامند درارتباط است. ناباوری آموخته شده به معنای اعتقاد به ناتوانی کامل است بطوری که فردهیچ کنترلی بر محیط شخصی خود ندارد .(کریتنر،1389)
خودکنترلی بیانگرمیزان مطابقت خصوصیات رفتاری خودباشرایط وموقعیت موجود می باشد.افرادی که ازویژگی خودکنترلی درسطح بالایی برخوردارند،خصوصیات رفتاریشان رادرجهت حفظ وجه عمومی مطلوب تنظیم ونعدیل می نمایندوازاین رو نسبت به ابعاد اجتماعی ومیان فردی عملکردهای متناسب با موقعیت حساس تر هستند.امابه نظر می رسد افرادی که از خودکنترلی پایین تری برخوردارن فاقد توانایی یاانگیزه جهت تنظیم خصوصیات رفتاریشان هستند.افراد ازلحاظ میزان مسئولیت پذیری درقبال رفتار وپیامدهای آن،متفاوت هستند.جولیان راتر جنبه ای ازشخصیت رامعرفی کرد وآن راکانون کنترل نام نهاد وی توسط این جنبه ازشخصیت تلاش کرد تاتفاوتهای موجود درمیزان مسئولیت پذیری افراد را توضیح دهد ونشان داد که افراد تمایل دارن علتهای اصلی رفتارشان رابه خویشتن یاعوامل محیطی نسبت دهند.این ویژگی شخصیتی به گونه ای متمایز باعث بوجود آمدن الگوهای رفتاری متفاوت می شود.(کریتنر،1389)
ازویژگی های بارزانسان ومحورحیات اوقدرت فکر واندیشه است .موفقیتها وپیشرفتهای انسان درگرواندیشه های بارز وپویا موثراو به خصوص تفکر خلاق است.محققان معتقداندهمه انسانها درکودکی ازاستعداد خلاق برخوردارند لیکن عدم وجود محیط مناسب وبی توجهی وعدم تقویت این توانایی مانع ظهورآن می گردد.برای هرجامعه ای وجود افراد خلاق اهمیت زیادی دارد.انتقال وتغییر نیاز مبرمی به راه حلهای خلاق برای مسائل حال وآینده دارد.(ملکی،1381)
سیکزنتنی هالی (1989)معتقداست که مانمی توانیم به افراد وکارهای خلاق جداازاجتماعی که درآن عمل می کنند بپردازیم زیراخلاقیت هرگز نتیجه عمل فرد به تنهایی نیست هنسی وابابیل(1989)نیز برعوامل اجتماعی ومحیطی نقش اصلی قایلند.
تفکرخلاق دارای منشهای خاصی است وبه طوروسیع محصول ذهن است وازتمایل به کاوش درمسائل جدید نشات می گیرد وازرنظر ارزش سیال وپرتحرک است وحیات آن به کاوش بستگی دارد.درتفکرخلاق تمایل به انعطاف پذیری،اختلاف وتنوع طلبی بیشتر است وهدف آن فراترازتحقیق یا کسب تجربه است.روانشناسان شناختی معتقدند که فرایند حل مسئله روشی خلاق است به ویژه هنگامی که مسئله به خوبی تعریف شده باشد بنابراین تفکر خلاق به صراحت معطوف به تجزیه وتحلیل قسمتهای مختلف یک پدیده با شکلی ازروابط تازه یاطرح واژه های منتج ازترکیب جدید است.(شعبان،1385)
درزمینه خلاقیت ونوآوری درمحیط های کاری تحقیقات کمی انجام گرفته است وهریک اززاویه ای این موضوع رامورد بررسی قرارداده اند.عزت نفس،خودکارآمدی،خودکنترلی وخلاقیت ازویژگی های بارز وتواناییهای درونی افراد می باشد که اگر درسطح بالایی قرارگیرند می توانند زمینه رشد وشکوفایی افراد باشند.باداشتن این ویژگیها اشخاص می توانند درمحیط کاری بابهره وری بالاعمل کرده وسبب رشد وتوسعه شده وفضای کاری رابه محیطی دلنشین وجذاب تبیل کنند.شخصیت وابعاد آن وزمینه سازی برای پرورش شخصیت سالم وآموزش مهارتهای تفکرخلاق ازلحاظ آموزشی واجتماعی باید بسیار مورد توجه قرارگیرد.افراد باویژگی های شخصیتی سالم وداشتن مهارت های تفکر کارآمد زمینه ساز رشد وترقی وکارآیی درجامعه ومحیط کارهستند وداشتن مشکل دراین زمینه ها،خود زمینه ئاز مسائل بسیاری می باشد.دراین پژوهش به بررسی تاثیر ابعاد شخصیتی ازلحاظ عزت نفس ،خودکنترلی وخوکارآمدی برمیزان خلاقیت دردبیران مدارس متوسطه شهر میناب پرداخته شده وتفاوتها بررسی شده ودرنهایت راهکارهایی درجهت بالا بردن ویژگی های شخصیتی مناسب ارائه می شود.
3-1.اهمیت وضرورت مسئله:
نتایج تحقیقات علوم رفتاری به طور اعم و رفتار سازمانی به طور اخص نشان می دهدکه استفاده مطلوب ازمنابع انسانی متکی به اقداماتی است که در پرتو آنها جو وفضایی در سازمان ایجاد شود تا هر یک از دبیران با رضایت کامل و احساس امنیت خاطر، حداکثر تلاش را در جهت مطلوبیت وظایف شغلی به کار برند .
در انتخاب افراد برای تصدی مشاغل، نیاز به شناخت خصوصیات شخصیتی آنها دارند .هر گاه روانشناسان هنگام مشاوره افراد برای انتخاب مشاغل، علاوه بر عملکرد تحصیلی آنان ،اطلاعاتی در مورد شخصیت آنها نیز داشته باشند ،در آن صورت راهنماییهای کار آمد تری می توانند ارائه دهند . به همین دلیل در برنامه های پژوهشی ارزشیابی شخصیت ضروری است ( اتکینسون و همکاران 1983.به نقل از گنجی ،1370)
تمام افراد چه در سازمان و چه در خارج از سازمان دارای استعدادها و ذخایر عظیم و شگرفی می باشند که با به کارگیری آنها مطمئنا به نتایج بسیار مطلوبی نیز خواهند رسید . این نیروها و استعدادها ی آشکار و پنهان که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از : شعور و آگاهی ،نبوغ و خلاقیت، اعتماد به نفس و …. هریک از این نیرو ها دارای شدت و جهت معینی می باشند و اندازه و جهت آن در افراد مختلف ودر حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد .
می توان بخش مهمی از فرآیند مغز انسان را در قالب توانمندی وقدرت متعالی ،تدبیر و اندیشه خلاق مشاهده کرد .آنچه مسلم می باشد این است که جوامع و سازمانها برای تقویت و توسعه بنیان خود ، نیاز فراوانی به تفکر واندیشه خلاق دارند ،به همین دلیل به کارگیری تفکر به شیوه صحیح آن ، می تواند در دستیابی به اهداف مختلف فردی وسازمانی موثر واقع شود .(حقیقی و همکاران،1386،ص 572)
تحولات سریع و روز افزون علم و تکنولوژی وتغییرات سریع و لازم در تمام حیطه های علمی ،فنی و اجتماعی و شیوه های انجام کارها ، ضرورت توجه منابع انسانی را در سازمانها بیش از گذشته مورد توجه قرار می دهد . سازمانها برای همگام شدن با تحولات پیچیده وسریع نیازمند نیروی انسانی ماهر و خلاق هستند.افراد در محیط کار باید تلاش کنند تا کارها به بهترین شیوه ممکن انجام شده و به صورت مداوم در پی بالا بردن راندمان کاری خود و سازمان با ایجاد رویه های نوین در سازمان و محیط کاری خود باشند .افراد با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود دارای توانایهای مشخص هستند که یک سری از این تواناییها نیازمند رشدوآموزش وبه کارگیری می باشند. چنانچه در افراد ویژگیهایی مانند عزت نفس ،خود کنترلی وخود کارآمدی در سطح بالایی قرار داشته باشند،می تواند زمینه رشد وشکوفایی شخصی ومتعاقب آن رشد سازمانی را سبب شود .با توجه به محیط آموزشی مدارس واینکه مدرسه زمینه ساز رشد وشکوفایی وکسب تخصص در افراد رافراهم می سازد،لذاوجود نیروی انسانی با انگیزه بالا وخلاق می تواند بسیارحائز اهمیت باشد.
دراین پژوهش ابعاد سه گانه شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی)درمیان دبیران مدارس متوسطه شهرمیناب بررسی وسپس تاثیر آن بامیزان خلاقیت مورد بررسی قرارخواهدگرفت تامشخص گردد که دبیران درچه سطحی ازابعاد سه گانه هستند واین ویژگی ها تاچه اندازه برروند کاری آنها وخلاقیت درمحیط کاری تاثیر گذاربوده است؟باعنایت به این امر که محیط مدرسه خودزمینه ساز رشد وپرورش شخصی وپرورش مهارتهای تفکر درافراد می باشد لذا بررسی این موضوع باتوجه به اهمیت نیروی انسانی خلاق درمدرسه حائز اهمیت می باشد تاراهکارهایی جهت بهبود وضعیت ارائه گردد.
با توجه به بررسی های بعمل آمده درشهرستان میناب درصد زیادی از معلمان مقطع متوسطه دارای ابعادشخصیتی هستند که بیانگر عدم وجود خلاقیت درآنها می باشد و به نظر می رسد با علم دیروز دانش آموزان امروز را برای فردا آموزش می دهند. وجود چنین نیروهایی که که دارای ابعاد شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی) پایین هستندو توانمندی لازم در تدریس حرفه ای را ندارند خسارت جبران ناپذیری را بر بدنه آموزش و پرورش وارد می کنند. با توجه به اینکه پژوهشی نظیر این پژوهش تاکنون در شهرستان میناب انجام نشده ضرورت دارد تا پژوهش حاظر صورت پذیرد چرا که مورد این پژوهش قادر خواهد بود هم اهمیت ابعاد شخصیتی (عزت نفس،خودکنترلی وخودکارآمدی) رابرمیزان خلاقیت نشان دهد و هم می تواند خطرات عدم داشتن خلاقیت را یادآور شود.
-اهداف پژوهش
هدف کلی:
شناسایی رابطه مولفه های شخصیت(عزت نفس ،خود کنترلی وخود کارآمدی )با میزان خلاقیت دردبیران مدارس متوسطه شهرمیناب.
اهداف فرعی:
1-شناسایی رابطه عزت نفس ومیزان خلاقیت دبیران.
2-شناسایی رابطه بین خود کارآمدی ومیزان خلاقیت دبیران.
3-شناسایی رابطه بین خود کنترلی ومیزان خلاقیت دبیران
سوال اصلی پژوهش:
-تاچه اندازه بین ابعاد سه گانه شخصیتی (عزت نفس ،خود کنترلی و خود کارآمدی )با میزان خلاقیت دبیران مدارس متوسطه شهر میناب رابطه معنی داری وجود دارد؟