نقش کشمکش های والدین در سازگاری فرزندان (اعتماد به نفس، پرخاشگری و سلامت روان)- قسمت ۲
جمعه 99/12/22
عامل الف : مواجهه با واقعه ضربه زننده، کودک با حوادث تهدید کننده مواجهه می شود.
عامل ب : تجربه مجدد علائم و آثار تجدید خاطرات و تفکرات ناخوانده که اغلب شب هنگام در شب زنده داری ها رخ می دهد، ازاین رو کودک دچار کابوس های شبانه و خوابهای نامنظم می شود.
عامل ج : علائم اجتناب؛ کودک ممکن است از افکار، احساسات، و نیز مکان ها و کارهایی که یادآور واقعه هستند اجتناب نماید.
عامل د : بیش برانگیختگی؛ این عامل به پیامد های روانی مواجهه مربوط است، از جمله خواب آشفته، مشکلات تمرکز، کج خلقی، انفجار عصبانیت، وحشت زدگی و بیش حساسی. کریج (۱۹۹۹)، جهت بیان علائم اختلال فشار روانی پس از ضربه در دوران کودکی و نوجوانی، به تفاوت های رشدی توجه می کند. موقع ارزیابی تأثیرات ضربه روانی بر کودکان لازم است چندین بعد در نظر گرفته شود. این ابعاد ویژگی های فردی کودک، ماهیت اتفاق ضربه زننده و محیط اجتماعی کودک هستند که این مراحل با هم ارتباط متقابل دارند و هر کدام می تواند منبع خطر یا منبع حمایت باشند (برنهارد، شلی، ۲۰۰۴).
دو نوع ضربه وجود دارد: نوعI غیر منتظره و ناگهانی است و خارج از خانواده رخ می دهد، مثل وقوع تصادف یا بلایای طبیعی. از علائم آن بیش برانگیختگی، اجتناب و دوری می باشد. نوع II مواجهه با وقایع مکرر و مزمن و طولانی مدت است. خاطرات این اتفاقات به نظر محو و نامشخص می شوند. این نوع معمولاً به دنبال فشار هایی چون خشونت های خانگی که در خفا و سکوت رخ می دهد، به وجود می آید (برنهارد، شلی،۲۰۰۴: ۲۷).
۲-۲-۱-۵-۲- فرضیه ایمنی هیجانی
فرضیه ناامنی هیجانی مبتنی بر دلبستگی برای تشریح اثرات مواجهه با خشونت خانگی در دوران کودکی و نیز برای تشریح پاسخ و واکنش کودک به مشاجره و دعوای بزرگسالان به کار می رود. وقتی خشونت مشاهده می شود، پیوند والد با کودک و دلبستگی کودک به والد سست می شود. اگر چه واکنش کودکان فرق می کند، اما آنها برای ایجاد یا کسب مجدد حس امنیت هیجانی تلاش می کنند و این حس را با ایجاد دلبستگی با مراقبانشان ایجاد یا کسب می کنند. همچنین جهت ایجاد دوباره حس ایمنی هیجانی واکنش های دفاعی دیگری در کودکان شاهد خشونت بروز می کند (برنهارد، شلی، ۲۰۰۴).
سبک های دلبستگی در سه نوع تقسیم بندی شده اند و سبک های ارتباط عاطفی جوانان نیز انعکاسی از روابط دلبستگی آنها با والدینشان است. هر دو والد در تعیین سبک های طولانی مدت حائز اهمیت و تأثیر گذارند. والدین گروه های اجتنابی غالباً مطالبه کننده، بی ادب/ بی آبرو، سرد، انتقادی و پدرانی زورگو و بی توجه می باشند. از آنجا که مشاهده خشونت واکنش های احساسی و روانی را در بر می گیرد، کودک نیاز مبرم به کاهش تأثیر ضربه دارد، اما به نظر می رسد به خاطر سبک دلبستگی غیر ایمن نمی تواند با والدین راحت باشد (برنهارد، شلی، ۲۰۰۴).
۲-۲-۱-۵-۳- نظریه روابط شیء
ارتباط بین فرد و اشیاء در زندگانی افراد اصل سازنده و مهمی است. روابط شیئی در واقع نمایش های احساسی از خود و دیگران است. دیگران همان شیئی هستند که کودک با آنها نسبتی دارد. کودک در طول مرحله دلبستگی سخت گیج است که چه چیز خود و چه چیز شیء است، به این دلیل که آنها شیء را چیزی جدای از خود نمی دانند. بعد از این مرحله، مرحله تفکیک است که طی آن کودک سعی می کند از شیء دلبستگی اش جدا شود، در این مرحله تمایز و تفکیک اساسی کودک از والدین رخ می دهد. معمولاً بعد از این مرحله، مرحله یکپارچگی و ائتلاف هست که نمایش های خود و شیء در ارتباط با هم قرار می گیرند به عبارت دیگر آنها جدا ولی در ارتباط با هم هستند. در این مرحله است که کودک یاد می گیرد بدون ترس در خصوص از دست دادن استقلال با دیگران رابطه داشته باشد. کودک تجسم نقش هایی را که بد تلقی می شوند جدا می سازد. او وقتی تجسم بد از شیء مانند مادر یا پدر خشمگین را به منظور کاهش حس تهدید جدا می کند، در واقع این کار را برای کم کردن ترس و وحشت از والدین انجام می دهد. کودک نمی تواند نمایش های خوب و بد خود و مراقبت را با هم یکپارچه سازد. از این رو برای حفظ شیء مثبت در مقابل نیروی مخرب شیء بد باید نمایش های خوب را از بد جدا سازد. به عنوان مثال وقتی کودکی با خشونت والدین مواجه می شوند، باید به منظور حفظ سیمای آنها (والدین) بخش ضربه زننده نمایش والدین، مثلاً خشم والدین را از جنبه های بی خطرتر و خصومت مثبت همچون پرورش و تربیت گری آنها جدا سازد (برنهارد، شلی، ۲۰۰۴).
۲-۲-۱-۵-۴- فرضیه قطع خانوادگی
این مدل که اولین بار از سوی جف، ولف و ویلسون (۱۹۹۰)، مطرح شد ارتباط بین وقایع منفی و مهم خانوادگی همچون همسرآزاری و مشکلات رشدی فرزندان را بیان می کند. طبق این نظریه چون درک کودک از ریشه ها و منشاء خود طی تجارب اولیه کودک با خانواده (خشونت بین والدین) کارکرد روانی – اجتماعی او را از هم گسیخته، منجر به بدسازگاری اجتماعی و روانی می گردد. این نظریه که مشکلات سازگاری فرزندان مواجهه یافته با خشونت را بیان می کند، مبتنی است بر تلاش کودک جهت مقابله با موقعیت تهدید کننده و ناگهانی و موقعیتی که موجب تغییرات گسترده در زندگی آنها می شود. فرزندان مواجهه یافته با خشونت خانگی باید راهی برای مقابله با خطرات و تهدید های آنی خشونت بیابند و با اشکال مختلف مشاجره ها و خشونت ها همچون تغییرات ایجاد شده در اثر بخشی تربیت فرزندان و آشفتگی زیاد بین اعضاء خانواده برخورد نمایند. طبق این نظریه، خشونت خانگی به دو طریق بر کودکان تأثیر می گذارد: اولاً فرزند
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
ان به خاطر مواجهه با حالت رفتاری بد و منحرف والدین مستقیماً تحت تأثیر قرار می گیرند به ویژه خشم بین والدین با بر آشفتن و تهدید حس امنیت فرزند، او را تحت تأثیر قرار می دهند. از دیگر اثرات خشونت، رفتار تهاجمی فرزند می باشد. در ثانی، این نظریه به تأثیرات غیر مستقیم تربیت گسیخته و مدیریت نامؤثر و ناسازگار خانواده و فرزند توجه می کند و ارتباط بین همسرآزاری، فشار روانی مادران و نحوه کنار آمدن او، فشار روانی و نحوه مدارای فرزندان را بررسی می کند (برنهارد، شلی، ۲۰۰۴).
در زمینه تأثیرات مخرب تعارض پژوهش هایی صورت گرفته است که حاکی از آن بوده است که وجود تعارضات زناشویی بر بهداشت روانی، جسمی و خانوادگی تأثیر گذار است. بچه هایی که شاهد خشونت بین والدین بوده اند، به طور چشمگیر مضطرب تر از کسانی می باشند که روابط رضایت بخش پدر و مادر را دیده اند (اللهوردیان عیدی، ۱۳۸۴). خشونت و بی توجهی والدین علاوه بر تأثیر بر تعاملات اجتماعی فرزندان، در بروز مشکلات روانی و عاطفی نیز تأثیر می گذارد (باقرپور کماچالی، ۱۳۸۴). تحقیقات دیگر، رابطه تعارضات زناشویی را با اختلالات خوردن و بیماری های خاص مثل سرطان و بیماری های قلبی اثبات کرده اند، در واقع رفتار های خصمانه در طی تعارض با تغییرات دستگاه ایمنی بدن در ارتباط است (فینچام و بیچ[۶۱]، ۱۹۹۹). تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی در زنان، سوء مصرف مواد در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان، خصوصاً با اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد (افارل[۶۲]، ۲۰۰۰). اختلال های بالقوه تعارض شامل اختلال های هیجانی، شناختی و فیزیولوژیکی است. اختلال هیجانی تعارض به صورت دودلی، اضطراب، زودرنجی، خشم و احساس گناه است. تعارض علاوه بر اینکه در تهییج پذیری تأثیر دارد اختلال شناختی نیز تولید می کند (شاملو، ۱۳۸۴).
۲-۲-۲- اعتماد به نفس
۲-۲-۲-۱- تعریف اعتماد به نفس:
اعتماد به نفس عبارتست از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار، احساسات و عواطف فرد در طول زندگی ناشی می شود (بین و کلمز[۶۳]، ۲۰۰۵،ص۲۶). اعتماد به نفس افراد در هر جامعه ای به طور مستقیم به سیستم و قوانین اجتماعی بر می گردد و فرهنگی که در خانواده رسوخ و فرد در آن رشد کرده است. بدون شک اولین نهادی که اعتماد به نفس فرد را بالا می برد، خانواده و والدین هستند (اقلیما، ۱۳۹۱). اعتماد به نفس داشتن، یعنی باور قلبی به این که فرد توانایی انجام هر کاری را که بخواهد دارد، این احساس زاییدۀ تعهد هر انسان نسبت به خودش است و باور شخصی فرد را به عنوان یک انسان نشان می دهد. اعتماد به نفس پایه و اساس یک شخصیت شاد است و باعث می شود که فرد نسبت به توانایی ها و محدودیت های خود شناخت داشته باشد و در اثر کنترل افکار و احساسات، سازش و تمدد اعصاب برای وی به وجود می آید. احساس ارزشمندی از توانایی های خود عزت نفس نامیده می شود، بطور کلی ارزیابی هایی که فرد از خود می کند عزت نفس او را تشکیل می دهد. همچنین عزت نفس درجه تصویب، تأیید و ارزشمندی است که شخص نسبت به خود احساس می کند (بیابان گرد، ۱۳۸۲).
۲-۲-۲-۲- عزت نفس از دیدگاه های مختلف :
۲-۲-۲-۲-۱- عزت نفس از دیدگاه مازلو
عزت نفس در سلسله نیاز های مازلو در ردیف چهارم هرم قرار دارد. برآورده شدن نیاز به عزت نفس به شخص اجازه می دهد تا نسبت به قابلیت، ارزشمندی و کارآمدی خود احساس اطمینان کند. عزت نفس از نظر مازلو زمانی پدیدار می گردد که فرد احساس کند مورد محبت قرار گرفته و از احساس تعلق برخوردار شده است. مازلو اشاره می کند که عزت نفس، اگر قرار است اصالت داشته باشد باید بر ارزیابی واقع گرایانه توانایی ها و شایستگی های شخص و بر احترام واقعاً درخور از سوی دیگران باشد. پژوهش در زمینه عزت نفس، دیدگاه مازلو را در این مورد که اشخاص با عزت نفس قوی دارای احساس قوی تری از خود ارزشمندی، اعتماد به نفس و کفایت هستند و شایسته تر و کاراتر از افرادی با عزت نفس ضعیف هستند، تأیید می کند. اشخاصی که از نظر عزت نفس قوی هستند، ظاهراً در بسیاری از موقعیت ها بهتر عمل می کنند (شولتس، ۱۹۸۴).
۲-۲-۲-۲-۲- عزت نفس از دیدگاه راجرز
به نظر راجرز و سایر نظریه پردازان، خود شکوفایی عزت نفس بالا، جنبه مهمی از خودپنداره است و با سازگاری فرد ارتباط دارد. به گفته آنها، افراد برخوردار از کارکرد آرمانی، خود را با تمام نقاط قوت و ضعف می پذیرند. البته این دیدگاه ممکن است بعضی را دچار سوء تفاهم کرده و عزت نفس مفرط ایجاد کند که ممکن است به غرور منجر شود. پژوهش ها، باور راجرز را در این مورد که رفتار والدین می تواند خودانگاره کودک را تحت تأثیر قرار دهد، تأیید می کند. والدینی که روابط خوبی با یکدیگر دارند و درجه پذیرش بالایی نسبت به فرزندان خود دارند و روش های فرزند پروری دموکراتیک اتخاذ می کنند، عزت نفس بالاتر و امنیت هیجانی بیشتر در کودک ایجاد می کنند تا والدینی که با یکدیگر دچار تعارض هستند و همچنین ناپذیرا بوده و روش های تربیتی استبدادی به کار می گیرند (بالدوین، ۱۹۹۸، به نقل از هوشمندی، ۱۳۸۸).
۲-۲-۲-۲-۳- عزت نفس از دیدگاه آلفرد آدلر
مباحثی از روانشناسی که اختصاصاً به عزت نفس می پردازد و آنرا به عنوان یک متغیر بانفوذ و با اهمیت عنوان می نماید، نظریه شخصیتی است که آدلر ارائه نموده است. آدلر اگرچه کاربرد عزت نفس را در درمان و بسط و توضیح نظریه خود به کار می گیرد، اما به وضوح اهمیت عزت نفس را دریافت نموده است. یکی از کمک های معنوی آدلر به روانشناسی، مفهومی است که او از عقده حقارت به دست داده است. عقده حقارت و تلاش در راه تفوق و برتری، نقطه شروع “شیوه زندگی” است. شکل گیری احساس کهتری بوجود آورنده انگیزه ای می شود که سرچشمه رفتار و کردارهایی است که از تسلیم تا شورش، کم رویی و پس رفتن تا استیلاء، شرارت تا اطاعت و از رخوت به عدم اراده تا اراده آهنین و غیره طبقه بندی می شود.
علل کهتری آدلر را می توان اجمالاً به سه دسته تقسیم کرد:
محیط: محیط خانه عامل اصلی است که موجب احساس کهتری می شود. محیط ناآرام خانه، مقایسه های نادرست، تحقیر کردن، دامن زدن به رقابت ها، همگی از عواملی هستند که موجب ایجاد احساس کهتری می شوند.
کهتری واقعی بدنی یا روانی: کودکانی که نقایص جسمانی و بدنی دارند و از معلولیت ها رنج می برند، مورد ناراحتی والدین و تحقیر همسالان واقع می شوند که به احساس کهتری منجر می گردد.
محرومیت از محبت و به خود رها شدگی؛ آدلر تأکید فراوان به این جنبه می نماید که بیانگر اهمیت و نقش عامل نخستین (محیط) است. محبت مادران، به عنوان پشتوانه امنیت و جلب اعتماد فرزندان می باشد. فرزندان محروم از این محبت، به احساس کهتری دست می یابند.
آدلر سه منبع عمده را که عزت نفس را کاهش می دهد بیان می کند:
حقارت عضوی: با پدید آمدن نقص عضوی و احساس کهتری حاصل از آن عزت نفس را تحت تأثیر قرار داده و آدلر با گسترش این مفهوم اصطلاح عقده حقارت را در رابطه با احساس بی کفایتی که هر کس با آن زاده می شود و باید به آن تسلط یابد را عنوان می کند.
احساس حقارت: تجربه و پیامد این حقارت که در بردارنده احساس اتکایی و انتظار حمایت دیگران است، به نوعی پرخاشگری منجر می شود.
نازپروردگی: به نظر آدلر کودکان نازپرورده نیز دست خوش احساس کهتری می شوند. چرا که آنها مستبد و خود رأی و از نظر اجتماعی پرورش نیافته و ارزش ها و خواسته های غیر واقعی دارند. آدلر در مورد درمان و افزایش عزت نفس افراد این طور اظهار نظر می کند که احساس حقارت جهد و کوششی است برای غلبه بر نواقص و از طریق مکانیسم جبران صورت می گیرد و هدف عمده درمان را از بین بردن یأس و ناامیدی در افراد و دادن شهامت و توان و جسارت جهت برتری و تسلط بر نواقص می داند (بالدوین، ۱۹۹۸، به نقل از هوشمندی، ۱۳۸۸).
۲-۲-۲-۲-۴- عزت نفس از دیدگاه کوپراسمیت
کوپراسمیت عزت نفس را ارزشیابی فرد درباره خود و یا قضاوت شخص در مورد ارزش خود می داند. وی چهار عامل اسنادی را برای رشد عزت نفس بیان می کند:
نخستین و مقدم بر تمام عوامل، میزان احترام، پذیرش و علاقه مندی که یک فرد دریافت میکند. دومین عامل اسنادی عزت نفس، تاریخ و تجارب موفقیت هایمان در زندگی می باشد و به طور کلی موفقیت و مقامی که در محیط داریم می باشد. سومین عامل، ارزش ها و انتظاراتی که بر این مبنا تجارب را مورد تفسیر قرار می دهیم. چهارمین عامل روش پاسخ دهی فردی نسبت به آن موقعیت هایی می باشد که به نحوه قضاوت و ارزیابی، حساسیت عاطفی، نگرش و روش عکس العمل فرد بستگی دارد. مثلاً دو فرد از یک موقعیت اضطراب آور دو برداشت متفاوت دارند. افرادی که از عزت نفس بالایی برخوردارند و ا
طمینان و تأیید درونی دارند، نحوه قضاوتشان به وضوح متفاوت از افرادی است که عزت نفس پایین دارند. کوپر اسمیت در جایی از عوامل چهار گانه فوق به عنوان موقعیت ها، حمایت ها، ارزش ها و انتظارات یاد می کند. به طور کلی از یافته های کوپراسمیت چنین نتیجه گیری میشود که افراد با عزت نفس بالا به خود اعتماد و اطمینان لازم دارند، برای حل مشکلات راه حل مناسبی می یابند، نگرش مثبت نسبت به خود دارند احساس ارزش می کنند، در بحث ها و فعالیت های گروهی بیشتر شرکت می کنند. برعکس، اشخاصی که از عزت نفس پایینی برخوردارند به خود اطمینان کمتری دارند و دریافت و درک از خودشان غنی یافته نیست، آنها در بحث های گروهی به جای فعالیت کردن ترجیح می دهند گوش دهند و تماشاگر باشند (بالدوین، ۱۹۹۸، به نقل از هوشمندی، ۱۳۸۸).
۲-۲-۲-۳- اهمیت اعتماد به نفس:
به طور کلی اعتماد به نفس را نمایش احساس ارج و قرب شخصی تعریف نموده اند و هدف نهایی آن نیز دریافت تفکر شایستگی است، در حقیقت اعتماد به نفس با روایاهای فرد سنخیتی ندارد بلکه، با اهداف واقعی او در ارتباط است. به نظر می رسد بهترین نوع اعتماد به نفس چیزی است که فرد تصور می کند با تلاش های خود و تطبیق آن با توانایی هایش می تواند به آن دست یابد (اسلامی نسب، ۱۳۸۶).
افرادی که احساس خوبی در مورد خود دارند به آسانی تعارض ها را پشت سر گذاشته، در مقابل فشارهای منفی ایستادگی می کنند و به خوبی می توانند از زندگی لذت ببرند. عزت نفس از عوامل اصلی تعیین کننده در شکل دهی الگوهای رفتاری و عاطفی به شمار رفته و گویای نگرش فرد به خود و دنیای بیرونی است (امامی، ۱۳۸۵).
عزت نفس یک نیاز اساسی است که در فرآیندهای زندگی نقش مهم و به سزایی بر عهده دارد، زیرا به رشد و سلامت و طبیعی بودن فرد کمک می کند. از این رو بدون عزت نفس مثبت، رشد روانشناختی فرد متوقف می شود. در حقیقت عزت نفس مثل یک سیستم ایمنی آگاهانه عمل نموده و مقاومت و ظرفیت لازم برای زندگی فرد را فراهم می آورد، از سوی دیگرعزت نفس بالا انعطاف پذیری فرد را در مقابل مشکلات افزایش می دهد (بیابان گرد، ۱۳۸۲). پژوهش های متعددی نشان داده اند که عزت نفس بالا، با ویژگی های روانشناختی مطلوب مثل دقت ادراکی، سازگاری بهتر و انعطاف پذیری نقش جنسی رابطه دارد و ازسوی دیگر عزت نفس پایین به طور چشمگیری با نشانه های مرضی همبسته بوده و با بسیاری از مشکلات بهداشت روانی رابطه دارد و معمولاً به آسیب های روانی منجر می شود (دورانی، لواسانی، ۲۰۰۰).
همچنین پژوهش های سیلوراستون ماکسول و براوس [۶۴]نشان داده است که، رابطه ی معنی داری بین افسردگی و پرخاشگری وعزت نفس پایین وجود دارد. بنابراین نیاز به عزت نفس یا احترام به خود یکی از نیازهای روانشناختی در انسان است که ارضای درست و واقع بینانه ی آن منجر به پیامدهای مثبت وکارآمدی همچون اعتماد به نفس، ارزشمندی، احساس توانایی، قدرت و حس شایستگی شده و از طرف دیگر عدم توجه به این نیاز منجر به احساس حقارت، بی ارزشی، ضعف ودرماندگی گردیده و باعث کاهش عملکرد فرد خواهد شد (براندون[۶۵]، ۲۰۰۳).
ماریج و کامینگز (۲۰۰۴)، دریافتند که عزت نفس می تواند پیش بینی کننده مناسبی برای کیفیت زندگی دانش آموزان باشد. هم چنین کرموده و مک لین (۲۰۰۱)، در تحقیق خود در خصوص رابطه ی کیفیت زندگی، عزت نفس و سلامت به این نتیجه دست یافتند، دانش آموزانی که در عزت نفس نمره بالاتری دارند از کیفیت زندگی بالاتری نسبت به دانش آموزان دیگر برخوردار هستند.
۲-۲-۲-۴- پیامدهای داشتن عزت نفس سالم:
شناخت ارزش و اهمیت خویش در نتیجه داشتن اعتماد و رضایت از خویش، توانایی برخورد و کنار آمدن با چالش های اساسی زندگی، توانایی ارزیابی درست و دقیق خویش، پذیرش خویش و ارزش نهادن به خود بدون هیچگونه قید و شرطی، توانایی شناخت و پذیرش نقاط ضعف و قوت و محدودیت های خویش ازپیامدهای داشتن عزت نفس است (بوژمهرانی، ۱۳۸۹).
۲-۲-۲-۵- ریشه های رشدی اعتماد به نفس:
استوار (۱۳۸۲) طی پژوهشی در خصوص ریش های رشدی اعتماد به نفس، به این نتیجه رسید که، نوزاد آدمی بعد از تولد به ناتوانی و نیاز خود به بزرگسالان آگاه می شود. اگر این نوزاد در خانواده ای رشد پیدا کند که به نیازهای وی توجه کنند به تدریج حس خود ارزشمندی در وی پدید می آید و در صورتی که این احساس توسط دیگران مورد تأیید قرار گیرد به تدریج درونی شده و دوام می یابد، اما اگر مورد بی اعتنایی قرار گیرد فرد به نوعی احساس حقارت دچار می شود.
بالبی (۱۹۸۹)، عزت نفس را بخشی از شخصیت افراد برشمرده و اهمیت کسب احساس امنیت در دوران کودکی برای رسیدن به اعتماد را لازم می داند. روزنبرگ[۶۶] (۱۹۶۵)، در مطالعات خود به مؤثر بودن نقش عواملی چون نژاد، مذهب، تربیت، تولد و ارتباط والدین بر عزت نفس افراد تأکید کرده است. بین عزت نفس افراد نسبت به ارزش و احساس ارزشمندی و در نتیجه عزت نفس رابطه وجود دارد. به طور مثال فردی که داشتن موقعیت اجتماعی بالا را برای خود ارزش بداند، در صورت دارا بودن چنین مقامی عزت نفس بالایی را تجربه خواهد کرد، اما در صورتی که از موقعیت اجتماعی پایینی برخوردار باشد احساس بی ارزشی و بی کفایتی خواهد داشت. یکی از عناصر و مفاهیم اساسی در عزت نفس مفهوم “خود” است و “خود” و در سنین مختلف شکل می گیرد. بنابراین، بین عزت نفس و دوره های مختلف رشد رابطه وجود دارد (همان منبع).
از سوی دیگر برخی از پژوهشگران به نقش خانواده در افزایش عزت نفس پرداخته اند، آنها معتقدند برخی رفتارهای والدین که به طور مستقیم با عزت نفس بالا مرتبط هستند عبارتند از: محبت، تقویت مشروط، بیان انتظارات به شکل غیر مستقیم، رفتارها و اظهار نظرهای انعطاف پذیر، تشویق رفتار مستقل کودک، شرکت دادن کودک در تصمیم گیریها، تربیت انعطاف پذیر، اجتناب از شدت عمل. پژوهشگران در این زمینه هم عقیده هستند که برای پرورش عزت نفس در کودکان ابعاد محبت و کنترل باید در رفتار والدین وجود داشته باشد (پوپ، مک هال و کری[۶۷]، ۲۰۰۴).
۲-۲-۳- پرخاشگری
پرخاشگری در روان شناسی رفتاری تعریف شده است که قصد آزار و آسیب رساندن به شخصی دیگر، خود یا اشیاء باشد. در تعریف سنتی پرخاشگری آن را رفتاری تعریف کرده اند که متوجه فرد دیگری است و هدف آن صدمه زدن به وی است (هزی پاول ماسن و همکاران، ۲۰۰۱).
۲-۲-۳-۱- پرخاشگری به عنوان یک غریزه
فروید غریزه را عامل اصلی پرخاشگری می دانست. وی به یک دیدگاه هیدرولیک در پرخاشگری اعتقاد داشت، این که انرژی پرخاشگرانه، تا یک سطح معینی تولید می گردد و آنگاه از طریق رفتار خشن و تخریب گرا تخلیه می گردد. وی دو دسته غریزه متضاد با عنوان های غریزه زندگی و غریزه مرگ را مطرح می کند. غریزه زندگی سازنده و نگهدارنده حیات است و ما را از جهت ارضاء و حفظ بقاء هدایت می کند. اما غریزه مرگ، مخرب و از هم پاشاننده زندگی است و به صورت پرخاشگری، به نابود کردن و تخریب می پردازد (بندورا[۶۸]، ۱۹۷۳؛ به نقل از شکرکن، ۱۳۸۴). فقط روان تحلیل گران نیستند که چنین عقیده ای دارند، دیگر روانشناسان از جمله “لورنتس” نیز به عنوان یک کردار شناس مشهور پرخاشگری را به عنوان یک غریزه تهاجم تلقی می کرد، که توسط یک سری از عوامل محیطی راه اندازی می گردد.
به عقیده لورنتس پرخاشگری، صفت غریزی تمام موجودات زنده است و برای حفظ حیات انسان و گونه های دیگر حیوانات ضروری است. لورنتس اظهار داشته است پرخاشگری که موجب آسیب رساندن به دیگران می گردد، از غریزه جنگیدن بر می خیزد که بین انسان و سایر ارگانیسم ها مشترک است. انرژی این غریزه به طورخود به خود با عیار کم و بیش ثابت، در ارگانیسم تولید می گردد. احتمال پرخاشگری در نتیجه بالا رفتن میزان انرژی اندوخته شده و وجود و شدت محرک های آزاردهنده پرخاشگری افزایش می یابد (لورنتس،۱۹۹۶؛ به نقل از شکرکن، ۱۳۸۴).
۲-۲-۳-۲- پرخاشگری رفتاری
اکثر نظریات رفتاری، به جای تلقی پرخاشگری به عنوان یک غریزه، آن را به عنوان یک رفتار هدفمند قلمداد می کنند. در بین تعاریف این دسته از نظریه پردازان، تعریف آرنولد باس غالب تر است که پرخاشگری را به عنوان “پاسخی می داند که محرک های آزار دهنده را به یک ارگانیسم دیگر وارد می کند”. این تعریف، به جای نیت عمل، به پیامد های عمل توجه دارد. یعنی رفتاری پرخاشگرانه است که برای دیگران درد، ضرر و ناراحتی به همراه داشته باشد. در مقابل این تعریف، تعریف هدفدار پرخاشگرانه قرار دارد که می گوید “پرخاشگری شکلی از رفتار است که به منظور آسیب رساندن به ارگانیسم، طراحی و ارگانیسم نیز برانگیخته می شود تا از این رفتار اجتناب ورزد در این جا، نیت پرخاشگرانه است هرچند که عمل پرخاشگرانه صورت نگرفته باشد (بارون ریچاردسون، ۱۹۹۴؛ به نقل از شکرکن، ۱۳۸۴). بر طبق تعریفی دیگر پرخاشگری، رفتاری است که به قصد آسیب رساندن به چیزی یا آزار کسی ابراز می شود. نیت فرد پرخاشگر در این تعریف مستتر است. از ترکیب درتعریف فوق، پرخاشگری را تعریف می کنند: رفتاری که به دیگران آسیب می رساند به خصوص وقتی فرد بداند رفتارش به دیگری آسیب می رساند. پرخاشگری عملی است عمدی که هدف آن ایجاد درد و آسیب رسانی است. این عمل ممکن است فیزیکی یا کلامی باشد یا اینکه اصلاً به هدف نرسد، با این همه چنین عملی پرخاشگرانه است (هزی پاول ماسن و همکاران، ۲۰۰۱؛ به نقل از عبدالهی، ۱۳۸۷).
هنگامی که فرد قصد آزار دیگران را دارد، پرخاشگری را به طریقی انجام می دهد که به اهداف ارزشمند دیگران آسیب رساند. بدین ترتیب نوع پرخاشگری دختران و پسران متفاوت است، چون اهدافی که برای دختران و پسران مهم و ارزشمند هستند، متفاوت است (کریک و گروت پیتر، ۲۰۰۳).
۲-۲-۳-۳- پرخاشگری به عنوان یک قضاوت اجتماعی
صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- قسمت ۳۵
جمعه 99/12/22
نسرین بوی:دارای بوی نسرین مجازاً به معنای” بوی خوش” است.مجاز به علاقه خاص به عام
لاله عذاران :زیبا رخساران
عنبرین:خوشبو، عنبر :ماده ای است به همین نام که از ماهی” کاشالوت” گرفته می شود عنبر شکلاً شبیه خاویار است به این ماهی “عنبر ماهی” نیز می گویند.
اصلاغ :جمع صُرغ به معنای زلف،صرغ(به معنای زلف)
سیاهی آن نیز در عربی مورد توجه و تشبیه بوده است:
صُرغُ الجِیبِ وَ حالی کَلاهُما کاللیّالی و ثَغرُهُ فی الصِفّاء وَ اَدمُعی کَاّللالی
(مرتضوی،۴۹:۱۳۵۹)
زلف یار و روزگار من، هر دو چون شب تیره اندو دندانهایش و اشک من در درخشانی،همانند مروارید.
بیت بالا از نوع تشبیه تسویه است(مشبه متعدد و مشبه به منفرد)
عنبرین اصلاغ:دارای زلف هایی به بوی عنبر.”عنبرین” مجاز است از” بوی خوش” به علاقه ی عام به خاص و ملازمت. زلفی که عنبرین است یعنی” بوی خوش “دارد و “عنبر” ذاتاً خوشبوست و از” عنبرین” معنای عام آن را اراده کرده است نه معنای خاص آن را ،که خوشبو شده بواسطه ی عنبر باشد.
۴-۱-۶-علاقه ماکان و مایکون
ماکان یعنی آنچنان که در گذشته بوده و مایکون یعنی آنچنان که در آینده هست.
الف- علاقه ماکان
هر چوب در تجمّل چون بَزمِ میرگشت گر در دو دست موسی، یک چوب، مار باشد
(مولوی، ۲۶۷:۱۳۸۴)
مراد و منظور از «چوب» عصای موسی است.
ب- علاقه مایکون: حالت و صفت آینده کسی یا چیزی را بگوییم و حال و وضع کنونی او را، اراده کنیم:
فریبش داد تا باشد شکیبش نهاد آن کُشتنی، دل بر فریبش
(نظامی:۱۷۹:۱۳۷۸)
«کشتنی» یعنی «شیرویه» پس خسروپرویز که در آینده کشته می شود.
۴-۱-۷–مجاز به علاقه ی ماکان
با تو محال است بر آمیختن گر چه غمت با گلم آمیخته است
بر آمیختن : استعاره تبعّیه است از” عشق بازی کردن” (مستعارمنه). نکته ی در خور ذکر پیشوند “بر” در بر آمیخته است که یک پیشوند عامل و نافذ است و معنی مصدر ساده” آمیختن” را کاملاً به نحوی بلاغی عوض کرده است. پیشوندهایی چون در ،اندر، فرا، فرود، فرو، فراز و … هم معنای از مصادر ساده می آفرینند و هم بسیاری از این فعل های پیشوندی در حوزه ی ساختارهای بلاغی از انواع گوناگون تشبیه و مجاز و استعاره و … کمک شایانی به آفرینش صور بلاغی می کنند.
محال به معنای امروزی (غیر ممکن ) نیست و به معنای “خلاف” است در متون قرن ششم و هفتم این واژه با همین معنای اخیر به کار رفته است.
نخست آنکه سخن محال از کس نشنود و به خاطر در نیارد که غبن است، چه خردمند گرِدِ محال نگردد.
(دیوان معالی نصرالله منش۱۱۲:۱۳۶۴)
در مصراع دوم،یک مجاز با علاقه ی ماکان به کار برده است : باگلم آمیخته است.آدمی قبل از سلاله و نسلی اصلاب و انتقال نطقه ،خاک (گِل) بوده است :خلق الانسان من صلصالٍ کَالفخّار:انسان را از گل چسبنده ی گوزه گری آفرید
(الرحمن:۳۸)
غمت با گِلم آمیخته است :استعاره ی تبعّیه و به جهتی کنایه بعید (تلویح) است و در شعر فارسی جای پا دارد.
با آن نگار کار من آن روز او فتاد کادم میان مکّه و طائف فتاده بود
(نجم الدین رازی،۶۹:۱۳۷۱)
از شبنم عشق،خاک آدم گل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سرنشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فرو چکید و نامش دل شد
(نجم الدین رازی،۶۷:۱۳۷۱)
۴-۱-۸-علاقه جنس
جنس چیزی را بگویند و خود آن جنس یا شی را اراده کنند:
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد تواند بیستون را، بی ستون کرد
همان آهنگری با خاره، می کرد همان سنگی به آهن پاره می کرد
(نظامی، ۲۰۶:۱۳۸۷)
مراد از آهن «تیشه فرهاد» است.
۴-۱-۹-علاقه مجاورت
واژه یی را به سبب مجاورت به جای واژه دیگری به کار گیرند مانند اطلاق «صبح» به خورشید در بیت زیر:
چو زاغ شب به جا بُلسا رسید از حدّ جا بُلقا[۱] برآمد صبح رخشنده، چو از یاقوت، عنقایی
(ناصرخسرو، ۳۹۴:۱۳۷۶)
۴-۱-۱۰-علاقه تضاد
واژه را از روی طنز در معنای ضدّ آن به کار می برند:
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق گفتم ای خواجه ی عاقل، هنری بهتر از این؟
(حافظ، ۳۱۸:۱۳۸۹)
خواجه عاقلّ یعنی «خواجهی نادان»
۴-۲-مجاز و کنایه
در دایره عشق هر آن کس که نهد پای از شوق خطت ،نقطه ز پرگار نداند
(خواجو:۱۸۵)
دایره عشق :عشق را به حوزه و دایره ای مانند کرده است
نقطه از پرگار نداند :(مکنیٌ به و لازم) کنایه است از کمال حیرت و سرگُسستگی (کنایه فعلی ) ضمنا خواجو در آوردن دایره ی عشق و نقطه و پرگار تعّهد داشته است
سند پا:(پای نهادن) ترکیب مجازی است و کنایه از وارد شدن است در این کنایه” پای” مجاز است به “علاقه” در دایره عشق جز به کل از وجود
رهن دین_۱
جمعه 99/12/22
ای برای توجه قضات و ایجاد انعطافی در عقاید آنان خواهد بود؛ از همین طریق است که میتوان روش های قضائی تازه بوجود آورد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
بخش دوم حق الثبت قرارداد فروش اقساطی در صورت کاهش مبلغ قرارداد مشارکت مدنی
مبلغ قرارداد مشارکت مدنی یکصد میلیون ریال بوده و حق الثبت آن مبلغ ، تمام و کمال پرداخت شده است . با متمم قرارداد مبلغ قرارداد مشارکت مزبور به هشتاد میلیون ریال کاهش یافته است . بانک می خواهد سهم الشرکه ی خود ناشی از قراردادهای مزبور را درقبال یکصد و بیست میلیون ریال به شریک بفروشد و ثمن را در مدت ۱۵ سال شمسی ، اقساطی وصول کند . سردفتر می داند که بر اساس تبصره ۱ماده ۱۵ قانون عملیات بانکی بدون ربا باید نسبت به مابه التفاوت حق الثبت وصول کند ؟ لیک نمی داند بر اساس مابه التفاوت کدامین قراردادها ؟ مابه التفاوت مشارکت و فروش اقساطی (بیست میلیون ریال =۱۰۰۰۰۰۰۰۰-۱۲۰۰۰۰۰۰۰) یا متمم و فروش اقساطی (چهل میلیون ریال= ۸۰۰۰۰۰۰۰ – ۱۲۰۰۰۰۰۰۰) . پاسخ را باز باید در خود تبصره ۱ ماده ۱۵ اصلاحی قانون عملیات بانکی بدون ربا و الحاق دو تبصره به آن جستجو کرد :« چنانچه در هر یک از موارد اعطای تسهیلات بانکی بیش از یک قرارداد بین بانک با مشتریان خود در دفتر اسناد رسمی تنظیم گردد حقوق متعلق اعم از هر نوع عوارض ، حق الثبت و نظائر آن نسبت به سند اول محاسبه و دریافت خواهد شد و در مورد قرارداد بعدی تعلق حقوق مزبور منوط به افزایش رقم مندرج در قراردادهای بعدی نسبت به رقم مذکور در قرارداد ماقبل آنست در این صورت حقوق متعلق اعم از هر نوع عوارض ، حق الثبت و نظائر آن به استثنای حق التحریر باید به نسبت مابه التفاوت دو رقم فوق الذکر محاسبه و دریافت گردد . ملاک تشخیص ارتباط قراردادها اعلام بانک ذیربط می باشد . » شرط نخست برای استفاده از تخفیف مندرج در تبصره مزبور افزایش مبلغ قراردادبعدی نسبت به قرارداد قبل و شرط دوم وجود ارتباط بین دو قرارداد است که اگر شرط دوم نباشد افزایش رقم به تنهائی کافی نخواهد کرد . باید دید آیا با کاهش مبلغ قرارداد مشارکت مدنی ، همچنان ارتباط قرارداد فروش اقساطی با قرارداد مشارکت مدنی با مبلغ یکصد میلیون ریال باقی است یا نه قرارداد فروش اقساطی با قرارداد مشارکت مدنی فقط تا حد هشتاد میلیون ریال ارتباط دارد و ارتباطش با قرارداد مزبور با تنظیم متمم کاهش مبلغ مشارکت نسبت به بیست میلیون ریال گسسته است ؟ باید ماهیت متمم کاهش مبلغ را مشخص کرد؟ اگر بانک در اعلام مبلغ مشارکت مرتکب اشتباه شده باشد متمم یک متمم اصلاحی خواهد بود و بهتر است در سند تنظیمی به اصلاح مبلغ تاکید شود نه کاهش مبلغ ؛ در غیر این صورت ، در واقع میزان مشارکت طرفین تغییر می یابد و به نظر می رسد متمم قرارداد را باید اقاله ی ضمنی قرارداد مشارکت مدنی نسبت به بعض تلقی کرد . با این تحلیل گره عقد مشارکت نسبت به بیست میلیون ریال باز شده است و نسبت به هشتاد میلیون ریال قرارداد مزبور باقی است . در حقوق گفته می شود عقد واحد به اعتبار تعدد مورد منحل به عقود متعدد می شود . در مانحن فیه با تنظیم متمم ، قرارداد مشارکت مدنی به دو عقد مستقل تجزیه می شود : مشارکت بیست میلیونی و مشارکت هشتاد میلیونی . مشارکت بیست میلیونی تفاسخ می گردد و مشارکت هشتاد میلیونی تداوم وجود می یابد . قرارداد فروش اقساطی در عالم اعتبار حقوق هیچ ارتباطی با قرارداد مشارکت مدنی نسبت به بیست میلیون نخواهد داشت تا حق الثبت آن در تنظیم قرارداد فروش اقساطی ملحوظ گردد . انحلال عقد نیز سبب استرداد حق الثبت نمی باشد که بدان توجیه حق الثبت آن مبلغ را در وصول حق الثبت برای قرارداد فروش اقساطی محاسبه کنیم .
می توان با مثال دیگری موضوع را بیش تر روشن ساخت . بانک مبلغ دویست میلیون ریال در قالب مشارکت مدنی به آقای الف تسهیلات اعطا کرده است تا دو واحد مسکونی احداث کند( برای هر واحد یکصد میلیون ریال). بعد از انقضای دوران مشارکت و تکمیل ساختمان طرفین توافق می کنند تسهیلات یک واحد تسویه و نسبت به واحد دیگر قرارداد فروش اقساطی تنظیم گردد . قیمت فروش اقساطی سهم الشرکه ی بانک یکصد و هشتاد میلیون ریال می شود . آیا برای قرارداد فروش اقساطی حق الثبتی تعلق می گیرد؟ اگر مقدار تسویه شده ی قرارداد مشارکت مدنی نیز به حساب آید حق الثبتی برای قرارداد فروش اقساطی تعلق نخواهد گرفت . گفتنی است که با تسویه ی مشارکت نسبت به نصف مبلغ تسهیلات پرداختی ، قرارداد مشارکت مدنی نسبت به آن موضوعش ایفا و تعهدات طرفین نسبت به هم ساقط گردیده است و آنچه بطور اقساطی به شریک فروخته می شود سهم الشرکه ای است که از قسمت تسویه نشده ی مشارکت برای بانک در یکی از واحدهای احداثی ایجاد شده است و باز قرارداد مشارکت منحل به دو عقد می شود : قراردادی که موضوع آن تسویه و ایفا شده است (وفای به عهد ) و قراردادی که می خواهد تبدیل به فروش اقساطی شود( تبدیل تعهد ) که در اولی ارتباطی بین قرارداد فروش اقساطی و قرارداد مزبور نیست و لیکن ارتباط قرارداد فروش اقساطی با قرارداد تجزیه شده ی دوم باقی است و برای همین در قرارداد فروش اقساطی باید قید شود بانک می خواهد سهم الشرکه ی خود را در واحد مسکونی بشماره ی قطعه ی فلان ( یکی از واحدهای مورد مشارکت ) به شریک بطور اقساطی بفروشد و بدین سان تعهدات ناشی از قرارداد مشارکت مدنی ساقط خواهد شد و موارد رهن آن نیز که اینک به دو قطعه تفکیک شده است آزاد خواهد شد منتهی از یکی از واحدها به سبب وفای به عهد و از واحد دیگر به سبب تبدیل تعهد (تبدیل مشارکت به فروش اقساطی ) فک رهن می شود .
نکته های سردفتری (۳)
توسط: لطیف عبادپور
بخش دوم تمدید مدت قراردادهای بانکی بعد از انقضاء مدت
مدت قرارداد منقضی شده است . بانک به دفترخانه نوشته است با تنظیم متمم ، مدت قرارداد یک سال دیگر تمدید شود. سردفتر مدعی است که بعد از انقضاء مدت تمدید ممکن نبُوّد.آیا قرارداد قابل تمدید است ؟ اگر قابل تمدید است چه زمانی می توان آن را تمدید کرد ؟ فقط قبل از انقضاء مدت یا بعد از سپری شدن مدت نیز چنین امکانی برای طرفین هست ؟ هیچ وقت از خود نپرسیده ایم آنچه در عرف دفاتر و بانک ها به تمدید قرارداد شهره گشته است ماهیت اش چیست ؟ ما در این متمم ها مدت چه چیزی را تمدید می کنیم ؟ چون ماهیت آن را درنیافته ایم وقتی مدت تعیین شده در قرارداد سپری می شود بعضا سردفتری مدعی می شود که بعد از مدت ، تمدید بر خلاف قانون است و تن به تمدید قرارداد نمی دهد . باید گفت هر قرارداد بانکی که مطابق قانون عملیات بانکی بدون ربا در دفاتر اسناد رسمی تنظیم می شود مشتمل بر دو عقد است : عقدی از عقود پیش بینی شده در قانون مزبور که در قالب آن تسهیلات بانکی اعطا می شود و دگر عقد رهن که یک عقد تبعی است . مدت در قراردادهای مزبور به سه صورت می تواند مطرح باشد :
گاهی ممکن است ماهیت حقوقی نخستین ( قراردادهای موضوع قانون عملیات بانکی بدون ربا ) مقید به مدت باشد . چنین قید و شرطی ممکن است در بعضی از قراردادها صحیح باشد و در بعضی دیگر صحیح نباشد. مثلا در عقد نکاح و وقف چنین شرطی جایز نبود ولی در عقد وکالت می توان شرط اعتبار وکالت تا مدت معینی کرد که با انقضاء مدت وکالت خود به خود منفسخ می شود . اندراج چنین شرطی در قراردادهای بانکی نیز نتیجه اش این خواهد بود که قرارداد خود به خود منفسخ شود . آیا می توان چنین شرطی را در قراردادهای بانکی کرد؟ اگر می توان کرد ، شرط مزبور چه نوع شرطی است ؟ آنچه مسلم است شرط مزبور شرط خیار نیست . تنها نهادی که چنین شرطی را می تواند قالب باشد شرط فاسخ است ؟ اگر باشرایط شرط فاسخ تطبیق کند شرط صحیحی خواهد بود و الا درست نمی تواند باشد . حکم راندن بر صحت چنین شرطی در واقع حکم بر انفساخ قرارداد است به انقضاء مدت بطور خودکار که اثر انفساخ در مورد قراردادهای مختلف متفاوت خواهد بود. چنانچه قرارداد انعقادی ، قرارداد فروش اقساطی باشد عوضین باید به طرفین مسترد شود. یعنی اگر در برای خرید چیزی از تسهیلات استفاده شده باشد ، اصل تسهیلات باید به بانک مسترد شود با در نظر گرفتن این نکته که قراردادهای فروش اقساطی بانک ها قرارداد فروش اقساطی نیست. چون بانک ها چیزی را که خود مالک باشند به مشتری نمی فروشند بلکه تسهیلات جهت خرید به مشتری اعطاء می کنند که فروشنده ی آن شخص دیگری است . اگر قرارداد فروش اقساطی جهت فروش سهم الشرکه بانک ناشی از قرارداد مشارکت مدنی باشد ؛ انفساخ قرارداد مزبور بدان معنی است که بانک و مشتری مجددا در موردمعامله شریک می شوند. در قراردادهای دیگر نیز به هرحال اثر مستقیم عقد به همرا آثار فرعی آن زایل می شود و رابطه ی طرفین نه با قرارداد که با اصول دیگر تنظیم و مرتب می شود . بدیهی است طرفین در قراردادهای بانکی چنین قصدی ندارند نمی خواهند گره عقد گشوده شود و در یک وضعیت مبهم حقوقی قرار گیرند و افسار رابطه ی حقوقی خویش را به دست مقررات حاکم بر شرکت قهری ویا احکام ضمان قهری بسپارند و اگر چنین قصدی داشته باشند یا باید پیش از انقضاء مدت شرط مزبور ساقط کنند و اگر مدت منقضی شده باشد تمدید ممکن نخواهد بود چون عقدی که منفسخ گشته است دیگر وجود ندارد تا به تداوم وجود آن توافق گردد باید ایجاب و قبول جدیدی شود که نتیجه ی آن بوجود آمدن ماهیت حقوقی نوی خواهد بود که لازم است از نو با سند جدیدی تسجیل شود و الزاما سند قبلی مثبت این ماهیت جدید نخواهد بود.
ممکن است مدت ناظر به رهن باشد . گفتنی است که عقد رهن مدت ندارد . عقد مزبور یک عقد تبعی است و تا زمانی که دین به داین پرداخت نشده است عقد رهن به قوت خود باقی است مگر این که مرتهن اعراض از رهن کند . پس در تمدید مدت طرفین مدت رهن را افزایش نمی دهند بلکه اگر هم زمان استفاده از رهن به تاخیر می افتد این تاخیر ناشی از تعویق امر دیگری است که تبعا به رهن هم سرایت می کند .
مدت تعیین شده ، اجل دین و تعهد است . در قرارداد مشارکت مدنی که از مدت به دوران مشارکت تعبیر می شود شریک متعهد می شود در آن مدت سهم الشرکه را در حساب مشارکت واریز کند و امر موردنظر را انجام دهد و بانک نیز متعهد می شود تسهیلات لازم را به عنوان سهم الشرکه خویش در اختیار او قراردهد . در قرارداد فروش اقساطی ، مدت در واقع همان اجلی است که برای تادیه ثمن به بانک تعیین گردیده است .
بنابراین اگر مدت تعیین شده اجلی است که طرف قرارداد بانک باید در آن مدت به تعهدات خویش عمل کند و تسهیلات دریافتی را به نحو اقساط به بانک استرداد کند تمدید قرارداد چیزی نیست جز دادن مهلت به بدهکار که تواند بدهی خویش بازپرداخت کند ؛ پس عمل حقوقی جدیدی انجام نمی شود . در نتیجه بانک می تواند هم قبل از انقضاء مدت ، اجل تعیینی را افزایش دهد یا بعد از انقضاء مدت به بدهکار فرصت بیشتری برای پرداخت دین یا انجام تعهدات خویش اعطاء کند. همین طور طرفین می توانند با توافق یکدیگر ، زمان انجام تعهد و یا پرداخت دین را کم یا بیش سازند .
روزنوشت های سردفتری من (۶)
آقای …….. از بانک ملی شعبه …… تسهیلات دریافت نموده و ششدانگ یکیبابخانه ملکی خود را در رهن بانک قرار داده است . او دار فانی را وداع گفته و وراث قانونی وی سه پسر و چهار دختر است . دو پسر چهار دهم تسهیلات را به بانک پرداخته اند و بانک به دفترخانه ی تنظیم کننده ی سند نوشته است چون آقایان ………. چهاردهم تسهیلات و متفرعات آن را پرداخته اند لذا چهاردهم ششدانگ موردوثیقه فک شود . سردفتر اعلامیه ی فک نسبت به مقدار مورد اشاره تنظیم و به اداره ی ثبت مربوطه ارسال کرده است . در کمال تعجب اعلامیه عینا به دفترخانه اعاده شده است بدین استدلال که فک رهن از جزء مشاع وثیقه ممکن نبود و کار اجرا را در صورت صدور اجرائیه با دشواره مواجه کند . همکار محترم در کار خود ایرادی قانونی نمی بیند در عین حال جهت اطمینان خاطر با راقم تماس گرفته است تا نظر من را جویا شود . هیچ ایراد قانونی بر کارش وارد نمی بینم . اگر می توان مال مشاع را در رهن قرار داد ، می توان جزء مشاعی از ان را نیز فک کرد و جزء مشاع دیگر را همچنان در رهن نگه داشت . جالب است بدانیم که رهن مشاع تشریفاتی سخت تر از فک جزء مشاعی از وثیقه دارد . چون عقد رهن یک عقد عینی است و علاوه بر ایجاب و قبول نیازمند قبض مورد رهن از سوی مرتهن می باشد که اقباض آن باید با اذن مالکین مشاعی باشد حال آن که در فک رهن جزء مشاع با دشواره ای این چنینی مواجه نیستیم چون عقد رهن قبلا با ایجاب و قبول وقبض واقع شده است و اینک قرار است جزء مشاعی از آن آزاد و جزء مشاعی دیگر همچنان در رهن باقی بماند . لیکن باید دانست که به مجرد واریز چهاردهم تسهیلات ، به همان میزان از مورد وثیقه بطور خودکار آزاد نمی شود . چون رهن تجزیه ناپذیر است و با پرداخت بخشی از دین بخشی از وثیقه آزاد نمی شود ؛ زیرا تمام مال در برابر هر جزئی از دین وثیقه است و تا آخرین دینار از تسهیلات پرداخت نشده است وثیقه باقی است و آزاد نتواند شد . آنچه بانک در جهت آزاد سازی چهار دهم ششدانگ مورد رهن انجام داده است اعراض از بخش مشاعی از وثیقه است که هرچند انجام عمل حقوقی اعراض از سوی بانک علتش پرداخت بخشی از دین بوده است یا عمل آن ها را می توان توافقی بر اساس ماده ۱۰ قانون مدنی فی مابین دو پسر متوفی و بانک تلقی کرد که آن ها ملزم شده و بخشی از دین را پرداخته اند به شرط آن که سهم الارث آنها از وثیقه آزاد شود و در مقابل بانک از اصل تجزیه ناپذیری رهن عدول کرده و چهاردهم وثیقه را در مقابل سهم آن ها از بدهی شناخته و بدین سان با پرداخت مقدار مزبور ازدین ؛ همان میزان از وثیقه نیز بطور خودکار آزاد می شود . نهایتا قسمت مشاعی از وثیقه ( شش دهم ) همچنان در وثیقه ی بانک باقی خواهد ماند همانطور که از اول می توانست همین مقدار در رهن قرار گیرد . از جهت اجرا نیز با هیچ مشکلی مواجه نخواهیم بود . چون هدف نهائی از رهن مالی ، این است که اگر بدهکار دین خویش ادا نکند وثیقه مطابق مقررات فروخته شود و طلب بستانکار مستهلک شود و اگر خریداری نباشد به خود بستانکار منتقل شود . چون فروش مال مشاع جایز است پس اجرا در مزایده ی آن و یا انتقال اجرائی وثیقه به طلبکار با مشکلی روبرو نخواهد شد. نظر خود را بشرح فوق و البته بصورت خلاصه به همکار گرامی عرض کردم و پس از خداحافظی با شنیدن بوق ممتد گوشی تلفن ارتباط ما قطع شد تا این که چند روز بعد آن همکار محترم برای مورد دیگری زنگ زد نتیجه را جویا شدم و گفت اداره ی ثبت دو پاش را کرد در یک لنگه کفش که حکما باید
تاثیر پرورش سرمایه انسانی بر بهبود عملکرد سازمان- قسمت ۷
جمعه 99/12/22
– آموزش، توسعه مهارتها و شناخت توانمندی های بالقوه افراد،
– ایجاد مسیرهای شغلی مشخص و آینده کاری روشن،
– ایجاد تعهد در کارکنان،
– تشکیل گروه های کاری (آرمسترانگ، ۱۳۸۰).
انعطاف پذیری: بنا به گفته اتکینسون (۱۹۸۴) ، هدف از استراتژی انعطاف پذیری باید ایجاد یک شرکت منعطف از راه فراهم آوردن انعطاف پذیری بیشتر عملیاتی و نقشی باشد. تخصیص بهینه فعالیتها به کارکنان، استفاده حداکثر از زمان، برونسپاری برخی از فعالیتها و توسعه مهارتهای کارکنان، به گونه ای که قابلیت انجام مشاغل مختلف را داشته باشند، از مسایلی است که باید موردنظر قرار گیرد( آرمسترانگ، ۱۳۸۰).
این امر بسیاری از دغدغه های مدیران سازمان را در ارتباط با جذب و حفظ نیروی انسانی، به ویژه در شرکت های پروژه محور مرتفع می سازد.
ب) توسعه منابع انسانی
پیدایی دانش و فناوری های نوین، تحولات صنعتی و همچنین جهت گیری ها و استراتژی های جدید سازمانها، آنها را ناگزیر می سازد برای بقا در عرصه رقابت، به سوی آموزش و توسعه مداوم منابع انسانی خود گام بردارند (آرمسترانگ، ۱۳۸۰).
والتون(۱۹۹۹)، توسعه استراتژیک منابع انسانی را چنین توصیف می کند: «توسعه استراتژیک منابع انسانی شامل این موارد است: ایجاد، حذف، اصلاح و تعدیل مسئولیت¬ها و فرایندها و راهنمایی و هدایت افراد به شیوه ای که همه افراد و گروه ها به مهارت ، دانش و شایستگی هایی که برای قبول و انجام وظایف فعلی و آتی سازمان لازم است، مجهز شوند. » (آرمسترانگ، ۱۳۸۴)
هدف از توسعه استراتژیک منابع انسانی، ایجاد چارچوبی فراگیر و یکپارچه برای پرورش کارکنان است. بخش اعظم فرایندهای توسعه منابع انسانی متوجه فراهم آوردن محیطی خواهد شد که در آن محیط، کارکنان به یادگیری و توسعه دانش و مهارت های خود ترغیب شد. ممکن است فعالیتهای مرتبط با توسعه منابع انسانی شامل برنامه های سنتی آموزشی نیز باشند، اما تأکید این فعالیتها بر توسعه سرمایه معنوی سازمان و ترویج و ارتقای پویایی سازمانی، گروهی و فردی است. افزایش شایستگی ها و قابلیت های کارکنان سازمان باید به عنوان یکی از سیاستهای اصلی توسعه منابع انسانی مورد توجه جدی قرار گیرد(سعدت،۱۳۸۶).
ج) مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد، حوزه ای از منابع انسانی است که می تواند بیشترین سهم را در بهبود عملکرد سازمان داشته باشد. هدف از استراتژی های مدیریت عملکرد، افزایش اثربخشی سازمان، افزایش بهره وری کارکنان و گروه ها و کسب سطح بالاتری از مهارت، شایستگی و افزایش تعهد و انگیزه در کارکنان است. استراتژی های مدیریت عملکرد به مسائلی همچون چگونگی مدیریت سازمان برای رسیدن به اهداف تعیین شده، می پردازد. مدیریت عملکرد را می توان به عنوان روشی استراتژیک و یکپارچه برای فراهم آوردن موفقیتی پایدار برای سازمانها از راه بهبود عملکرد کارکنان تعریف کرد. مدیریت عملکرد از این جهت استراتژیک است که به مسائل گسترده فراروی سازمان می پردازد؛ اینکه آیا در محیط خود به گونه ای اثربخش فعالیت می کند و اینکه جهت کلی حرکت سازمان به سمت دستیابی به اهداف سازمانی است یا خیر؟ استراتژی های مدیریت عملکرد اهداف عمده زیر را دنبال می کنند:
– کمک به نیروی انسانی در جهت بهبود عملکرد؛
– توسعه و پرورش کارکنان در جهت طی مسیر شغلی؛
– استفاده از نظرات کارکنان برای بهبود سازمان؛
– مشارکت و تشویق کارکنان؛
– گردآوری اطلاعات لازم برای جبران خدمت کارکنان؛
– کشف نقاط قابل بهبود و برنامه ریزی برای بهبود آنها
سیستم مدیریت عملکرد را می توان متشکل از سه جزء: عوامل مورد ارزیابی، ورودی ها و خروجی های سیستم دانست. عوامل اصلی مورد ارزیابی سیستم مدیریت عملکرد عبارتند از:
– میزان دستیابی به اهداف،
– رعایت ارزشهای اصلی سازمان،
– ویژگیهای افراد، مانند: انگیزه، مهارت های فردی و خلاقیت
– توان بالقوه افراد
ورودی های سیستم را می توان با این عنوان ها زیر بیان کرد:
– محدوده های مورد ارزیابی
– عوامل کلیدی موفقیت و شاخص های عملکرد
– قابلیت های موردنیاز سطوح مختلف سلسله مراتب شغلی
– اهداف یا الزامات مشخص مشاغل گوناگون
و در نهایت خروجی های سیستم موارد را در برمی گیرند:
– ارزیابی و درجه بندی عملکرد،
– برنامه های بهبود عملکرد مانند آموزش،
– برنامه بهبود شغلی
– ارزیابی از پائین به بالا
یک شرط مهم و اساسی در پیاده سازی استراتژیهای مدیریت عملکرد، برخورداری از حمایت کامل مدیریت ارشد و مشارکت کامل مدیران صف است. نقش کارکنان در فرایند مدیریت عملکرد نیز باید بسیار دقیق و روشن باشد، زیرا آنان باید این فرایند را از خود بدانند و با مشارکت خود زمینه بهبود عملکرد سازمان را فراهم آورند. سازمانهایی در بهبود عملکرد خود با توفیق همراه خواهند بود که به این هدف بنیادین توجه کنند: «ایجاد فرهنگی که در آن افراد و گروه ها مسئولیت بهبود مستمر فرایند کسب و کار و مهارتها و میزان مشارکت خود را به عهده می گیرند». (آرمسترانگ، ۱۳۸۰)
د) استراتژیهای پاداش
استراتژی های پاداش بر چگونگی تهیه و طراحی برنامه ها توسط سازمان، به منظور اطمینان از اینکه رفتارها و عملکرد مؤثر کارکنان در تحقق اهداف سازمان مورد تقدیر قرار می گیرند، تمرکز می کنند. همان گونه که گومز- مجیا و بالکین (۱۹۹۲) معتقدند، استراتژی پاداش عبارت است از «به ¬کارگ
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir |
یری مطلوب سیستم پاد
اش به عنوان یک ساز و کار یکپارچه¬ ساز کلیدی که از راه آن تلاشهای واحدهای فرعی مختلف و کارکنان آنها به سمت تحقق اهداف استراتژیک یک سازمان جهت داده می شود.» استراتژی پاداش باید بر پایه این اصل مهم بنا نهاده شود که منبع نهایی ایجاد ارزش کارکنان سازمان هستند. این امر به معنای آن است که فرایندهای پاداش باید به گونه ای خلاق به نیازهای کارکنان و نیازهای سازمان پاسخ دهد. مبنای این استراتژی باید الزامات سازمان به بهبود عملکرد در کوتاه مدت و بلندمدت باشد. استراتژی پاداش می تواند از تغییر حمایت کند، فعالیت سازمان را تقویت کرده و رسمیت ببخشد.
استراتژی پاداش باید موجب انسجام و یکپارچگی فرایندها و سیاستهای پاداش با استراتژی رشد و بهبود عملکرد شود. همچنین این استراتژی باید باعث تقویت ارزشهای سازمان، به ویژه ارزشهایی مانند: خلاقیت، کارگروهی، انعطاف پذیری، کیفیت و ارائه خدمات به مشتری شده، نیز موجب بهبود فرهنگ سازمانی و گسترش رفتارهای مطلوب در بخش های مختلف سازمان شود. در این صورت استراتژی پاداش می تواند نقش مهمی در تحقق اهداف سازمان ایفا کند. (آرمسترانگ، ۱۳۸۴)
استراتژی پاداش می تواند جهت گیری های گوناگونی داشته باشد:
– جذب و حفظ نیروی انسانی،
– ایجاد انگیزه در افراد برای بهبود عملکرد،
– ایجاد انگیزه در افراد برای مشارکت بیشتر در برنامه های سازمان –
هدف، ایجاد استراتژی پاداشی است که تناسب و توازن فرایندها و سیاست های پاداش با اهداف کسب و کار و منابع انسانی سازمان و عملی بودن آنها را تضمین کند. عواملی که در تدوین استراتژی پاداش تأثیرگذار هستند را می توان بدین گونه بیان کرد:
قوانین و مقررات: الزامات قانونی دولت درباره پرداختها و عقد قرارداد،
سیاستهای سازمان: سیاستهای مدیران ارشد در ارتباط با استراتژیها و وضعیت مالی سازمان، سیاستهای اتحادیه ها و اصناف،
وضعیت بازار: میزان پرداخت های موجود در بازار کار.
یکی از نکات قابل توجه در پاداش کارکنان، ایجاد تناسب میان نیازهای افراد و پاداش های تخصیص داده شده به آنان است. با توجه به اینکه افراد مختلف دغدغه ها و نیازهای متفاوتی دارند، پاداش های در نظر گرفته شده برای آنان باید متناسب با نیازهایشان باشد. این امر موجب اثربخشی بیشتر استراتژی پاداش و ترغیب افراد برای تلاش بیشتر در جهت تحقق اهداف سازمانی می شود(سعادت،۱۳۸۶).
ه) مدیریت روابط کارکنان
اساس الگوی مدیریت منابع انسانی در زمینه روابط کارکنان را می توان بدین گونه بیان کرد که مدیریت روابط کارکنان، عاملی برای ایجاد و توسعه تعهد در کارکنان، تاکید بر منافع متقابل، تغییر رویه از چانه زنی گروهی به سوی قراردادهای فردی، بهره گیری از تکنیک های افزایش مشارکت کارکنان مانند حلقه های کیفیت یا گروه های بهبود، تاکید پیوسته بر کیفیت، افزایش انعطاف پذیری در توافقنامه های کاری، تأکید بر کار گروهی و هماهنگ ساختن شرایط برای همه کارکنان است.
ایجاد روابط مناسب با اتحادیه ها و کارکنان یکی از استراتژی های بنیادی هر سازمانی است. این امر باعث ایجاد اعتماد و احترام متقابل، بینشی مشترک در مورد برنامه های آتی، مبادله مستمر اطلاعات، اهداف و فرهنگ مشترک و مشارکت کارکنان در تصمیم گیری می شود(صابر معاش،۱۳۹۱).
۲-۲۳٫تاریخچه شرکت ملی پخش فراورده های نفتی ایران:
از زمان فعالیت«شرکت نفت انگلیس و پرشیا» در سال های ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ هش در ایران تمام فعالیتهای صنعت نفت از جمله توزیع فراورده های نفتی بعهده آن شرکت بود تا اینکه در بین سالهای ۱۳۱۲ تا نهضت ملی شدن نفت شرکت مورد نظر به شرکت نفت انگلیس و ایران تغییر نام یافت.
در این دوره ضمن بهره گیری از نیروهای ایرانی سازمان پخش تاسیس گردید تا بطور مستقل توزیع فراورده ای نفتی را عهده دار شود.بعد از ملی شدن صنعت نفت وفعال شدن«شرکتهای عامل نفت ایران» وظایف غیر صنعتی بر عهده شرکت پخش با ایجاد«اداره کل فروش و سازمان پخش» گذاشته شد.
شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران در تاریخ ۳۰/۶/۱۳۶۶ تحت شماره ۶۳۳۳۷ در اداره ثبت شرکتها ومالکیت صنعتی تهران به ثبت رسید ویکی از شرکتهای فرعی و زیر مجموعه شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی ایران می باشد که براساس اساسنامه خود به نیابت از شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی، فرآورده های نفتی را به فروش می رساند که با گستره فعالیتی به وسعت ایران، وظیفه توزیع روزانه بیش از۲۲۰ میلیون لیتر انواع فرآورده های نفتی را بر عهده دارد.این خدمات در ۳۷ منطقه و۲۳۲ ناحیه که دارای حدود ۳۰۰۰ باب جایگاه مجازی عرضه فرآورده های نفتی و ۲۰۰۰ باب جایگاه CNG می باشد ارائه وانجام می گردد.
شایان ذکر است شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران همچنین دارای ۷۰۵۱ سمت سازمانی و حدود ۹۵ انبار ذخیره سازی فرآورده با ظرفیت تقریبی ۱۴ میلیارد لیتر و حدود ۴۵ مرکز سوختگیری هواپیمایی می باشد.
تاریخ حدیث و اندیشههای حدیثی در بحرین- قسمت ۲۴
جمعه 99/12/22
۱ـ محقق کرکی (م ۹۴۰ ق)
در ۹۳۲ ق از او اجازه گرفته است.[۷۱۰]
۲ـ مصلخ بن حسن صِمری (م ۹۳۳ ق)
از او اجازه داشته است.[۷۱۱]
شاگردان
۱ـ عبدالله بن عبدالکریم
او در ۹۶۷ ق از بحرانی اجازه گرفته است.[۷۱۲]
۲ـ علی بن خمیس بن عبدالله جزایری
او در ۹۶۱ ق از بحرانی اجازه گرفته است.[۷۱۳]
۳ـ سید عبدالجلیل قاری حسینی
او در ۹۷۰ ق از استاد اجازه گرفته است.[۷۱۴] نسخهای از این اجازه در کتابخانه آیه الله گلپایگانی (رحمه الله) نگهدای میشود.[۷۱۵]
۴ـ نور الله حسینی[۷۱۶]
آثار
شرح حال و آثار او و شیخ یحیی احسایی ظاهراً در ریاض العلماء مخلوط شده است.[۷۱۷] ولی گزارش مختصری از آثار حدیثی او که به احتمال قوی از بحرانی است که در بخش آثار می آید.[۷۱۸]
- ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالله حسینی اوالی (قرن ۱۰ق)
او از دانشمندان بحرین بوده است که به محمد بن حسن احمد بن فرج بن احمد بن حسن بن مبارک اجازۀ روایت داده است.
نسخه:
قم، مرعشی: ۳۳۰۷، محمد بن حسن بن احمد بن فرج بن احمد بن حسن بن مبارک اوالی سهلاوی، ۲۱ شوال ۹۴۳ق، پایان رساله سوم مجموعه.[۷۱۹]
- محمد بن یوسف بحرانی عسکری (قرن ۱۰ق)
تنها اطاعات ما از او اجازاتی است که از شیخ بهایی دارد. این اجازات در سالهای ۹۶۸ و ۹۹۹ و ۱۰۰۰ق صادر شده است و ضمن زبده الدعوات مجاز میباشد.[۷۲۰]
نسخه های اجازه:
۱ـ مشهد، گوهرشاد: ۷۴۳، بدون نام کاتب، ۹۹۹ق.[۷۲۱]
۲ـ مشهد، گوهرشاد: ۷۴۳، بدون نام کاتب، ۱۰۰۰ق.[۷۲۲]
۳ـ مشهد، گوهرشاد: ۷۴۳، بدون نام کاتب، بدون تاریخ کتابت، در فهرست تاریخ اعطاء اجازه ۹۶۸ق ذکر شده است ولی با توجه به تاریخ تولد شیخ بهایی در ۹۶۲ق بنظر این تاریخ اشتباه باشد.[۷۲۳]
- عبدالرحیم بن یحیی بن حسین بحرانی (قرن ۱۰ ق)
او کتابی در ادعیه دارد که جوامع السادات فی فنون الدعوات نام دارد. از آنجا که در این کتاب، از مصباح کفعمی (م ۹۰۵ ق) نقل کرده، باید او را متأخر از این تاریخ بدانیم. او همچنین از چند کتاب دعای سید بن طاووس نقل میکند.[۷۲۴]
شیخ حر عاملی دربارۀ او مینویسد:
صاحب الذهن الوقاد، فاضل محقق فقیه حافظ، نقل أَنه ما نظر شیئاً و نسیه، ذکره بعض علمائنا فی اجازهٍ له.[۷۲۵]
- ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالله حسین اُوالی (قرن ۱۰ ق)
او در ۹۴۳ ق اجازهای به محمد بن حسن احمد بن فرج به احمد بن حسن بن مبارک داده است.[۷۲۶]
- حسین بن علی بن حسین بن ابی سروال اُوالی (قرن ۱۰ ق)
او از شاگردان محقق کرکی است و تالیفاتی در فقه دارد[۷۲۷] و در سال ۹۵۶ق زنده بوده است.[۷۲۸]
او به شاگردش شمس الدین محمد بن ابراهیم نجار اجازه داده و این اجازه را افندی به خط مجیز مشاهده کرده است.[۷۲۹]
او از استادش محقق کرکی اجازه روایت دارد.[۷۳۰]
- احمد بن محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن محمد بن سبع بن رفاعه سبعی، فخر الدین (قرن ۱۰ ق)
از فقهای روزگار خود بوده و شرحی بر قواعد الاحکام علامه دارد که سدید الافهام نام دارد.[۷۳۱]
او از شاگردان ابن متوج است و از شیخ محمد مشهور به ابن امیر الحاج عاملی[۷۳۲] و ابن فهد حلی[۷۳۳] روایت می کند و سید کمال الدین موسی حسینی از وی نقل مینماید.[۷۳۴]
برخی نوشتهاند او در ۹۶۰ ق در هند از دنیا رفته است.[۷۳۵]
ب. آثار حدیثی
درآمد
در طول دورۀ محدثانِ بحرین که قبلاً معرفی شدند یعنی از اوایل قرن چهارم تا انتهای قرن دهم آثار متعددی به وسیلۀ دانشمندان پیش گفته، در حوزۀ حدیث و علوم حدیث شیعه تدوین و تألیف شده است. در این بخش ما به اختصار این آثار را معرفی و گزارش می کنیم.
فهرست اخیر تا حدودی فعالیت های مکتوب محدثان بحرین را نشان می دهد. البته ممکن است به برخی آثار دست نیافته باشیم و یا در طول زمان از بین رفته باشند.
نمایه آثار مکتوب حدیثی بحرین در دورۀ مورد بحث به ترتیب تاریخی مؤلفین آنها چنین است:
- المختصر فی احوالات الاربعه عشر، از راشد بن ابراهیم بن اسحاق (م ۶۰۵ ق)