بررسی تطبیقی مبانی اخلاق طبیعت گرا و اثبات گرا از دیدگاه روسو و مور و دلالتهای آن در تربیت اخلاقی
، می توان وارد بحث اخلاق از دیدگاه روسو شد. اصالت دادن به وجدان را می توان در زمره ی مسائل روان شناختی در فرااخلاق جا داد.در این دیدگاه ، معیار حسن و قبح یا خوبی و بدی افعال ، وجدان انسان است.وجدان انسان نه تنها معیار و ملاک مناسب برای انجام افعال و سنجش گزاره های اخلاقی است ، بلکه این نیرو ، توانایی قضاوت و داوری در مورد احکام اخلاقی را نیز دارد.به این صورت که آنکه عملی بد را مرتکب شده متنبه و آنکه را که عمل خوبی انجام داده مورد ستایش قرار می دهد.در واقع باید گفت وجدان انسان ، وی را به انجام کارهای صحیح دستور می دهد و از انجام کارهای بد و ناپسند نهی می کند.هنگامی که وجدان کارهای نیک و خوب و همچنین کارهای بد و ناپسند را تشخیص می دهد ، به جنبه ی (( ادراکی)) وجدان اشاره می شود.هنگامی که وجدان به انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد فرمان میدهد جنبه ی ارادی وجدان مد نظر قرار میگیرد و در نهایت ، احساس مسرت و شادی از انجام افعال نیک و شرمساری از انجام افعال ناپسند ، حاکی از جنبه ی انفعالی وجدان است.بنابراین ، طبق این نظریه ، اخلاق ، برخاسته از اعماق وجودی انسانهاست که بر وی فرمان می راند.
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید. |
همانطور که گفته شد ، نماینده و بنیانگذار این دیدگاه روسو بود.او در این باره در کتاب مشهور خود ” امیل[۳۶] “(۱۷۶۲) به تفصیل صحبت کرده و در این رابطه می گوید : ((کافی است ببینیم چه می خواهم بکنم. آنچه را حس می کنم خوب است حتماً خوب است، و آنچه را حس می کنم بد است، یقیناً بد است. بهترین قاضی ها وجدان ماست))(روسو ، ۵:۱۳۶۰)
او در این کتاب ، که یکی از معروفترین آثار در حوزه ی تعلیم و تربیت است ، وجدان را ندایی آسمانی و ملکوتی می خواند که راهنمای انسانهای نادان است.او وجدان را نیرویی می داند که طبیعت نیک انسان را به وی باز می گرداند.این نیروی آسمانی ، اعمال انسان را مورد قضاوت قرار داده ، او را به سوی اعمال خوب سوق داده و از انجام اعمال بد دور می دارد : ((در اعماق همه روح ها یک اصل فطری عدالت و تقوا یافت می شود که به رغم قـوانین و عـادات، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت می نماییم؛ و خوب و بد آن را معلوم می کنیم. این اصل همان است که من وجدان می نامم … ای وجدان! ای وجدان! ای غریزه ملکوتی! ای صدای جاویدان و آسمانی! ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان و کم عقل! تو که عاقل و آزاد هستی! ای آنکه نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت می کنی! تو که انسان را به خدا نزدیک می کنی! تو هستی که طبیعت او را نیک می گردانی؛ و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق می دهی. اگر تو نبودی من در خودم چیزی حس نمی کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد و تنها امتیازی که بر آنها داشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نامنظم خودگمراه شوم و از خطایی به خطایی دیگر بیفتم)) ( همان : ۲۰۵)
اما دلیلی که روسو برای اثبات وجود وجدان ارائه می کند ، تاحدودی برگرفته از همان اصولی است که در قرارداد اجتماعی مطرح کرده بود.اینکه وجود وجدان مورد اتفاق نظر است و در هیچ جامعه ای وجود آن تکذیب نمی شود:(( مگر نمی بینید که عموم جهانیان که در هر موضوعی با هم اختلاف نظر دارند فقط در باب وجدان کاملاً متفق الرأی
می باشند؟ … آیا در دنیا مملکتی یافت می شود که در آن پایبند بودن به ایمان و عقیده، حفظ قول، ترحم، خیرخواهی، جوانمردی جنایت باشد؟ آدم خوب منفور باشد و آدم بد محترم؟))
اما چرا در برخی از انسانها ، این نیروی عظیم و آسمانی ، کارکرد خود را از دست می دهد ؟ روسو در این زمینه استدلال میکند که وجدان به زبان طبیعت صحبت می کند ولی آنچه که ما را در برگرفته ، ما را از طبیعت دور می کند.
تاکید ویژه ی روسو بر طبیعت ، نکته ای است که وی را به اهمیت وجدان سوق داده است.
به نظر روسو ، انسان به صورت (( طبیعی )) نیک است.سرشت انسان به گونه ای است که از هرگونه پلیدی به دور است.انسان ذاتا موجودی پاک و ناب است که از آلایندگی به دور است.اما تمدن و جامعه ، انسان را بد می کند و او را تباه می سازد.تاکید وی ، بر نیکی طبیعی انسان ، درست در مقابل و رویاروی این دیدگاه قرون وسطایی است که ذات انسان را به دلیل اعتقاد به گناه ازلی ، پلید و شرور می دانست و معتقد بود که باید از طریق دست از لذت شستن ، این گناه را جبران و پاک کرد.روسو از دو نوع عشق سخن به میان آورده است: آمور دوسوا و آمور پروپر .اولی که عشق ذاتی به هستی است و آمور پروپر عبارت است از غرور.عشق به خود که همان آمور دوسوا است ، میل به صیانت ذات را به وجود می آورد و آمور پروپر همان خود خواهی منبعث از اجتماع است.او این نکته را به روشنی در نوشته ای که برای فرهنگستان دیوژن در سال ۱۷۴۹ ارسال کرده بود به روشنی بیان کرده است.وی در این نوشته تحت عنوان ” گفتار درباره ی هنرهای زیبا و علوم ” به نقد جامعه و تمدن پرداخته است و می گوید انسان به شکل طبیعی آزاد ، پاک و خوب است.اما تمدن وی را به بردگی کشیده ،دچار آلایندگی کرده و در نهایت بد می کند.این صحبت او با واکنش ها ، موافقت ها و مخالفتهای بی شماری مواجه شد و حتی برخی به استهزاء وی پرداخته و تاکید وی بر طبیعت و بازگشت به آن را به معنای بدویت و چهار دست و پا رفتن دانستند.نکته ای که بدان توجه نشد این بود که روسو جامعه و تمدن را به طور کلی نفی و نهی نمی کند.بلکه منظور وی جامعه و تمدنی است که انسان را از آن پاکی و بی آلایشی اولیه دور کرده ، اسیر زنگارها و زیور های ساختگی میکند.از این رو اگر به کتاب قرارداد اجتماعی وی توجه کنیم متوجه این موضوع می شویم که اگرچه روسو معتقد است انسان با پا گذاشتن به جامعه ، آزادی طبیعی خود را از دست می دهد ، اما به این موضوع اشاره می کند که اگر بنیاد جامعه نه بر زور ، اجبار و تباهی بلکه بر بنیان قرارداد اجتماعی و توافق جمعی باشد ، آزادی انسان در چنین جامعه ای تضمین شده است.باوجود تاکید وی بر جامعه ای مبتنی بر قرارداد اجتماعی ، بازهم این نکته را مطرح می کند اگر جامعه دستخوش فساد ، تباهی و آلودگی ها و پلیدی ها شود ، تاثیرات منفی خود را بر طبیعت انسان خواهد گذاشت.
او در کتاب امیل ، تاکید می کند که مراحل و قانون های رشد و تربیت باید منطبق بر قوانین (( طبیعی )) باشد.ما قادر به تغییر طبیعت نیستیم و از این رو باید از قوانین آن پیروی کنیم.به پیروی از همین قوانین طبیعی رشد است که روسو در تربیت کودک ، ویژگی های خاص هر دوره ی سنی را در نظر میگیرد و معتقد است اعمال روش های تربیتی ، خارج از قوانین رشد ، تربیت را ار حالت ایده آل خود خارج می کند. او برای تربیت مراحل نوباوگی ، کودکی ، اواخر کودکی ، نوجوانی و جوانی را در نظر گرفت و برای هر یک از این مراحل ویژگی های خاصی را بر شمرد.در واقع در تربیت نیز ، روسو طبیعت انسان را محور کار خود قرار می دهد.
بنابراین ، نظرات روسو در تعلیم و تربیت مورد توجه ویژه قرار گرفت و تاکید وی بر طبیعت انسان ، موجب شد تا او را در زمره ی مکتب ناتورالیسم یا طبیعت گرایی در آموزش و پرورش قرار دهند.مکتب طبیعت گرایی در آموزش و پروش متضمن سه اصل کلی است :
- برای تامین مقاصد آموزش و پرورش باید به طبیعت و طبیعت انسانی به مثابه ی جزئی از نظام طبیعی توجه کرد.
- حواس کلید درک طبیعت اند.ادراک حسی مبانی معرفت مارا نسبت به طبیعت تشکیل می دهد
- چون فرایند های طبیعی ، کند ، تدریجی و تکاملی اند ، اموزش و پرورش هم باید فارغ از عجله باشد ( ال.گوتک ، ۹۵:۱۳۸۳)
از آنچه در بالا گفته شد می توان نتیجه گرفت که روسو در بحث از اخلاق بیش از هر چیز بر طبیعت انسان تاکید می کند. تاکید او بر وجدن انسان هم از این موضوع نشات میگیرد که وی طبیعت انسان را به خودی خود پاک و عاری از هرگونه پلیدی می داند.از این رو وجدان انسانی نیز پاک است.وجدان یگانه داور بی طرفی است که علاوه بر امر و نهی به انسان در مورد افعال اخلاق و هم چنین مسرور شدن از انجام کارهای پسندیده و محزون شدن از انجام کارهای ناپسند ، می تواند در مورد افعال اخلاقی انسان ، داوری نیز بکند و انسان را تحسین یا سرزنش کند.به عبارت دیگر ، انجام یا عدم انجام افعال اخلاقی ، از اعماق وجود انسان سرچشمه میگیرد و کلیه ی انسان ها از این نیرو برخوردار هستند.اما آنچه طبیعت انسان و به تبع آن وجدان انسان را از پاکی اولیه ی آن دور کرده ، آلوده به پلیدی ها می کند و موجب می شود ندای ملکوتی و آسمانی وجدان ، منزوی شود ، زنگار ها و نا پاکی هایی است که از بطن جامعه ی مبتنی بر زور بر می خیزد. اگر جامعه مبتنی بر توافق جمعی و قرارداد اجتماعی باشد ، انسان پاکی ابتدایی و وجدان اخلاقی خود را حفظ خواهد کرد.
بنابراین اخلاق از دید روسو ، برخاسته از طبیعت انسان است.آنچه که طبیعت و وجدان انسان بدان امر میکند نیک و خوب و آنچه که از انجام آن نهی می کند بد است.
روسو این تعابیر را در تعلیم و تربیت نیز به کار برده است و در تربیت کودک معتقد به پیروی از قوانین طبیعی رشد است.اگر مطابق طبیعت انسان به وی رفتار شود ، انسان سیر طبیعی خود را طی کرده و منحرف نخواهد شد.چرا که وجدان انسان تشخیص می دهد کدام فعل اخلاقی خوب و کدام ناپسند است.وی همین تعابیر را برای تربیت اخلاقی مورد استفاده قرار داده است که در سوالات بعدی بدان پرداخته خواهد شد.
۴-۱-۵ دلالتهای مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه مور چیست؟
در خصوص تعلیم و تربیت اخلاقی از دیدگاه مور ، می توان به موارد زیر اشاره کرد :
۱- تدقیق و روشنگری مفاهیم اخلاقی :
همانطور که پیشتر گفته شد ، تاکید ویژه ی مور بر وضوح ، شفافیت و دقیق بودن واژه های اخلاقی است.او تاکید دارد که در مورد تمامی گزاره های اخلاقی ، می بایست ابتدا معنی دقیق واژه های به کار رفته در آنها را مشخص کرد.
به نظر وی ، بیشتر مشکلاتی که در ارتباط با پاسخ به پرسشهای اخلاقی ، ظهور و بروز پیدا می کند ، ناشی از نادقیق بودن این پرسشها و واژه های به کار رفته در آنهاست.
از این موضوع می توان این نتیجه را گرفت که ابتدا در مورد گزاره های اخلاقی ، می بایست واژه های به کار رفته در آن را مشخص کرد.مثلا در مورد این گزاره ی اخلاقی که می گوید : (( ظلم بد است )) ، باید مشخص کرد معنای ظلم در این گزاره چیست ؟ ظلم با توجه به فردی که ظلم می کند ، بد است یا با توجه به فردی که تحت ظلم قرار می گیرد ؟
۲- تاکید بر شهودگرایی ، به عنوان یک اصل :
مور ، چنانکه پیشتر اشاره شد ، از موسسان شهود گرایی است.شهود گرایی ، به این نکته اشاره می کند که پاره ای از احکام اخلاقی ، بدون نیاز به اثبات ، بدیهی هستند و صدق و کذب آنها نیازی به اثبات و ادله ندارد.به عنوان مثال ، مور تاکید میکند که مفهومی مثل خوب ، به صورت بدیهی درک می شود و از این رو نتیجه میگیرد که خوب ، مفهومی بسیط و تعریف ناپذیر است.افراد ، بر اساس آنچه شهود می کنند ، در می یابند که یک گزاره ، صادق یا کاذب است.
از این اصل می توان به این برداشت رسید که عمل شهود ، به عنوان مبنایی برای تشخیص گزاره های اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرد.با این ذکر ، باید اشاره کرد که آنچه از این امر احصاء می شود ، آن است که شهود به عنوان مبنا و شهود گرایی به عنوان یک اصل ، در تربیت اخلاقی قابل اعتناست.
۳- فقدان روش در تربیت اخلاقی :
باید اشاره شود که آنچه که تربیت اخلاقی از دید مور ، در این پژوهش بدان اشاره شده است ، صرفا استنباطی از گفته ها و اندیشه های جورج ادوارد مور است.علت این امر به آنجا باز میگردد که تقریبا تمامی فعالیت های مور در حوزه فلسفه ی اخلاق ، در قالب فرااخلاق قرار میگیرد.فرااخلاق را در فلسفه ی اخلاق ، در دسته ی اخلاق درجه ی دوم قرار می دهند.منظور از اخلاق درجه دوم این است که این نوع اخلاق ، هیچ کوششی در جهت نقد یا دفاع از احکام اخلاقی نمی کند و موضوع آن ، صرفا احکام و گزاره های اخلاقی ای است که در اخلاق هنجاری مطرح می شود.اخلاق هنجاری ، در مقابل فرااخلاق ، اخلاق درجه اول نام دارد و علت آن این است که اخلاق هنجاری ، همان گزاره های اصیل اخلاقی است که بر مبنای آنها احکام اخلاقی وضع می شود.
با توجه به این موضوع می توان خاطر نشان کرد که فرااخلاق ، هیچ توصیه ای در باب گزاره های اخلاقی ندارد و بر عکس اخلاق هنجاری که احکام اخلاقی وضع می کند ،فرااخلاق به دنبال تحلیل گزاره های اخلاقی واژه های اخلاقی است.از این رو باید گفت که مور توصیه ای به عنوان روش در تربیت اخلاقی مطرح نمی کند.
موراد فوق را می توان به طور خلاصه و کلی در جدول زیر بدین ترتیب قرار داد :
مبانی | تاکید بر عمل شهود |
اصول | توجه به شهودگرایی |
اهداف | تدقیق و روشنگری مفاهیم و واژه های اخلاقی |
روش | فقدان روش با توجه به درجه دوم بودن فرااخلاق |
(جدول۴-۱) اندیشه های استنباط شده ی مور در تربیت اخلاقی
۴-۱-۶ دلالتهای مربوط به تربیت اخلاقی از دیدگاه روسو چیست؟
آرای ژان ژاک روسو در ارتباط با تربیت اخلاقی را می توان در موارد زیر جست و جو کرد :
- پرورش خواسته های حقیقی ( خصلت های نیکو ) :
تاکید روسو بر خواسته های حقیقی ، از این نکته بر میخیزد که انسان فطرتا پاک و بی آلایش است.از این رو ، خواسته ها و تمایلاتی که در وی وجود دارند ، خواسته های درست و حقیقی هستند.در این راستا ، وی معتقد است که باید از رشد خصایص ناپسند مانند حرص و تمایلات به گرایشهای سو ، جلوگیری کرد و سعی در تبدیل آنها به گرایشهای خلاق و مثمر ثمر کرد.در واقع وی معتقد است که باید از پرورش صفات نازیبا مانند زیاده خواهی و اثرات آن ، جلوگیری کرد.جلوگیری از زیاده خواهی در اعمال قدرت که نتیجه ی آن آشوبگری است ، دارای الزاماتی است که از آن جمله باید به این موضوع اشاره کرد که باید ویژگی های یک فرد کودک یا نوجوان را بازشناخت و به هیچ وجه وی را با یک فرد بالغ مقایسه نکرد.او معتقد است ، ارزشها ، ذاتی روح انسان هستند و طبیعت ، این ارزشهای نیک و پسندیده را در فطرت انسان نهادینه کرده است.کافیست اجازه دهیم طبیعت ، سیر خود را طی کند و کوشش کنیم که نا پاکی ها و پلیدی های جامعه ، پاکی و سادگی اولیه ی آن را آلوده نکند.
- هدف تربیت اخلاقی ؛ روشنی و شکل دادن موجودی عقل گرا :
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی زهرا در 1399/12/22 ساعت 12:15:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |