بررسی تطبیقی مبانی اخلاق طبیعت گرا و اثبات گرا از دیدگاه روسو و مور و دلالتهای آن در تربیت اخلاقی
جمعه 99/12/22
، می توان وارد بحث اخلاق از دیدگاه روسو شد. اصالت دادن به وجدان را می توان در زمره ی مسائل روان شناختی در فرااخلاق جا داد.در این دیدگاه ، معیار حسن و قبح یا خوبی و بدی افعال ، وجدان انسان است.وجدان انسان نه تنها معیار و ملاک مناسب برای انجام افعال و سنجش گزاره های اخلاقی است ، بلکه این نیرو ، توانایی قضاوت و داوری در مورد احکام اخلاقی را نیز دارد.به این صورت که آنکه عملی بد را مرتکب شده متنبه و آنکه را که عمل خوبی انجام داده مورد ستایش قرار می دهد.در واقع باید گفت وجدان انسان ، وی را به انجام کارهای صحیح دستور می دهد و از انجام کارهای بد و ناپسند نهی می کند.هنگامی که وجدان کارهای نیک و خوب و همچنین کارهای بد و ناپسند را تشخیص می دهد ، به جنبه ی (( ادراکی)) وجدان اشاره می شود.هنگامی که وجدان به انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد فرمان میدهد جنبه ی ارادی وجدان مد نظر قرار میگیرد و در نهایت ، احساس مسرت و شادی از انجام افعال نیک و شرمساری از انجام افعال ناپسند ، حاکی از جنبه ی انفعالی وجدان است.بنابراین ، طبق این نظریه ، اخلاق ، برخاسته از اعماق وجودی انسانهاست که بر وی فرمان می راند.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید. |
همانطور که گفته شد ، نماینده و بنیانگذار این دیدگاه روسو بود.او در این باره در کتاب مشهور خود ” امیل[۳۶] “(۱۷۶۲) به تفصیل صحبت کرده و در این رابطه می گوید : ((کافی است ببینیم چه می خواهم بکنم. آنچه را حس می کنم خوب است حتماً خوب است، و آنچه را حس می کنم بد است، یقیناً بد است. بهترین قاضی ها وجدان ماست))(روسو ، ۵:۱۳۶۰)
او در این کتاب ، که یکی از معروفترین آثار در حوزه ی تعلیم و تربیت است ، وجدان را ندایی آسمانی و ملکوتی می خواند که راهنمای انسانهای نادان است.او وجدان را نیرویی می داند که طبیعت نیک انسان را به وی باز می گرداند.این نیروی آسمانی ، اعمال انسان را مورد قضاوت قرار داده ، او را به سوی اعمال خوب سوق داده و از انجام اعمال بد دور می دارد : ((در اعماق همه روح ها یک اصل فطری عدالت و تقوا یافت می شود که به رغم قـوانین و عـادات، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت می نماییم؛ و خوب و بد آن را معلوم می کنیم. این اصل همان است که من وجدان می نامم … ای وجدان! ای وجدان! ای غریزه ملکوتی! ای صدای جاویدان و آسمانی! ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان و کم عقل! تو که عاقل و آزاد هستی! ای آنکه نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت می کنی! تو که انسان را به خدا نزدیک می کنی! تو هستی که طبیعت او را نیک می گردانی؛ و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق می دهی. اگر تو نبودی من در خودم چیزی حس نمی کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد و تنها امتیازی که بر آنها داشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نامنظم خودگمراه شوم و از خطایی به خطایی دیگر بیفتم)) ( همان : ۲۰۵)
اما دلیلی که روسو برای اثبات وجود وجدان ارائه می کند ، تاحدودی برگرفته از همان اصولی است که در قرارداد اجتماعی مطرح کرده بود.اینکه وجود وجدان مورد اتفاق نظر است و در هیچ جامعه ای وجود آن تکذیب نمی شود:(( مگر نمی بینید که عموم جهانیان که در هر موضوعی با هم اختلاف نظر دارند فقط در باب وجدان کاملاً متفق الرأی
می باشند؟ … آیا در دنیا مملکتی یافت می شود که در آن پایبند بودن به ایمان و عقیده، حفظ قول، ترحم، خیرخواهی، جوانمردی جنایت باشد؟ آدم خوب منفور باشد و آدم بد محترم؟))
اما چرا در برخی از انسانها ، این نیروی عظیم و آسمانی ، کارکرد خود را از دست می دهد ؟ روسو در این زمینه استدلال میکند که وجدان به زبان طبیعت صحبت می کند ولی آنچه که ما را در برگرفته ، ما را از طبیعت دور می کند.
تاکید ویژه ی روسو بر طبیعت ، نکته ای است که وی را به اهمیت وجدان سوق داده است.
به نظر روسو ، انسان به صورت (( طبیعی )) نیک است.سرشت انسان به گونه ای است که از هرگونه پلیدی به دور است.انسان ذاتا موجودی پاک و ناب است که از آلایندگی به دور است.اما تمدن و جامعه ، انسان را بد می کند و او را تباه می سازد.تاکید وی ، بر نیکی طبیعی انسان ، درست در مقابل و رویاروی این دیدگاه قرون وسطایی است که ذات انسان را به دلیل اعتقاد به گناه ازلی ، پلید و شرور می دانست و معتقد بود که باید از طریق دست از لذت شستن ، این گناه را جبران و پاک کرد.روسو از دو نوع عشق سخن به میان آورده است: آمور دوسوا و آمور پروپر .اولی که عشق ذاتی به هستی است و آمور پروپر عبارت است از غرور.عشق به خود که همان آمور دوسوا است ، میل به صیانت ذات را به وجود می آورد و آمور پروپر همان خود خواهی منبعث از اجتماع است.او این نکته را به روشنی در نوشته ای که برای فرهنگستان دیوژن در سال ۱۷۴۹ ارسال کرده بود به روشنی بیان کرده است.وی در این نوشته تحت عنوان ” گفتار درباره ی هنرهای زیبا و علوم ” به نقد جامعه و تمدن پرداخته است و می گوید انسان به شکل طبیعی آزاد ، پاک و خوب است.اما تمدن وی را به بردگی کشیده ،دچار آلایندگی کرده و در نهایت بد می کند.این صحبت او با واکنش ها ، موافقت ها و مخالفتهای بی شماری مواجه شد و حتی برخی به استهزاء وی پرداخته و تاکید وی بر طبیعت و بازگشت به آن را به معنای بدویت و چهار دست و پا رفتن دانستند.نکته ای که بدان توجه نشد این بود که روسو جامعه و تمدن را به طور کلی نفی و نهی نمی کند.بلکه منظور وی جامعه و تمدنی است که انسان را از آن پاکی و بی آلایشی اولیه دور کرده ، اسیر زنگارها و زیور های ساختگی میکند.از این رو اگر به کتاب قرارداد اجتماعی وی توجه کنیم متوجه این موضوع می شویم که اگرچه روسو معتقد است انسان با پا گذاشتن به جامعه ، آزادی طبیعی خود را از دست می دهد ، اما به این موضوع اشاره می کند که اگر بنیاد جامعه نه بر زور ، اجبار و تباهی بلکه بر بنیان قرارداد اجتماعی و توافق جمعی باشد ، آزادی انسان در چنین جامعه ای تضمین شده است.باوجود تاکید وی بر جامعه ای مبتنی بر قرارداد اجتماعی ، بازهم این نکته را مطرح می کند اگر جامعه دستخوش فساد ، تباهی و آلودگی ها و پلیدی ها شود ، تاثیرات منفی خود را بر طبیعت انسان خواهد گذاشت.
او در کتاب امیل ، تاکید می کند که مراحل و قانون های رشد و تربیت باید منطبق بر قوانین (( طبیعی )) باشد.ما قادر به تغییر طبیعت نیستیم و از این رو باید از قوانین آن پیروی کنیم.به پیروی از همین قوانین طبیعی رشد است که روسو در تربیت کودک ، ویژگی های خاص هر دوره ی سنی را در نظر میگیرد و معتقد است اعمال روش های تربیتی ، خارج از قوانین رشد ، تربیت را ار حالت ایده آل خود خارج می کند. او برای تربیت مراحل نوباوگی ، کودکی ، اواخر کودکی ، نوجوانی و جوانی را در نظر گرفت و برای هر یک از این مراحل ویژگی های خاصی را بر شمرد.در واقع در تربیت نیز ، روسو طبیعت انسان را محور کار خود قرار می دهد.
بنابراین ، نظرات روسو در تعلیم و تربیت مورد توجه ویژه قرار گرفت و تاکید وی بر طبیعت انسان ، موجب شد تا او را در زمره ی مکتب ناتورالیسم یا طبیعت گرایی در آموزش و پرورش قرار دهند.مکتب طبیعت گرایی در آموزش و پروش متضمن سه اصل کلی است :
- برای تامین مقاصد آموزش و پرورش باید به طبیعت و طبیعت انسانی به مثابه ی جزئی از نظام طبیعی توجه کرد.
- حواس کلید درک طبیعت اند.ادراک حسی مبانی معرفت مارا نسبت به طبیعت تشکیل می دهد
- چون فرایند های طبیعی ، کند ، تدریجی و تکاملی اند ، اموزش و پرورش هم باید فارغ از عجله باشد ( ال.گوتک ، ۹۵:۱۳۸۳)
از آنچه در بالا گفته شد می توان نتیجه گرفت که روسو در بحث از اخلاق بیش از هر چیز بر طبیعت انسان تاکید می کند. تاکید او بر وجدن انسان هم از این موضوع نشات میگیرد که وی طبیعت انسان را به خودی خود پاک و عاری از هرگونه پلیدی می داند.از این رو وجدان انسانی نیز پاک است.وجدان یگانه داور بی طرفی است که علاوه بر امر و نهی به انسان در مورد افعال اخلاق و هم چنین مسرور شدن از انجام کارهای پسندیده و محزون شدن از انجام کارهای ناپسند ، می تواند در مورد افعال اخلاقی انسان ، داوری نیز بکند و انسان را تحسین یا سرزنش کند.به عبارت دیگر ، انجام یا عدم انجام افعال اخلاقی ، از اعماق وجود انسان سرچشمه میگیرد و کلیه ی انسان ها از این نیرو برخوردار هستند.اما آنچه طبیعت انسان و به تبع آن وجدان انسان را از پاکی اولیه ی آن دور کرده ، آلوده به پلیدی ها می کند و موجب می شود ندای ملکوتی و آسمانی وجدان ، منزوی شود ، زنگار ها و نا پاکی هایی است که از بطن جامعه ی مبتنی بر زور بر می خیزد. اگر جامعه مبتنی بر توافق جمعی و قرارداد اجتماعی باشد ، انسان پاکی ابتدایی و وجدان اخلاقی خود را حفظ خواهد کرد.
بنابراین اخلاق از دید روسو ، برخاسته از طبیعت انسان است.آنچه که طبیعت و وجدان انسان بدان امر میکند نیک و خوب و آنچه که از انجام آن نهی می کند بد است.
روسو این تعابیر را در تعلیم و تربیت نیز به کار برده است و در تربیت کودک معتقد به پیروی از قوانین طبیعی رشد است.اگر مطابق طبیعت انسان به وی رفتار شود ، انسان سیر طبیعی خود را طی کرده و منحرف نخواهد شد.چرا که وجدان انسان تشخیص می دهد کدام فعل اخلاقی خوب و کدام ناپسند است.وی همین تعابیر را برای تربیت اخلاقی مورد استفاده قرار داده است که در سوالات بعدی بدان پرداخته خواهد شد.
۴-۱-۵ دلالتهای مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه مور چیست؟
در خصوص تعلیم و تربیت اخلاقی از دیدگاه مور ، می توان به موارد زیر اشاره کرد :
۱- تدقیق و روشنگری مفاهیم اخلاقی :
همانطور که پیشتر گفته شد ، تاکید ویژه ی مور بر وضوح ، شفافیت و دقیق بودن واژه های اخلاقی است.او تاکید دارد که در مورد تمامی گزاره های اخلاقی ، می بایست ابتدا معنی دقیق واژه های به کار رفته در آنها را مشخص کرد.
به نظر وی ، بیشتر مشکلاتی که در ارتباط با پاسخ به پرسشهای اخلاقی ، ظهور و بروز پیدا می کند ، ناشی از نادقیق بودن این پرسشها و واژه های به کار رفته در آنهاست.
از این موضوع می توان این نتیجه را گرفت که ابتدا در مورد گزاره های اخلاقی ، می بایست واژه های به کار رفته در آن را مشخص کرد.مثلا در مورد این گزاره ی اخلاقی که می گوید : (( ظلم بد است )) ، باید مشخص کرد معنای ظلم در این گزاره چیست ؟ ظلم با توجه به فردی که ظلم می کند ، بد است یا با توجه به فردی که تحت ظلم قرار می گیرد ؟
۲- تاکید بر شهودگرایی ، به عنوان یک اصل :
مور ، چنانکه پیشتر اشاره شد ، از موسسان شهود گرایی است.شهود گرایی ، به این نکته اشاره می کند که پاره ای از احکام اخلاقی ، بدون نیاز به اثبات ، بدیهی هستند و صدق و کذب آنها نیازی به اثبات و ادله ندارد.به عنوان مثال ، مور تاکید میکند که مفهومی مثل خوب ، به صورت بدیهی درک می شود و از این رو نتیجه میگیرد که خوب ، مفهومی بسیط و تعریف ناپذیر است.افراد ، بر اساس آنچه شهود می کنند ، در می یابند که یک گزاره ، صادق یا کاذب است.
از این اصل می توان به این برداشت رسید که عمل شهود ، به عنوان مبنایی برای تشخیص گزاره های اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرد.با این ذکر ، باید اشاره کرد که آنچه از این امر احصاء می شود ، آن است که شهود به عنوان مبنا و شهود گرایی به عنوان یک اصل ، در تربیت اخلاقی قابل اعتناست.
۳- فقدان روش در تربیت اخلاقی :
باید اشاره شود که آنچه که تربیت اخلاقی از دید مور ، در این پژوهش بدان اشاره شده است ، صرفا استنباطی از گفته ها و اندیشه های جورج ادوارد مور است.علت این امر به آنجا باز میگردد که تقریبا تمامی فعالیت های مور در حوزه فلسفه ی اخلاق ، در قالب فرااخلاق قرار میگیرد.فرااخلاق را در فلسفه ی اخلاق ، در دسته ی اخلاق درجه ی دوم قرار می دهند.منظور از اخلاق درجه دوم این است که این نوع اخلاق ، هیچ کوششی در جهت نقد یا دفاع از احکام اخلاقی نمی کند و موضوع آن ، صرفا احکام و گزاره های اخلاقی ای است که در اخلاق هنجاری مطرح می شود.اخلاق هنجاری ، در مقابل فرااخلاق ، اخلاق درجه اول نام دارد و علت آن این است که اخلاق هنجاری ، همان گزاره های اصیل اخلاقی است که بر مبنای آنها احکام اخلاقی وضع می شود.
با توجه به این موضوع می توان خاطر نشان کرد که فرااخلاق ، هیچ توصیه ای در باب گزاره های اخلاقی ندارد و بر عکس اخلاق هنجاری که احکام اخلاقی وضع می کند ،فرااخلاق به دنبال تحلیل گزاره های اخلاقی واژه های اخلاقی است.از این رو باید گفت که مور توصیه ای به عنوان روش در تربیت اخلاقی مطرح نمی کند.
موراد فوق را می توان به طور خلاصه و کلی در جدول زیر بدین ترتیب قرار داد :
مبانی | تاکید بر عمل شهود |
اصول | توجه به شهودگرایی |
اهداف | تدقیق و روشنگری مفاهیم و واژه های اخلاقی |
روش | فقدان روش با توجه به درجه دوم بودن فرااخلاق |
(جدول۴-۱) اندیشه های استنباط شده ی مور در تربیت اخلاقی
۴-۱-۶ دلالتهای مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه روسو چیست؟
آرای ژان ژاک روسو در ارتباط با تربیت اخلاقی را می توان در موارد زیر جست و جو کرد :
- پرورش خواسته های حقیقی ( خصلت های نیکو ) :
تاکید روسو بر خواسته های حقیقی ، از این نکته بر میخیزد که انسان فطرتا پاک و بی آلایش است.از این رو ، خواسته ها و تمایلاتی که در وی وجود دارند ، خواسته های درست و حقیقی هستند.در این راستا ، وی معتقد است که باید از رشد خصایص ناپسند مانند حرص و تمایلات به گرایشهای سو ، جلوگیری کرد و سعی در تبدیل آنها به گرایشهای خلاق و مثمر ثمر کرد.در واقع وی معتقد است که باید از پرورش صفات نازیبا مانند زیاده خواهی و اثرات آن ، جلوگیری کرد.جلوگیری از زیاده خواهی در اعمال قدرت که نتیجه ی آن آشوبگری است ، دارای الزاماتی است که از آن جمله باید به این موضوع اشاره کرد که باید ویژگی های یک فرد کودک یا نوجوان را بازشناخت و به هیچ وجه وی را با یک فرد بالغ مقایسه نکرد.او معتقد است ، ارزشها ، ذاتی روح انسان هستند و طبیعت ، این ارزشهای نیک و پسندیده را در فطرت انسان نهادینه کرده است.کافیست اجازه دهیم طبیعت ، سیر خود را طی کند و کوشش کنیم که نا پاکی ها و پلیدی های جامعه ، پاکی و سادگی اولیه ی آن را آلوده نکند.
- هدف تربیت اخلاقی ؛ روشنی و شکل دادن موجودی عقل گرا :
بررسی مفهوم و مصادیق شرط خلاف مقتضای ذات عقد نکاح- قسمت ۱۶
جمعه 99/12/22
- از آن جایی که یکی از راه های دست یابی به مقتضای ذات عقد، تعمق در تعابیری است که در روشن شدن مقصود شارع نقش داشته، لذا با بررسی مختصر و دقت در تفاسیر پیرامون آیه ی شریفه ی ۲۱ سوره روم که بیان داشته است: «از نشانه های خداوند آن است که برای شما از جنس خودتان همسرانی بیافرید که مایه ی آرامش شما باشند و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار نمود. در این امر برای خردمندان، ادله ی علم و حکمت حق آشکار است». کاملاً روشن می شود که از عقد ازدواج، مقاصد متعددی مدنظر شارع بوده که برجسته ترین آن ها رسیدن به آرامش در خانواده است و این آرامش، ناشی از رحمت و محبتی است که جنبه های مختلف جسمی، روحی، اقتصادی، اجتماعی و … را پوشش می دهد و به هیچ وجه یک بعدی نمی باشد.[۱۸۸] ما در این جا برای نمونه به چند نمونه از تفاسیر اشاره می شود:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
در تفسیر ارزشمند مجمع البیان، پس از این که به نحوه ی خلقت اشاره شده است، آیه به آسایش، آرامش و انس تأویل شده است و هدف غایی از این مسأله را تفکر در خلقت و خالق آن دانسته، بدین وسیله هدف از نکاح، تنها اهداف شخصی را در بر نمی گیرد؛ بلکه به نوعی متضمن حفظ و اجرای احکام اجتماعی اسلام نیز خواهد بود.[۱۸۹]
در تفسیر روض الجنان و روح الجنان آمده: «مردی نزد رسول اکرم (ص) آمد و گفت: یا رسول الله من از این موضوع که مرد و زنی که یکدیگر را ندیده و نمی شناختند، پس از این که ازدواج کردند و یک روز با یکدیگر هم صحبت شدند، دوستی عظیمی بین آنان به وجود می آید، تعجب می کنم. رسول خدا (ص) فرمود: این از جانب خداوند متعال است و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وجعل بینکم مودۀ و رحمۀ ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون». گفته اند: «روایت ذکر شده در تفسیر مذکور، کاملاً بیان گر آن است که هدف اوّلیه از نکاح، انعقاد یک بنیان اجتماعی مبتنی بر رحمت و دوستی بین زن و شوهر است، تأیید این دلالت با بیان قسمت دیگر آیه، نشان گر دیدگاهی فراتر از رابطه جنسی از جانب اسلام به نکاح می باشد».[۱۹۰]
تفسیر شریف المیزان، هر یک از زن و مرد را فی نفسه ناقص و محتاج به طرف دیگر معرفی می کند و بیان می دارد که: «از مجموع آن دو واحدی، تام و تمام درست می شود و به خاطر همین نقص و احتیاج است که هر یک به سوی دیگری حرکت می کند … .
یکی از نمودهای بارز خودنمایی مودت و رحمت، جامعه کوچک خانواده است چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم یک دیگرند …».[۱۹۱]
در تفسیر التبیان آمده: این که خداوند تعالی فرمود: «و جعل بینکم موده و رحمه»، یعنی بین زن و شوهر، رقت و تعطف برای دیگری قرار داد تا به وسیله آن چه خداوند در قلب هر کدام از آن ها قرار داده است، برای همسرش، شادی آن ها کامل گردد.[۱۹۲]
برخی بیان نموده اند ممکن است ایراد شود از آیات مذکور و تفاسیر پیرامون آن ها، بیش از این برنمی آید که هدف نکاح، رسیدن به آرامش از طریق تشکیل بنیان اجتماعی است و از این هدف نمی توان به مقتضای ذات عقد مورد بحث دست یافت. در پاسخ به این سؤ ال با طرح سؤ الی دیگر بیان شده، شناسایی مقتضای ذات یک عقد از چه طریق صورت می گیرد؟ در این موضوع تردیدی نیست که هدف از مقتضای ذات جدا است و این دو یکی نمی باشند، اما نمی توان این رابطه را انکار کرد که هدف، مبنا یا حداقل خروجی مقتضا است و باید توجه داشت که بین هدف و مقتضا نمی تواند تضاد باشد و به این لحاظ دلیل استناد به اهداف مذکور مردود نخواهد بود و برای کشف جوهره ی عقد، حائز اهمیت است و به ویژه این که مقتضا معمولاً، مستقیماً مورد اشاره قرار نمی گیرد.[۱۹۳]
۲٫ این که جوهر و پیکره ی اصلی این نهاد که غیرقابل انفکاک از عقد نکاح است، «ایجاد رابطه ی زوجیت و تشکیل خانواده است» منطقی و قابل تأیید به نظر می رسد. مخالفان از یک طرف بطلان شرط عدم نزدیکی را به دلیل این که موجب منتفی شدن اثر اصلی یا جوهر عقد نکاح دانسته و از طرف دیگر بیان کرده: عقد نکاح برابر با عدم نزدیکی نبوده و اقتضای ذات آن نزدیکی نمی باشد. همان گونه که قبلاً بیان شد، مقتضای ذات هر عقد به مثابه شوری یا شیرینی بر نمک و شکر است. حال اگر بگوییم مقتضای ذات عقد نکاح یا اثر اصلی آن نزدیکی و به تبع آن تولید نسل است، چطور است که در برخی موارد از جمله: نکاح ناتوان جنسی، شخص عقیم و مجنون این اثر، ممکن است از عقد جدا شود. به علاوه اگر نزدیکی اقتضای ذات نکاح است، چنان چه در فرضی زوجین، بنا به دلایلی پس از عقد نکاح، تمایلی به نزدیکی نداشته باشند (شرط ضمنی) دادگاه، با اثبات چنین موضوعی از سوی هر یک از زوجین بتواند، حکم به بطلان شرط و در نهایت عقد صادر نماید که البته مسلماً چنین موضوعی، عملاً مردود است. همچنین از نظر عقلی مقاصد متعددی برای عقد نکاح می توان فرض نمود که حتی با این شرط، به صحت عقد نکاح خللی وارد نگردد. مثلاً: وصلت با خانواده شریف، رفع نیازهای عاطفی و داشتن همدم و مونس به خصوص در سنّ پیری.
۳٫ دلیل دیگری که سبب باطل دانستن این شرط از سوی مخالفان بوده، تولید نسل و فرزندآوری است که به نظر می رسد با توجه به پیشرفت های بسیار زیاد علمی بشر، به خصوص درعلم پزشکی، در فرضی که زوجین به چنین شرطی توافق نموده اند، بتوان به شیوه هایی غیر از نزدیکی جسمانی زوجین و تلقیح اسپرم مرد در رحم زوجه ی خویش، موجب تولید نسل شد.
۴٫ همان گونه که از سوی برخی طرفداران نقل گردید، روابط زناشویی (نزدیکی) از جمله ی حقوق مربوط به زوجین باشد و نه تکلیف و حکم شرعی یا قانونی که در اثر امتناع از آن، بتوانیم اثر بطلان را بر شرط و عقد مترتب نماییم.
۵٫ اشتراط شرط عدم نزدیکی موجب تحریم حلال نگردیده و تعهد بر ترک تزویج است که می تواند از موارد تحریم حلال و مصادیق ماده ۹۵۹ قانون مدنی محسوب گردد.
۶٫ در جایی که در انتخاب معیار تشخیص مقتضیات عقد نکاح، قائل به هر سه معیار قانون، عرف و قصد مشترک متعاقدین بوده و نه یکی از آن ها به تنهایی و در مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای ذات عقد نظریه ی تنافی و تناقض درونی مجموعه ی عقد و شرط را بپذیریم، نظر قائلین به صحت شرط عدم نزدیکی دور از منطقه نخواهد بود، زیرا اگرچه قانون در خصوص بطلان یا صحت چنین شرطی به صراحت سخنی به میان نیاورده و عرف در این خصوص مسکوت است اما به نظر می رسد:
قانون گذار که به خوبی به اهمیت نکاح آگاه بوده و مسأله ی تولید و
تناسل به او پوشیده نبوده است، چگونه ممکن است چنین تعریفی از عقد نکاح نداشته و یا تصریحی بر بطلان چنین شرطی در مباحث مربوطه نداشته است، البته ممکن است بر این نظر ایرادهایی وارد شود. از جمله: قانون گذار در ماده ی ۱۱۱۹ در مقام بیان شروط ضمن عقد، از شرط خلاف مقتضای ذات عقد به عنوان شرط باطل و مبطل نامبرده است، اما در پاسخ به نظر می رسد هم چنان ایراد باقی باشد، زیرا منظور از شرط خلاف مقتضای ذات عقد نکاح ابهام دارد. به علاوه، یقیناً، مقنّن، به اختلافات ناشی از اشتراط چنین شرطی در میان فقها آگاهی کامل داشته و چشم پوشی از چنین اختلاف آشکاری و عدم صراحت بر بطلان آن، می تواند به منزله ی پذیرش نظر مشهور، مبنی بر صحت اشتراط شرط عدم نزدیکی باشد. اگر ایراد شود که سکوت قانون گذار به منزله پذیرش چنین شرطی نیست، به نظر می رسد در مقام پاسخ بتوان گفت در صورت تردید، اصل صحت شرط جاری می شود. در نهایت اگر معتقد بوده که قانون گذار تمامی تلاش خویش را جهت حفظ بنیان و تحکیم خانواده به کار بسته و هدف اصلی از محتوای قانون مدنی در باب نکاح و سایر قوانین استواری نهاد مهمّ خانواده است و موارد بطلان و فسخ آن محدود به موارد خاصّی گردیده، لذا صدور حکم به صحت چنین شرطی، عاقلانه بوده، زیرا از آثار بسیار مضر بطلان چنین شرطی جلوگیری گردیده است.
۷٫ شرط عدم نزدیکی به جهت تکالیف قانونی که بر عهده ی زوجین است، از سوی مخالفان، باطل تلقی گردیده، اما به نظر می رسد، اوّلاً: قوانین مربوطه در مورد تمکین زن و …، درجایی الزام آور باشد که شرطی بر خلاف آن نشده است، در جایی که زوجین با آگاهی کامل نسبت به پذیرش چنین شرطی اقدام نموده، دیگر بحث تکلیف به تمکین و یا سایر الزامات مطرح نخواهد شد. ثانیاً: امکان نزدیکی یا عدم نزدیکی، حقّی است برای زوجین که می توانند از آن امتناع نمایند، نه تکلیف شرعی و قانونی.
۸- به قرینه ی پذیرش صحت عقد نکاح ناتوان جنسی، شخص عقیم و مجنون از سوی قانون و عرف، می توان پی به پذیرش صحت شرط عدم نزدیکی برد به علاوه فقها و حقوق دانان در خصوص نکاح موقت صحت این شرط را پذیرفته و نیز به نظر می رسد چنان چه زوجین در عقد نکاح شرط بر عدم نزدیکی نمایند، از منظر عرف عقد واقع شده و برداشتی که حاکی از عدم قصد انعقاد عقد نکاح باشد، متبادر نخواهد شد، زیرا گفته شده «شرط خلاف مقتضای عقد حاکی از آن است که طرفین قصد واقع ساختن عقد را نداشته اند، زیرا اگر قصد جدی بر وقوع عقد داشته باشند، نباید شرطی در قرارداد بیاورند که بر خلاف مقتضای ذات آن باشد».[۱۹۴]
گفتار دوم: آثار عملی پذیرش صحت شرط در باب نسب و تکالیف مالی:
برخی حقوق دانان[۱۹۵]در بیان فرضی که شرط عدم نزدیکی در عقد نکاح، صحیح دانسته شود، بحث آثار صحت شرط را مطرح نموده و در خصوص وضعیت حقوقی آثاری چون نسب، نفقه و مهریه سخن گفته که ما نیز به جهت اعتقاد به صحت اشتراط شرط عدم نزدیکی در عقد نکاح و نیز به دلیل تبیین و توجیه دقیق تر در راستای پذیرش این شرط به پیروی از ایشان، به صورت اجمالی به این آثار می پردازیم.
بند اوّل: وضعیت حقوقی نسب در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:
نقل شده است: «مراد از نسب، مفهوم خاصّ آن، به ترتیبی که در مواد ۱۱۵۸ و ۱۱۶۷ مقرر گردیده، می باشد. نسب قانونی و ترتیبی که از مواد قانونی برداشت می گردد، مشروط به دو شرط است:
الف: وجود نکاح صحیح بین زن و مرد.
ب: انعقاد نطفه در زمان زوجیت.
راه های اثباتی این اساس بدین ترتیب است: اثبات عقد نکاح با هر وسیله ای ممکن است و عموماً امروزه با سند نکاح که ثبت آن طبق قوانین اجباری است، انجام می شود اما اثبات انعقاد نطفه در زمان زوجیت یا به وسیله ی اماره فراش است یا ادله دیگر»[۱۹۶]؛ اماره ی فراش مذکور در ماده ۱۱۵۸ قانون مدنی در جایی که شرط عدم نزدیکی شده باشد نیز قابل اعمال است، چرا که با وقوع این شرط در ضمن عقد، نزدیکی حرام نمی شود، بلکه با اثبات وقوع آن که طبق قاعده «البینه علی المدعی» و اصل عدم نزدیکی، بر عهده زن می باشد ارکان آن محقق می گردد. گفته شده: حتی اگر امکان اعمال قاعده فراش در اثبات نسب فرزندی که عقد نکاح آن مشروط به عدم نزدیکی گردیده، دشوار باشد، در اثبات نسب از طریق ادله دیگر تردیدی نمی باشد، چرا که عقد صحیحاً واقع شده و از آثار پذیرش صحت عقد نسب صحیح است، علاوه بر آن قانون گذار در ماده ۱۱۶۷ قانون مدنی، تنها زنا را مانع شناسایی نسب دانسته است. بنابراین در هر مورد که زنا صادق نباشد، مانع از انتساب طفل به شخصی که از نطفه او تکون پیدا کرده، وجود نخواهد داشت[۱۹۷] و در نهایت نتیجه گیری شده که آثار منسب قانونی و مشروع مانند حرمت نکاح، نگهداری و تربیت اطفال (ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی) الزام به انفاق (ماده ۱۱۹۵ قانون مدنی) و توارث بار می شود. لذا اثبات نسب و نفی آن (لعان) تفاوت زیادی با نکاح غیرمشروط به شرط مذکور نخواهد داشت.
بند دوم: وضعیت حقوقی نفقه در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:
قانون مدنی ایران به پیروی از فقه در خصوص عقد نکاحی که به صورت صحیح واقع شده، آثاری را مترتب دانسته است. از جمله: تکلیف مرد به پرداخت نفقه (ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی) و شرط پرداخت نفقه (ماده ۱۱۰۸ ) و وظایف زوجیت (تمکین به معنای خاص) مطرح نموده است.
حال در خصوص رابطه ی این تکلیف با تمکین به معنای خاص دو مبنا وجود دارد:
الف: رابطه ی دو تعهد متقابل در عقود معاوضی.
ب: کیفر زنی که بدون عذر موجه از تمکین امتناع نموده است.
به نظر برخی از حقوق دانان، در عقد نکاح با توجه به وضعیت ویژه ی آن نظر دوم ارجح می باشد، لذا با توجه به پذیرش این مبنا و عنایت به ماده ۱۱۰۲، بیان شده: اوّلاً نشوز مانع استحقاق نفقه است نه این که تمکین موجد آن. ثانیاً: این امر از حقوق مربوط به شوهر است. ثالثاً: نشوز به معنای عدم ایفای وظیفه توسط زن است بدون رضایت همسر، لذا شرط عدم نزدیکی، اخلال به حقوق زوج و عدم رضایت او را منتفی می سازد و مرد آگاهانه از حقوق خود صرفنظر کرده و به نوعی علیه خویش اقدام نموده و محروم کردن زوجه از نفقه بدون دلیل قانونی، موجه نمی باشد.[۱۹۸]به علاوه شکّ ایجاد مانع و عمل به اصل عدم، اثبات نفقه را در چنین شرایطی تقویت می کند و به خصوص با انتخاب مبنای کیفر برای زنی که بدون عذر موجه از ادای وظایف زناشویی امتناع کرده به عنوان پایه ی سقوط نفقه، به خوبی روشن است که زنی که با همسر خود بر این موضوع توافق نموده، اصلاً ناشزه نمی باشد تا مستحق کیفری باشد.[۱۹۹]
بند سوم: وضعیت حقوقی مهریه در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:
مهریه، مالی است که مرد به مناسبت عقد دائم ملزم به پرداخت آن می شود. ماده ی ۱۰۸۲ قانون مدنی به صراحت سبب استقرار تمام مهر را «عقد نکاح» می داند و طلاق با فرض عدم نزدیکی را سبب بازگشت نیمی از آن به ملکیّت شوهر (در صورت پرداخت) یا ابراء وی از آن نیمه (در صورت عدم پرداخت) می شمرد.
دو سؤال اساسی مرتبط با موضوع این بحث آن است که: اوّلاً: آیا با وجود شرط عدم نزدیکی و عمل به آن، زن مستحقّ تمام مهر است یا نصف آن و ثانیا:ً آیا استناد مرد به حقّ حبس جهت نپرداختن مهریه صحیح است یا خیر؟
الف: استحقاق زن بر نصف مهریه:
«ماده ی ۱۰۹۲ قانون مدنی درباره ی تأثیر نزدیکی بر انحلال مالکیت نیمی از مهریه صراحت دارد. حکم این ماده به گونه ای است که شرط عدم نزدیکی و توافق شوهر با آن نیز تأثیری بر موضوع نخواهد گذاشت و بالعکس به نوعی اقدام زن علیه حق ّمالکیت خود را نشان می دهد. بدین ترتیب که با پذیرش چنین شرطی در عقد نکاح، از مالکیت نیمی از مهر صرفنظر می کند. در مقابل می توان استدلال کرد که با پذیرش شرط توسط مرد (در فرض پیشنهاد از طرف زوجه)، مرد نیمه ی دیگر مهریه را ابرا کرده یا تبرعاً به زن بخشیده و اگر پیشنهاد دهنده ی شرط، خود مرد باشد که به طریق اولی …! امّا نباید این گونه پنداشت که مهریه از ابتدا به صورت ناقص به ملکیت او در می آید و از این جهت با عقد غیرمشروط متفاوت است؛ بلکه در صورت وقوع نزدیکی پس از عقد و با وجود شرط، تمام مهر از آن زن خواهد بود و مانعی در این باب وجود ندارد. اگر طلاق قبل از نزدیکی واقع شود، در هر حال زن مستحق مهرالمتعه ی مذکور در ماده ی ۱۰۹۳ قانون مدنی بوده؛ این در صورتی است که مهریه (مهر المسمی) در بین نباشد وگرنه با وجود مهر المسمی، زن مستحق تمام یا نصف آن خواهد بود. وجود چنین شرطی به معنای صرفنظر کردن وی از مهریه نیست؛ علاوه بر آن که شرط عدم مهر به هر ترتیبی در عقد قابل اعتنا نمی باشد. (ماده ی ۱۰۸۱ قانون مدنی) البته زن و مرد می توانند ضمن عقد توافق کنند که حتی با عدم نزدیکی، تمام مهر مستقر گردد. چرا که خود مهر الزام قانونی است که تراضی خلاف آن صحیح نمی باشد؛ ولی امکان تعیین شرایط آن به تراضی امکان پذیر می باشد. اگر شرط عدم نزدیکی از جانب مرد مطرح شده باشد و زن بپذیرد، می توان گفت که این شرط به معنای ابرای نیمی از مهریه که در صورت عدم نزدیکی قابل پرداخت نیست یا در صورت پرداخت قابل بازگشت به مرد است، از سوی زوج به زوجه می باشد. این دیدگاه اگر چه ظاهراً صحیح به نظر می رسد پذیرش آن به شکل مطلق صحیح نیست. چرا که مبنای آن به نوعی توافق ضمنی طرفین در بطن شرط عدم نزدیکی یا بیان ضمنی و یک طرفه ی این ابرا یا اسقاط از جانب مرد است که چون به صراحت ذکر نشده، نیاز به احراز دارد. چرا که مستنداً به صراحت قانون مدنی در خصوص متزلزل بودن مالکیت نیمی از مهر قبل از نزدیکی و در صورت عدم احراز چنین قصدی از جانب زوج، اصل بر عدم ابرا یا تبرع است و در صورت طرح از جانب زوجه که به طریق اولی این مسأله صدق می کند. به این ترتیب می توان گفت در صورتی که از اوضاع و احوال همراه با شرط این گونه استنباط شود که طرفین با توافق خود خواسته اند که مهر بالتمامه مستقر شود و شرط مزبور مانعی برای انفساخ نیمی از آن نباشد، این اراده محترم است. اما اصل بر خلاف وجود چنین اراده ای است و می بایست با توجه به تمامی شرایط احراز شود».[۲۰۰]
ب: امکان استناد زوج به حقّ حبس:
«گروهی را اعتقاد بر این است که مهر در نکاح، عوض است و وجود حقّ حبس برای زوجه در ماده ی ۱۰۸۵ قانون مدنی بر همین مبناست و در این مورد اختلافی وجود ندارد. اما درباره ی این که آیا مرد نیز حقّ حبس دارد یا خیر، نظرها یکسان نیست. با وجود شرط مذکور همان گونه که ذکر شد، زن حق دارد مهریه ی خود را مطالبه کند؛ امّا به دو دلیل حقّ امتناع از پرداخت توسط مرد وجود ندارد. اوّلاً: هر چند در فقه حقّ حبس برای زوج از جانب اکثریت شناسایی شده است، در قانون مدنی تنها از حق حبس زن سخن گفته شده است و به نظر، مقنن در مقام بیان بوده و مرد را از چنین حقّی برای احتراز از مشکلات، ممنوع ساخته است. ثانیاً: بر فرض پذیرش این حق برای مرد، وی با پیشنهاد یا پذیرش شرط عدم نزدیکی در نکاح، حقّ خویش را ساقط کرده است و این اعلام ضمنی اسقاط حقّ حبس، او را موظف به پرداخت میزان قانونی مهریه می کند».[۲۰۱]
گفتار سوم: شرط عدم تمتعات در عقد نکاح:
در خصوص اندراج شرط عدم مطلق استمتاعات در عقد نکاح نیز اختلافاتی وجود دارد که با بررسی های صورت گرفته در خصوص نظریات فقها و حقوق دانان، به نظر می رسد اکثریت بر بطلان اشتراط چنین شرطی، اتفاق دارند. با تفسیری که در خصوص اقتضای ذات عقد و همچنین ادله ی مخالفان اندراج شرط عدم نزدیکی بیان گردید به دلیل اشتراک در نوع و مبانی برخی استدلال ها، از بیان مجدد آن ها خودداری شده و صرفاً موارد مهمّی که قبلاً بیان نگردید، به صورت مختصر مورد بررسی قرار می گیرد. البته قبل از آن لازم است که بیان شود، مخالفان به دو دسته عمده قابل تقسیم می باشند: ۱- عده ای که مخالف شرط عدم مطلق استمتاعات (استمتاع جنسی و غیرجنسی) بوده و این شرط را باطل و مبطل و خلاف مقتضی عقد می دانند. ۲- گروهی که شرط خلاف مطلق استمتاع جنسی را باطل و مبطل دانسته اند.
مهم ترین ادله مخالفان صحت شرط عدم تمتعات در عقد نکاح:
از آن جایی که ادله دو گروه مخالف صحت شرط مطلق استمتاعات و مطلق استمتاع جنسی، مشترک بوده و فقط در حدود و ثغور موضوع، تفاوت داشته، دلایل و استدلال های ایشان در کنار هم بیان شده و به شرح زیر می باشد:
الف: اشتراط عدم مطلق تمتع شرط خلاف تمامی آثار عقد است:
برخی[۲۰۲] پس از بیان رابطه ی استمتاع و مواقعه که رابطه عام و خاص است، بیان نموده: اشتراط و توافق به جمیع تمتعات (جنسی و غیرجنسی)، خلاف تمامی آثار عقد بوده و مثل این است که خانه ای فروخته شود و در ضمن عقد بیع بر خریدار شرط شود که حقّ هیچ گونه انتفاعی از مبیع نداشته باشد و چنان چه چنین شرطی در عقد نکاح به مطلق منظور باشد، چنین شرطی باطل است.
ب: اشتراط عدم مطلق تمتع با اثر ظاهر عقد منافات دارد:
برخی دیگر[۲۰۳] بدون تفکیک میان استمتاعات (جنسی و غیرجنسی)، شرط خلاف مطلق استمتاع جنسی را باطل و مبطل عقد دانسته و آن را به غالب فقهای امامیه منتسب نموده اند. ایشان معتقدند که چنین شرطی از جمله ی مصادیق شروطی که اثر عقد را نفی می کند، بوده و این شرط در واقع مضمون و مفاد اصلی عقد را نفی می کند و نکاحی با چنین شرطی، عرفاً نکاح تلقی نمی شود، به عبارت دیگر مبنای اصلی مورد توافق طرفین و اثر مطلوب عقد، شرط مذکور نفی گردیده، لذا اگر ضمن عقد شرط شود که زوجین هیچ گونه استمتاع جنسی از یکدیگر نداشته باشند، شرط مزبور اگر چه خلاف مقتضای ذات عقد نمی باشد، اما چون یکی از اهداف اساسی عقد نکاح را نفی نموده، عرف چنین پیمانی را نکاح نمی شناسد و آن را قراردادی سست و متزلزل تلقی می کند، مگر غرض مهم تری لحاظ شود که مصحح چنین شروطی باشند.[۲۰۴]
ج: نفی مطلق استمتاعات ضمن عقد نکاح از مصادیق سلب حق است:
استدلال شده که اندراج شرط عدم کلیه ی استمتاعات (جنسی) از مصادیق سلب حق به طور کلی یا تحریم مباح است و مغایر با قوانین آمره و اخلاق حسنه تلقی می شود.[۲۰۵]
بنابر مراتب فوق، ما نیز همانند برخی فقها و حقوق دانان[۲۰۶] به صحت شرط مطلق عدم استمتاع جنسی، معتقد بوده، چرا که اوّلاً: بر عقد نکاح آثار بسیار مهمّ دیگری، غیر از نزدیکی به صورت خاص و استمتاع جنسی به صورت عام مترتب بوده است. ثانیاً: در قانون و شرع به صورت صریح یا ضمنی، شرط عدم استمتاع جنسی نفی نگردیده است. ثالثاً: استمتاع جنسی از حقوق زوجین بوده و رابعاً: عقد نکاح اشخاصی که امکان برقراری رابطه جنسی را ندارند صحیح دانسته شده و لذا غالب استدلال ها در این جا، همان است که در خصوص ادله ی طرفداران شرط عدم نزدیکی مطرح گردیده و استدلال های نگارنده نیز ذیل مباحث قبلی، در خصوص شرط عدم نزدیکی، به صورت مفصل تر، مطرح شده است.
گفتار چهارم: بررسی برخی از مصادیق مشتبه دیگرشرط خلاف مقتضای ذات عقد:
بند اوّل: شرط بچه دار نشدن از طرف هر یک از زوج و یا زوجه:
تحولات اصل منع توسل به زور در حقوق بین الملل در قرن ۲۱- قسمت ۲۱
جمعه 99/12/22
- . Vienna circle. ↑
- . Verification principle. ↑
- . پل موزر و دیگران، درآمدی موضوعی بر معرفت شناسی معاصر، ص۱۹۸٫ ↑
- . William LanceCraig,1975”ReligiousEpistemology”,
:۲۶/۰۸/۲۰۱۰,http://www.bethinking.org/resources/religious-epistemology.htm:1. ↑ - ۴ . مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص ۲۶۱٫ ↑
- . Formal difintions. ↑
- .Tautologics. ↑
- . ایان باربور، علم و دین ( ترجمه بهاء الدین خرمشاهی) چاپ ششم ( تهران: نشر دانشگاهی، ۱۳۸۸)،ص۲۷۹٫ ↑
- . John wisdom. ↑
- . Antony Flew. ↑
- . M.Hare. ↑
- .B.Mitchell. ↑
- .John Hick. ↑
- . جان هیک، فلسفه دین، (ترجمه بهزاد سالکی)چاپ سوم ( تهران، الهدی،۱۳۸۱) ص۲۳۵ـ۲۵۷٫ ↑
- . به این دیدگاه نقدهای بسیار جدی وارد است.ر.ک: محمدتقی فعالی، درآمدی بر معرفت شناسی معاصر و دینی، ص ۳۲۷؛ ای. سی. گری لینگ، نگرشهای نوین در فلسفه ( ترجمه یوسف دانشور و دیگران)، چاپ اول (قم: مؤسسه فرهنگی صراط و دانشگاه قم، ۱۳۸۰) ، ص۶۰، ایان باربور، علم و دین،ص ۲۸۰،محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، چاپ چهارم (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰) ج۲، ص۲۱۴٫ ↑
- . مایکل پترسون و دیگران، ص ۷۰وKelly Games Clark,”Religious Epistemology”:۵, ↑
- . Karl Barth. ↑
- .Calvin. ↑
- . به نقل از لویس پویمن، معرفت شناسی، ص ۶۱۶٫ ↑
- . Strong rationalism. ↑
- . Critical rationalism. ↑
- .Fedism. ↑
- . مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص ۷۱٫ ↑
- .Evidentialism. ↑
- . Edwardcraig,” Routledge Encyclopedia Of Philosophy”,V8:209. ↑
- . W.K.Clifford. ↑
- . Peter Forrest. 2009. “The Epistemology OfReligion“. 05/01/2011. www.http://plato. Stsndford.edu/ enteries/ religion- epistemology: 1. ↑
- . علی رضا قایمی نیا،”شبکه معرفت دینی: (بحثی در ساختار معرفت دینی”، قبسات، شماره ۲۸(۱۳۸۲):۳۲٫ ↑
- . مایکل پترسون و دیگران،عقل و اعتقاد دینی، ص ۷۴٫ ↑
- . Critical rationalism. ↑
- . مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ۸۶٫ ↑
- . همان. ↑
- . همان، صص ۸۹ و ۹۱٫ ↑
- . مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص ۷۹٫[ ↑
- .Natural theology. ↑
- . Anton Flewand other,contemporary perpectives on Religious Epistemology (New York: oxford.1992)p.3. ↑
- .Self_evident. ↑
- .Evident to the senses. ↑
- . Kelly Games Clark,”Religious Epistemology”:۴ ↑
- . رضا اکبری، ایمان گروی،چاپ اول( قم: پِژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶)، ص ۱۹۸ـ ۲۰۰٫ ↑
- . آلوین پلانتینگا و دیگران، کلام فلسفیstrong>، (ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی)[بی چا ] (موسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۴) ص ۳۳٫ ↑
- . Cosmological argument. ↑
- . ارسطو، ما بعد الطبیعه،(ترجمه محمدحسن لطیفی) چاپ دوم (تهران: طرح نو، ۱۳۸۵) ص ۴۷۵٫ ↑
- . Fideism. ↑
- . Kierkegaard. ↑
- . محمدحسین زاده، معرفت دینی؛ عقلانیت و منابع، چاپ اول (قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ، ۱۳۸۹) ، ص ۵۰٫ ↑
- . به نقل از لویس پویمن، پیشین، ص ۶۱۷٫ ↑
- .Objective ↑
- . رضا اکبری، ایمان گروی ، ص ۲۶٫ ↑
بررسی رابطه بین هوش هیجانی ومهارتهای ارتباطی با عملکرد شغلی سرپرستان خط اول شرکت تولیدی لاستیک دنا- قسمت ۱۹
جمعه 99/12/22
۲۳۹/۰۰۵۷/۰۷۴۴/۱۰۱۰٫۰۰۱بینش نسبت به فرایند ارتباط۲۳۹/۰۲۷۸/۳۰۰۱/۰
نتایج جدول فوق نشان می دهد که در بین ابعاد مهارتهای ارتباطی تنها بینش نسبت به فرایند ارتباط با عملکرد شغلی رابطۀ مستقیم معناداری در سطح یک درصد (p<0/01) وجود دارد. یعنی با بهبود بینش نسبت به فرایند ارتباط ، عملکرد شغلی افزایش می یابد .
طبق جدول ۱۳-۴ برای آزمون این فرضیه از تحلیل رگرسیون تک متغیره به روش همزمان استفاده می کنیم.
از نتایج آزمون تحلیل واریانس ]۰۱/۰>p ، ۷۴۴/۱۰₌(۱) [F می توان استنباط کرد که بین متغیر پیش بین، بینش نسبت به فرایند ارتباط و متغیر ملاک عملکرد شغلی رابطه خطی معنی دار در سطح ۰۱/۰ وجود دارد و بینش نسبت به فرایند ارتباط به طور معنی دار قادر به پیش بینی عملکرد شغلی می باشد. مجذور ضریب همبستگی چندگانه (ضریب تعیین) برابر با ۰۵۷/۰است ، این بدان معنی است که بینش نسبت به فرایند ارتباط ۷/۵ درصد واریانس متغیر عملکرد شغلی را تبیین می کند.
نکته : چون دربین ابعاد مهارتهای ارتباطی تنها بینش نسب به فرایند ارتباط با عملکرد شغلی دارای همبستگی معنی دار بود در آزمون فوق تنها از این متغیر جهت آزمون رگرسیون استفاده گردیده است .
فصل پنجم :
بحث و نتیجه گیری
۱-۵ بحث و نتیجه گیری
در دنیای پیش رفته و اجتماعی امروز، سازمانها، نظام های اجتماعی هستند که منابع انسانی، مهم تر ین عامل اثربخشی و کارایی آنها میباشند. آنها برای دستیابی به اهداف خود به کارکنان موثر با عملکرد بهینه نیاز دارند. که ممکن است بدون تلاش و نداشتن قدرت برقراری ارتباط( مهارت های ارتباطی) و نداشتن کنترل هیجانات (هوش هیجانی ) کارکنان خود به موفقیت دست نمی یابند . (ذاکر فرد و همکاران ، ۱۳۹۰ ، ص ۱۴)
در این پژوهش به بررسی رابطه هوش هیجانی و مهارت های ارتباطی با عملکرد شغلی وقدرت پیش بینی این متغیرها بر عملکرد شغلی را سنجیدیم .
فرضیه اصلی : هوش هیجانی و مهارت ارتباطی پیش بینی کننده معنی دار عملکرد شغلی سرپرستان خط اول شرکت تولیدی لاستیک دنا است .
در این پژوهش به این نتیجه رسیدیم که بین هوش هیجانی ومهارتهای ارتباطی در سطح ۰۵/۰ رابطه معناداری با عملکرد شغلی وجود دارد . به طوریکه با افزایش هوش هیجانی و مهارت ارتباطی عملکرد کارکنان افزایش می یابد .
امروزه مدیران در سازمان ها با بسیاری از مشکلات مربوط به بهره وری رو به رو هستند که برخی از این مشکلات احتیاج به توجه بیشتر به احساسات و عواطف نیروی انسانی و همچنین چگونگی توسعه گروه های کاری و داشتن مهارت ارتباطی موثر دارد که هوش هیجانی میتواند کاربردهای زیادی در وظایف مدیران سازمان داشته باشد. ( اکبری ، اریش ، ۱۳۹۱ ، ص ۱ ) و از انجا که ارتباط را سنگ پایه اولیه تمدن بشری دانسته اند. هر چند توانایی ارتباط منحصر به نوع بشر نیست، اما انسان ذاتاً در پی برقراری ارتباط با دیگران است. بنا به نظر هارجی و دیکسون (۲۰۰۴) حدود هفتاد درصد از زمان بیداری بزرگسالان با ارتباط با دیگران سپری می شود. دیکسون (۱۹۹۳) بر آن است که داشتن ارتباط ماهرانه بستگی به استفاده صحیح و تسهیل کننده از شیوه های برقراری ارتباط مناسب و کارآمد با دیگران دارد . ( میرجعفری ، همکاران ، ۱۳۹۱ ، ص۴ )
به طوری که ممکن است هوش هیجانی و داشتن مهارت ارتباطی موثر ممکن است بر عملکرد کارکنان و بهره وری تاثیرمثبت یا منفی بگذارد .
همچنین در این پژوهش نشان داده شد که از بین دو متغیر هوش هیجانی و مهارت ارتباطی ، هوش هیجانی قدرت پیش بینی بیشتری را برای عملکرد شغلی دارا می باشد .چراکه کارایی و عملکرد نیروی انسانی یکی از اولویت های مهم برای ارتقای بهره وری در کلیه سطوح سازمانی و دستیابی به اهداف سازمان می باشد عوامل روانی بر عملکرد کارکنان و در نتیجه کارایی و اثر بخشی سازمان تاثیر می گذارد . همچنین نتایج مطالعات در دو دهه اخیر نشان می دهد که مهارتهای هوش هیجانی عامل اصلی در موفقیت شغلی مدیران به شمار می آید . بنابراین شناخت این پدیده برای سرپرستان خط اول که نقش عمده ای در سرپرستی و هدایت نیروی انسانی و نهایتا ارتقای کارایی و اثر بخشی فعالیت ها دارند ضروری به نظر میرسد .
فرضیه جزیی ۱ – مولفه های هوش هیجانی پیش بینی کننده معنی دارعملکرد شغلی در بین سرپرستان خط اول شرکت تولیدی لاستیک دنا می باشد .
از نتایج به دست امده از این پژوهش نشان داده شد که بین ابعاد حل مساله، شادمانی، استقلال، خودشکوفایی، خودآگاهی هیجانی، روابط بین فردی، خوش بینی، احترام به خود، مسئولیت پذیری، وهمدلی باعملکرد شغلی رابطۀ مستقیم معناداری در سطح یک درصد (p<0/01) وجود دارد. یعنی با بهبود این ابعاد، عملکرد شغلی افزایش می یابد .
اکثر روانشناسان بر این اعتقادند که مدیرانی که قابلیت هوش هیجانی بالایی را دارند کمتر دچار استرس و خشم و مشکلاتی از این قبیل می شوند و در کار موفق ترند در نتیجه دارای عملکرد بالاتری هستند . پایین بودن سطح هوش هیجانی در محیط کار بدون شک در فعالیت ها خلل ایجاد می کند و عملکرد و بهره وری را کاهش می دهد . برادبری و گریوز، هوش هیجانی را در کنار ۳۳ رفتارِ شغلی مهم، آزمایش کرده و متوجه شدند که هوش هیجانی، بیشتر آنها را درون خود جای می دهد و جزئی از خودش می کند، از جمله مدیریت زمان، انگیزه، بینش و ارتباط. هوش هیجانی آن قدر برای موفقیت ضروری است که ۶۰ درصد عملکرد در همه انواع شغل ها را دربرمی گیرد. هوش هیجانی به تنهایی بزرگ ترین عامل برای پیش بینی عملکرد فرد در محیط کار و قوی ترین نیرو برای رهبری و موفقیت است. (
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
برادبری ،گریوز ، ۱۳۸۶ ، ص ۳۳ )
در این پژوهش نتایجی که از تحلیل رگرسیون حاصل شد نشان داد که ابعاد روابط بین فردی ، همدلی، مسئولیت پذیری وخوش بینی به طور معنی دار قادر به پیش بینی عملکرد شغلی می باشند که از بین این ابعاد روابط بین فردی ، بتای بزرگتری دارد (۳۷۸/۰)و پیش بین قوی تری برای عملکرد شغلی می باشد.
بار ان ( ۱۹۹۷ ) معتقد است که هوش هیجانی مجموعه ای از تواناییها و مهارت هایی است که فرد را برای سازگاری با محیط و کسب موفقیت تجهیز میکند . مدل هوش هیجانی باراون ۱۵ مولفه دارد .
بار-ان (۲۰۰۶) فرض می کند که هوش هیجانی در اغلب اوقات، رشد می یابد و می توان آن را با بهره گرفتن از آموزش، برنامه ریزی و درمان، گسترش دارد. او معتقد است که افرادی که دارای هوش هیجانی بالا هستند، عموما در برخورد با خواستها و فشارهای محیطی عملکرد موفقیت آمیزتری دارند. او همچنین معتقد است که نقص و نارسایی در هوش هیجانی می تواند بعنوان عدم موفقیت و وجود مشکلات هیجانی معنی شود. ( زهرا کار ، ۱۳۸۶ ، ص ۹۱ )
فرضیه جزیی ۳ – مولفه های مهارت ارتباطی پیش بینی کننده معنی داری برای عملکرد شغلی سرپرستان خط اول شرکت تولیدی لاستیک دنا است .
نتایجی که از این پژوهش به دست آمد حاکی از این است که در بین ابعاد مهارتهای ارتباطی تنها بینش نسبت به فرایند ارتباط با عملکرد شغلی رابطۀ مستقیم معناداری در سطح یک درصد (p<0/01) وجود دارد. یعنی با بهبود بینش نسبت به فرایند ارتباط ، عملکرد شغلی افزایش می یابد .
ارتباط مؤثر یکی از عناصر کلیدی موفقیت مدیران است . ارتباطات مؤثر نه تنها کلید فتح تمام درهای بسته در جهان است ، بلکه فعالیتی اجتناب ناپذیر و الزام آور برای زندگی فردی ، گروهی و سازمانی در تمام جوامع بشری میباشد . ارتباطات مؤثر مستلزم آن است که افراد منظور یکدیگر را درست درک کنند و پاسخ آنها به نحوی باشد که جریان تبادل اطلاعات را به طور ترجیح در مسیری که مد نظر همدیگر است ، پیش ببرند . ( اسکندری ، همکاران ، ۱۳۹۱ ، ص ۱۰۶)
از دیگر نتایجی که از این پژوهش حاصل شد این است که بین متغیر پیش بین، بینش نسبت به فرایند ارتباط و متغیر ملاک عملکرد شغلی رابطه خطی معنی دار در سطح ۰۱/۰ وجود دارد و بینش نسبت به فرایند ارتباط به طور معنی دار قادر به پیش بینی عملکرد شغلی می باشد.
همان طور که گفته شد مهارت ارتباطی از نظر هارجی و دیکسون (۲۰۰۴) توانایی لازم برای انجام رفتاری می باشد که باعث رسیدن به اهداف یک تکلیف می گردد و در واقع، فرد را قادر می سازد تا به صورتی شایسته رفتار کند. دیکسون (۱۹۹۳) بر آن است که داشتن ارتباط ماهرانه بستگی به استفاده صحیح و تسهیل کننده از شیوه های برقراری ارتباط مناسب و کارآمد با دیگران دارد . با توجه به نقش ارتباط در زندگی انسان، برخورداری از مهارت های ارتباطی جهت توفیق در اکثر حوزه های زندگی، بنا به گفته هارجی و دیکسون (۲۰۰۴) از طریق توانایی ارتباط قابل پیش بینی است. ( میر جعفری ، همکاران ، ص ۴ ) عملکرد مؤثر هم به داشتن مهارت ها و هم به باور در توانایی انجام آن مهارت ها نیازمند است. اداره کردن موقعیتهای دایم التغییر، مبهم، غیرقابل پیش بینی و استرس زا مستلزم داشتن مهارت های چندگانه ارتباطی است .
۲-۵ پیشنهادات
۱-۲-۵ پیشنهادات پژوهشی
- ضرورت انجام پژوهشهایی مشابه جهت بررسی دیگر عوامل موثر در عملکرد شغلی کلیه رده های کارکنان.
- ضرورت انجام پژوهش هایی با گسترش بیشتر و جامعه بزرگتر تا قدرت تعمیم نتایج افزایش یابد .
- ضرورت بررسی عوامل موثر در کاهش عملکرد کارکنان از جمله اعتیاد ، طلاق و دیگر عوامل .
- ضرورت بررسی بیشتر و نگاه عمیق تر به سرپرستان خط اول به عنوان حلقه ارتباط مدیران با کارکنان .
- ضرورت بررسی عمیق تر به کارکنان بخش تولید با انجام پژوهش های کیفی .
- ضرورت نگاه عمیق تر به مسائل اجتماعی و روانشناختی کارکنان جهت پی بردن به عوامل موثر در عملکرد شغلی و بالا بردن آن .
- انجام پژوهش های آزمایشی جهت اثر بخشی مهارت ارتباطی بر عملکرد و اثر بخشی آموزش هیجانی بر عملکرد شغلی کارکنان .
۲-۲-۵ پیشنهادات کاربردی
کنکاشی پیرامون پیش آیندهای درون سازمانی موثر بر انگیزش شغلی کارکنان مطالعه موردی شرکت آب و فاضلاب استان چهارمحال و بختیاری- قسمت ۸
جمعه 99/12/22
قدرتکوشش می کند محیط اطراف را به حیطه اقتدار خود در آورد و بر دیگران نفوذ گذارد یا آنها را هدایت کند. نظرات خود را به تأکید و اجبار بیان می کند از ایفای نقش رهبر لذت می برد و ممکن است آن را با طیب خاطر بپذیرد.
۳٫ تئوری X و Y مک گریگور:
داگلاس مک گریگور دو دیدگاه از انسان ارائه کرد: یک دیدگاه اصولاً منفی که آنرا تئوری X خواند و یک دیدگاه مثبت که آنرا تئوری Y نامید.
مک گریگور پس از مشاهده نوع رفتار مدیران با کارکنان به این نتیجه رسید که یک مدیر از این دیدگاه به ماهیت نوع انسان توجه می کند که مفروضات خاصی را در نظر گرفته است و بر آن اساس رفتار خود را با زیردستان تنظیم می کند. تئوری X بر اساس مفروضات زیر قرار دارد و مدیر از این زاویه به کارکنان خود توجه می کند:
۱٫ کارکنان به صورت فطری و طبیعی کار را دوست ندارند و در صورت امکان سعی می کنند از انجام آن اجتناب نمایند.
۲٫ از آنجا که کارکنان کار را دوست ندارند، باید آنان را مجبور کرد و کنترل نمود و یا تهدید کرد تا بتوان به هدفهای مورد نظر دست یافت.
۳٫ کارکنان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند، لذا باید به صورت رسمی آنها را هدایت و رهبری کرد.
۴٫ بیشتر کارکنان امنیت را بالاتر از عوامل دیگر مربوط به کار قرار می دهند و هیچ نوع جاه طلبی و بلند پروازی ندارند.
تئوری Y بر اساس مفروضات زیر قرار دارد و مدیر از این دیدگاه به کارکنان نگاه می کند:
۱٫ کارکنان کار را امری طبیعی و همانند تفریح یا بازی می پندارند.
۲٫ کسی که خود را به هدف یا هدفهایی متعهد نموده است دارای نوعی خود رهبری و خود کنترلی می باشد.
۳٫ بیشتر افراد می توانند مسئولیت بپذیرند و حتی در پی پذیرفتن مسئولیتها برآیند.
۴٫ خلاقیت یعنی توانایی برای گرفتن تصمیمات خوب و بیشتر افراد جامعه دارای این ویژگی هستند، این امر تنها از ویژگیهای مدیران نیست. (رابینز، ۱۳۸۶، ۷۶)
اگر ما دیدگاه مک گرگور را بپذیریم تئوری انگیزش چه کاربردهایی دارد؟ بهترین پاسخ را می توان در چارچوبی که به وسیله مازلو ارائه شد مشاهده نمود. اساس تئوری X بر این فرض قرار می گیرد که نیازهای رده پایین حاکم بر فرد هستند. مفروضات تئوری Y بر این اساس قرار می گیرد که نیازهای رده بالاتر حاکم بر فرد هستند. مک گرگور بر این باور بود که مفروضات تئوری Y، نسبت به تئوری X از اعتماد بیشتری برخوردارند، بنابراین او پیشنهاد کرد که مشارکت در تصمیم گیری، پذیرش مسئولیت و قبول کردن کارهای هماورد طلب و روابط کارگری از جمله راه ها یا رهیافتهایی است که می توان بدان وسیله انگیزش شغلی فرد را به حداکثر رسانید.
۴٫ تئوری دو عاملی هرزبرگ[۱۲]
فردریک هرزبرگ[۱۳] روانشناسی بود که در سال ۱۹۷۵ تئوری دو عاملی بهداشتی- انگیزشی را ارائه نمود. تئوری هرزبرگ یک مجموعه از عواملی که منجر به عدم رضایت شغلی می شود را مشخص نموده است که این عوامل را بهداشتی یا نگاهدارنده معرفی می کند. وی همچنین مجموعه عواملی را که باعث ایجاد رضایت شغلی و انگیزه در شغل می شود، تحت عنوان عوامل انگیزش مطرح می کند. (مقیمی، ۱۳۸۵، ۳۳۸)
شکل ۲-۳ نقش عوامل بهداشتی و انگیزش[۱۴] را در رضایت و نارضایتی کارکنان نشان می دهد.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید. |
شکل ۲-۳: نقش عوامل بهداشتی- انگیزشی در رضایت و عدم رضایت کارکنان
تحقیقات هرزبرگ بیانگر اینست که رضایت عکس نارضایتی نیست (چون به صورت سنتی و در گذشته مردم بر این باور بودند) با حذف ویژگیهایی که موجب نارضایتی فرد از شغل می شود نمی توان الزاماً رضایت شغلی وی را تضمین کرد. از دیدگاه هرزبرگ عواملی که موجب رضایت شغلی می شوند از آنها که موجب نارضایتی شغلی می شوند قابل تفکیک هستند. بنابراین، مدیری که درصدد بر می آید تا عواملی را که موجب نارضایتی شغلی می شوند از بین ببرد احتمالاً می تواند موجب تسکین و آرامش کارکنان را فراهم آورد، ولی الزاماً موجب تحریک و انگیزش آنان نخواهد شد. این مدیر می تواند افراد را تسکین دهد، ولی نمی تواند آنان را تحریک کند.
مقایسه نظریه مازلو و هرزبرگ:
با مقایسه این دو نظریه ملاحظه می شود که هر دو سلسله مراتب مشابهی را برای نیازهای انسان مطرح می کنند. بر طبق نظریه هرزبرگ معمولاً مدیران و کارکنان متخصص در درجه ای از پیشرفت اقتصادی و اجتماعی قرار دارند که فقط نیازهای سطح بالاتری می توانند آنها را برانگیزند. در واقع نیازهای مطرح شده در سه سطح اول سلسله مراتب مازلو، برای کارکنان خاصیت برانگیزاننده ندارند، یعنی ارضاء نیازهای مذکور فقط برای حفظ بهداشت روانی آنان ضرورت دارد. (رضائیان، ۱۳۸۶، ۴۵۱)
۵- تئوری مبتنی بر نیازهای سه گانه مک کللند[۱۵]:
دیوید مک کللند در سال ۱۹۷۱ تئوری خود را مطرح نمود. به زعم او افراد نیازهای خود را در طول زندگی بعلت تعامل با محیط آموخته اند. بنظر وی نیازهای هر فرد عبارتند از:
۱٫ نیاز موفقیت[۱۶]: تمایل به برتری یا موفقیت در ارتباط با مجموعه ای از استانداردها
۲٫ نیاز قدرت[۱۷]: تمایل به کنترل دیگران برای اثرگذاری بر آنها
۳٫ نیاز وابستگی[۱۸]: تمایل به دوستی، همکاری و روابط متقابل شخصی با دیگران. (مقیمی، ۱۳۸۶، ۳۳۹)
در تئوری مک کللند توجه عمده بر روی نیاز موفقیت است. نیاز موفقیت تمرکزش بر برتری جویی، رقابت، اهداف چالشی، پافشاری برای انجام کار و فائق آمدن بر مشکلات است. شخصی که نیاز موفقیت در او بالاست، شخصی است که در جستجوی عملکرد بالاتر است، از مشکلات و اهداف چالشی لذت می برد و دارای پشتکار و روحیه رقابتی در فعالیتهای کاری است.
نیاز به کسب قدرت یعنی کسب توانایی جهت اعمال نفوذ بر دیگران و کنترل آنها. کسانی که به شدت احساس نیاز به کسب قدرت می نمایند همواره می کوشند تا مسئولیتهای دیگران را به عهده بگیرند و بر آنان اعمال نفوذ نمایند، ترجیح می دهند در شرایطی رقابتی کار بکنند و همواره در پی کسب شهرت، اعتبار و حیثیت می باشند و بیش از این که به عملکرد مؤثر یا موفقیت آمیز توجه کنند، در پی اعمال نفوذ بر دیگران هستند. (رابینز، ۱۳۸۶، ۸۱)
نیاز به تعلق کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. این احساس نیاز و طرح دوستی ریختن با دیگران از جمله هدفهایی است که دیل کارنگی آنرا متذکر می گردد یعنی تمایل به دوست داشتن و مورد قبول و پذیرش دیگران واقع شدن افرادی که در خود این نوع احساس را دارند دوست می دارند که در شرایطی که روح همکاری و تعاون حاکم است کار کنند و در پی فعالیتهای رقابتی بر نمی آیند، تمایل شدید دارند که نوع رابطه ای را که با دیگران برقرار می نمایند، مبتنی بر تفاهم متقابل باشد. (مورهد و گریفین، ۱۳۸۷، ۱۳۲)
بر پایه این تئوری، مدیران باید افراد موفقیتر را مورد شناسایی قرار داده و جهت بهبودی امور، آنها را مورد تشویق قرار دهند. مدیران بایستی بر روی توانایی افراد موفق سرمایه گذاری نمایند و از آنها برای تعیین اهداف استفاده نمایند. مدیران بایستی از تمایل افراد موفق برای مسئولیت پذیری سود جویند که این از طریق فراهم نمودن فرصت برای مشارکت و تفویض اختیار میسر خواهد گشت. برای کار مؤثرتر برای افراد توفیق طلب، مدیران باید بازخوری واقعی و فوری به اینگونه افراد بدهند. مدیران باید بدانند که استفاده از قدرت، یک بخش ضروری از زندگی سازمانی است و اینکه اگر کسی بوسیله ارضاء نیاز قدرت برانگیخته می شود، می تواند به عنوان عضو مفید در سازمان خدمت کند. در کار کردن با کارکنانی که دارای نیاز تعلق هستند، مدیران باید آگاه باشند که این کارکنان دارای تمایل اجتناب از تضاد هستند که این ممکن است مانع ایجاد تضاد مؤثر در سازمان شود.
۶- تئوری ERG آلدرفر[۱۹]:
هر چند تفاوتهای زیادی بین این تئوری و تئوری سلسله مراتب نیازهای مازلو وجود دارد، ولی از بسیار جهات، تئوری ERG تئوری مازلو را کامل و اصلاح می کند. ERG از ترکیب حروف اول کلمات زیست و بقاء (Existance)، وابستگی (Relatedness) و رشد (Growth) حاصل شده است. نیازهای زیستی، نیازهایی هستند که برای بقاء ابتدایی انسان لازم است و تقریباً هم سطح نیازهای زیستی و امنیتی مازلو هستند. نیازهای وابستگی مانند نیازهای تعلق و احترام مازلو هستند و در نهایت نیازهای رشد، با نیازهای منزلت و خودیابی مازلو تقابل مقایسه می باشند. آلدرفر مانند ماری عقیده دارد که در هر زمان بیش از یک نیاز موجب انگیزش فرد می شود. تفاوت عمده تئوری ERG با تئوری مازلو در این است که این تئوری دارای یک جزء ناکامی- برگشت و یک جزء رضایت- پیشرفت است. بر اساس فرایند رضایت- پیشرفت بعد از ارضاء یک طبقه از نیازها شخص به سطح دیگر ارتقاء پیدا می کند- تا اینجا دو تئوری توافق دارند- مازلو عقیده دارد که فرد آنقدر در طبقه بعدی می ماند تا نیازهایش ارضا شوند. ولی آلدرفر
عقیده دارد فردی که در ارضاء نیازهای سطح بالاتر ناکام مانده است، در نهایت به سطح قبلی نیازهای خود باز می گردد. (مورهد و گریفین، ۱۳۸۷، ۱۲۵)
۲-۳-۲- تئوریهای فرآیندی:
۱٫ تئوری برابری[۲۰]:
این تئوری اولین بار توسط استیسی آدامز[۲۱] مطرح شد و بر این پایه استوار است که اشخاص می خواهند با آنها با عدالت رفتار شود. در نظریه برابری گفته می شود که کارکنان و اعضای سازمان خود را با دیگران مقایسه می کنند. کارکنان میزان داده (برون داد) خود را با بازدهی (نسبت به دیگران) مقایسه می کنند. اگر آنها چنین بپندارند که نسبت متعلق به آنها با نسبت افراد مشابه که خود را با آنها مقایسه کرده اند، برابر است، در آن صورت می گویند که مساوات رعایت می گردد. اگر این نسبتها نابرابر باشند، در آن صورت در سازمان اجحاف می شود و به بیانی دیگر عدل و انصاف رعایت نمی گردد؛ یعنی کارکنان در می یابند که به کمتر از حق خود می رسند یا بیش از آنچه حق آنان است به آنها می دهند. چون متوجه این بی عدالتی شوند، درصدد رفع آن بر می آیند. (رابینز، ۱۳۸۶، ۸۶)
در نظریه برابری، مرجع یا چیزی که فرد خود را با آن مقایسه می کند از اهمیت زیادی برخوردار است. سه مرجع همواره مورد توجه است: «دیگران»، «سیستم» و «خود»
منظور از «دیگران»، دوستان، همسایگان و همکارانی هستند که کارهایی مشابه در همان سازمان یا سازمان دیگر انجام می دهند. مقصود از «سیستم» سیاستهای سازمان در مورد پرداخت حقوق و پاداش و شیوه اجرای این سیاستهاست. مقصود از «خود» محاسبه و مقایسه داده ها با ستاده های فردی است. این نسبت در مورد هر شخص منحصر بفرد است. کسانی که از این زاویه به موضوع نگاه می کنند تحت تأثیر عواملی چون کارهای قبلی یا تعهدات خانوادگی قرار می گیرند.
در نظریه برابری گفته می شود که چون کارکنان و اعضای سازمان احساس اجحاف کنند به روش های زیر اقدام می نمایند: (رابینز، ۱۳۸۶، ۸۷)
۱٫ از میزان فعالیتهای خود می کاهند یا میزان مصرفی خود و دیگران (و نیز بازده) را مخدوش یا مختل می کنند.
۲٫ به گونه ای رفتار می کنند که دیگران را تشویق به کم کاری می کنند.
۳٫ می کوشند تا از میزان مصرف خود (داده ها) و بازده ها بکاهند.
۴٫ مرجع یا آنچه را که شخص خود را با آن مقایسه می کند، تغییر دهد.
۵٫ سازمان را ترک می کنند.
مهمترین کاربرد تئوری برابری برای مدیران، به پاداشهای سازمانی و سیستم های پاداش مربوط می شود. از آنجاییکه پاداشهای رسمی سازمانی (مانند میزان حقوق و نوع وظایف) بیش از پاداشهای غیررسمی در رضایت درونی فرد مؤثر واقع می شوند، مقایسه های اجتماعی نیز عامل قدرتمندی در محیط کاری به حساب می آیند. تئوری برابری سه پیام برای مدیران به همراه دارد. نخست، هر یک از اعضای سازمانی باید مبنای پرداخت پاداش را بدانند، به طور مثال اگر پاداش بیشتر به کیفیت کار تعلق گیرد، این موضوع باید به روشنی به اطلاع کارکنان برسد.
دوم، اشخاص از چند دیدگاه به پاداشهای خود نگاه می کنند، بعضی دیدگاه ملموس و مادی آنرا در نظر می گیرند و بعضی دیگر دیدگاه غیر ملموس آنرا می بینند. سوم، اقدام اشخاص بر پایه ادراک آنها از واقعیت می باشد. (مورهد و گریفین، ۱۳۸۷، ۱۴۴)
به طور مثال اگر دو نفر کار یکسانی داشته باشند، ولی هر یک از آنها فکر کند که بیشتر از دیگری کار می کند، مبنای احساس نابرابری به جای واقعیت بر ادراک شخصی قرار گرفته است. از این رو دلیلی ندارد تصوری که مدیر نسبت به عادلانه بودن پاداش آنها دارد مطابق نظر آن دو نفر باشد و آنها نیز پاداش را عادلانه بدانند.
۲٫ تئوری انتظار[۲۲]:
الگوی اولیه تئوری متعلق به ادوارد تالمن و کرت لوین می باشد. ویکتور وروم[۲۳] برای اولین بار از این تئوری برای ایجاد انگیزش در محیط کار استفاده کرد. این تئوری، به تشخیص چگونگی انتخاب راه انجام کار به وسیله افراد مربوط می شود. فرض اولیه تئوری این است که انگیزش، به میزان علاقه شخص برای دستیابی به چیزی و احتمالی که برای تحقق آن قائل است بستگی دارد. بر اساس این نظریه، انگیزه هر عمل و علت بروز هر رفتار خاص تحت تأثیر موارد ذیل قرار دارد:
الف- انتظار افراد از نتایج (پاداش یا تنبیه) حاصل از یک رفتار معین.